ایران ایران درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, :: 4:9 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
نگاره فروهر در فرهنگ ایرانی نشانه دو نماد میهنی و دینی است.
این واژه در زبان اوستایی فْـرَوَشی (fravashi)، در زبان پارسی هخامنشی فْـرَوَرتی (fravarti)، و در پارسی میانه (زبان پهلوی) فْـرَوَهْـر (fravahr) خوانده میشود. در پارسی میانه شکلهای دیگر این واژه به اینصورت کاربرد داشتهاست[۱]:
بایستهاست که بدانیم فروهر جایگزینی برای اهورامزدا نیست.
پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, :: 4:9 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
کوروش پادشاه هخامنشی پس از پیروزى هاى درخشان در مرزهاى شرقى قلمروش رو به مرزهاى شمال غرب و غرب ایران گذاشت. کشور لیدیه (لیدی) که هدف کوروش بود، از غرب به دریای مدیترانه، از شمال به دریاى سیاه و دریاى مرمره و از شرق به رود قزل ایرماق امروزی محدود می شد. کوروش پادشاه هخامنشی پس از پیروزى هاى درخشان در مرزهاى شرقى قلمرواش رو به مرزهاى شمال غرب و غرب ایران گذاشت. کوروش پادشاه هخامنشی در 550 قبل از میلاد پس از تسخیر هگمتانه پایتخت مادها به نزدیکى مرزهاى لیدیه رسیده بود. کرزوس پادشاه لیدیه که از قدرت گرفتن پارس در شرق نگران بود، به خیال خود سعى کرد با پیشدستى در جنگ، با کمک سربازان مزدور یونانی، بابلى و مصرى از پیشرفت کوروش جلوگیرى کند. درسال 549 قبل از میلاد ارتش های پارس و لیدی در فلات پتریوم درگیر نبرد شدند و اما پس از چند ماه جنگ، هیچ یک از دو ارتش به پیروزی قاطع دست نیافت. کرزوس، شاه لیدیه مرتکب اشتباه بزرگی شد و به تصور اینکه با فرا رسیدن زمستان جنگ متوقف می شود به شهر سارد، پایتخت کشورش بازگشت. بر اساس برخی دیگر از روایات تاریخی کرزوس که متوجه شد قادر به شکست ارتش پارس نیست به شهر سارد فرار کرد تا در پناه حصارهای آن در برابر ارتش کوروش مقاومت کند. کوروش در یک استراتژی جنگی خطوط تدارکاتى خود را طولانى کرده و آن را تا سارد در غرب آسیاى صغیر امتداد داد. کرزوس تصمیم گرفت از شهر سارد خارج شده و بار دیگر به مصاف کوروش برود. در سال 548 قبل از میلاد جنگ در دشت هرموس میان ارتش های پارس و لیدی در گرفت و در این جنگ سپاهیان کرزوس به سختی شکست خوردند. کرزوس و باقیمانده سپاهش بار دیگر در پشت حصارهای شهر سارد پناه گرفتند. ارتش کوروش، سارد را که دارای حصارهایی محکم بود، محاصره کرد. تا اینکه بخشی از سربازان هخامنشی موفق به رخنه در داخل شهر سارد شده و دروازه ها را به روی ارتش کوروش گشودند. کوروش در اندک مدتی شهر سارد را فتح کرد و خاک لیدیه را به قلمرو کشور هخامنشی منظم کرد. کوروش از قتل کرزوس خودداری کرده اما گنجینه های افسانه ای لیدیه را تصرف کرد. کوروش، پادشاه هخامنشی با فتح لیدیه توانست آسیای صغیر را متصرف شده و امپراتوری بابل به جزیره ای در میان قلمرو هخامنشی مبدل شد. سرانجام بابل نیز به دست کوروش فتح شد و کشور هخامنشی چنان وسعتی یافت که تا آن زمان هیچ دولتی به این اندازه وسعت و قدرت نداشت. پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, :: 4:8 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
سلام همیشه اگه شاد بودم و مطلب مینوشتم این دفعه با یک اه و درد میام معنی درد من همون دل شکستگی هستش منظورم از شکایات از بزرگ های پایتخت یعنی شکایت از دولت تهران وایران .
چون میخوان اثار تاریخی ما را از بین ببرن . خب اگر اریو برزن نبود همه ما نبودیم اگر ارش کمانگیر نبود همه ی ما کجا بودیم اگه کوروش کبیر ما هم نبودیم ایران به جای این که کتاب تاریخ باستان رو جلوی کشور های غربی باز کنیم داریم این کتاب را میبندیم وشاید دو یا سه روز دیگه این کتاب را در سطل اشغال میندازیم چرا ؟چرا؟چرا؟ تا یک ماه میگم فقط چرا؟ حاضرم وبلاگم فیلتر بشه ولی تاریخ باستان فیلتر نشه پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, :: 4:7 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
اسپندارمذگان (اسپندگان):روز پنجم ماه دوازدهم (اسفند)، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت که جشنی با همین عنوان میگرفتند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است. روز پنجم اسفند در همه گاهشماریهای ایرانی به عنوان روز جشن اسپندار مذگان شناخته میشود. ولنتاین : ، روز والنتین یا والنتاین، (روز عشاق و یا روز عشقورزی) عیدی در روز ۱۴ فوریه (۲۵ بهمنماه و بعضی سالها ۲۶ بهمنماه) و در برخی فرهنگها روز ابراز عشق است. این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتین یا خرید هدایایی مانند گل سرخ انجام میشود. سابقهٔ تاریخی روز والنتین به جشنی که به افتخار قدیس والنتین در کلیساهای کاتولیک برگزار میشد، باز میگردد. این موضوع باید برای هر ایرانی جالب باشد كه اسپندارمذگان سابقه ای 4000 ساله دارد و هر ساله در پنجم اسپند برگزار می شده است و ایرانیان در این روز عشق خود را گرامی می داشتند ولی والنتاین (روز عشق فرنگی) به دوره رومیان باز می گردد كه سال ها پس از میلاد مسیح بوده با این وجود همچنین باید بدانیم كه اسپندارمذگان (اسپندگان) جزئی از فرهنگ كهن ما ایرانی هاست كه نباید فراموش شود! باید بدانیم فرهنگ ملی یعنی هویت ملی پس به همه دوستانم پیشنهاد می كنم هویت خودشان را از دست ندهند!!! (رجوع كنید به آرشیو موضوعی و جشن های ایرانی )
پنج شنبه 8 خرداد 1393برچسب:, :: 4:6 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
سردار سورنتو (82-52پ. م) یكی از سرداران بی باك ایران در هنگامه پارتیان بوده است. البته این نام با گذشت زمان به سورنا تغییر یافت ! این سردار دلیر توانست در نخستین نبرد رومیان را (كه تا آن هنگام در تمامی نبردهایشان پیروز بودند) برای نخستین بار شكست دهد و سر جای خود بنشاند در این نبرد (نبرد حران یا كاره) كراسوس سردار مغرور رومی ها وپسرش پوبیوس(فابیوس) كشته شدند اشكانیان در آن هنگامه در تیر اندازی مهارت باور نكردنی داشتند به گونه ای كه رومیان در گزارش شكست خود به سنای روم این گونه بیان می كنند: (( سواران ایرانی توانایی تیر اندازی از پشت سر را دارند .ایرانیان با كمان های جدید خود پای سربازان ما را كه در پس سپرهای ستبرشان قرار داشتند به زمین می دوختند! شمشیرهای آنان شكننده نبود سربازان ایرانی به گونه ای در هنگام جنگ از میدان جنگ خارج میشدند و به استراحت می پرداختند (جنگ پارتیزانی)و...)) نبرد پارتیزانی ( روش حمله و گریز ) یا همان نبرد به روش پارتیان در دنیا دانست . این سردار بی باك وشجاع كه از خاندان سورن یكی از هفت خاندان بزرگ در هنگامه اشكانیان بود و بعد از شاه (ارد اول) دومین مقام بزرگ كشور محسوب میشد به دلیل رشك اطرافیان وترس از به قدرت رسیدن او و با دستور شاه به جای پاداش این پیروزی ارزشمند كشته شد !!! یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 11:10 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
در کافه ی کوچکی نشسته بودم و همینطور در انتظار که شکلات داغی را که دسته ی فنجانش در دستم بود و گاه گاهی امتحانش می کردم که پس کی می شود ترتیبش را داد که وقتی به نسبت گرمای فنجان فکر می کنی قابل نوشیدن است و درست همان لحظه است که همچون قیر مذاب تمام اعضا و جوارحت را به آتش می کشد و به عادت روزگار خردسالی که از پشت پنجره سرگرمی بچه های آشنا را به پفک هاشان تماشا می کردم به سنگفرش روبرو چشم دوخته بودم و دخترکها و پسرکهایی که،به ترتیب، با موهای فر مشکی یا لخت هایلایتشان و مانتوهای در حد مجاز و گاهن غیر مجاز کوتاهشان و خلاصه آراسته به آنچه خوبان همه دارند و شلوارهای جین رنگ و رو رفته و موهای فشن و در این سرمای چله ی زمستان با تی شرت و لباسهای سبک و گوشیهای تلفن همراه دایمن در حال زنگ خوردنشان از مقابل رد می شدند و از دیدن این چیزی که من اسمش را شور می گذارم و خصوصن در بچه های این سن و سال که غالبن دیگر باید از متولدین دهه ی هفتاد خودمان باشند مشهود است لذت می بردم که ناگهان بانویی که سر میز کناری،که در کافه های کوچک این محله خیلی فاصله از میز شما ندارند،با لحنی سرشار از اعتماد به نفس چیزی گفت که ناخودآگاه نگاهم به سمتشان لغزید و معلوم بود مرد جوانی که مقابل او نشسته بود از دیدن اینکه من هم شنیده ام خجالت زده شده است.در مسیر که به خانه بر می گشتم هم چندبار اتفاقن جملاتی از این دست شنیدم و این شد که آمدم اینجا نوشتم که شاید کسی هم آمد و چیزکی نوشت و اینطوری چند جمله ای هم حرفی زده باشیم و اینها. و ... به این ترتیب میبینیم که این کلمه در واقع به اصطلاح زبانشناسی به یک علامت(sign) تبدیل شده است که دیدن یا شنیدن آن به این مفهوم است که شخصی که از وی صحبت می شود به لحاظ هر گونه وجه تشبیه با زنی که به لحاظ فعل در جای اول این عنوان به او داده شده است،محکوم به جرم یا گناهی است که دیگر بدون نیاز به قاضی و محکمه و حکم بر همه پر واضح است که گناهی کبیره است(یا ضد انسانی یا جنایت یا هر طور دیگر که نامیده شود) و مجازات هر چه باشد دیگر قابل تامل نیست که جرم بسیار بزرگتر یا کبیره تر است.مرادم این است که همانطور که وقتی در کنار جاده ای یک تابلو با علامت قاشق و چنگال می بینیم و می فهمیم که اینجا یک غذاخوری وجود دارد،با دیدن یا شنیدن این کلمه می فهمیم که موضوع کلام یک حیوان یا یک وسیله یا شی هست و به ذهن این مفهوم منتقل می شود که احتمالن بسیار کثیف و میکروب آلوده و بیمار(جسمی و روانی) و خطرناک است.به این شکل از هر چه که صحبت می شود از یک انسان دیگر صحبت نمی شود.در واقع این نماد یا علامت یا بر چسب یک انسان را از قالب انسان خارج می کند و در رتبه ی به همان نازلی که کمی توصیف شد،قرار می دهد و بنابراین برای تمثیل هر فعل یا مجازاتی که بی هیچ شبهه ای سزای محکوم شده می باشد،ما از این کلمه یا نماد استفاده می کنیم که به فشردگی ۴ حرف توانایی انتقال همه ی مفاهیم تا قسمتی توصیف شده در اینجا را داراست. حال آنکه به نظر شخصی من زنی که به هر دلیل(نیاز به پول یا ارضای نیاز جنسی) به آمیزشهای جنسی متعدد دست می زند،از منظر اخلاقی جوامع متمدن شده همچون جامعه ی خود ما احتمالن مرتکب خبط احتمالن بزرگی شده است،اما باز هم از منظر اخلاقیات همین جوامع، در عمل هم نباید وی را از مرتبه ی انسانی خود خارج کنیم و سزاوار همه جور توهین یا مجازات،چراکه با یک مقایسه ی کوچک متوجه می شویم که به عنوان مثال در مقایسه با افراد دیگری که مرتکبین همین فعل هستند و در عین حال با دروغ و دورویی فعل خود را از ما پنهان کرده اند،و احتمالن تبعات روانی این مورد هم برای خودشان هم برای دیگر افراد جامعه خطرناکتر خواهد بود،آن مرتکبین دسته ی اول امتیاز بالاتری دارند و لذا اگر هم شایسته ی مجازاتی بدانیمشان نباید در این ابعاد که آنها را از قالب یک انسان خارج می کند و به یک علامت تبدیل می کند پایین بیاوریم.اگر بخواهم گریزی به دنیای ادب پارسی هم زده باشم به تعبیر سعدی:"همه عیب خلق دیدن،نه مروت است و مردی--نظری به خویشتن کن که همه گناه داری". به عبارت دیگر من افرادی که به این نام نامیده می شوند را پایین ترین قشر و مرتبه از جوامع انسانی(اگر البته آنها جزیی از این جوامع، پذیرفته شده باشند) نمی دانم، که هر گونه فعل و خبط را به فعل آنها مانند بدانیم.یا باز هم به عبارت دیگر اگر بخواهم رک تر صحبت کنم،در جامعه ی بسیار اخلاقمندی همچون جامعه ی ما،که باکره بودن یک دختر نشانه ی پاکی،انسانیت،درستی و ... برای یک دختر شناخته می شود،می توانیم تا مواردی را در نظر بگیریم که آمیزشهای متعدد در عین اینکه ازاله ی بکارت صورت نگیرد وجود داشته باشد یا حتا صورت بگیرد و به طرقی ترمیم شود و این تنها یک مثال است بر صدق این گفتار که نباید از این لفظ به عنوان دون ترین تشبیهی که از یک انسان به دست می دهیم،استفاده شود.لازم به یادآوری است که این لفظ و استعمال آن منحصر به جنس زن نمی باشد و برای تحقیر به بدترین شکل ممکن،از این لفظ برای جنس مرد هم استفاده می شود،پس موضوع کلام کلی است و درباره ی کل انسانها و نه صرفن قشری از خانمها که دارای روابط جنسی متعدد بوده اند. پ.ن:بیشتر در باب علامت شناسی در زبان و سمیاتیکس(کلیک کنید) یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 11:10 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
از کویر می آمد و به آفتاب کویر برده بود روح بخشنده اش،آوای گرم و دل سوخته اش.به نوای گاه گاه ساز پدر زمزمه آموخته بود و نزد عموی هنرمندش،مشق آواز کرده بود.عمو سالها پیش رخت از جهان بر بسته بود و حالا بضاعت کم پدر بود که یاریش کرده بود به امید آنکه هنرش را تجلی ببخشد به تهران بیاید و به حق آنچنان خوش درخشیده بود در اندک مجالی که بسیاری را شیفته و مفتون هنر و آواز آسمانی خویش ساخته بود.چشم شوخ زمانه بر نتابید،برادرش گرفتار حادثه ای شد و به جرم حمل مواد مخدر اعدام شد.حادثه ای که داغ همیشه ای گذارد بر دل برادر که گویی تقدیرش چنان رقم زده بودند که دل و روزگارش همچنان زادگاهش همه سوخته باشد و کویری.پدر از نزد او رخت بر بست و دون مایگی شهرنشینان چنانش داشت تا عطای نداشته ی تهران را به لقایش ببخشد،از همه برید و در گوشه ی انزوایی زیر آسمان کویر گوهر صدایش را مخفی کرد.اگر کلاس درسی برگزار میکرد،به دلخواه خود زمان و مکان آنرا تعیین میکرد و باز تا مدتها سکوت اختیار می نمود.اما سالها قبل وقتی کنگره ی جهانی بزرگداشت خواجوی کرمانی را برگزار میکردند نوای او در اوج بود و طنین آوازش رشک هزاران.آری، "موسم گل" را در اوجی به یاد ماندنی دوره کرده بودو اکنون اینچنین بی یار و یاور نگاهدار همسر و یادگاران برادر بود و در این گوشه ی کویری دنیا که از آبی آسمان بیرون است،سقفی بر سر نداشت و اینگونه غریبانه زیست تا آندم که در آن هنگامه ی شرم آور، اوج آوازش در بم آوار خاموش شد. حکایت ایرج بسطامی،حکایت هنرمندان دیاری است که مظلومانه می زیند و حمایتهایی که بایسته است از آنها صورت بگیرد بی انصافانه از ایشان دریغ می شود. و به تعبیر معینی کرمانشاهی: گور سردی بنمایید که در خاک رویم با متاع هنر و عشق که بی مشتریند ۵ دیماه سالروز زلزله بم تو رفتي و دلم غمين شد
قرين آه آتشين شد ازآن شبي كه برنگشتي جهان كه شادي آفرين بود به چشم من غم آفرين شد از آن شبي كه بر نگشتي با صدای مانا یاد ایرج بسطامی گوش کنید(کلیلک کنید...) یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 11:9 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
امروز یکی از سیاسی ترین روزها در تاریخ معاصر کشورمان است.دیدم دوست عزیز دکتر معمارزاده در مطلبی اشاره به نظر سلطنت طلبان کرده بود که آنها معتقدند کارتر رییس جمهوری وقت آمریکا در وقوع انقلاب ۵۷ ایران نقش مهمی داشته است.کارتر از حزب دموکرات بود.باراک حسین اباما رییس جمهوری تازه کار آمریکا نیز از حزب دموکرات است.گاهی با پدرم بحث های سیاسی می کنیم البته بیشتر در گذشته که من جوان بودم و حرارت و شور جوانی که آدم را قاطی همه چیز می کند! پیش از انتخابات آمریکا پدرم معتقد بود اباما انتخابات را خواهد برد اما من با وجود اینکه می دیدم آمریکاییها به دنبال تغییر و ارایه ی یک چهره ی بهتر از خود در دنیا هستند و همچنین گرایششان به حزب دموکرات در زمان مشکلات مالی و تمایلشان به انتخاب یک رییس جمهور رنگین پوست در این مقطع زمانی اما همانطور که بسیاری از هواداران دموکرات در خود آمریکا مخالف این کاندیدا بودند من هم هرگز فکر نمی کردم اباما پیروز میدان شود.نقش رسانه ها که واقعن باید پذیرفت از مولفه های قدرت بحساب می آیند در انتخابات آمریکا باور نکردنی بود.یک بار دیگر هم زمان انتخابات ایران که از همان ابتدا پدرم معتقد بود احمدی نژاد رییس جمهور می شود شرط را به او باخته بودم! پدرم به طنز می گوید اباما،گرباچوف آمریکاست! جدول زیر لیست اسامی ریاست جمهوریهای آمریکا را از آغاز تا امروز به همراه اطلاعات دیگر نشان می دهد.
* به قتل رسیدند. در گشت و گذارهای اینترنتی به مطالب و عکسهای بسیار جالبی برمی خوردم.گاهی از دیدن آنها احساس می کردم نکند بیایند مرا بخاطر خواندن و انتشار اینها در وبلاگم بگیرند ببرند و دیگر خبری ازم نشود! چطور اینها در مملکت خودشان همه ی اینها را می نویسند و هیچ کس کاری به کارشان ندارد! آزادی بی شک لذت بخش باید باشد! اما گاهی نیز دیدگاهی افلاطونی به سراغم می آید و فکر می کنم نکند برای صلاح جامعه گاهی هم نیاز باشد تیغ سانسور را از رو بست! بعد درست همینجاست که مساله خیلی بغرنج می شود که چه کسی می تواند صلاحیت تشخیص کدام خوب است و کدام بد را داشته باشد و از کجا تا کجا را باید خط کشید! و بعد حالم بد می شود و به سو استفاده هایی که زیر عنوان مصلحت انجام می گیرد فکر می کنم و به این نتیجه می رسم که با وجود خطر سو استفاده از آن، اما آزادی خیلی خیلی بالاتر و با ارزشتر و سازنده تر باید باشد. تصاویر که بیشتر مربوط به باراک حسین اباما رییس جمهوری تازه کار آمریکاست بازتاب دهنده ی هیچ گونه نظر خاصی نیست و مسوولیت و صحت مطالب و تصاویر بر عهده ی منابع اصلی است. برخی بر این نکته انگشت گذاشته اند که چرا در مراسم سوگند از انجیل استفاده نکرده است. دختر اباما در ۱۶ سالگی و تصویر جنجالی او که برای دوست پسرش تهیه کرده بوده است. لطفن با قصد ریبه به تصاویر فوق نگاه نکنید! منبع۲ تصویر فوق(کلیک کنید) اوباما در کنیا اوباما در جمع هوادارن. منابع تصاویر فوق تصویر آخر حول ماجرایی ایست که آقای احمدی نژاد تعریف کرد که کودکی در نیویورک زمانی که وی در اتوموبیلهای مخصوص تشریفات که البته برای ترساندن مردم استفاده می شوند در حال عبور از خیابانی بوده است کودکی آمریکایی او را به پدرش نشان می دهد و می گوید:"محمود...محمود" یک شنبه 27 بهمن 1392برچسب:, :: 11:8 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
بازگشت طبیعت به زندگی به راستی زمانیست مناسب برای برپایی جشن و شادخواری.زرتشتیان ایران سه سینی از سبزه به نماد گفتار نیک،پندار نیک و کردار نیک بر خوان هفت سین قرار می دهند که در عین اینکه سبز آن رنگ میهنی ایرانیهاست و نماد امرداد امشاسپند می باشد سبب ساز فراوانی در سال نو باشد.سمنو بر خوان هفت سین می نهند که نماد خوبی برای زایش و باروری گیاهان به دست فرورهاست. سنجد که شکوفه و بوی آن سرچشمه ی دلدادگی است.سماق چاشنی زندگی و سیر و سرکه برای گندزدایی و پاکیزگی می باشد.آب نماد خورداد امشاسپند و سیب سرخ نماد سپندارمزد امشاسپند،سکه نمادی از شهریور امشاسپند،شیر و تخم مرغ نماد وهمن امشاسپند،آینه،نان،پنیر،سبزی،نقل،شیرینی و آجیل بر خوان هفت سین مینهند که همگی نمادی از داده های اهورایی می باشند.همچنین زرتشتیان در نخستین بامداد نوروز در ورودی خانه کمی برگ آویشن می ریزند که نشان برپایی جشن در آن خانه است. و چه نمادهای زیبایی که آدم را به شگفت می دارد از این همه ذوق و سلیقه ی مردمانی که سالهای دور در این سرزمین می زیسته اند:سبزه و سمنو،سنجد و سماق و سیب،آب و آینه. و چقدر حال آدم گرفته می شود که حتا سفره ی هفت سین را هم برایمان از چین واردات می کنند!
پيوندها
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() |