ایران
ایران
پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 7:27 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

جاودانگی




بهرام ، سردار ایران بارها و بارها به کمک پیشگویی های آریارمنه پیر از مرگ رهایی یافته بود.دو سال پیش، زمانی که خسرو انوشیروان در شرق ایران مشغول نبرد با اقوام بربر بود بهرام از پیشگو شنیده بود که در حصار شرقی قلعه ی پیروزگرد کشته خواهد شد. بهرام برای نجات جان خویش و افرادش حصار شرقی را رها کرد و سرداری به نام داتیس جای او را گرفت.در پایان جنگ داتیس و تمامی یارانش کشته شدند.در صورتی که پیشگویی پیرمرد درست از آب در آمد ، به طوری که اگر بهرام به جای آنان در حصار می ایستاد ، کشته می شد.در بسیاری از میادین نبرد آریارمنه به بهرام هشدار داده بود که در کجا و چگونه کشته خواهد شد ، بهرام نیز به وسیله ی آگاهی خویش از محل وقوع حادثه از آن نقطه دوری می کرد.
زنده ماندن!!! این مساله ی مهم روزمره ی سردار ایرانی شده بود، اکثر اوقات فکر خود را مشغول آن می ساخت.خبر رسیده بود که خسروانوشیروان قصد لشکر کشی به انطاکیه را دارد و تمامی افسران ارتش باید در حالت آماده باش قرار گیرند!بهرام نزد پیشگو شتافت تا عاقبت خویش را در این نبرد بیابد.پیشگو به او گفت :فرزند! برای تو فقط یک چیز می توان دید.آنهم مرگ، کی و کجا من نمی دانم. به خاطر داشته باش این پیش گویی با دیگر پیش گویی های من تفاوت دارد.تو بالاخره خواهی مرد ، پس تلاش برای بیشتر زنده ماندن کار بیهوده ای است. بهرام از این حرف پیشگو بر آشفت و به خانه ی خویش بازگشت. او که شب هنگام به منزل مراجعت کرده بود چهره ی همسر و فرزندش را که در خواب خوش فرو رفته بودند نگریست و با خود گفت: من نمی خواهم همسرم بیوه و فرزندم یتیم شود. چگونه از آنان دل بکنم ؟ مگر نبود من چه فرقی برای قشون عظیم خسرو دارد؟ خسرو افسران شجاعی را در اختیار دارد! به جنگ نخواهم رفت.چرا که از محل و زمان مرگ خویش اطلاعی ندارم، فردا این موضوع را با پادشاه در میان خواهم گذاشت.صبح روز بعد بهرام سردار ایرانی نزد خسروانوشیروان دادگر (پادشاه ایران) رفت و از او تقاضا کرد که او را از شرکت در این جنگ معاف کند.خسرو که شجاعت بهرام را در نبردهای پیشین دیده بود بدون اینکه از او دلیلی بخواهد او را از شرکت در این جنگ معاف کرد، چرا که او می دانست اگر بهرام چنین تقاضایی دارد قطعا مشکلی برایش پیش آمده و هرگز ترس بر او قلبه ای نکرده.بهرام که شاه را با درخواست خویش موافق می دید از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید که توانسته بار دیگر از مرگ رهایی یابد. او با خوشحالی نزد آریارمنه ، پیرمرد پیشگو بازگشت تا حال که از جنگ معاف شده تقدیر خویش را جویا شود. پیرمرد پیشگو که بهرام را در آن شرایط دید با نا امیدی سر تکان داد و گفت: فرزند تقدیر تو همچنان همان است و تو بالاخره خواهی مرد. آری تو از این جنگ معاف شدی ولی بالاخره خواهی مرد!
بهرام با حالتی آشفته گفت:یعنی چه؟ در کدام جنگ؟ چه زمانی؟ نمی توانی این را به من بگویی؟ لابد می خواهی بگویی باید لباس افسری از تن به در کنم تا زنده بمانم؟
پیرمرد باز سری تکان داد و گفت:نه فرزند! حتی اگر تو لباس افسری از تن به در کنی باز هم خواهی مرد. تو خوب به حرفهای من توجه نکردی ، سالهاست تلاش می کنی که خویش را از مرگ برهانی .ولی این را نمی دانی که تقدیر هر انسانی از زمانی که از شکم مادر زاییده می شود مرگ می باشد.همه چیز در این دنیا فانی است جوان! شاید تو به کمک من چندین بار از مرگ رهایی یافتی ، ولی این را بدان که بالاخره روزی خواهی مرد ، چه در میدان جنگ، چه در اثر بیماری ، در اثر کهولت سن ، و ... .کدام مرگ برای تو که یک سپاهی هستی ارزش بیشتری دارد؟ می خواهی اسیر کهنسالی و بیهودگی شوی؟ یا اینکه چونان یک سپاهی با شرف و افتخار در میدان جنگ برای کشورت کشته شوی؟ به خسروانوشروان بنگر ، به عنوان یک پادشاه همه چیز در زندگی خویش دارد، تو فقط یک همسر و فرزند داری؟ او بر یک کشور پر از فرزند ، همسر ، پدر و مادر فرمانروایی می کند.ولی با تمام این احوال ، با تمام این دارایی و نعمت می داند که روزی دار فانی را وداع خواهد گفت، به همین دلیل بدون فکر کردن به خطرات جنگ به میدان نبرد شتافته.به خاطر داشته باش فرزند که تو هرگز نمی توانی از مرگ فرار کنی و عاقبت روزی با دنیای فانی وداع خواهی گفت. پس فقط تلاش کن که خوب و با افتخار زندگی کنی.
بهرام اشک در چشمانش جمع شد و به خاطر حرص خویش برای زنده ماندن بسیار شرمنده گشت. غرور سپاهی سراسر وجود او را فرا گرفت ،او از حضور پیرمرد مرخص شد و به ستاد فرماندهی ارتش رفت. افراد خویش را آماده کرده و به طرف انطاکیه به راه افتاد. در حالی که خسروانوشیروان و ارتش ایران در آن زمان به دیوارهای انطاکیه رسیده بودند و نبرد نیز آغاز شده بود.
بهرام در لحظاتی حساس به میدان جنگ رسید که خطوط مقدم ارتش ایران در محاصره ی رومیان قرار داشتند.
او روی به سوی مردانش نمود و با صدایی بلند گفت: یاران من! بیایید امروز خویش را بیازماییم. آنجا ( بهرام با اشاره ی دست میدان جنگ را نشان می دهد) برادرانمان به یاری ما احتیاج دارند. حال به کسانی که دوستشان دارید فکر کنید.شما برای حفظ امنیت آنان به میدان جنگ شتافته اید. به این فکر کنید که شما هرگز نخواهید مرد. بلکه مرگ نام شما را جاودانه خواهد کرد. آنان که زندگی چند صباحی بیشتر را بر جاودانگی ترجیح می دهند می توانند هم اکنون باز گردند. در غیر این صورت بتازید به خطوط دشمن حقیر.
آنگاه بهرام شمشیر از نیام بر کشید و در حالی که به مرکب خویش نهیبی زد تا به طرف جلو حرکت کند نقاب کلاه خود خویش را پایین آورد و از ته اعماق فریاد زد: حمله کنید!!!!!
بهرام و سوارانش مانند عفریت مرگ به خطوط رومیان هجوم بردند و به شکلی حیرت آور برای رومیان، ناگهان ظاهر شدند.بهرام از چپ و راست شمشیرش را فرود می آورد، دیوانه وار شمشیر می زد به طوری که چند لحظه پس از ورودش به میدان جنگ 6 تن از دشمنان را به خاک انداخت.رومیان که از حلمه ی دسته ی جدید بسیار هراسان شده روحیه ی خویش را باخته بودند آرام آرام شروع به واپس نشینی نمودند.فرمانده ی سپاه روم آنتونیوس فریاد زد: ای دیوانه ها، بجنگید! از آنان هراسید. مقاومت کنید. آنتونیوس در پی ادای این جمله اسبش را به طرف جلو رانده و به جان سربازان ایرانی افتاد.بهرام با مشاهده ی این صحنه خود را به آنتونیوس رساند و او را به جنگ تن به تن فرا خواند.هر دو سردار روی زین اسب با نیزه مشغول نبرد شدند.گاهی بهرام حمله می کرد و گاهی آنتونیوس.سردار رومی که نبرد روی اسب را بی حاصل می دید کمر بند بهرام را گرفت، هم خود و هم هماوردش را به زمین کوبید.نیزه از دست هر دو سردار رها شد.هر دوی آنان شمشیر از نیام کشیدند و با پای پیاده جنگ را ادامه دادند.حمله های جنون آمیز و دفع ضربه ها به شکلی ماهرانه باعث شده بود که سربازان دست از جنگ کشیده و صحنه ی نبرد دو سردار را تماشا کنند.پس از مدتی کشمکش میان دو سردار آنتونیوس شمشیرش را بالا برده و به قصد فرق سر بهرام پایین آورد.اما بهرام به شکلی ماهرانه از پس ضربه جا خالی کرد.آنتونیوس در پی آن ضربه ای دیگر فرود آورد که بهرام این بار به جای جا خالی کردن مچ دست آنتونیوس را روی هوا گرفته و لگد محکمی به شکم هماورد خویش زد.بهرام در پی آن با قدرتی هر چه تمام تر شمشیر درون سینه ی حریف فرو کرد و آنتونیوس که به دلیل شدت ضربه ی لگد بهرام توانش را از دست داده بود نتوانست در مقابل آن کاری از پیش ببرد.سربازان ایرانی فریاد شادی سر کشیدند و با روحیه ای چند برابر به جنگ پرداختند .بهرام ایرانیان را از محاصره خارج کرده و رومیان را وادار به واپس نشینی (عقب نشینی) کرد.بدین سان پیروزی برای سپاه ایران رغم خورد و انطاکیه به تصرف ارتش ایران در آمد.
سه ماه بعد در نبردی دفاعی در قلعه ی پیروز بیشاپور بهرام و یارانش کشته شدند و نام این سردار ایرانی بر سرلوحه ی زرین دلیران تاریخ شرق باستان نقش بست. 

پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 2:6 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 * اگر در نگهداری آنچه که با سختی بسیار به دست آورده ایم کوتاهی کنیم نتایج پیروزی ما زود به دست دیگران خواهد افتاد.

* به تجمل و زیاده خواهی عادت نداریم ما را با راه و رسم ساده بار آورده اند.

* به آنانی که در تهذیب رفتار و شجاعت خود کوشا باشند پاداش خواهم داد. به علاوه باید در تربیت فرزندان خود تلاش کنیم اگر خداوند پسرانی به ما ببخشد هر تلاشی در پیشرفت کودکان ما موجب پیشرفت و بهبود وضع و حال ماست. با تلاش و کوشش کافی فرزندان ما شایسته و ارجمند خواهند شد.

* بر ماست که با تلاش و قوا اسباب بزرگی و مردانگی را آماده و نگهداری کنیم تا آسودگی خاطر که بهترین و گرامی ترین نعمت هاست به دست آید و از غم و محنت های سخت در امان باشیم.

* من همواره شنیده و دیده ام که شما اهل پارس بیش از دیگران مقید هستید که در خوش گذرانی افراط ننمائید. من خودم نیز معتقدم که هر چه امکان خوشی و نشاط انسان بیشتر باشد به همان نسبت خودداری و امساک قدر بیشتری خواهد داشت.

* خودت را بشناس آن گاه شاهد سعادت در آغوشت خواهد بود.

* بهترین تدبیر او برای تنبیه عناصری که به واسطه بی بندو باری به مقررات جاری توجهی نداشتند این بود که مال آن ها را بر می گرفت و به کسانی می داد که در وقت نیاز آماده خدمت بودند.

* باید تمام افرادت به اندازه کافی استراحت کنند و گر نه وقت سختی در می مانند.

* به نظر من خوشبخت ترین نفر کسی نیست که ثروت بسیار دارد یا شهریاری که نگهبانان بی شمار.... به عقیده من آن کس تاج سعادت را بر سر دارد که با استعداد کافی از راه درست مال به دست آورد و آن را در راه مقاصد بالا و شریف صرف نماید.

* ای فرزند نخستین اندرزم اه تو این است که راستگو باشی تا لااقل از آنچه مستوجب شده در امان باشی و بدان که دروغ پردازی از رواج همدردی بین مردم جلوگیری می کند.

*ما نباید به وسوسه هایی که در نظر عناصر شریف قدر و منزلتی ندارد ولی بر رفتار پلیدان حکمفرماست تسلیم شویم. چنین رفتاری برازنده قوم و تبار ما نیست.

* ما پیمان را در دل های خود و با دست های راست خود بسته ایم و معتقدیم اگر شما با ما یک دل و یک جهت باشید خیر خواهید دید.

* من یک نفر بیشتر نیستم و با نیروی جسمانی و روحی تنها قادر نخواهم بود همه شما و دارایی تان را نگهداری کنم. باید در کارهای خیر و نیک همکارانی داشته باشیم تا بتوانیم از عهده یاری و همراهی دیگران برآییم و اگر شما نیز با من همراه شوید باید خودتان نیک و پاک باشید و مأموران لایق و شایسته در اختیار داشته باشید.

* هر کس خود را دارا نشان بدهد و به نسبت ثروت خود از مردم دستگیری نکند آدم خسیس و فرومایه ای است.

* آتش فقط کسانی را که بر آن دست بگذارند می سوزاند اما صورت زیبا از دور هم قادر است مرد را بی تاب کند و آدمیزاد را در دام عشق گرفتار.

* اگر دست های ما بلرزد و یا قلب ها نا توان شود جز فاجعه نصیب ما نخواهد شد.

* باید از حرص و آز تاراج و غارت برحذر باشیم آن کسی که دست به غارت دراز کند انسان نیست فقط حامل بار گرانی است و همه او را به دیده برده خواهند نگریست.

* هیچ زیبنده نیست که غالب از مغلوب بیچاره تر باشد.

* اگر بی بندو بار باشیم و از عیش و خوشی های خویش سوء استفاده کنیم گاهی دل به یک لذت و زمانی به عشرت دیگر بدهیم و دور نیست عاقبتی ناگوار در انتظار ما باشد.

* ترس هیچ گاه یار و همراه خوشبختان نبوده است.

* شما باید ناظر رفتار من و مراقب باشید که آیا تکالیف خود را به درستی انجام می دهم یا نه.

* هیچ گاه نباید زیور شجاعت را از خود دور داشت.

* هر گاه کسی خود واجد مزایا و فضائل نباشد حق ریاست بر دیگران ندارد.

*مرد با حیا در انظار دیگران کار نا پسند نمی کند.

* اگر قدر و شایستگی مایه افتخار و موجب برتری نباشد روح رقابت در راه حسن خدمت از بین خواهد رفت.

پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 2:4 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

من یک ایرانیم!!!
عرب نیستم که بخواهند خلیجم را عربی بخوانند...
حتی اگر ذره ای از خاک وطنم به پوتین سرباز دشمن بچسبد با خون بی ارزشم آن را شست و شو خواهم داد...
ایرانی بودم...
ایرانی هستم...
ایرانی خواهم بود...








 

پنج شنبه 27 تير 1392برچسب:, :: 2:3 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین







برادر من...
آقای من...
هموطن...
اینجا خونه ی خالت نیست که اینجوری وایسادی روشو داری عکس میگیری...
اینجا تمدن توئه...
اینجا هویت توئه...
اینجا نماد فرهنگ غنی ایرانیه...
اینجا یه روزی محل سکوت شهریاران هخامنشی بوده...
اینجا یه روزی محل زندگی مردی بوده که جهان از شنیدن نامش به وجد میومده...
آره..کوروشو میگم...
پدر ایران زمینو میگم...
همون پادشاه مهربونی رو میگم که کشاورزی میکرد و میگفت مردمان من خانمان منند...
چرا داری تیشه به ریشه ی خودت میزنی؟
چرا داری ایران و ایرانی رو بی فرهنگ جلوه میدی؟
چرا داری فرهنگ یه جمعیت هفتاد و پنج میلیونی رو زیر سوال میبری؟
پس نباید ناراحت شیم که ننگ صهیونیست بودن و هزار تا چیز دیگه رو به ایرانیا نسبت میدن...
ملتی که به آثار باستانی خودشون رحم نکنن به هیچی رحم نمیکنن.
فقر فقط نداشتن لباس برای پوشیدن نیست...
فقر فقط نداشتن غذا برای خوردن نیست...
فقر یعنی خونه ی خودتو تمیز نگه داری ولی تو آثار باستانی کشور خودت آشغال بریزی...
فقر یعنی اسم بازیگران و خواننده ای خارجی رو رو سر ستونهای تخت جمشید بنویسی...
فقر یعنی بیوگرافی جاستین بیبر و جنیفرلوپزو حفظ باشی ولی از تاریخ کشور خودت سردرنیاری...
فقر یعنی رژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم شه...
فقر یعنی یخچالت پر باشه و کتابخونت خالی...
فقریعنی همه ی سریالهای تلویزیونی رو دنبال کنی و وقتی اسم کوروشو داریوشو جلوت میارن حرفی واسه گفتن نداشته باشی و بگی اطلاعی ندارم!
خواهش میکنم این مطلبو حتی اگه مربط با موضوع وبهاتون نیست تو وبلاگاتون بذاریدش...
نذارید یه عده آدم(البته لفظ آدم درخورشون نیست) نادون ناآگاه با این کاراشون هویت و فرهنگ ما رو زیر سوال ببرن...
ازتون خواهش میکنم...
لطفا!! 

سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 11:16 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
این کلیسا به نام قره کلیسا معروف است و قدمت آن به قرون هفتم و دوازدهم میلادی برمی‌گردد. این کلیسا در 20 کیلومتری شمال شرق شهرستان چالدران بر مزار تاتائوس حواری حضرت مسیح (ع) احداث شده است تاریخ ایران اگرچه قرن هاست که با معماری اسلامی پیوند خورده، اما در گوشه و کنار کشور می توانید بناهای کم نظیری از معماری غیر اسلامی را هم ببینید که به یادگارهای ماندنی در دنیا تبدیل شده اند. کلیسای قدیمی چالدران یکی از همین بناها است که لقب قدیمی ترین کلیسای دنیا را هم با خود یدک می کشد. این کلیسا به نام قره کلیسا معروف است و قدمت آن به قرون هفتم و دوازدهم میلادی برمی‌گردد. این کلیسا در 20 کیلومتری شمال شرق شهرستان چالدران بر مزار تاتائوس حواری حضرت مسیح (ع) احداث شده و به دلیل معماری بی‌نظیرش در تیر ماه سال 87 به عنوان نهمین اثر ثبت شده کشور در سی و دومین نشست میراث جهانی یونسکو در کبک کانادا در فهرست آثار تاریخی جهان قرار گرفت و ثبت جهانی شد. قره در زبان آذری به معنای سیاه است و به این دلیل روی کلیسا نامگذاری شده که در گذشته در بنای این کلیسا از سنگ های سیاه استفاده شده بود. اما بعد از بازسازی این بنا، سنگ های سفید جایگزین سنگ های قدیمی شده اند. قره کلیسا در سال 1319 میلادی بر اثر زلزله تخریب و در سال 1329 میلادی دوباره بنا شد. در سال 1691 میلادی نیز با نصب سنگ‌های سیاه در آن تعمیر و مرمت شد. این کلیسا در سال 1810 میلادی دوباره از سوی سیمون بزنونی، اسقف ماکو به وسیله سنگ‌های سفید مرمت و تعمیر و در دوره قاجار نیز توسط عباس میرزا مجددا مرمت و ساماندهی و زمین‌های زیادی وقف آن شد که کتیبه سنگی نصب شده بر سر در این بنا بیانگر این مدعاست. کلیسای تاتائوس دارای دو گنبد زیبا در اندازه 24 متر و 5/18 متر است که گنبد 5/18 متری آن در قسمت کلیسای قدیمی و سیاه و گنبد 24 متری در بخش جدیدتر و بزرگ‌تر کلیسا یا قسمت سفید قرار دارد. مجموعه قره کلیسا، شامل سه کلیسای اصلی با نام‌های قره کلیسا یا سنت تادئوس، سنت استپانوس و زور زور است که برای دیدن آن باید به 7 کیلومتری جاده چالدران، قره ضیاءالدین سفر کنید و این بنا را در دامنه کوه و روی تپه ماهور ببینید. موقعیت جغرافیایی کلیسا طوری است که اطراف آن را از هر طرف کوه در بر گرفته است و در کنار کلیسا رودخانه ای جاری است. دیوارهای کلیسا قطور است و با درهای کوچکی پوشانده شده است. در داخل محوطه هم اتاق های متعددی برای اقامت خلیفه، راهبان، روغن گیر، آسیاب، آشپزخانه، نگهداری مواد غذایی، انبار علوفه حیوانات و... به چشم می خورد که باعث می شد در مواقع لزوم بتوانن د از کلیسا در مقابل متجاوزین حفاظت کنند. قسمت خارجی بنا هم دارای طرح‌های معماری جالبی از نقش‌های گل و بوته و تصاویر انسان است و روی سردر آن فرمان شاه عباس اول صفوی به زبان ارمنی دیده می‌شود. چطور برویم؟ دو راه برای رسیدن به قره کلیسا دارید: راه اول از طریق تبریز است. فاصله تبریز تا قره کلیسا حدود 270 کیلومتر است و باید است از شهرهای مرند، قره ضیاءالدین و شوط بگذرید. از شوط تا قره کلیسا حدود 35 کیلومتر است. قره کلیسا تقریباً در میانه راه شوط به چالدران قرار گرفته است. توجه فرمایید وقتی از شوط به سمت چالدران حرکت می کنید، سه راهی قره کلیسا در سمت راست شما قرار گرفته است. لازم به توضیح است که بخش عمده این مسیر، یعنی از تبریز تا سه راهی شوء جاده ترانزیت بین المللی است و از کیفیت بهتری نسبت به مسیر دوم برخوردار است. مسیر دوم از ارومیه شروع می شود. فاصله ارومیه تا قره کلیسا حدود 275 کیلومتر است و لازم است شهرهای سلماس، خوی و چالدران را پشت سر بگذارید. جاده خوی به چالدران با مسافت حدود 100 کیلومتر، کوهستانی و نسبتاً فرعی است. امکانات گردشگری بد نیست بدانید که هر دو این مسیرها، خصوصاً شهرهای مرند و خوی جاذبه های دیدنی زیادی دارند که می توانند سفر شما را به یاد ماندنی تر کنند. البته در مجموعه قره کلیسا هیچ گونه امکانات رفاهی وجود ندارد. با نزدیکترین پمپ بنزین 35 کیلومتر فاصله دارید. برای آب آشامیدنی بهداشتی بهتر است از آب معدنی استفاده کنید و غذای سبکی همراه خود داشته باشید چون احتمالا به رستوران بهداشتی و مطمئن دسترسی نخواهید داشت. وضعیت سرویس های بهداشتی هم متوسط است و مشکل خاصی نخواهید داشت. کی برویم؟ بهترین زمان بازدید از این بنا از اردیبهشت ماه تا پایان مهر ماه است. یادتان باشد که در هفته اول مرداد ماه به این بنا سر نزنید چون کلیسا میزبان مراسم مذهبی است و ورود افراد غیرمسیحی در این زمان ممنوع است.
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 11:16 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
زمانی کرزوس به کوروش بزرگ گفت: چرا از غنیمت های جنگی چیزی را برای خود بر نمی داری و همه را به سربازانت می بخشی؟ کوروش گفت اگر غنیمت های جنگی را نمی بخشیدیم الان دارایی من چقدر بود؟ كرزوس عددی را با معیار آن زمان گفت؛ سپس کوروش یکی از سربازانش را صدا زد و گفت برو به مردم بگو کوروش برای امری به مقداری پول و طلا نیاز دارد. سرباز در بین مردم جار زد و سخن کوروش را به گوششان رسانید. مردم هرچه در توان داشتند برای کوروش فرستادند. وقتی که مال های گرد آوری شده را حساب کردند، از آنچه کرزوس انتظار داشت بسیار بیشتر بود! کورش رو به کرزوس کرد و گفت: ثروت من اینجاست. اگر آنها را پیش خود نگه داشته بودم، همیشه باید نگران آنها بودم. زمانی که ثروت در اختیار توست و مردم از آن بی بهره اند مثل این می ماند که تو نگهبان پولهایی که مبادا کسی آن را ببرد و بخششی که پاداشش اعتماد است بزرگترین گنج هاست.
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 11:6 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
در زمان های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند.انها از بیکاری خسته و کسل شده بودند ناگهان ذکاوت ایستاد وبه دیگران گفت: بیایید با هم یک بازی کنیم مثل قایم باشک. همگی از این پیشنهاد شاد شده بودند و دیوانگی فورا فریاد زد من چشم می گذازم و از انجایی که کسی دوست نداشت دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد. دیوانگی شروع به شمردن کرد همه رفتند تا چشم بگذارند.لطافت خود را به شاخ ماه --- اویزان کرد خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان کرد. اصالت در میان ابرها مخفی شد. هوس به مرکز زمین رفت و دروغ گفت: من بهزیر سنگ ها می روم اما به ته دریارفت طمع داخل کیسه ای که خودش بافته بود رفت و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد ونه... هشتاد... هشتاد ویک... همه رفته بودند اما عشق مردد بود. او نمی دانست که کجا قایم شودو جای تعجب نیست همه ما می دانیم که پنهان کردن عشق مشکل است. در همین حال دیوانگی داشت به پایان شمارش نزیک می رسید که عشق پرید و بین یک بوته گل رز پنهان شد دی وانگی فریاد زد دارد میام و اولین کی راکه پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی تنبلیش امده بود قایم شود. وبعد لطافت را پیدا کرد دروغ ته دریا هوس در مرکز زمین یکی یکی همه را پیدا کرد به جزعشق واز یافتن عشق نا امید شده بود.حسادت در گوش دیوانگی گفت: تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز است.دیوانگی شاخه چنگک مانندی از روی درخت چید.وبا هیجان زیاد ان را داخل بوته گل کرد و دوباره ودوباره تا صدای جیغی-- را شنید عشق از پشت گل بیرون امد در حالی که دستهایش صورتش راپوشانده بود واز میان انگشتهایش خون می چکید.اری او کور شده بود زیرا شاخه به داخل چمهایش رفته بود و نمی وانست جایی را ببیند. دیوانگی گفت: من چه کار کردم من چه کار کردم او گفت: من چگونه می توانم تو را درمان کنم.عشق پاسخ داد تو نمی توانی که مرا درمان کنی......................... اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من باشی . و از ان روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست واز همان روز تا همیشه عشق کور است ودیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام ادم های عاشق سرک می کشند. هر عشق وعشق بازی را بهایی دارد. مهر دل تو زدلم ساز رهایی دارد. دوش به عشق گفتم بکن حال مارا رعایت. عشق ما پابرجاست تا کران بی نهایت.( حسن عامری) عشق یعنی مستی و دیوانگی. عشق یعنی ز خود بیگانگی. عشق یعنی شعله بر خرمن زدن. عشق یعنی رسم دل بر هم زدن. زنده باد هرچی عاشق و عشق است. و خداوند عشق را افرید................................ (کتاب پند های قند پهلو نوشته ی مهندس اقای حسین شکر ریز چاپ ششم صحه ی هفتاد)
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 11:5 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
محمدرضا پهلوي در چهارم آبان ماه 1298 ش در تهران به دنيا آمد. پس از تاسيس سلسله پهلوي توسط رضاخان ميرپنج، وي به عنوان وليعهد انتخاب شد و اين مقام را تا سال 1320 ش بر عهده داشت. با ورود متفقين به ايران و برکناري و تبعيد رضاخان به آفريقاي جنوبي، دولت‏هاي استکباري که محمدرضا را مهره‏اي آرام و مطيع ديدند، او را به سلطنت ايران نشاندند. از اين پس، محمدرضا به عنوان پادشاه ايران، سلطنت خود را آغاز کرد. تا قبل از کودتاي 28 مرداد 1332، نفوذ انگلستان در کشور بيشتر بود، ولي پس از کودتا، آمريکا به عنوان قدرت اصلي در مملکت، شاه را به هرطرف که منافع آن دولت طلب مي‏کرد، مي‏کشاند. با آغاز حرکت انقلاب اسلامي در خرداد 1342، شاه، با قساوتي تمام، مردم را به خاک و خون کشيد و رهبر انقلاب اسلامي را در 13 آبان 1343 به تبعيدي ناخواسته فرستاد. پس از اين تبعيد، محمدرضا پهلوي يکه‏تاز ميدان حکومت ايران شد و به ديکتاتوري خود محور بَدل گشت. در طول اين ساليان، ساواک هرگونه مخالفتي را با شدت سرکوب مي‏کرد و مستشاران آمريکايي در تمام ارکان کشور نفوذ کرده بودند. شاه براي تثبيت بيشتر مقام خود، در سال 1350 جشن‏هاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران را برگزار نمود و عده زيادي از سلاطين و رؤساي جمهور و نمايندگان کشورها در آن شرکت کردند. هزينه اين جشن‏ها در رسانه‏هاي غربي بازتاب بدي پيدا کرد و آنان ضمن نشان دادن فيلم‏هاي جشن، گوشه‏هايي از زندگاني رقت‏بار جنوب تهران را به نمايش گذاشتند. اقدامات اسلام ستيزانه محمدرضا پهلوي در سال‏هاي بعد شکل گسترده‏تري به خود گرفت و حتي تاريخ هجري شمسي را به تاريخ مجعول و موهوم شاهنشاهي بدل ساخت. در اواخر سال 1356، و پس از درج مقاله اهانت‏آميز عليه امام خميني، امواج توفنده انقلاب، بار ديگر پايه‏هاي پوسيده نظام شاهنشاهي را در بر گرفت. در اين ميان شاه سعي کرد با اقدامات عوام فريبانه، خشم مقدس ملت ايران را فرو نشاند. از اين رو با برکناري نخست‏وزير و دستگيري برخي از مهره‏هاي سرشناس پهلوي، درصدد بود تا تقصير را بر گردن آنها بيندازد. وقتي اين تلاش‏ها به جايي نرسيد، محمدرضا خود در صفحه تلويزيون ظاهر شد و نطقي استرحام‏ آميز ايراد نمود و خطاب به مردم گفت که صداي انقلاب شما را شنيدم. او همچنين از مراجع تقليد ملتمسانه درخواست کرد که مردم را هدايت نمايند و قول همه‏گونه آزادي داد. ولي نه دولت نظامي و نه نطق شاه، بازدارنده روند انقلاب نبود. در اين حال محمدرضا شاه که براي خود چاره‏اي جز سرکوب و کشتار نمي‏ديد، دست به ارتکاب جنايات متعددي زد. اين کشتارها مانع از سقوط رژيم ستم‏شاهي نگرديد و پس از فرار مفتضحانه او سرانجام در 22 بهمن 1357 ش، طومار سلطنت ننگين پهلوي و 2500 سال حکومت شاهنشاهي در هم پيچيده شد. شاه که چند هفته قبل از پيروزي انقلاب، ماندن در ايران را صلاح نمي‏ديد، در 26 دي 1357، از کشور خارج شد و پس از ماه‏ها آوارگي، سرانجام در پنجم مردادماه 1359 ش در قاهره پايتخت مصرجان را به جان افرین تسلیم نمود محمدرضا در دو سال آخر حکومت، به هیچ چیز علاقه و توجه نشان نمی داد. تعیین دخترم فرح به عنوان نایب السلطنه و بعداً تعیین شورای سلطنت، فقط به این خاطر بود که پزشکان فرانسوی و اسرائیلی به محمدرضا گفته بودند او مدت زیادی زنده نخواهد ماند. محمدرضا در روزهای پایان عمر سلطنت خود، فقط شاهد بر باد رفتن سلطنت پهلوی نبود؛ او شاهد دود شدن شمع وجود خود نیز بود. شب ها به طور مرتب جلسات جن گیری و احضار ارواح در نیاوران برگزار می شد و محمدرضا با استفاده از چند حاضر کننده ی ارواح و مدیوم های نیرومند، تلاش می کرد روح پدرش را احضار و از او کسب راهنمایی کند. یکی از این احضار کنندگان ارواح که تبحر زیادی در این کار داشت، استوار بازنشسته ی ارتش شاه و دیگری یک نویسنده ی کهنسال روزنامه ی اطلاعات بود که دومی به علت پیری، قادر به احضار روح نبود و فقط در جلسات شرکت می کرد تا صحت عمل احضار کننده ی اولی را به عینه معاینه نماید. فرح که یک بار در این جلسات شرکت کرده بود، می گفت: محمدرضا توانست با ارواح چند تن از نخست وزیران سابق هم ارتباط بگیرد... از همه بدتر این که، مشاوران نزدیک شاه نظیر آقای مهندس اردشیر زاهدی، مرتباً به او توصیه می کردند هرچه زودتر ایران را ترک کند؛ زیرا برای آمریکاییان و انگلیسیان، جان محمدرضا و خانواده اش کوچکترین اهمیتی ندارد و حتی آن ها ترجیح می دهند خانواده‌ی پهلوی در ایران قتل عام شوند تا این، درس عبرتی برای سایر حکومت های وابسته به اردوگاه غرب باشد و بدانند، در صورت به خطر انداختن منافع کمپانی های غربی، به چه سرنوشتی دچار خواهند گردید! محمد رضا شاه دخترم فرح می گفت: اینها همه خواب و خیال و توهم است؛ زیرا پرزیدنت کارتر در ملاقات با او پشتیبانی از محمدرضا و سلطنت پهلوی را مورد تأیید قرار داده است. طرح پرزیدنت کارتر این بود که محمدرضا برای مدتی از کشور خارج شود تا بختیار بر اوضاع مسلط گردد و پس از فرو نشستن موج هیجانات، شاه به ایران برگردد و یا به نفع فرزند ارشدش (ولیعهد) از سلطنت کناره گیری نماید. اما محمدرضا این اظهارات کارتر را دروغ های پوچ می نامید و می گفت، آمریکایی ها می خواهند او را از کشور بیرون کنند تا بنای سلطنت پشت سر او فرو بریزد! محمدرضا مرتباً سفرهای مخفیانه ی ژنرال «رابرات هایزر» فرمانده ی نیروهای ناتو در آلمان غربی به تهران را متذکر می شد و می گفت: «این مردک مأموریت دارد وفاداری ارتش نسبت به شخص وی را خنثی نماید!» 30/4/1390 رهگذر(مکتوب)
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 10:58 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
روزی وحشت انگیز بود. جز ناله مردان و زنان و کودکان که برای همیشه از یکدیگر بایستی جدا شوند بانگی به گوش نمی رسید. وحشیان زنها را می ربودند و مردان به نظاره ایستاده از شدت ناتوانی جز غم و اندوه کاری نمی توانستند کرد. بعضی که تحمل رسوایی محرمان خود را نمی کردند از جان گذشته به مغولها حمله می بردند و به خاک هلاک می افتادند. زنان را از مردان جدا می کردند. ای بسا پری وشان را که از کنار شوهران بیرون می کشیدند و خواهران را از برادران جدا می کردند. حمله به مرو سرداران مغول بزرگان ایران را انتخاب کرده و به حضور تولی پسر چنگیز می بردند و در برابر چشم زن و فرزندانشان سر انان را از تن جدا می کردند.مردان را مجبور می کردند که دستها را پشت سر خود گرفته بر زمین بخوابند . جمعی را خفه و گروهی را با شمشیر هلاک کردند. مغولان در این شهر دست به مثله و قطع دست و پای مسلمانان کردند و عده ای را زنده به درون اتش می انداختند حمله ترکان به دربند ایران در زمان ساسانیان موسی کاگان کتواتسی مولف کتاب تاریخ اغوانک می نویسد های شاه دربند و قفقاز خطر وحشتناکی که از سوی مردم پلید و غداری که صورتهای پهن داشتند و شبیه و همانند زنان بودند مشاهده کرد. موهای دراز انان از سر بر چهره و بدنشان فرو ریخته بود. انان نیزه و کمان و تیر به دست داشتند و مانند گرگهای وحشی حمله می کردند . کمترین اثر ی از شرم و حیا در چهره انان نبود. انها به مردم شهر حمله می کردند و انها را در کوچه ها و میدانها قطعه قطعه می کردند . دیدگان این دز خیمان بر زیبارویان نیز رحمت نمی اورد. پسران و دختران را می کشتند. انها بر موجودات بی ازار و پیرانی که قادر به جنگ و پیکار نبودند هم رحم نمی کردند. انها به کودکان و خردسالان نیز رحم و شفقت روا نداشتند و قلبشان از دیدن کودکان شیر خوار به رحم نمی امد. این کودکان بی گناه بر جسدهای سوراخ سوراخ مادرانشان افتاده از پستانهایشان به جای شیر خون می مکیدند. همین که انان به خانه ای گام می نهادند چون اتشی که به نیستان افتاده باشد همه جا را می سوزاندند و نابود می کردند. انها همین که به خانه ای وارد و از ان خارج می شدند راه را برای درندگان و پرندگان وحشی مردار خوار هموار می کردند.
سه شنبه 25 تير 1392برچسب:, :: 10:58 قبل از ظهر :: نويسنده : رامین
به امید خدا تصمیم دارم در چند قسمت به بررسی تاریخ زبان های ایرانی بپردازم وبه بازشناسی جایگاه زبان های اقوام گوناگون ایرانی در درازای تاریخ پرافتخار ایران زمین بپردازم البته باید توجه داشت که این بررسی چکیده و فقط یک بررسی تاریخی است نه زبان شناسی (برای زبان شناسی این زبان ها می توانید به منابع مراجعه کنید) در عین حال کوشش کرده ام تا آنجا که ممکن است کامل باشد. در پایان هربخش هم تعدادی کتاب برای مطالعه بیشتر معرفی خواهم کرد که اطلاعات مفصل تر را می توانید در آن کتاب ها بیابید. مقدمه: شاخه زبان های ایرانی در گروه زبان های هند وایرانی(آریایی) وخانواده زبان های هند واروپایی جای دارد دیگر گروه های این خانواده ژرمنی، یونانی، ایتالیایی، ارمنی، آناتولیایی، آلبانیایی، بالتی، اسلاوی، تخاری و سلتی می باشد باید توجه داشت که نباید واژه آریایی رابرای همه زبان های خانواده هند واروپایی به کاربرد این اشتباه دانشمندان انگلیسی در اوایل سده بیستم بوده است امروزه تنها زبان های هند وایرانی، آریایی نامیده می شوند. زبان های ایرانی را در سه دوره زمانی بررسی می کنند 1- دوره باستانی(از ورود آریایی ها تا نابودی امپراتوری هخامنشی) 2- دوره میانه(از نابودی هخامنشیان تا آغاز پادشاهی صفاریان) و3- دوره نو که از صفاریان تا امروز. 1- زبان های ایرانی در دوره باستان : ریشه همه زبان های ایرانی، زبانی به نام ایرانی باستان است از این زبان حتی یک کلمه هم باقی نمانده از زبان ایرانی باستان چهار زبان مستقیما پدید آمده به نام های سکایی، مادی، فارسی باستان و اوستایی 1- زبان سکایی: سکاها قومی آریایی بودن که از هزاره اول پیش از میلاد تا هزاره اول پس از میلاد در سرزمین بزرگی از کناره های دریای سیاه تا مرزهای چین زندگی می کردند از این زبان جز شماری واژه چیزی برجای نمانده ونوشته ای از این زبان به دست نیامده است برخی از واژگان سکایی که باقی مانده : aspa: اسب ،hapta: هفت و... . 2-زبان مادی: زبان قوم ماد بوده که از این زبان نیز جز چند واژه در نوشته های پارسی باستان چیزی باقی نمانده و نوشته ای از این زبان به دست نیامده برخی واژگان باقی مانده : wazarka: بزرگ ، asan: سنگ و... . 3- زبان پارسی باستان: زبان قوم پارس بوده و زبان کتیبه های شاهان هخامنشی است قدیمیترین و مهمترین اثر باز مانده از این زبان کتیبه بیستون است. 4- زبان اوستایی: این زبان زبان یکی از نواحی شرق ایران بوده تنها اثر بجا مانده از این زبان کتاب اوستا است و کهن ترین نوشته ای که از این زبان باقی مانده گاتاهای زرتشت است. در بخش بعد زبان های ایرانی دوره میانه را خواهیم شناخت. برای اطلاعات بیشترمی توانید به کتاب های زیر مراجعه کنید : 1- تاریخ زبان فارسی نوشته دکتر محسن ابوالقاسمی 2- تاریخ زبان فارسی نوشته پرویز ناتل خانلری 3- زبان و ادبیات ایران باستان نوشته زهره زرشناس 4-فرمان های شاهنشاهان هخامنشی نوشته رلف نارمن شارپ 5- تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام نوشته احمد تفضلی
جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 7:5 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین



● شهر،‌ شهرسازی و شورا
به اعقتاد برخی از متخصصان علم زبانشناس واژه شهر برگرفته از «خشتهر» در زبان اوستایی و پارسی هخامنشی و به معنی سرزمین و کشور است که در فارسی نو خشتهر به شهر تبدیل و بجای بلده عربی بکار می‌رود.
نام ایران در دوره هخامنشیان «آریانام خشتهرام» بوده که به معنی «سرزمین و پادشاهی ایرانیان» است.
و اما با نگاهی گذرا و سیری در تاریخ پیدایش شهرها به این نتیجه می‌رسیم که انسان پس از کشف کشاورزی و استیلای بر زمین از دوران کوچ نشینی وارد دوران اسکان در سرزمین خاص می شود. و در اینجاست که اجتماعات شکل می‌گیرد و معضلات سکونت اجتماعی رخ می‌نماید. اسکان اجتماعی انسان به رغم فواید فراوان همواره معضلات و مشکلاتی را نیز برای این زندگی نوین به ارمغام آورده است. در مغرب زمین شهرها بیشتر اوقات بر محور (بازار ـ دژ)‌ و یا (معیشت ـ امنیت) شکل گرفته‌اند در صورتی که در شرق (معیشت ـ‌ قدرت)‌محدود و مبنای زندگی شهری قرار گرفته بود؛ هسته مرکزی زندگی شهری در غرب بازار بود و در شرق قدرت.
علمای علوم مختلف هر یک تعریفی به فراخور حوزه تخصصی خویش برای شهر ارائه داده‌اند. که از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره نمود:
۱) تعریف جامعه شناس:‌ محل اجتماعی جوامع انسانی که بزرگتر از قریه بوده و دارای حکومت باشد.
۲) تعریف جغرافیایی: محلی که حداقل ۵۰ هکتار وسعت و پنجاه هزار جمعیت داشته باشد.
۳)تعریف معماری: سازه‌ای که دارای خیابانهای اصلی و فرعی عمود بر هم باشد.
۴) تعریف شهرسازی: فضایی که متشکل از زیرفضاهای
الف) مسکونی
ب) شبکه معابر
ج)‌فضای سبز
د)‌فضاهای خدماتی باشد.
البته تعاریف فوق جامع نمی‌باشند و ما می‌توانیم تعاریف متعدد دیگری در طول تاریخ و با نگاههای مختلف برای شهر بیابیم که در اینجا به آن نخواهم پرداخت. برخی دیرینه شناسان، قدیمی‌ترین شهر جهان را که دارای جهات مستمر بوده شهر دمشق پایتخت سوریه فعلی می‌دانند و برخی دیگر بین النهرین (میان رودان)‌ را خاستگاه زندگی شهری معرفی نموده‌اند که در صورت قسمت هر یک از نظریات پیش گفته می‌توان به این نتیجه رسید که مشرق و به ویژه خاورمیانه خاستگاه و گهواره مدنیت و شهرسازی بوده است.
● شهرسازی:
آرمانشهر واژه‌ای آشنا برای انسان امروزیست. اگر آرمان را اوج قله تعنیات انسانی تفسیر نماییم؛ آرمانشهر متعالی‌ترین زیستگاه انسان در انتهای بهروزی اساطیری اوست. در مغرب زمین خاستگاه اندیشه آرمانشهری فلسفه و خرد است، در صورتی که در اندیشه شرقی آرمانشهر الهام گرفته از اساطیر و ماوراء طبیعه می‌باشد. و یا به روایت دیگر منشأ‌ آرمانشهر شرقی و به ویژه ایرانی درک راز آلود جهان بود.
در اندیشه ایرانی حصار و ارتفاع سوای ایجاد امنیت در مقابل همنوعان مهاجم کارکردی قدیمی نیز داشت. با نگاهی اجمالی به مکانیابی شهری ایرانی بیشتر می‌توان به این نکته پی برد. شهرهای تاریخی ایران عمدتا در دامنه کوهها بنا شده‌اند. چون شهر ایرانی قبل از هر چیز باید تأمین کننده نیات و خواستهای ایدئولوژیک وی باشد. انسان شرقی و به ویژه ایرانی با استقرار در مناطق مرتفع اولا خود را با منجی و رهایی بخشی که در آلمان بود نزدیک می‌نمود و ثانیا از نیروهای اهریمنی مستقر در دشتها درامان می‌ماند. انسان شرقی قبل از اینکه به وجود خدای واحد پی ببرد جهت خلاص از شر نیروهای اهریمنی از قبیل سیل، باد و ... به ارتفاعات دامنه ـ کوهها پناه می‌برد و به همین خاطر ارتفاع برای او مقدس می‌نمود.
و این نکته‌ای جالب و قابل تامل است که کوهها معمولا محل نزول وحی و ایجاد ارتباط انبیاء با خداوند تبارک و تعالی است. البته نقش اقلیم را نمی‌توان در مکان‌یابی شهرها نادیده گرفت.
با این مقدمه صنعت و یا هنر شهرسازی در ایران را می‌توان به دو دوره قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم کرد. که دوره قبل از اسلام نیز خود به سه زیر گروه به شرح زیر تقسیم می‌گردد.
الف)‌ سبک شهرسازی پارس: این سبک از قرن نهم تا قرن چهاردهم قبل از میلاد بر شهرسازی ایران حاکم بود. و با احداث شهر هگمتانه در دوران مادها آغاز شد و سپس با ظهور شهرهای شوش، استخر و پاسارگاد در دوران هخامنشی به اوج خود رسید.
ب)‌ میان سبک پارس هلنی:‌ این سبک حدود یک قرن پس از حمله اسکندر به ایران بر فرهنگ شهرسازی ما حاکم شد. و فرهنگی التقاطی از شهرسازی ایرانی ـ یونانی را در کشور ما بنا نهاد.
ج)‌ سبک پارتی:‌ این شیوه شهرسازی پس از حرکت رهایی بخش اشکانیان از سیطره اسکندر آغاز و در دوران ساسانی به اوج خود می‌رسد و پس از حمله اعراب به ایران رو به افول می‌گذارد. عنایت خاص به محوریت بازار در این سبک قابل تامل است.
در دوران پس از اسلام مسجد جامع محوریت شهر را به جای قلعه می‌گیرد و به فراخور زمان سبکهای مختلفی از قبیل خراسانی، رازی، اصفهانی و ... بر فرهنگ شهرسازی ایران حاکم می‌گردد.
و اما شهرسازی معاصر را می‌توان شهرسازی بدون سبک و یا دوران فاجعه معماری ایرانی نامید.
در دوران معاصر اگر کسی حتی یک معمار بدون اطلاعات قبلی وارد یکی از شهرهای ما شود هیچ شاخصه معماری وجود ندارد تا مسافر متوجه شود که این شهر متعلق به کدام سرزمین است. و چهره شهرهای ما چنان به هم ریخته است که انسان از روی پیشینیان احساس شرم می‌نماید.
مدیریت شهری:
با افزایش جمعیت شهرها و به تبع آن افزایش مشکلات انسان شهرنشین ایده مدیریت شهری پا به عرصه زندگی مدرن گذاشت.
در ایران مدیریت شهری و یا شهرداری‌ها را می‌توان به دروان مابعد مشروطه اطلاق نمود.
آغاز این دوران به سال ۱۲۸۶ هجری شمسی که برای اولین بار قانون بلدیه از تصویب اولین مجلس شورای ملی گذشت برمی‌گردد.
اولین شهرداری ایران شهرداری تهران بود که پس از تصویب قانون مذکور تشکیل شد ولی به علت عدم آمادگی مردم و مسئولان چندان موظف نبود و تا آغاز سلطنت رضاخان مجموعا ۱۶ شهرداری در کشور تشکیل شد.
در همان دوران قوانین تشکیل ایالات و ولایات نیز تصویب شد. که سرنوشتی مهمتر از قانون بلدیه نداشتند.
در دوران سلطنت رضاشاه تقریبا ۱۳۶ شهرداری جمعا در کشور تشکیل شد. در دوران پهلوی دوم به انجمن‌های شهرها اختیارات بیشتری داده شد. که پس از سال ۳۲ این اختیارات نیز کم رنگ شد.
پس از انقلاب اسلامی فصل مفصلی از قانون اساسی به شوراهای اسلامی شهر و روستاها پرداخت لیکن تا سال ۱۳۷۶ و آغاز ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی عنایت خاص به آن نشد. و به عنوان یکی از فصول مسکوت مانده قانون اساسی از سال ۷۶ به بعد افتان و خیزان اجرا شد. لیکن هنوز تا مدریت شهری علمی و ایده آن فرسنگها فاصله داریم و دولت چه دولت خاتمی و چه دولت احمدی نژاد از واگذاری قدرتهای در اختیار که باید به شوراها تفویض شود سهل انگاری نموده‌اند.
به امید روزی که همگان باور کنیم که این ملت توان اداره خود را دارد.
حکومت اشکانی با بهره گیری از حکومت سلوکی موفق شد با تفاهم دودمانهای مختلف، دولت متمرکز، قدرتمند و قاهری را برای اولین و آخرین بار در تاریخ ایران تشکیل دهد تا بدین نحو بتواند بازرگانی و تجارت را رونق دهد و شهرنشینی و شهرگرایی شتاب گیرد. اشکانیان با ادغام و تلفیق شهر دولتهای پارسی ـ هلنی با نقاط مسکونی اطراف آن و حذف نابرابریهای اجتماعی ـ فرهنگی و اقتصادی بین شهر و روستا و الغای خودفرمانی شهر ـ دولتها حتی‌المقدور مفاهیم یونانی را از بین بردند و به مفاهیم بومی و سرزمینی ـ به خصوص شیوه پارسی ـ در همه ابعاد زیست و تولید و به روز کردن آنها بازگشتند و این بازگشت منجر به نحوه استقرار و زیستی شد که می‌توان از آن تحت عنوان سبک پارتی یاد کرد.
در این سبک روستا و شهر در تقابل با یکدیگر قرار نداشتند و مانند سبک پارسی، این دو سکونتگاه مکمل یکدیگر بودند. شهر در عین اینکه مرکز مبادله و صنعت است به تولید و کشاورزی نیز می‌پردازد و روستا در امر بازرگانی و صنعت سهم مهمی داشت. در واقع شار نه به معنای اخص کلمه ، بلکه در سرزمینی فراتر از شهر و در ارتباط دو سویه با روستا معنای خود را می‌یافت.
دولت اشکانی با تخریب سازمان کالبدی دولت سلوکی ، مظهر آن یعنی (شهر پارسی ـ هلنی) را نیز دگرگون کرد. شهر را با محیط اطرافش ادغام نمود و نظم خودانگیخته محیطی را بر نظم منطقی و برنامه‌‌ای تحمیل کرد. برای نخستین بار در این دوره شهر دایره‌ای شکل گرفت و شهرهایی چون نسا و فیروزآباد متولد شدند. شار سبک پارتی ، مانند شار سبک پارسی، دارای تقسیماتی چون دژ حکومتی ، شار میانی و شار بیرونی بود که مفاهیم نسبتاً یکسانی با اجزای شهر پارسی داشت.
● پایتخت اشکانیان
پارتها (اشکانیان) در حدود سال ۲۴۷ ق . م. با سرنگونی حاکم غاصب سلوکی، آندراگوراس، کانون امپراتوری خود را در شمال شرق خراسان بنیاد نهادند.
نشیمنگاه اجدادی سلسله اشکانیان، شهر نسا بوده است که امروزه در نزدیکی پایتخت ترکمنستان (عشق آباد)، ویرانه‌های آن جای گرفته است. نسا شامل دو محوطه باستانی به نامهای نسای جدید و نسای قدیم است. نسای جدید شهر بوده است و نسای قدیم قلعه ای که اقامتگاه شاهانه با کاخ و خزانه، ادارات و پادگان و شاید یک نیایشگاه بوده است. نکته قابل توجه این است که نسای جدید بسیار قدیمیتر از نسای قدیم و حتی پیش از تاریخ مسکون بوده است، لیکن در هنگام دایر بودن نسای جدید، نسای قدیم متروک گردیده بود و این نامها بر آنها نهاده شد. نسای کهنه در حدود ۵ کیلومتری جنوب شرقی نسای جدید قرار گرفته است. در ناحیه نسا نیز مانند تیسفون و مدائن یک مجموعه شهری وجود داشته است. این مجموعه شامل پایتخت، یک قلعه، شهرکهای کوچکتر، معابد‌، روستاها و املاک زمینداران بوده است.
پارتیان پس از تحکیم قدرت به سوی غرب پیشروی داشته‌اند و در این مسیر شهرهایی چون گرگان، هکاتم پیلس یا شهر « صددروازه»، قومس در نزدیکی دامغان (که احتمالاً صددروازه در این ناحیه بوده است)، اکباتان، نهاوند، خورهه، اصفهان و استخر (بین نقش رستم و تخت جمشید) و تیسفون را پایتخت کشوری و یا منطقه‌ای خود قرار دادند و این شهرها در دوران اشکانیان معمور بوده‌اند. بنابراین پارتیان نیز مانند هخامنشیان به سرعت مراکز سیاسی و اقتصادی خود را به سرزمین بسیار پیشرفته بین‌النهرین منتقل ساختند (هوف، نظری اجمالی به پایتختهای قبل از اسلام) . 



ادامه مطلب ...
جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 7:5 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

سلسله اشکانیان( پارت ها): ۲۵۰ پ.م تا ۲۲۰ ب.م (۴۷۰سال)



پارت در بر گیرنده خراسان امروزی است و در کتیبه داریوش (بیستون) یکی از ایالات ایران می باشد.در اینجا به طور خلاصه به پادشاهانی که در زمان آن ها اتفاق های بزرگی افتاده اشاره می کنم.

سومین گروه از اقوام آریایی كه به ایران آمدند و در شرق مستقر شدند.پارتیان بودند، نژاد آنها آریایی، زبان آنها ایرانی و آیینشان مزدا پرستی رایج در ایران شرقی بود. فرهنگ اجتماعی آنان آمیزه ای از آداب و عقاید مذهبی و فرهنگ پهلوانی بود. كه بر حسن سلوك و رفتار و شجاعت مردانگی و جوانمردی و نیروی بدنی تاكید می ورزید. یكی از مهمترین دلایل پیوستن شهرنشینان شرق كشور به پارتیان در قیام بر ضد حكومت سلوكی - جدا از پیوندهای خویشاوندی بین آنان - حسن سلوك آنها با مردم نواحی اطراف و ناخرسندی آنان از شیوه حكومتی سلوكیان بود كه تاكید بر تبعیض قومی و نژادی داشت.

چادرنشین و صحراگردی از پارتها مردمانی چابك، شجاع و پرتحرك ساخته بود. كه در سواركاری و تیراندازی ماهرانه در هنگام سواری نظیر نداشتند.شجاع ترین و قویترین فرد قبیله پهلوان نام داشت.هر شخصی كه به این مقام نایل می شد. مشخصا علاوه بر قدرت بدنی ملزم به داشتن صفات و خصایل اخلاقی نیكو نیز می بود.

اشکانیان که به طور کلی اطلاعات کمی از آن ها در دست می باشد ؛ در سال۲۵۰ ق.م توسط ارشک (اشک نخست) بر پا شد.و بیست و نه اشک (پادشاه) در این سلسله فرمانروایی کردند.

اشك و نخستین اندیشه استقلال

نخستین بار اندیشه استقلال در برابر بیگانگان سلوكی را پهلوانی پارتی به نام اشك جامه عمل پوشانید، در حالیكه سلوكیان هفتاد سال از سلطنت بر ایران پشت سرگذاشته بودند، ‌قیام اشك سلوكیان را به نشان دادن عكس العمل واداشت. و علیرغم تصور از آن سپاه سلوكی با شكست مواجه شد و این اولین پیروزی رسمی پارتیان و متحدانشان در برابر قوم حكومت گر بود. پس از اشك برادر و جانشین وی تیرداد بر قدرت پارتیان افزود و بر توسعه متصرفات افزود و بدین ترتیب پیشروی آنان از شرق به سمت غرب آغاز گردید.و روز به روز بر قدرت پارتیان و تثبیت حكومتشان افزوده می شد.و با اقدامات مهرداد شاه دیگر پارتی قلمرو پارتیان كه به افتخار نام احیاگر استقلال ایران(ارشك یا اشك) اشكانی خوانده شد. به وسیع ترین حد خود رسید.مهمترین رمز موفقیت ها و پیروزی های مهرداد اول همگی در سایه شفقت و انسانیت نهفته در سرشت وی بود، آن چنان كه محققان وی را از نظر بزرگ منشی، بلند نظری، متانت و نجابت اخلاقی در دودمان اشكانی، همتای كوروش بزرگ در دودمان هخامنشی دانسته اند. نام اشك توسط همه شاهان اشكانی حفظ شد به طوریكه فرعون توسط فرمانروایان مصر، قیصر یا سزار توسط رومیان كسری یا خسرو توسط ساسانیان به كار می رفت.

حكومت مهرداد دوران توسعه قلمرو و تثبیت قدرت

مهرداد با تسخیر عیلام، پارس و سپس بابل و بدنبال آن شكست پادشاه سلوكی و تصرف شهر سلوكیه. ایران را تا دورترین مرزهای غربی امتداد داد. (عنوان شاد شاهان) كه اشك ششم یعنی مهرداد با اقتباس از شاهان هخامنشی برخود نهاده بود بدلیل اقداماتی كه وی در زمان حیاتش انجام داد. به عنوان برازنده ترین لقب حتی پس از مرگش نیز وی را شایسته منحصر به فرد این عنوان در خاندان اشكانی گرداند. وقتیكه مهرداد در سنین پیری چشم از جهان فروبست، او را بمانند بنیانگذار واقعی سلسله پارت با تشریفات بسیار به خاك رفت.پارت او را همچون قانونگذاری خردمند تجلیل كرد، چرا كه او در تمام قلمرو وسیع خویش نزد هر قومی كه رسم و بنیادی پسندیده یافت. آنرا در سرزمین خویش رایج كرد. قلمرو او از بین النهرین و بابل تا سرزمین سغد و هند امتداد داشت.و اقوام بسیار با آداب و رسوم گونه گون در این قلمرو وسیع تحت حكم او می زیست.

پس از مهرداد اول بدلیل پدیدار شدن نا امنی كه توسط برخی اقوام در شرق نیر سكاها و كوشانیان بوجود آمده بود. در زمان چند اشك ادامه یافت. تا سرانجام با روی كار آمدن اشك نهم كه مهرداد دوم نام داشت. توفیق قابل ملاحظه ای در غلبه بر هرج و مرج حاصل شد. وی پایه های حكومت و اركان داخلی آنرا چنان مستحكم نمود كه حتی پس از مرگ وی نیز با وجود مدعیان سلطنت و پاره ای اختلافات داخلی امپراطوری اشكانی از هم متلاشی نشد.و قدرت خود را حفظ نمود. تدابیری كه وی در زمینه داخلی و حكومتی اندیشید سبب شده است كه محققان وی را یادآور داریوش بزرگ خوانده به وی لقب مهرداد كبیر دهند.

دوران حكومت اشك های دهم تا سیزدهم دوران درگیری و هرج و مرج داخلی بود. تا اینكه با روی كارآمدن اشك سیزدهم، ارد اول فصل تازه ای از روابط خارجی ایران با دولت های همسایه كه مهمترین آنها روم بود آغاز گردید. در آن زمان ایران در شرق و روم در غرب دو قدرت بلامنازع بودند و هر دو در پی گسترش و توسعه قلمرو و بسط قدرت. و همین مساله گاه و بیگاه سبب ایجاد تعارضاتی از سوی طرفین به خاك یكدیگر می شد. ولی مشكل اصلی را رومیان آغاز كردند و بدین ترتیب روابطی كه می توانست بهترین شكل و سیاق را داشته باشد و سبب تبادل فرهنگ و تمدن باشد و در نهایت به شكوفایی و پیشرفت در امپراطوری كه دنیا را عملا در ید قدرت خود داشتند. منجر شود. تبدیل به جنگ هایی شد كه تا پایان امپراطوری پارت و پس از آن تا پایان امپراطوری روم ادامه یافت. در واقع این جنگ ها به طوری رسمی و جدی از زمان سلطنت ارد - اشك سیزدهم - و به دلیل بلند پروازی های برخی سرداران(رومی) از جمله كراسوس آغاز شد. و مهمترین انگیزه وی، عشق به طلاهای سلوكیه و نفایس و خزاین ماد بود. ولی مهمترنی مساله را نیز نباید از نظر دور داشت و آن مساله همد ستی ایالت بزرگ ارمنستان با رومیان بود كه اطاعت و تبعیت از ایران برایشان قابل تحمل نبود. آنان خواهان استقلال تمام و كمال بودند. كه این مساله نیز در قوانین امپراطوری ای كه آنان در آن قرار گرفته بودند یعنی اشكانیان مفهومی جز عصیان و سركشی نداشت. بنابراین شاهان ارمنستان هر از چندگاه با تحریك رومیان و اتحاد با آنان سبب ایجاد منازعاتی بین ایران و روم می شدند. نوع حكومت اشكانیان نیز دست آنان را در این امر بازتر می كرد. اشكانیان از هنگامیكه روی كار آمدند و تشكیل حكومت دادند، شیوه ملوك الطوایفی را به جای ایجاد یك حكومت مركزی كه همه در سایه نظارت همه جانبه آن باشند ترجیح دادند. بدین شكل كه برخی ایالت ها نظیر پارس، آذربایجان و ارمنستان از استقلال داخلی برخوردار بودند.و در عوض انقیاد و تابعیت اشكانیان را می پذیرفتند و در هنگام جنگ نیز به منظور كمك به پادشاه و نشان دادن وفاداری و اتحاد با او سپاه خود را به سمت مركز حكومت گسیل می داشتند. شاهان ارمنستان نیز از این موقعیت برای كسب استقلال و تجزیه از قلمرو اشكانیان استفاده می نمودند.

حال شرح مختصری از برخی پادشاهان اشكانی

*اشک اول(ارشک): ارشک یکی از افراد خاندان آریایی و از تیره پارت ها بود. وی به نشان کاردنی و شعاعت توانست سلوکی ها را (جانشینان اسکندر مقدونی) از خاک ایران بیرون کند.بقیه شاهان به احترام موسس سلسله اشکانی نام خود را اشک گزاردند.

* اشک نهم (مهرداد بزرگ): وی قبایل وحشی را عقب نشاند و بخشی از سیستان وبلوچستان را نیز تحت فرمان خود درآورد و تا حدود هندوستان پیش رفت. و سپس به ارمنستان لشگر کشید.و آنجا را تصاحب کرد. از آن پس ایران و روم بر سر سرزمین های ارمنستان جنگ های فراوان کردند. همانگونه که گفتم مهرداد بزرگ در هندوستان پیروزی هایی را بدست آورد و حتی تا کوه های هیمالایا پیش رفت. این موضوع از سکه هایی که به تازگی در آن نواحی پیدا شده است ثابت گردیده. مهرداد بزرگ پس از ۴۸ سال پادشاهی در سال ۷۶ ق.م درگذشت.

*اشک چهاردهم(فرهاد چهارم): در سال ۳۷ق.م بر اورنگ شاهنشاهی نشست.وی جنگ هایی با رومیان داشت که آنان را چنان شکست داد که تا صد سال توان مقابله و حمله به ایرانیان را در خود ندیدند.وی پرچم رومیان را از آنان گرفته بود و پس از چند سال به آنان بازگرداند. که این مسئله باعث خوشحالی بسیار مردم ایتالیا شد. و یکی از شاعران آن دوره(هوراس) این رویداد را که برای آنان بسیار مهم بود به نظم در آورد.

*اشک پانزدهم (فرهاد پنجم): فرزند اشک چهاردهم. در زمان او بود که عیسی مسیح متولد شد.

*اشک بیست و نهم(اردوان پنجم): اردوان جنگ هایی با رومیان داشت. رومیان در این جنگ گورستان های پادشاهان اشکانی را ویران کردند و استخوان های آنان را درآوردند. این موجب خشم دربار ایران شد. و شرایطی را برای صلح قرار داد که رومیان نپذیرفتند و جنگی سخت در گرفت که ایرانیان پیروز شدند. لکن جنگ های پی در پی ادامه یافت و هر دو سو خسته شدند. در آن هنگام قیصر روم شرایط صلح را پذیرفت. و حاضر شد ۵۰میلیون دینار رومی به ایران به عنوان خسارت بپردازد.

در زمان اردوان بود که اردشیر پسر بابک علیه دولت اشکانی به پاخاست. و سر انجام اردوان را در کنار رود جراحی شکست داد. پس از چند سال اردشیر بابکان همه ایران را گرفت و بدین ترتیب دولت اشکانی پس از ۴۷۰ سال فرمانروایی سقوط کرد.

پایتخت های اشکانیان را شهر های مختلفی نوشته اند.اما شهر های تیسفون و صددروازه(دامغان کنونی) معروف ترین آن هاست.

روش حکومتی پارت ها به گونه ای بود که مجلس مهستان شاه را از نسل ارشک تعیین می کرد.این مجلس خود از دو انجمن تشکیل شده بود. ۱:مجلس شاهزادگان ۲: مجلس بزرگان و روحانیون.

اشکانیان با اسیران به مهربانی رفتار می کردند و کشتن آن ها را روا نمی داشتند.پیمان شکن نبودند.جنگ و شکار را دوست داشتند.از آنجایی که به دین زرتشت دلبسته و پایبند بودند دروغ گفتن را گناه شمرده و دشمن سرسخت سحر و جادو بودند. 

جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 7:5 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

نشانه ای دیگر بر آزاد اندیشی . عدل . انسان دوستی و بزرگ منشی ایرانیان باستان


منوچهر شاه فرزند ایرج در جنگ با سلم پادشاه متجاوز و ستمگر پیروز می شود و سلم ستمگر کشته می شود سپاهیان سلم که با کشته شدن شاه و فرمانروای خود دیگر توانی برای جنگیدن نداشتند از منوچهر شاه درخواست بخشش می کنند .

اگرچه باید بدانیم که در آن دوران بخشش و درخواست بخشش شاید معنایی نداشت و هر یک از دو طرف جنگ پس از چیرگی بر طرف دیگر همگی سپاه آنان را نابود و بسیاری از آنان را در دم می کشتند و دست به چپاول . غارت و تجاوز به مال و ناموس آنان می زدند اما روح و اندیشه ایرانی که پس ترها به گونه ای دیگر در اندیشه کوروش بزرگ نمایان می شود این بار نیز برتری خود را به دیگر جهانیان نشان می دهد . منوچهر شاه پس از شنیدن درخواست بخشش از سوی سپاهیان سلم منشور آزادی . انسان دوستی ایرانیان رو این چنین ثبت تاریخ می کند .

در منشور آزادی منوچهر شاه چنین آمده است :

من هرگز تسلیم هوا و هوس خون ریختن نخواهم شد و هرگز نام خود را به ننگ خود کامگی نخواهم آلود .اکنون که گناهکار (متجاوز) از بی گناه (مدافع ) بازشناخته شده است دوران بی داد سپری گردیده و روزگار داد فرا رسیده است .
شما که برای ریختن خون ما و ویران کردن سرزمین ما اقدام به تجاوز کردید اکنون که شکست خوردید آزادید که به خانه های خود باز گردید .
همه شما چه آنانی که شاید از روی ترس خود را دوست دار من نشان می دهند و چه آنانی که در باطن کینه خواه من هستند . رزم افزارها را از خود دور کنید .
به جای کینه ورزی مهر جویید . به سرای نیکویی و روشنی در آیید و از زشتی و سیاهی خود را در امان دارید .
اکنون من آرزو مندم که روان روشن جایگاه تان باشد .

فردوسی بزرگ منشور آزادی و بزرگ منشی منوچهر پادشاه ایران که پس از شنیدن درخواست بخشش از سوی سپاهیان سلم لب به سخن گشود را در شاهنامه سترگ خود چنین آورده است :
چنین داد پاسخ : که من کام خویش به خاک افکنم برکشم نام خویش
هر آن چیز کان نز ره ایزدی است از اهریمنی گر زدست بدی است
سراسر ز دیدار من دور باد بدی را تن دیو رنجور باد
شما گر همه کینه دار من اید وگر دوستدارید و یار من اید
چو پیروزگر دادمان دستگاه گنه کار پیدا شد از بی گناه
کنون روز دادست و بی داد شد سران را سر از کشتن آزاد شد
همه مهر جویید و افسون کنید زتن آلت جنگ بیرون کنید
خردمند باشید و پاکیزه دین از آفت همه پاک و بیرون کین
به جایی که تان هست آباد بوم اگر تور اگر چین اگر مرز روم
همه نیکویی بادتان پایگاه به روشن روان بادتان جایگاه
خروشی بر آمد ز پرده سرای که ای پهلوان فرخنده رای
از این پس به خیره مریزید خون که بخت جفا پیشگان شد نگون
وز آن پس همه جنگ جویان چین یکایک نهادند سر بر زمین
همه آلت و لشگر و ساز جنگ ببردند نزدیک پور پشنگ
برفتند پیشش گروها گروه یکی توده کردند بر سان کوه
چه از جوشن و ترگ وبرگستوان چه کوپال و چه خنجر هندوان
سپهبد منوچهر بنواخت شان به اندازه بر پایگاه ساخت شان 

جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 7:5 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

سورنا (سردار بزرگ ایرانی)
سورنا (سورن پهلو) یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ در زمان اشکانیان است که سپاه ایران را در نخستین جنگ با رومیان فرماندهی کرد و رومیها را که تا آن زمان در همه جا پیروز بودند، برای اولین بار با شکستگی سخت و تاریخی روبرو ساخت. او جوانی خردمند ، نیکوچهره و دلیر بود.

وی از خاندان سورن یکی از هفت خاندان معروف ایرانی (در زمان اشکانیان و ساسانیان) بود. سورن در زبان فارسی پهلوی بهمعنی نیرومند میباشد. (نمونه دیگر این واِِژه در کلمه اردیسور آناهیتا یعنی ناهید بالنده و نیرومند بکار رفته است.)

از دیگر نامآوران این خاندان ویندهفرن (گندفر) است که در سده نخست میلادی استاندار سیستان بود؛ قلمرو او از هند و پنجاب تا سیستان و بلوچستان امتداد داشت. برخی پژوهشگران او را با رستم دستان قهرمان حماسی ایران یکی میدانند. ذکر نام رستم در منظومه پهلوی اشکانی درخت آسوریک ارتباط او را با اشکانیان نشان میدهد.
ژول سزار (Julius)، پومیه (Pompee) و کراسوس (crassus) سه تن از سرداران و فرمانروایان بزرگ روم بودند که سرزمینهای پهناوری را که به تصرف دولت روم در آمده بود، بهطور مشترک اداره می کردند. آنها در سوم اکتبر سال 56 پیش از میلاد در نشست لوکا (Luca) تصمیم حمله به ایران را گرفتند.
کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم آن زمان یعنی شام(سوریه) بود و برای گسترش دولت روم در آسیا، سودای چیرگی بر ایران، دستیابی به گنجینههای ارزشمند ایران و سپس گرفتن هند را در سر میپروراند و سرانجام با حمله به ایران این نقشه خویش را عملی ساخت. وی فاتح جنگ بردگان و درهمکوبنده اسپارتاکوس سردار قدرتمند انقلاب بردگان بود.
کراسوس (رییس دوره ای شورا) با سپاهی مرکب از42 هزار نفر از لژیونهای ورزیده روم که خود فرماندهی آنان رابرعهده داشت به سوی ایران روانه شد و ارد (اشک13) پادشاه اشکانی ،سورنا سردار نامی ایران را مامور جنگ با کراسوس و دفع یورش رومیها کرد.
نبرد میان دو کشور در سال 53 پیش از میلاد در جلگه های میانرودان (بین النهرین) و در نزدیکی شهر حران یا کاره (carrhae) روی داد.
در جنگ حران، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه و بهیاری سواران پارتی که تیراندازان چیرهدستی بودند، توانست یک سوم سپاه روم را نابود و اسیر کند. کراسوس و پسرش فابیوس Fabius (پوبلیوس) دراین جنگ کشته شدند و تنها شمار اندکی از رومیها موفق به فرار گردیدند.
روش نوین جنگی سورنا، شیوه جنگ و گریز بود. این سردار ایرانی را پدیدآورنده جنگ پارتیزانی (جنگ به روش پارتیان) در جهان میدانند. ارتش او دربرگیرنده زرهپوشان اسب سوار، تیراندازان ورزیده، نیزه داران ماهر، شمشیرزنان و پیاده نظام همراه با شترهایی با بار مهمات بود.
افسران رومی درباره شکستشان از ایران به سنای روم چنین گزارش دادند:
سورنا فرمانده ارتش ایران در این جنگ از تاکتیک و سلاحهای تازه بهره گرفت. هر سرباز سوار ایرانی با خود مشک کوچکی از آب حمل میکرد و مانند ما دچار تشنگی نمیشد. به پیادگان با مشکهایی که بر شترها بار بود آب و مهمات می رساندند. سربازان ایرانی به نوبت با روش ویِِژهای از میدان بیرون رفته و به استراحت میپرداختند. سواران ایران توانایی تیر اندازی از پشت سر را دارند. ایرانیان کمانهایی تازه اختراع کرده اند که با آنها توانستند پای پیادگان ما را که با سپرهای بزرگ در برابر انها و برای محافظت از سوارانمان دیوار دفاعی درست کرده بودیم به زمین بدوزند. ایرانیان دارای زوبینهای دوکی شکل بودند که با دستگاه نوینی تا فاصله دور و به صورت پیدرپی پرتاب می شد. شمشیرهای آنان شکننده نبود. هر واحد تنها از یک نوع سلاح استفاده می کرد و مانند ما خود را سنگین نمی کرد. سربازان ایرانی تسلیم نمیشدند و تا آخرین نفس باید میجنگیدند. این بود که ما شکست خورده، هفت لژیون را به طور کامل از دست داده و به چهار لژیون دیگر تلفات سنگین وارد آمد.
جنگ حران که نخستین جنگ بین ایران و روم به شمار میرود، دارای اهمیت بسیار در تاریخ است زیرا رومیها پس از پیروزیهای پیدرپی برای اولین بار در جنگ شکست بزرگی خوردند و این شکست به قدرت آنان در دنیای آنروز سایه افکند و نام ایران را بار دیگر در جهان پرآوازه کرد و نام دولت پارت و شاهنشاهی اشکانی را جاودانه و نام سورنا را بعنوان بزرگترین سردار ایران و جهان پرآواره ساخت .
دولت جهانگیر روم در پیشرفت مرزهای خود درخاور، با سد قدرتمند ایرانی روبرو شد و از آن زمان به بعد گسترش و توسعه آن دولت در آسیا، پایان پذیرفت.
پس از پیروزی سورنا بر کراسوس و شکست روم از ایران، دولت مرکزی روم دچار اختلاف شدید شد. پس از این جنگ نزدیک به یک قرن، رود فرات مرز شناخته شده بین دو کشور گردید و مناطق ارمنستان، ترکیه، سوریه، عراق تبدیل به استانهایی از ایران گردیدند. رومیها برای جلوگیری از شکستهای آینده و به پیروی از ایرانیان ناچار شدند به وجود سواره نظام درسپاه خود توجه بیشتری بنمایند.
بد نیست یادآوری شود که سورنا پس از شاه مقام اول کشور را داشت؛ وی ارد را به تخت پادشاهی نشاند و به سبب نجابت خانوادگی در روز تاجگذاری شاهنشاه ایران کمربند شاهی را به کمر پادشاه بست. او به هنگام گرفتن شهر سلوکیه نخستین کسی بود که برفراز دیوار دژ شهر برآمد و با دست خود دشمنانی را که مقاومت میکردند بزیر افکند. سورنا در این هنگام بیش از 30 سال نداشت.
اما شوربختانه سورنا هیچ بهرهای از پیروزی بزرگ خود نبرد. ارد شاهنشاه اشکانی بجای قدردانی، سپهسالار دلاور ایرانی را کشت پس از این رویداد ناگوار ارتش ایران دچار ضعف گردید و دیگر نتوانست در خاورمیانه و شام پیشروی نماید و در برابر روم تنها به مقاومت و دفاع پرداخت.  

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:4 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      برای اشخاصی که می خواهند از تاریخ ایران بدانند،  دانستن مختصری از تاریخ جهان لازم است، بخش هایی که به تاریخ و تاریخ اجتماعی ایران مربوط می شود،  و نیز به واقعیتها و دروغ های تمام تاریخ جهان آشنا شوند.  در این پست مختصر تاریخ جهان را می نویسم،  امیدوارم با دقت موج نو با آن برخورد کنید،  و با هوشیاری ایرانی کم و کاست ها را پاسخ گو باشید،  جهت اطلاعات بیشتر به لینکها مراجعه شود.  هدف کلی این نگاه بررسی تاریخ جغرافیای قاره کهن و اروپا و شمال آفریقا می باشد، تحولات تاریخی، تاریخ اجتماعی، دولتها را می نویسم،  عکسها و نقشه ها را در یک مجموعه قرار می دهم که با دانلود آنها در کامپیوتر بتوان استفاده مضاعف نمود.

 

   توجه: مطالب نوشته شده از کتاب های تاریخ است،  و اکثر تحقیق و تحلیل های مستقل من نمی باشد، بمرور اصلاح می کنم و در اینجا پست می کنم.  در ضمن از منطقه بین النهرین در اینجا به نام تاریخی ایرانی آن سرزمین،  یعنی ایراق نوشته ام.

 

آغاز تاریخ بشر

 

1 ـ  ابتدای کار

 

      مسلمان و شیعه،  پیرو اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک،  می باشم.  این نگارش را آغاز می کنم درباره تاریخ ایران و آریایی که اندیشه و گفتار و کردار،  نیک ،  عشق و زندگی آنها بود،  و برای آن پایانی نبوده و برای این نوشته هم پایانی متصور نیست.  بدین منظور در تاریخ نگاری از تمام واقعیتها با دانش لازم که از تحقیقات کاملاً علمی بدست آمده استفاده می کنم و از داستانها و افسانها و مسائل دینی تاریخی بدلیل نداشتن پایه علمی می گذرم.  من ایرانیم،  در ایران عزیز زندگی می کنم و به ایرانی بودن خود افتخار می کنم،  و این دلیل  نیست که خون من رنگین تر و بهتر از آن آفریقایی که شاید گرسنه ای باشد،  یا آن کشاورز زحمت کش هندی،  و یا کارگر عرق ریز چینی باشد.  همه بشر،  و همه از یک نوع هستیم،  همه مردم یکی هستند.

 

      از ایران و ایرانی می گویم از آریایی پاک می گویم،  و این هم دلیلی نیست که دیگران و ملل دیگر را کم بدانم و یا نفی کنم،  مردم در همه جای گیتی برای ما ایرانی ها عزیز و دوست داشتنی هستند.  در تمام نوشته هایم به هیچ قوم و ملت و مردمی و هیچ مرام و مسلکی اهانت وجود ندارد و نخواهد داشت،  چه در سرزمین های باستانی ایران بزرگ زندگی کنند و یا تمام جهان باشند.  امیدوارم که روشنفکران هر قوم و ملت از خود بگویند و از دوستی ها و معرفت های مردم کشورشان بگویند.  ما آریائیها از گذشته های دور یادگرفته ایم،  آزاد باشیم و آزاد بیاندیشیم،  خود را در اسارت عقده ها و عقیده ها قرار ندهیم،  ابتدای این آموزشها نوروز است که اتحاد ذهنی ما ست و می آموزد چه و چگونه باشیم.  هر آریایی می خواهد خودش باشد که در ذهنش مرام و مسلک و نژاد پرستی شکل نداده باشند.  پندارهای محدود،  اندیشه را  اندازه همان قوانین و محروم در می آورد.  با پایان قرون وسطی و شروع قرون جدید در اروپا،  ملیتها در شکل استعماری بوجود آمد و همه چیز برای آنها فقط نژاد و مرام خاص کشورشان بود و ملتهای دیگر به حساب نمی آمدند.  ولی ما ایرانی ها از ابتدای تاریخ وجود و زندگیمان برای تمام مردم گیتی دوستانه بوده است.  من در این مقاله بی پایان،  تاریخ ایران را با دیدی نو و شیوه قرن 21  می نگارم،  و هروز جدید ترین موضوعات تاریخ ایران،  در تمام زمینه ها را می یابم،  و می نویسم.  این تاریخ نگاری موج سومی در قرن سنت گریزی می تواند تاثیر افزونی داشته باشد.

 

   پرسش از عموم:  آیا شما به نام یک ایرانی،  شخصی غیر ایرانی را آزار داده اید؟

 

 2 ـ داننده  را می شناسید

 

      تا امروز کسی بدرستی و علمی نمی داند انسان اولیه چگونه و چرا بوجود آمد،  یک نظریه جدید که بنظر من بهتر و علمی تر آمد،  بطور خلاصه می نویسم.  انسان اولیه حدود 200 تا 300 هزار سال پیش،  در قاره تنوع جانداران یعنی آفریقا،  از دو نوع جانور یکی گوشتخوار و دیگری گیاهخوار بوجود آمد.  البته اینها خود شرایط تکاملی را سپری کرده بودند.  این انسان اولیه در آن سرزمین بدلیل مساعد بودن آب و هوا نیاز به پوشش نداشت. انسان اولیه در حدود 100 هزار سال پیش به انسان داننده تبدیل شد و در نتیجه توانست از پستوی آفریقائیش رهایی یابد و در دنیای کهن گسترش یابد.

 

      داننده بسیار پرخور و فعال بود،  و بزودی تمام جانوران اطرافش را که می توانست با دست شکار کند منجمله پدر و مادر اولیه خودش را خورد.  و داننده که به شکل رمه هایی در آمده بودند،  برای غذا و کشف جدید مطابق ذاتش به همه طرف رفت، و این سرنوشت پیشرفت او بود.  توانست سنگ تیز و پوست برای پوشش و چیزای اولیه مورد نیازش را طی 50 تا 100 هزار سال تهیه کند.   قبیله ها در اندازه هایی زیر 1000 نفر،  حدود 60 هزار سال پیش جهت غذا از کناره نیل گذشت و سپس به کناره دجله و فرات آمدد و باز منشعب شدگان و از راه رسیدگان دیگر که طی چند ده هزار سال دست و پنجه نرم کردن با طبیعت و زندگی چیزهایی یاد گرفته بودند از راه قفقاز به روسیه رفته و از غربی ترین نقطه اروپا تا شرقی ترین جای آسیا به گله های ماموت برخورد کردند و این حیوانات بیچاره که هیچ دشمن طبیعی نداشتند،  بهترین غذای داننده شدند،  که سنگ تیز و نی سلاح او بود.  در تمام آثار به جا مانده در غارها و معابر اولیه این وسایل و استخوانهای داننده و ماموت بسیار دیده شده است.  توسط کوچ ماموتها انسانها هم در دو قاره آسیا و اروپا گسترده شدند.  با نابودی و تمام شدن ماموتها،  انسانها برای تهیه آذوقه جدید تکافوی نویی آغاز کردند،  که این سر آغاز پیدایش تمدن اولیه یا دیرینه سنگی بود.

 

      همچنین حدود 30 هزار سال پیش قبیله هایی از برینک عبور کرده و گله های بوفالو را یافتند و تا وقتی که بوفالو و غذا مهیا بود،  به تمدن روی نیاوردند.  انسانها پراکنده شده در قبیله ها و سرزمینهای مختلف گیتی،  بنا به شرایط آب و هوایی رنگ و رویی جدا یافتند،  زبان های مختلف پدیدار شد و قبیله ها در دایره زندگی خودشان از یکدیگر چیزهایی یاد گرفتند و لغتهایی هم رد وبدل شد.  این خیلی خلاصه یکی از جدید ترین و علمی تری نظریه هاست،  عزیزانی که رشته تخصصی آنها می باشد و تمایل دارند بیشتر بدانند،  منابع را ذکر می کنم.

 

   پرسش از عموم:  آیا اگر انبار پنیر و یا غذای فراوان داشته باشید باز هم برای زندگی تلاش می کنید؟

 

3 ـ  داننده داننده  کی بود

 

      اندکی پس از داننده و در حدود بیست هزار سال پیش انسان  داننده داننده  در ایران بزرگ ظاهر شد،  که خانه و مسکن آنان در غارهای زیر زمینی و در کنارهای پردرخت کوه ها و رودخانه ها قرار داشت.  آنان این مغاک ها را با شاخ و برگ و گل و سنگ می پوشاندند.  نمونه این غارها و منزلگاه ها در  تنگ پبده  کوه های بختیاری شمال شرقی شوشتر کشف شده است.  و سپس به دشتها آمدند،  نمونه سکونت گاه های دیرینه در  تپه سیالک  کاشان است.   دست ساختهای داننده داننده نشان دهنده تنوع و تخصصی تر شدن ابزار ها می باشد،  که به آن سبک میانه سنگی می گوییم.  هنر داننده دیرینه سنگی فریبندگی در تعقیب گاو وحشی بود،  اما داننده داننده با تیر و کمان توانست گوزن و گاو شکار کند و پخته میل نماید.

 

      انسان توفیق خود را مدیون فقدان تخصص و توانایی تغییر خورد و خو به اقتضای موقعیت است.  داننده داننده کاملاً با بوم زیستی عصر خود آگاهی یافت و با کشف تدریجی امکانات محیط با اطمینان روز افزون بر بقای خود پای می فشرد.  همچنین بعلت زلزله خیز بودن ایران و دلایل جغرافیایی برای کوچ نشینی،  داننده داننده در سراسر سرزمین وسیع ایران بزرگ پراکنده گشت.  باز هم بدلیل جغرافیایی هر طایفه ای برای خودش فلکوریک خاصی داشت،  اما همه در دایره ایران بزرگ ضمن تبادل اقتصادی،  با یک شیوه عمومی مرام و مسلکی داشتند.  بدین ترتیب ایران بزرگ به موزائیک رنگارنگی از طایفه های زیبا تبدیل شد،  که همه به هماهنگی و همدلی دست یافته بودند، که تا امروز باقی است.

 

      آثار بجا مانده از قبیل ظروف و قبر ها و گبرها و ادوات مختلف دیگر دلیل آن است. در ایران بزرگ اصل مهم داشتن چهار فصل سال و تنوع جغرافیایی خاص،  دلیل بر آن شد که انسانهای میانه سنگی برای اولین بار در تاریخ بشر خیلی سریع جای خود را به نو سنگی بدهند.  داننده داننده در ده هزار سال پیش در دایره ایران بزرگ کشاورزی نو پدید را بوجود آورد،  که داس ها و هاون های سنگی کشف شده دلیل آنست.    کشت محصول آخرین پیشرفت لازم برای بیرون آمدن انسان از مرحله میانه سنگی و ابتدای گرد آوری غذا و ورود به کشاورزی دوران نوسنگی بود، که این اولین قدم تمدن جهان در دایره ایران بزرگ انجام شد،  و مورد تایید همه دیرینه شناسان می باشد.

 

   پرسش از عموم:   آیا در موزه ها وسایل داننده داننده را دیده اید؟

 

ادامه دارد و باز نویسی می شود.

 

 

عکس از طرح موزه ای انسان اولیه در غار،  عکس شماره 4104.

 

مختصر تاریخ جهان

 

   بخش یک،  تاریخ باستان:

 

      نخستین جوامع نویسای بشر یا دوران تاریخ با تعریف هایی از ایراق شروع می شود،  متعاقب آن فلسطین سوریه غرب مدیترانه می باشد. در نیمه هزاره چهارم قبل از میلاد تمدن عبید که منسوب به تل العبید در جنوب ایراق است و آثار این تمدن از جمله ظروف سفالی منقوش و بقایای مقابر و کلبه های گلی و نی و شواهدی از کار برد مفرغ نیز بدست آمده.  عبید به تدریج به شمال گسترش پیدا می کند،  گرچه ده نشین بودند،  ولی می توانستند معابد بسازند و پایه گذار دین با معبد دست ساز بشر باشند.  همزمان با عبید در فلات ایران سیلک و شهر سوخته در حال رشد بودند،  که در تاریخ شهر های ایران نوشته ام.  در ابتدای تاریخ ایراق زیر سلطه سیاسی ایرانیان بود.

 

      هزاره سوم قبل از میلاد:  مصریان نخستین پادشاهی قابل توجه را بر پا کردند،  از ابتدای هزار سوم قبل از میلاد نخستین فرعون سلسله اول پادشاه منس بود،  که با شمشیر های کوتاه مفرغی تقریباً تمام مصر را به فرمان در آورد.  در آن زمان قبایل دلتای نیل در جمعیت های اندک و در حداقل دانش بودند و اختلاف های زیادی در عقاید جادوگری خود داشتند،  و براحتی گرفتار اولین سلسله پادشاهی شدند.  در این زمان اطلاعات دقیقی از تاریخ پادشاهی در ایران و ایراق در دست نیست،  فقط می دانند که تا نیمه هزاره سوم ایراق هنوز واحد سیاسی قابل ملاحظه نداشت.  از نیمه هزاره سوم قبل از میلاد کم کم تاریخ سازی شروع می شود،  سومر و اکد شروع به ابراز وجود کردند،  و آثار باستان شناسی از خود بجای گذاشتند، در نیمه این هزاره آثار تاریخی از خلیج فارس تا قفقاز نشان می دهد،  که تمدن هایی داشتند و چیزهایی برای بررسی باستان شناسی از خود بجای گذاشتند،  ولی هیچ کدام خبر از واحد بزرگ سیاسی نمی دهد. در این زمان هنوز قبایل اروپا سنگ روی هم می چیدند و در غارها نقاشی می کردند،  که امروزه اروپائیان با کشف آنها از خوشحالی بپر بپر می کنند.  از شرق قاره کهن تا انتهای شرقی آسیا وضع از اروپا بهتر نبود،  و با چند قبر و کاسه های گلی نپخته ساده و ابزار سنگی عادی موزه های را تزئین کرده اند.  اما افریقا از مرکز تا نزدیک مصر وضع بهتر بود،  کوشی ها حرفی برای گفتن در تاریخ دارند،  اما تحقیقات امروزی در این منطقه برای باستان شناسی کم است. 

 

      در قرن 23 تا 24 ق.م اکد ها بر ایراق مرکزی و سومر ها بر جنوب قدرتشان را متمرکز کردند،  ولی قدرت اصلی در شوش از تماس چند تمدن ایرانی رشد می کرد،  در تاریخ به آنها عیلام می گویند،  که در واقع بخش اول سلسله هخامنشیان است و به اشتباه یا دروغ عیلام نامیده اند،  البته درست آن حکومت ایلام است.  در 2200 قبایل زاگرس به راحتی بر اکد پیروز شدند،  که این باعث شد کمی باستان شناسی به عقب رود،  سفال گری منقوش شمال ایراق به شکل ساده تری در زمان اشغال زاگروسیها در آمد.  نوشتن در لوح گلی پخته بود،  با پیدایش خط میخی که با لهجه های مختلف نوشته می شد،  خط تصویری سومری از بین رفت.  مصریان از قلم مو و جوهر روی پاپیروس خط تصویری یا هیروکلیف خود را می نوشتند، خطی که ویژه کاهنان و در انحصار آنها بود،  و هر قرن آنرا ساده تر می کردند.  در سند و پنجاب دو تمدن موهنجودار و هاراپا در کنار شهر سوخته،  شهر های بزرگی بودند،  که خیابان کشی و فاضل آب و چاه و حمام و ساختمان های خوب داشتند،  به تجارت و داد و ستد مشغول بودند،  و در تکمیل کردن خط و نویسایی سهمی برده اند.  اندک خطوط باقی مانده دره سند و شهر سوخته خوانده نشده است،  آنچه مشخص می باشد،  خطوط شهر سوخته ابتدای الفبای سانسکریت می باشد. 

 

      در این دوره جمعیت منطقه ایران و ایراق را حدود 500 تا 700 هزار نفر تخمین می زند،  باستان شناسی شهر های تاریخی را حدود 10 تا 15 هزار نفر می گوید.  در همین زمان آناتولی در اشغال هیتی ها بود که قوم پسر عموی ایرانی بودند،  در این بخش نیز دخالت های تاریخی نویسی غربی اختلال در توانایی مستقل برداشت های واقعی از تاریخ را ایجاد کرده است.  تاریخ نگاران دشمن قاره کهن در عشق این بودند،  که بگویند هیتی ها هم مانند ایرانی ها از جایی دیگر از دور دست ها آمده بودند.  آثار بجای مانده از هیتی ها شباهت کامل درون ایران دارد.  جاده و ارتباطات در هزاره سوم ق.م خیلی ابتدایی و بصورت مال رو بود،  و تجارت در اندازه محدود و حداکثر تا قوم همسایه ادامه داشت،  و فقط مهره ها و دستبند و گردنبد و اینقبیل بود.  اما آثار تجاری بین ایران و ایراق و سند در کیش و بحرین دیده شده است،  ولی مشخصاً از نوع تجارت چیزی در دست نیست.

 

      در همین زمان که ایراق و ایران در حال شکوفایی تاریخ اجتماعی و درست کردن تاریخ بودند،  هرم سازان سلسله سوم و چهارم مصر در حال انحطاط بودند.  سه مسئله اصلی باعث آن بود،  اول مطابق معمول تاریخ فساد سلسه های حاکم،  دوم نداشتن قدرت دفاعی کار آمد،  سوم مهاجرت انبوه مردم از جنوب.  به همین جهت مصر دچار تجزیه شد،  سلسله هفتم بر ممفیس،  سلسله هشتم بر قبط و ابید، سلسله های نه و ده بر هیراکون پلیس حکمرانی کردند.  از این دوره ها آثار باستان شناسی و تاریخی قابل ملاحظه ای باقی نمانده،  ولی مصر همچنان در حال حرکت به جلو بود.  اما اروپا در اطراف رود های بزرگ چون دانوب بزحمت دوره سنگ را رها کرده و وارد مس سنگی شدند،  با سفال گری مخطط برای شادی اروپائیان یادگاری گذاشتند.  در شرق آسیای چین آماده بود مطابق معمول تاریخ خود چیزهایی یاد بگیرد،  اندکی سفال گری ابتدایی که دقیقاً معلوم نیست از چه کسانی آموزش دیده بود،  در موزه ها دارند و به آنها می نازند.

 

      در 2100 ق.م سومریها پادشاهی سلسله سوم را در جنوب ایراق معروف به اور ایجاد کردند، و حکومت را تا به وسعت دوران سارگون رسانیدند،  البته نام های بجای مانده از این دوره سومریها عربی است.  تا قبل از شروع هزاره دوم،  ایلام که در مرکز تمدن های ایرانی قرار داشت،  و بدین وسیله توانسته بود قدرت خوبی بدست آورده،  تقریباً به جنوب ایران و جنوب ایراق مسلط شد.  در کتیبه های یافته شده در شهر تاریخی لارسا خبر از جنگ بین ایلام و اولین طوایف عرب می دهد،  اکد از ایلام شکست می خورد،  و برای همیشه تاریخ آرزو های بزرگ را رها می کند.

 

      حدود 2050 سلسله یازده تب،  مصر را تا حدودی متحد کرد و تاریخ را به سلسله دوازدهم سپرد،  که قدرت فرعون از لبنان تا اوگاندا گسترش یافت،  امتیازی که این سلسله داشت درک و برسمیت شناختن قبایل بود.  در آناتولی و یونان تمدن کم کم داشت شکل می گرفت،  ولی اطلاعات علمی و باستان شناسی و تاریخی کمی برای امروزه به یاد گار گذاشته اند،  که چیز قابل ملاحظه ای در آنها نیست.  تکیه بر افسانه ها و داستان های ملی و دینی برای نگارش تاریخ کار اشتباهی است،  فقط از میان آنها تا حدودی می توان روابط اجتماعی را خارج کرد.   برای اطراف اژه،  آنچه که می توان مورد حدس و فرضیه قرار داد،  ضمن نگاه کردن به کاسه و کوزه هایی که در موزه ها یادگار می باشند،  بر اثر جنگ های دائمی در ایراق، رانده شده ها دانش و فنون خود را به سواحل آناتولی غربی و یونان منتقل کردند.  آنها بدلیل دانستن کار هایی مورد پذیرش مردم محلی قرار گرفتند،  و در یک تجارت آرام و ساده با مردم سواحل لبنان و فلسطین و مصر،  دانایی خود را آمیختند،  و داشتند پایه های تمدن جدید را بدور از صدای شمشیر های ایراق بنا می کردند. 

 

      هنوز در ابتدای قرن 20 ق.م اروپا در چنگال قبیله های کوچک کوچنده گرفتار بود،  آنها نمی توانستند غذای خود را کامل تهیه کنند،  بهمین جهت با تغییرات طبیعت می چرخیدند،  تا روزگار چیزی برای خوردن به آنها بدهد.  دوره مس را تجربه می کردند،  و به تمدن های قدح سازان و تبرزین مشهور شده اند،  چون چیز بیشتری برای ارائه تاریخی ندارند.  ساختن مقبره، ستون، سکو، محفظه، و امثال آن با استفاده از سنگ های عظیم،  بنا به شواهد باستان شناسی در این دوره اروپا عمومیت داشته است،  و به تمدن کلان سنگی مشهور شده است.  در اواخر هزاره سوم بدون پیدایی دگرگونی دیگر در تمدن محلی اروپا،  سردابه های اشتراکی با استفاده از سنگ های بزرگ ناصاف ظاهر می شود.  ساختن پر زحمت آنها دلیل ظهور یک نظام اعتقادی جدید است،  و در تحولات بعدی ادامه یافت،  باستان شناسان اجتماعی صحبت از یک مذهب کلان سنگی قدیمی می کنند.  از طرف دیگر گسترش وسیع سفالگری قدح سازی ک سفالگری خاص نیمه دوم هزاره سوم قبل از میلاد در سراسر اروپا بود،  در دوره چسبیده به این دوره،  نشان دهنده توسعه اقوامی متمایز ولی ترکیبی است.  تجهیزات همسان گورها در اقوام قدح ساز پذیرفتن این را ناگزیر می سازد،  اما وقتی به جهت حرکت توجه شود،  موضوع قابل بحثی پیش می آید.  اقوام قدح ساز در همه متون پیش از تاریخ به نحو قانع کننده در حال راه پیمایی هستند،  اما در بعضی از اسپانیا به آلمان و در برخی دیگر از آلمان به اسپانیا می روند،  یا به تعبیری می روند و باز می گردند.  به نظر می رسد تنها داده مسلم این است ک اقوام قدح ساز بریتانیا نه از بریتانی بلکه از ناحیه راین ـ آلپ آمدند و این به معنای ترجیح نظریه حرکت به سوی غرب است.  به هر حال دلیل عمده نظر حرکت به سوی غرب در نقشه توزیع اقوام قدح ساز می باشد،  ک چنان دقیقاً مشابه جهان سلتی ـ لیگوری هزار سال بعد است،  ک در واقع نمی تواند اتفاقی باشد.  اگر برابری قدح سازان با سلتی ـ لیگوری پذیرفته شود،  گسترش آنان رو به غرب باید از منطقه قاره کهن و ایران بزرگ بوده باشد.

 

      واقعیت وجود سلتی ـ لیگوری در این زمان پیامد های مهم دیگری هم دارد،  زبان شناسان اقوام هند و اروپایی یا در واقع آریایی ها را به دو گروه شرقی و غربی تقسیم می کنند،  توتون، سلتی، لیگوری، ایتالی، ایلیری،  گروه های غربی را تشکیل می دهند.  اگر وجود سلتی ـ لیگوری ثابت شود،  تقسیم بندی شرقی ـ غربی هم باید موجود باشد،  برای این تقسیم بندی می توانیم خطی فرض کنیم ک با شواهد بعدی سازگار و نیز ساده و قانع کننده باشد.  در این صورت هر یک از اعضای خانواده غربی جدا مانده در جغرافیایی خود،  شرایط لازم برای کسب تمایز نوعی بعدی را بدست می آورد،  توتون در اسکاندیناوی، ایتالی در ایتالیا،  ایلیری،  در یوگوسلاوی،  ایلیر نام باستانی منطقه مجاور دریای آدریاتیک بود.  توتون بخشی از اقوام ژرمن بودند که با سلت خویشی داشتند و سرزمین آنها عموماً اروپای شمالی بود.  سلت ها بخش مهمی از اقوام باستانی بودند که در اروپای غربی و مرکزی توزیع وسیع داشتند و از ریشه آریایی بودند،  گل و گالات نام دیگر از گروه هایی از آنها بود گه در ایران کنونی به گیل و گیلک مشهور است، زبان های سلتی شاخه وسیع از زبان هندو اروپایی یا درست آن آریایی بوده است و بر اساس طرز تلفظ الفاز صامت به دو گروه تقسیم می شوند.  سلت های کرس، ساردنی، ایرلند در کنار لیگوری،  در صده ششم سواحل اطلسی اسپانیا و فرانسه و رودبار های ایتالیا و فرانسه را اشغال کرده بودند.

 

     مردم سرزمین های بین اسکاندیناوی و کوه های اورال ابتدای هزاره دوم قبل از میلاد در مرحله ای از تمدن بودند ک مشخصه آن وجود تبرزین آیینی در مدفن آنان است.  گرچه توزیع این آیین اساساً از ایران شرقی است،  اما میان آریایی های غربی و فن ـ یوگری رواج داشته،  اغلب نشانه انتشار اندیشه می شناسند،  نه مهاجرت،  معمولاً پیشرفت اقوام آریایی در روسیه مرکزی به این دوره نسبت داده می شود. اسامی رودهای منطقه بیان می کند ک مهاجرین بالت بودند،  ک همان اقوام ساکن در منطقه شمال غربی روسیه فعلی هستند،  و نام خود بالت به معنی دلاور را به دریای بالتیک داده اند.  در این دوره ابهامات تاریخی در منطقه شمالی اروپای شرقی وجود دارد،  که امروزه بخشی را با دروغ پر کرده اند،  فعلاً جای آنرا تا بدست آوردن نتیجه ای قابل تأیید نسبی خالی می گذارم.  بخش جنوبی اروپای شرقی که امروزه اوکراین است تمدن تبرزین ترکی ـ کیمری است،  ترکی یا تراسی از اقوام هندو اروپایی بودند،  ک اولین مسکن شناخته شده آنان تراس یا ترکیه امروزی و شمال یونان بوده است،  و از آن طریق به استپ روسیه رفتند.  کیمری اقوام استپ بودند که هزار سال پس از این تاریخ در اثر هجوم اقوام سکا متوجه آسیای صغیر شدند،  و گویا به غارت منطقه پرداختند  امپراتوری آشور با آنان مقابله کرد،  و در نتیجه صدمات اصلی آنان متوجه لیدی و فریژی و ایونی شد.  در اساطیر یونان که نمی توان آنرا تاریخ واقعی دانست،  از آنان به عنوان اقوامی که از نواحی ناشناخته دور دست آمده اند یاد شده است.  در ادبیات تاریخی اروپا کلمه کیمری یاد آور تیرگی و ابهام و منشاء نا معلوم است.

 

      دوره تمدن های قدح ساز و تبرزین شاهد اشاعه کار برد مس در سراسر اروپا بود،  همچنین شاهد افزایش اهمیت نسبی دام پروری در مقابل کشتکاری در سراسر قاره حساب می شد.

 

     در قرن هجدهم سومین امپراتوری از رشته دراز امپراتوری های بین النهرین به وسیله حمورابی پادشاه آموری بابل و نویسنده قانون نامه معروف چشم برای چشم ایجاد شد.  جانشینان وی با فشار روز افزون هوری های قفقازی از شمال،  کاسی های زاگرس از مشرق،  و پادشاه کشور دریایی از جنوب مواجه بودند.  اما مدت یک قرن در اکد پایداری کردند،  و سرانجام یک قوم نو آمده بود که آنان را انداخت. هوری ها از اصل در نواحی مجاور دریای خزر ساکن بودند،  و از آنجا متوجه سوریه شدند.  متون باز مانده از آنان نشان می دهد،  که خود آنان قفقازی اما طبقه حاکم بر آنان هندو اروپایی یا در واقع آریایی یا همان میتان ها بودند،  که استفاده از اسب را به آنان آموختند،  نام خدایان هندو اروپایی نیز در کتیبه های آنان دیده می شود.  بین شهر های جنوب میان رودان و خلیج فارس در اثر رسوبات رودخانه ای باتلاق های وسیعی ایجاد شده بود ک اقوامی بدوی ساکن آن بودند،  بابلیان آنان را کشور دریایی می نامیدند.

 

      مورسیل سومین پادشاه هیتی پس از اتحاد،  حدود 1600 به بعد لشگریان خود را به تاخت و تاز سالانه در جنوب کوه های تورس می برد.  تورس رشته کوه های مهم آسیای صغیر است که در جنوب آن به موازات ساحل مدیترانه کشیده شده است،  شاخه ای از آن که به شمال شرقی منشعب می شود آنتی توروس خوانده می شود.  تور = ثور در عربی به معنای گاو بوده است که در آن زمان از مقدسات اقوام این منطقه شمرده می شد،  نام این کوه ها از آن گرفته شده است.  در این تاخت و تاز حلب نیرو مند ترین شاهزاده نشین سوری تصرف شد،  پس از آن در انتهای فرات به بابل رسید.  غارت بابل نقطه خاتمه تاریخ نخستین امپراتوری هیتی بود،  ک با مرگ مورسیل متلاشی شد.  دشمنانی ک برای سرنشینان میان رودان آشنا تر بودند،  به خلاء قدرتی که او باقی گذاشت هجوم آوردند،  جنوب کشور به وسیله پادشاه کشور دریایی،  ثلث مرکزی آن به وسیله کاسی ها،  و شمال آن به علاوه سوریه به وسیله هوری ها اشغال شد.

 

      در مصر وحدت سیاسی متعلق به گذشته ها بود،  در زمان سلسله سیزدهم شکاف بین مصر علیا و سفلی بار دیگر باز شد،  سپس هر یک از نیمه ها به شاهزاده نشین هایی در حال جنگ تجزیه شدند،  شهر تب در جنوب و فیوم در دلتای نیل رهبری آنان را ب عهده داشتند.  در دوران ضعف سده 17 قبل از میلاد نخستین تهاجم تاریخی ب مصر از سوی بیابان گردان سامی نژاد معروف ب هیکسوس رخ داد.  در مورد ماهیت حرکت هیکسوس ها قلم فرسایی بسیار شده است،  احتمالاً باید آن را آخرین خیزش در رشته آموری دانست.  پادشاه هیکسوس سلسله های 15 و 16 شامل فلسطین و دلتا بود و احتمالاً از شاهزادگان بومی بازمانده در بالای رود سلسله 17 در تب خراج می گرفت.  اگر چه مصر و میان رودان در این زمان دچار سلطه بیگانه بودند،  جوانب ظاهری تمدن پیشاپیش باستانی آنان مورد احترام بود،  و  توسط فاتحان قبول شد. ساکنان دره سند این قدر سعادتمند نبودند چون تمدن هاراپی در تهاجم آریایی های ایرانی بکلی نابود شد.  تمدن چندان بر جسته ای نبود فنون آن وارداتی بود و هرگز بهبود نیافت،  ساختمان هایش فقط ب قصد استفاده و مصنوعاتش فاقد گیرایی بود،  مطلق بودن نابودیش تنها دلیل موجه شهرت آن است.  در حالی ک بسیاری از بنا های یاد بود و عمده فرهنگ مصر و میان رودان پس از سقوط آنها باقی ماند،  تمدن دره سند فقط از طریق باستان شناسی شناخته می شود.

 

      آریاییان در ریگ ودا تصویری نسبتاً کامل از یک اردوی اولیه هند و اروپایی از سنخ دام پرور بجای گذارده اند.  در سده 16 ق.م ارابه اسبی مهمترین وسیله و ابزار جنگی بود ک ایرانیان را به برتری و نقش رهبری کننده نسبت به سربازان پیاده جوامع قاره کهن رساند.  میتان ها ک این زمان وارد میان رودان شمالی شدند و اختیار هوری ها را گرفتند نوعاً ایرانی بودند،  البته دقیقاً نمی دانیم ولی گویا کاسی ها هم ایرانی بودند.  گسترش ایرانی ها از طریق حوزه رودهای تاریم و ایلی در شمال قاره کهن یا آسیای مرکزی در این دوره جریان داشت،  همانند حرکت ایرانی ها برای بدست گرفتن قدرت به غربی ترین نقاط ایران بزرگ.  آن طور که بر آورد های باستان شناسی نشان می دهد در 500 ق.م قبایل ایرانی از دانوب تا مرز های چین گسترشی نا گسسته داشته است.

 

      رویداد های سده 16 ق.م در اروپا گسترش کار برد مفرغ در سراسر قاره است،  دوره اسکان نسبی متعاقب توسعه اقوام قدح ساز تفکیک بسیاری از گونه های محلی سبک مفرغ اولیه اروپا را ممکن ساخت.  تقسیم بندی های فرعی عصر برنز اروپا در این زمان عبارت است:  بریتانیا = تمدن ظرف غذا در شمال و وسکس در جنوب،  فرانسه = آرموریک در شمال و غرب و رن در جنوب،  اروپای مرکزی = یونتیس،  اسپانیای مدیترانه = ال آرگور،  سیسیل = کاستلوچو،  مالت = تارکسی،  ایتالیا = آپنن الف، یوگسلاوی سابق = واتن،  دریای اژه = هلادی در مینویی.  اسکاندیناوی و جنوب شرقی فرانسه و اسپانیای کنار اطلس در سطح مس سنگی باقی ماندند.  آفریقای شمالی تا رسیدن فنیقی ها در دوره نو سنگی در جا زد،  فنون مس سنگی و مفرغ از صحرا و در نیل بالاتر از مرداب نیزار نرفت،  آفریقای سیاه تا زمانی که به عصر آهن رسید در سطح نو سنگی ماند.

 

      حدود سده 15 ق.م، چین از نوسنگی مستقیماً وارد عصر کامل مفرغ شد،  نبود یک مرحله تکاملی مس سنگی موید این فرض بدیهی است که چینی ها فنون کار برد مفرغ را از خاور نزدیک یا شرق قاره کهن گرفته اند.

 

      بیرون راندن هیکسوس ها از مصر بوسیله شاهزاده تب سلسله دست نشانده 17 را تبدیل به امپراتوری هجدهم کرد،  بلافاصله پس از آن با حمله سخت به بازماندگان فلسطینی تسلط هیکسوس ها آزاد سازی کشور دنبال شد و فراغنه بعدی جلوتر رفتند،  در 1500 ق.م،  توتموزیس اول پس از نوبیه تا آبشار چهارم به میان هوری های سوریه تاخت.  در 1450 ق.م،  توتموزیس سوم مرز های خود را به فرات رسانید و گاهگاهی هم از آن عبور می کرد.  اما ضد حمله هوری ها به رهبری میتان ها موفق به راندن مصری ها از سوریه شد و از آن پس امپراتوری سلسله هجدهم هیچگاه به مقدار زیاد از فلسطین جلو تر نرفت.  متارکه جنگ بین مصری ها و میتان ها که در آغاز ترشرویانه بود با احیای قدر

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:3 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      از ابتدای تمدن های بشری،  حکام بوجود آمدند.  تمدن اولیه یعنی شهر نشینی و ایجاد طبقات اجتماعی و نوشتن،  به روایات مختلف حدود 7 یا 8 یا 10 هزار سال پیش،  در قاره کهن و از بین النهرین و ایران آغاز گردید،  مشروح در تاریخ نیک.  کسی بدرستی نمیداند اول حاکمان بودند،  یا اول  مردم درست مانند:  ضرب المثل  تخم و مرغ.  در هر صورت حاکمان، برای به تبعیت کشیدن مردم،  دست به ترفند های مختلف زدند،  از فرقه ها و دین های عجیب و غریب،  تا خرافات و دروغ گفتن و نوشتن.  دعای داریوش بزرگ:

{خداوندا این کشور را از دشمن، از دروغ، از خشکسالی محفوظ دار}

      بسیاری از نوشته ها و کتیبه ها و داستانها از این ترفند هاست،  که هنوز تا همین لحظه در نبرد نوپديدادامه دارد.  یکی از مهمترین آنها،  دروغ حمله اسکندر به ایران است.  پردازندگان داستان الکساندر مقدونی،  که حدود  600 سال پس از مرگ او، داستانش را بدین صورت پرداخته اند،  توجه نکردند،  نخستین عامل پیروزی در جنگها،  فـزونی شمار جنگ جویان،  برتری سلاح و سازو برگ،  سابقه و تجربه فرمانده هان در لشکر آراییها و نبردها،  همراه با آگاهی دقیق از سرزمین های دشمن و اقتصاد آن است.  جوان بیست ساله تهیدست و بی تجربه،  از سرزمین کم جمعیت و با اقتصاد نا چیز،  نمی تواند بدین آسانی به پا خیزد،  و امپراطوری بزرگی که ریشه در فرهنگ و دین دارد را متلاشی  کند،  سرزمین مردم دلیری را بگیرد،  که در هر خانه شمشیر و تیر و کمان زندگیشان بود.  انگار دشمن به کشور معتادها و گی و اواها آمده،  امروزه میبینیم اشغال گرها با اینهمه امکانات در عراق و افغانستان در مانده اند،  چه برسد آنزمان. 

      فیلم 300  که از روی تفکر داستان دروغی اسکندر مقدونی ساخته شد،  باعث گرديد مردم جهان به راحتی به داستان دروغی پیروزی های الکساندر پی ببرند.  بهمين جهت بهترین فرصت تاریخی پیش آمده، تا این دروغها را از تاریخ شیرینمان پاک نماییم.  در واقع ما ایرانیان بايد واقعیت هاي تاريخ خود را به دنیا بگوییم،  فقط از این فیلم و دروغها نگوییم.  تمام جنگ های اسکندر نامه ها،  در همین حد و اندازه اند،  ولی جای تعجب است!  چرا تاریخ دانان ایرانی نمی توانند،  این دروغها را تشخیص بدهند،  اندازه های نظامی دروغی،  مسافت های دروغی،  جنگ های دروغی،  شهر های دروغی،  و غیره و غیره دروغی.  ای تاریخ دانان ایرانی،  بیایید با حوصله ای جدید،  و دیدی نو،  این دروغها را بررسی کنید، و در جملات و گفته هایتان لطف نموده اصلاح نمایید.  ادامه دارد و بازنويسي مي شود.

   آغاز داستان دروغ

      مقدونیه کجا بود؟،  مگه دونیا،  که در گبت ها قدیم مصری مگه دونی بود،  و به تلفظ عرب مقدونیهگردید،  به هنگام پیدایش اسکندر از مراکز مهم آئین مهر در شمال آفریقا بود.  یا قوت حموی،  جهانگرد و جغرافی دان در کتاب معجم البلدان گوید،  مقدونیه نام مصر بزبان یونانی است.  ابن الفقیه احمد همدانی،  جغرافیدان و مورخ سده چهارم هجری،  بنقل از ابن یسار گوید،  مقدونیه خاک مصر است.  المقدسیجغرافیدان سده پنجم اسلامی در حسن التقا سیم،  ابن خرداذ به،  در دالمسالک و الممالک،  مسعودی،  در کتاب مروج الذهب.  و بسیاری دیگر گویند،  در آن زمان مقدونیه یا مگه دونیا خاک مصر است.  غیر از مورخان و آگاهان سده های نخستین اسلامی،  ابن مقفع، طبری و دینوری،  در تالیفات خود اسکندر را ایرانی خوانده اند.

      درباره پردازندگان داستان اسکندر،  و قلب و تحریف و جعل و دستبرد،  که بخاطر این موضوع صورت گرفته،  باید به سیاست های خاص امپراطوران دینی غاصب و حاکم بر دولت روم شرقی،  و انگیزه اقدام آنها توجه نمود.  در فواصل سده های هشتم تا یازدهم میلادی،  طی سیصد سال متناوب سیزده مرد و هشت زن ارمنی،  از ساکنان غرب رود آلیس (قزل ایرماق) و شهر آنی (شهر  هزار کلیسا)،  که از خانواده  کنستانتین  نبودند و شور قدرت طلبی داشتند،  با استفاده از شرایط و گاه با کمک سازمان مخفی یهود،  به امپراطوری روم شرقی در قسطنطنیه که مرکز جهان بود دست یافتند.  اینان برای حفظ مقام تظاهر به یونانی و مقدونی مآب بودن میکردند،  بدنبال جدال شرق با غرب یا جدال مهر پرستی و عیسی پرستی،  داستان اسکندر را بدین صورت مدون و منتشر گردانیدند،  تا بر اعتبار خود بیفزایند.  اینان از زبان کالیس دنس،  که وی را پزشک اسکندر قلمداد کردند،  کتابی تدوین و حوزه متصرفات او را به چین و هندوستان کشانیدند،  و با همکاری عمال عباسیان،  اسکندر را بلند آوازه ساختند،  تا اذهان جوامع نو خواسته را از عظمت تمدن،  و فرهنگ و قدرت تشکیلاتی ایرانیان پیشین دور بدارند.  تالیف کتب به زبان یونانی که زبان کلیسا بود،  در آن دوره رونق گرفت،  تا آنجا که این روز گار را عصر فرهنگ یونان میخوانند.  از سوی دیگر،  دین  عیسی ناصری تا صده سیزدهم میلادی در شبه جزیره بالکان عمومیت نیافت،  و مهر پرستان که در این نواحی استیلاء داشتند،  این آئین را الحاد و تحریفی از دین خود میشمردند،  اين دو دين جدال قلمی و زبانی داشتند.

      سرزمین مازندران در عهد خسرو انوشیروان،  به استناد نسخه خطی کهن و موجود در کتابخانه ملی تهران،  پزش خارگر،  نامیده میشد.  هند یا اند تا پایان سده دوازه میلادی بگفته،  طبری و مسعودی نام خوزستان بود.  هفده محل در خوزستان به مانند، هندیجان و اندیمشک و.... با این نام یاد میگردد، هندوستان آریا ورته و بهارات نامیده میشد.

   عکس سر مجسمه ای که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی بوده،  ولی هیچ نشان از اسکندر مقدونی ندارد،  عکس شماره 1402.   تصویر دیگری که به دروغ و جعل می گویند اسکندر مقدونی است،  ولی هیچ نشانی از اسکندر مقدونی ندارد،  عکس شماره 1401.

 

   اسکندر و سکندر

      در زبان های ایرانی،  الکساندرس که در زبان های باختری الکساندر گفته میشود نیست.  هر گاه پذیرفته شود،  که ال آغاز الکساندرس حرف تعریف است،  با بر داشتن آن  کساندرس  میماند،  که هیچ همانندی با اسکندر و سکندر ندارد،  پس باید جستجو کرد،  که نام اسکندر و سکندر از کجا و در چه زمانی پیدا شده است.  در آثار الباقیة بیرونی صفحه 145 نوشته شده،  سر سلسله  ایشان يعني حكومت اشکانیان،  اشک بن اشکان است،  که لقب او فـغـفور شاه مي باشد،  او پسر بلاش بن شاهپور بن اس ایکتار بن سیاوش بن کیکاوس،  محسوب است.  بیرونی از حمزه اصفهانی،  نام شاهان اشکانی را،  اسک بن بلاش بن شاهپور بن اشکان بن اش جبار،  آورده  است (ص 147 آثار الباقیة).  اصلان غفاری، نویسنده کتاب قصه سکندر و دارا بر آنست که،  اش جبار، اس ایکنار و مانند اینها دگرگون شده،  اس گنتار، به معنی دلیر هستند،  که اسکندر شده اند.  اش جبار یا اس ایکنار،  یا به گمان اصلان غفاری،  اس کنتار،  نام یکی از شاهان اشکانی،  در سال های میانی سده سوم پیش از میلاد بوده،  که در ورا رود، یعنی ماورا النهر و خراسان بزرگ،  با شهر های نیشابور، هرات و مرو،  و شمال افغانستان کشور گیری کرده،  و به اسکندر،  خلاصه یافته است.  این قدرت مدار اشکانی،  مورد سوء  استفاده ناشیانه و احمقانه،  اسکندر مقدونی نویسان روم شرقی و سپس،  غربیان در جهت دشمنی با ایران بزرگ قرار گرفتند.  ایرانیانی که جشن نوروز دارند،  و در کشور ها و سرزمین های وسیع و باستانی زندگی میکنند، زبانها و لهجه های مختلف،  ولی فرهنگ مشترک با آداب رنگارنگ دارند،  از دیر باز  دشمنانی  داشتند، که از فرهنگ استثماری روم شروع شده،  و تا استعمار و امپریالیسم امروز در نبرد نو پديد ادامه دارد.

      در شاهنامه‌ فردوسي،  اسكندر از تخمه كيانيان‌ گفته شده،  يعنى‌ پسر داراب‌ و برادر بزرگ ‌تر دارا، واپسين‌ پادشاه‌ كيانى‌،  كه مردي‌ نيك‌ سيرت‌، خير خواه‌ و مهربان‌ بوده،  كه‌ نه‌ تنها توطئه‌ اي‌ بر ضد دارا نمى‌كند،  بلكه‌ بر مرگ‌ او مى‌ گريد و كشندگان‌ او را عقوبت‌ مى ‌كند.

      سکندری رفتن ــ  در ایران بزرگ به دلیر و پهلوانی که در تمرین و ورزش،  دستهایش را روی زمین گذارده، و پاهایش را هوا کرده،  و روی دستهایش راه برود گویند:  سکندری میرود.

     دشمنان تا توانسته اند از شکست های سلسله هخامنشیان دروغ گفته اند،  و ما یکبار از خود هخامنشیان نپرسیده ایم سرگذشت تان چیست؟.  12 هزار سنگ نوشته ایران در دانشگاه سیراکوز آمریکا است،  و چه بسیار در جا های دیگر اینچنین در دست غير ایران می باشد،  و ما هیچ سر نخی نداریم و پیگیر آن نیستیم.  هرگز هخامنشیان نگفته اند که تخت جمشید کاخ بوده،  تا اسکندر بخواهد آنرا آتش بزند.  سنگ نوشته بشماره  XPD  که در خاور و باختر سمت ایوان معروف به کاخ خصوصی خشایار شاه است، در آنجا خشایار شاه می گوید: .... به خواست اهورامزدا این هدئیش را من بنا نمودم.  و هدئیش بار ها در تخت جمشید تکرار شده است.  تمام نوشته حکایت از آن دارد،  زواری که می آمدند بدانند چه بوده و این بسیار پر اهمیت تر از کاخ بوده،  امروزه عده ای ساده انديش خارجي،  تخت جمشید را در اندازه کاخ شاهی پایین آورده اند. 

   کلیک کنید:  اسکندر رومی کیست

   افشای جنگ های دروغی

      دروغ گوها نوشته اند،  که اسکندر با سی هزار پیاده و چهل هزار سوار از تنگه هلس پونت،  داردانل امروزی گذشت،  و در کناره آسیای کوچک و پس از گذشتن از رودخانه تند و پر آب و گود و با دیواره های بلند، گرانیک،  با داریوش سوم جنگید.  رودخانه گرانیک که امروزه بیغا چای نام دارد،  کوچک و کم آب و بدون دیواره و کم عمق است.  کناره این رودخانه گنجایش آرایش جنگی حدود 150 هزار نیرو را ندارد،  اگه باور ندارید بروید ببینید.  دروغ نویسها میخواستند،  شوش پایتخت دو هزار ساله ایلامی، و دویست ساله سلسله هخامنشیان  را کوچک و نا چیز کنند،  و تخت جمشید شکوهمند را پایتخت ایران بشناسانند، و دروغی بدست اسکندر به آتش بکشند.  5 یا 6 قرن بعد که این دروغ را مینوشتند،  دیگر دین قدیمی هخامنشیان نبود،  و تخت جمشید متروکه بوده.  آنها از فواصل راه ها و جاده ها و مسیر ها خبر نداشتند، و هر چه از اینها  نوشته اند،  چرت و پرت والکیست،  و این براحتی قابل درک است.  نوشته اند که 600 هزار لشکر داریوش 5 روزه،  از روی پل های ساخته شده فرات عبور کردند،  کمی فکر کنید، 600 هزارش دروغه،  5 روزش دروغه پلش هم دروغه،  در این دوره  و قرن نو درک این مسئله خیلی ساده است.  از قدیم شنیده ایم دروغ هر چی بزرگتر باشه باورش راحت تره.

   کلیک کنید:  دروغ آتش سوزی تخت جمشید

   رفتن اسکندر از تخت جمشید به دامغان

      نوشته اند اسکندر از تخت جمشید به همدان رفت،  این دروغ هـم بررسی  میکنیم،  برای رفتن از تخت جمشید به همدان، باید از اصفهان می گذشتند،  در هیچ اسکندر نامه ای از این  شهر باستانی و مردم دلیرش نامی برده نشده.  هرگز نمی توانستند بدون گذشتن از این شهر به همدان بروند،  هر کس بگوید،  بطور كلي ناآگاه است.  از اصفهان تا نجف آباد به درازای سی کیلومتر،  باغ و سبزی کاریست،  این باغ بزرگ برای ایستادگی در برابر یورش سپاهیان دشمن،  و جلوگیری از گذر کردن آنها سنگر بسیار خوبیست،  آن نویسندها بی سواد تر از آن بودند،  که این شهر هم روی کاغذ به خاک و خون بکشانند.  آنها از شهر های دیگر راه اصفهان نامی نبردند،  مانند گلپایگان،  گر با یگان،  گر= سنگ+ بای= بغ= ایزد+ گان،  بروجرد، ملایر، فقط یه اسم پرت وپلای من در آری نوشتن،  که به هیچ  یک از اسامی شهر های ایرانی  شبیه نیست.  از اصفهان به لرستان به همدان  480 کیلومتر راه است.  بیشتر این راه از کوهستانی سخت می گذرد،  نزدیک  به 200 کیلومتر این راه  بیش از دو هزار متر بلندی دارد،  و از بلند ترین راه های جهان است،  و از دامنه اشترانکوه می گذرد،  و در زمستان برف سنگین دارد، راه لرستان به همدان هم از کوهستانی پر برف میگذرد،  و سخت ترین راه هاست،  و مردم دلیر و جنگجويي دارد،  که در تاریخ هیچ مهاجمی از اونجا نتوانسته بگذرد،  حتی داخلی ها.  از تخت جمشید به اصفهان و به همدان و به ری و به دامغان، 1600 کیلومتر است،  پس حساب کنید دروغ ها را،  یا شاید هم با قطار برقی ژاپنی رفتند،  که تو داستانشان این مسافتها و زمانها رو اینقدر عوضی نوشتند.  ابوریحان بیرونی در آثار باقیه نوشته،  که داریوش سوم در نزدیکی اربیل به دست فرمانده پاسدارانش کشته شده.  در آن زمان او چیزی از اسکندر دروغی مقدونی نمی دانست،  واقعیت اشك و اشکانیان است.

   هالیود میگوید:  جنگ همینه که میسازیم،  آیا شما جنگ های تاریخی واقعی را دیده اید؟ 

   اسکندر مقدونی در راه گرگان

      اسکندر را از دامغان به گرگان میبرند،  کلیه نام های عوضی مکان های اشتباه،  کار های عجیب و غریب،  مردمان و قبایلی که هرگز وجود نداشته اند،  فاصله ها و راه های الکی،  یک نقشه جلویتان بگذارید،  ببینید و متوجه میشود چه کلاهی سرمان گذارده اند،  فقط  برای دشمنی و عقده.  واقعاً بیندیشید چرا برای ما دروغ بافتند و تا کی ادامه دارد؟ 

    یه دروغ دیگه کاغذی،  اسکندر نامه نویسان روی کاغذ در بند پارس ساخته،  و آنرا به دست اسکندر گشودند تا انتقام شکست خوردن یونانیها را در تنگ ترموبیل از ایرانیان گرفته باشند،  و گرنه در راه  شوش به تخت جمشید چنین تنگه ای نیست.  باستان شناسان ایرانی و انگلیسی،  در صد سال گذشته در پی این تنگه،  چه برای گنج و یا علم باستان شناسی گشته اند،  منجمله خودم،  یک چیز هم نیست که نیست و پیدا نکرده اند و نشده،  کتاب های نوشته شده این کاوشها موجود است.

     چوپان دروغی در زمستان لرستان،  با اون برف سنگین و سرمای شدید،  ساختند و نگفتند چه جوری آنهمه لشکر دو طرف آنجا زنده ماندند،  و در عین حال و همان جا جنگل حاره ساختند،  و خیلی  پرت وپلا های دیگه نوشتند.  آنها دشمن ایران بودند،  ولی این مثلاً تاریخ  دان های ایرانی چرا این پرت و پلاها را مي گويند و تکرار میکنند،  اگر تا كنون ناآگاه بوده،  بعد از این وبلاگ بخود آیند.

  جنگ های تاریخی را واقعی،  و در همان تاریخ  تجسم کنید،  نه آن گونه که هالیود می خواهد.

   کلیک کنید:  لشکر و جنگ در دوره های تاریخ

   دشمنان بی سواد تاريخ ايران

      در 1700 ــ 1800 ،  سال پیش اسکندر نامه نویسان بیسواد تر از آن بودند،  که بتوانند داستان دروغی شان را بهتر و باور مندانه تر بنویسند.  ساده لوحانه تر دشمنان تاریخ ایران هستند،  که این چرت و پرتها را،  به جای تاریخ ما می گویند و مینویسند.  پاتلا که در زبان پارسی پای تپه است،  در نزدیکی تنگ بوان است،  در داستانشان به مصب رودخانه سند برده اند، تا برای رفتن اسکندر به هندوستان مدرک بتراشند.  رود تانا ایس،  میان اروپا و آسیا است،  که رود دن امروزیست،  در آن داستان کذایی به شمال افغانستان برده و جای بلخ گذاشته اند،  تا اسکندر را به هندوستان برسانند،  نوشته اند اسکندر و سپاهش از بلخ بسوی سغدیا راه افتادند،  و به بیابان های بی آب و علف رسیدند،  و کلی سختی و بد بختی کشیدند، تا مثلا شجاعتشان را بنویسند.  این هم افسانه است،  شهر بلخ کنار رود پر آب بلخاب قرار دارد،  و تا 350 کیلومتری آن همه طرف آبادیست نه بیابان بی آب و علف،  براحتی در نقشه ببینید.  رود اوکسوز،  آنهم  آمو دریا نیست،  بعلت ندانستن جغرافیا اینهمه پرت و پلا نوشته اند،  و دشمنان ایران زمین آنرا باور دارند،  و کینه ورزانه  دائم تکرار می کنند.

      بکچوس، یونانی شده بغ است،  که بک، بگ، بی، بای، هم گفته میشود،  پیشنام ایزد مهر،  بغ مهر است.  آئین مهر در زمان حکومت اشکانیان گسترش یافت،  و به  یونان و روم رفت،  در زمان اسکندر شناخته شده نبود،  ولی پانصد سال بعد اسکندر نامه نویسان می دانستند.  دروازه کاسپین،  که آن را سر دره خوار دانسته اند،  نیست،  دربند خزر شهریست میان باکو و ما خاج قلعه.  گاهی برای توجیه داستانشان،  دروغ  نوشته اند.  رود عارابیوس،  که نوشته اند اسکندر و سپاهش،  در کشور هندوستان از آن گذر کرده اند،  شط العرب امروزیست،  و آنچه هندوستانی نوشته اند،  خوزستان است.  اریتیان، سرزمین مردم اور،  شهری بنام مقجر در کشور عراق است،  نه در هندوستان.  عارابیت،  بیت مردم عرب،  در جنوب عراق است،  نه مصب رود سند پاکستان.  دوستکامی،  که در این داستان کذایی دوستکانی نوشته اند،  شرابدان مهریان بوده و اکنون در سوگواریها،  در آن آب یا شربت می ریزند،  در زمان اسکندر نمی شناختند،  ولی 500 سال بعد،  در زمان اشکانیان شناخته شده بود.  آتروپات، آذرپاد، واژه زمان شاهنشاهي ساسانیان است،  و در زمان سلسله هخامنشیان آنرا نمی شناختند،  چون زرتشتی دوره ساساني نبودند.

      آتروپاد یا آذرپاد،  نگهبان آتش بوده است،  امروز پاد را بد گویند،  مانند، سپهبد، ارتشبد.   این هم نشانه آنست،  که اسکندر نامه ها چند سده پس از اسکندر نوشته شده اند،  آذربایجان، دگرگون شده آتروپاتان نیست.  آذربایجان یا آذر بیجان، از سه پاره ساخته شده،  آذر = آتش + بای = بی = بغ = ایزد + گان = جا = آذر با یجان = جایگاه آتش ایزدی.

      مینویسند سپاه اسکندر در راه رفت و برگشت،  به سغدیان با مردمی نیرومند،  به نام مماسن ها در افتادند،  ممسن = بزرگ بزرگان = مه و مس= بزرگ + ان،  در غرب استان فارس ایران است،  نه در بلخ و شمال افغانستان.  نوشته اند اسکندر به شهر نیسا نزدیک رود سند رسید،  و شهر نیسا را میان بیستون و همدان آدرس میدهند.  نسا،  نخستین پایتخت حكومت اشکانیان نزدیکی شهر عشق آباد كشور ترکمنستان امروزي بود، و آئین مهر از آنجا گسترش یافت،  که به آئین نسا یا نسارا شناخته شد.  یا نصا یا نصارای دوره های بعد،  مثل یلدا و اعیاد و مراسم ادیان دیگر.  نبرزن، نبرز یا شکست ناپذیر، پسنام مهر است،  که در زبان کردی نبز گفته میشود.  آئین مهر در زمان اشکانیان به امپراتوری روم رفت،  و دین همگانی شد.  رومیان واژه ایرانی نبرز را برای پسنام مهر بکار می بردند،  در چندین از صد ها مهرابه تاریخی بجا مانده امپراتوری روم،  دیوار نوشته و کنده کاری شده.  این نیز  میرساند این داستان دروغی چند صده پس از اسکندر نوشته شده.  پاگانیسم، کوسیان یا کاسیها یا کاسپین ها،  چون میخواستند اسکندر همه را شکست داده باشد،  800  سال از حکومتشان گذشته بود،  که   با ناداني،  با اسکندر کذائیشان آنان را هم شکست دادند،  چه بی سوادند آن تاريخ دانهايي که امروزه این چرتها را تاریخ میدانند.  شهر صد دروازه،  دامغان یا اطراف آن نیست،  گروهای مختلف باستان شناسان سالها همه آن اطراف را گشته اند، شهر یه دروازه هم نیافتند!  گنده گویی کردن تا الکساندر چاخانی را مهم کنند.  رود آراکس را بجای کر دروغ نویسی  کرده اند،  در واقع ارس میباشد. 

      میتراسن، از نام بغ مهر گرفته شده،  که در هندوستان و امپراتوری روم میترا نام داشت،  و در زمان اسکندر در یونان شناخته شده نبود.  دروغ پردازان اسکندر مقدونی جغرافیا نمی دانستند و سواد هم نداشتند،  و برای بالا بردن و مهم كردن مردم کوچک و بینوای یونان،  داستان های دروغی مثل الکساندرس نوشته اند،  ولی با کلی غلط و اشتباه.  همه کشور ها و مردمی را  که در جهان  آن روز نام و نشانی  داشتند،  يا داستاني از آنها شنيده بودند،  به دست اسکندر بر انداختند.  صد ها نام دروغی  خیال بافی کردند،  که هرگز و به هیچ وجه اصالت ایرانی و هندی  ندارند،  و کاملا آشکارا دروغ هستند.

   عقده و حقارت در دروغ ظاهر می شود

      این نمونه گفتار در رفتار و غارت و غيره،  از سربازان مقدونی نشان می دهد،  که سپاهی غارت گر نمی تواند راه های طولانی برود و جنگ های بزرگ انجام دهد.  هر آدم عاقلی متوجه می شود که دروغ بافي است،   در واقع این دروغها از عقده و حقارت مي باشد.  در 500 سال گذشته صهیونیسم و استعمار، دروغ هاي تاريخ را دانسته و بزرگ کرده اند،  تا اهداف خود را پیش ببرند،  و دشمنان ايران و ايراني هم تکرار کرده اند.   تاریخ نویسان اسکندر نمونه هایی از رفتار سربازان مقدونی با پیکره ها را چنین بازگو کرده اند:  بنابر این وقتی که مقدونیها به امر اسکندر مشغول غارت شدند،  در میان خود آنها نفاق افتاد،  زیرا هرکس دشمن کسی می شد،  که غنیمتی بهتر به دست آورده بود،  و چون غنائم به قدری زیاد بود که نمی توانستند تمامی آن را بر گیرند،  ناچار غنائم را خوب و بد می کردند،  و بر سر چیز های گرانب هایی منازعه بین مقدونیها در می گرفت،  بنابر این لباس شاهی به دست چند نفر مقدونی پاره پاره می شد،  گلدانها و جام های گرانبها را با تبر خرد می کردند،  پارچه های فاخر و زیبا را می دریدند،  در نتیجه چنین شد که چیزی بی عیب به دست سرباز مقدونی نیفتاد،  حتی مجسمه ها را شکستند و ظروف را خرد کردند.

      در جایی دیگر پلوتارک چنین نوشته است:  وقتی اسکندر به قصر تخت جمشید وارد شد،  دید مجسمه بزرگی از خشایارشا به واسطه ازدحام مقدونیها به زمین افتاده،  او ایستاد و مانند اینکه مجسمه مزبور ذی روح باشد،  خطاب به آن کرد و گفت:  آیا باید بگذرم و بگذارم تو به زمین افتاده باشی تا مجازات شوی، در ازای اینکه به یونان لشکر کشیدی یا تو را به احترام آن روح بزرگ و صفات خوبی که داشتی بلند کنم؟  اسکندر این بگفت،  لختی در اندیشه فرو رفت و پس از آن بگذشت.  عقده روی کاغذ و داستان،  ایرانی ها بخود آیید و برای حفظ آبرو و غیرت ایرانی این دروغ ها را دور بریزید.  ادامه دارد و بازنويسي مي شود.

   جهت اطلاعات بيشتر،  پرسش  و پاسخ هاي دروغ حمله اسكندر مقدوني به ايران را در گفتمان دروغ های تاریخ بخوانيد.

   پیکره مقدس میترایی

      که به دروغ می گوند مجسمه هرکول است،  و آنرا نشانی و سندی از حمله اسکندر مقدونی به ایران می نامند.  این پیکره در سال 1327 خ،  در محل کنونی کشف شد.  زمان ساخت آن حدود 150 ق.م،  تعیین کرده اند،  که برابر با اواسط سلطنت مهرداد اول اشکانی معروف به اشک نهم است،  البته این زمان جای باز نگری علمی جدید دارد.  کتیبه ای در پشت این پیکره به زبان آشوری است،  این زبان بسیار قدیمی تر از زمان پیدایش خط یونانی می باشد.  نمونه این مجسمه که مانند ایزد مهر است،  در چندین معبد میترایی اروپایی وجود دارد،  که بسیار شبیه هم هستند.

   عکس پیکره مقدس میترایی ایرانی،  که به اشتباه یا دروغ می گویند مجسمه هرکول یونانی است، عکس شماره 1410.

   کلیک کنید:  هلنیسم دروغ بزرگ غرب

   کلیک کنید:  تاریخ مجسمه و مجسمه سازی در ایران

   کلیک کنید:  پاسخ به شبهات دروغ حمله اسکندر مقدونی به ایران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:3 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      ساختارهای تاریخی اجتماع کلید تاریخ است،  اگر تاریخ نویسی از تاریخ اجتماعی به درستی نداند، نمی تواند مسائل تاریخی را تشخیص دهد،  و اغفال دروغ نامه هایی بنام کتاب تاریخ می شود.  برای آنکه بتوان کشوری را دوست داشت و به آبادی و اعتلای آن کوشید،  نخست باید آن را شناخت،  وبلاگ انوش راوید  به منظور آن ایجاد شده است،  که ایران را به ساکنان خود خاصه جوانان بهتر بشناساند.  در کشور های پیشرفته کتاب های گوناگون در باره هر موضوع تالیف گردیده،  و در دسترس همگان گذارده شده،  تا مردم از پیر و جوان و دانشور و کم سواد،  بتوانند با جمیع امور و شئون سرزمین خویش آشنا گردند.  در ایران چنین کتاب هایی که بدور از دروغ و نفوذ دشمنان صهیونیسم و امپریالیسم و تفکر منحط همسایگان تاریخی باشد،  بسیار نادر است،  مخصوصاً برای آنکه نیازمندی جوانان را بر آورد،  و با واقعیت های رشد و قدرت نفوذ تمدن،  و فرهنگ با شکوه کشور پهناور ما همگرا باشد.

      بی شک جوانان عطشی برای شناختن گذشته و حال سرزمین خویش دارند،  ولی یافتن کتاب مناسب که دید جدید و آگاهی واقعی بدهد آسان نیست،  از این رو نوعی دلسردی و گسیختگی با فرهنگ و گذشته در ایران دیده میشود،  و این خواسته دشمنان قاره کهن و ایران بزرگ  است.  در این وبلاگ کوشیده ام دروغها و دروغگوها و دشمنان تاریخی ایران را بنمایانم،  تا همگان دیدی جدید نسبت به تاریخ عظیم ایران عزیز پیدا کنند،  و بدین منظور سعی کردم که موضوعات متنوع و گوناگون جهت همین منظور بنويسم،  منجمله در تاریخ نیک.  در جهانی که دشمنان سعی در نفی ما دارند،  فرهنگ ایران باید در مسیر رشد و شکوفایی خود،  پلی بین گذشته و حال و آینده ببندد،  و تفاهم و پیوستگی تاریخی ساکنین این سرزمین،  همچنان گذشته،  خار چشم دشمنان باشد،  در مقاله قرن سنت گریزی حرکت نوین به جلو را نوشته ام.  یاری عزیزان در برداشت و شناخت دروغ هاي تاريخ ،  بسیار خشنودم می کند.

   آغاز ماجراي دروغگويي

        جامعه شناسی تاریخی ابتدای دانش تاریخ است.  با پیدایش اسلام و از بین رفتن طبقات اجتماعی، هجوم روستاییان به شهر ها و روستا های بزرگتر افزایش یافت،  و یکی دو قرن بعد از اسلام،  شهر های بیشتر و بزرگتر می شوند.  تا حدودی مانند قرن اول اسلامی،  در بغداد خلفا که در اصل ایرانی هستند،  یکی پس از دیگری عزل و نصب میشدند،  و حاکمان جدید منصوب میگردیدند.  این حاکمان و شهر نشین های جدید با نداشتن پیشینه فکری و ذهنی جهت تحلیل این تحولات به جنگ های دائم پرداختند،  بغدادیها چندان بدشان نمی آمد،  که از آب گل آلود ماهی بگیرند.  کم جمعیت شدن روستاها و بزرگ و پر جمعیت شدن شهرها نیاز مندی جدیدی طلب می کرد،  و آن جمعیتی از کشاورزان و دام پروران برای تولید غذا و پرورش اسب و دام بود.  بنابر این در تاریخ قرون اولیه بعد از اسلام می بینیم،  شاهان طوایف مختلفی از غز و تاتار و حتی کومان و بلغار و غیره را به این جهت می آوردند،  و در روستا های ایران بزرگ مقیم می کردند.  در اکثر ولایات پیدا شد شهر های ایرانی و پارسی در محاصره روستاها و عشایر های غیر ایران باستانی تازه آمده.  به صورت طبیعی در رشد اجتماعی و طی یکی دو قرن و در روش عادی زندگی و با برابری اسلامی اینها میتوانستند،  در حکومتها نفوذ کنند،  مخصوصا که برای جنگ از جوانان شان استفاده میشد.   این جنگ جویان نیز در نیم قرن دوم زندگیشان سردارانی شدند صاحب قدرت و نفوذ،  و حتی توانستند حکومت هایی را بدست بگیرند.  چون اینها و قوم های شان در ورود به ایران هیچ سواد و معلومات روز را نداشتند،  وابسته به ایرانی های با سواد و وزرای پارسی زبان بودند،  در باره وزرای پارسی آثار زیادی در تاریخ باقی مانده است.  سواد و علم و دانش در اختیار پارسی زبانان قرار داشت،  که اکثراً ساکن شهرها بودند،  بدین جهت است تا حكومت صفویه غیر از زبان پارسی و عربی هیچ اثری نوشته ای و کتابی از زبان های دیگر نیست.

        در این میان اندیشمندان و دانشمندان ایرانی اقدام به تاسیس فرقه های مختلف،  جهت نجات فکری و اجتماعی ایران و ایرانیان می زدند.  این دانشمندان ایرانی فارسی زبان به کارشان کاملاً وارد و عاقل بودند،  ولی بعلت وسعت مملکت و اتفاقات مهم چند قرنی،  تفاهم سراسر و قدرت نفراتی و نظامی نداشتند ، و مجبور بودند با نفوذی که داشتند دست به ترفند هایی بزنند و این حاکمان جدید را یکی بعد از دیگری نیست و نابود کنند.  ولی یک مشکل اساسی سر راه داشتند و آن فتوای خلفا بود،  و می بایست در نهایت از شر بغداد راحت شوند،  ولی چگونه؟  که با روحیه و فکر و عقیده مردم مشکل نداشته باشد،  و این را می بایست توسط همین اقوام که برای گدایی و کار و گاه غارت به مرزهای ایران می آمدند بکنند.  در آن زمان شیعه و سنی در کار نبود،  که مثل صفویه و عثمانی به راحتی به جان و مال هم بیفتند،  یا بمب گذاری های امروزی در عراق و پاکستان و کشتار.  ابزار ها و برنام های نوینی می خواست تا از شر خلفای بغداد راحت شد،  آیا قومی لازم بود،  که از همه بی سواد تر و  احمق تر لواط کار و مشروب خوار و ترسو از رعد و برق و بشدت خرافاتی و جادوگر پرست باشد،  این صفات در توصیف مغول در کتابها نوشته شده است.  با این تعریف ها می توانستند،  حمله ای به نام مغول ساخته و پرداخته کنند.  مانند ترفند آوردن آخرین شاه صفویه توسط سرداران وقت.  در زمان خوارزمشاهیان  دانشمند های پارسی زبان دائم به هر سو میرفتند تا بیابند آنچه می خواستند،  و یافتند آنچه که واقعی نبود،  و در هیچ تاریخی و کتابی از گذشته نامی از آن نیست،  چنگیز یا تموچین فرزند یسو کای بهادر رئیس طایفه قیات و از تاتار های سیاه،  نام تاتار یا تتر را ایرانیها به تمامی زرد پوستان می گفتند.  از آنجا که این تارنما خود تاریخ نیست و فقط دیدی جدید به تاریخ جهت شناسایی و برداشت دروغها از تاریخ ایران را ارایه می دهد،  از نوشته های تکراری که در تمامی کتابها می باشد خود داری میشود.

      واقعیت چه بوده است،  در دو قرن اول اسلامی هنوز طوایف ایران شرقی،  در دوران ساختار تاریخی اجتماع سازمان قبیله ای که مجلس مغستان پایه گذاری کرده بود بسر می بردند،  ولی در ایران غربی یک مرحله اجتماعی جلو رفته و در سازمان قبیله ای دینی بودند.  البته مردم با یک مشکل رو برو بودند،  و آنخلفای ایرانی بغداد بود،  که می خواستند ایران را به شکلی شکست خورد و پایان یافته در تاریخ اجتماعی،  یعنی مانند شاهنشاهی ساسانیان باز گردانند.  به همین جهت قدرت در ایران غربی متزلزل بود،  و به راحتی طوایف مغول ایرانی که از مغستان آمده،  به سمت بغداد و برای سرنگونی حکومت خلافت ایرانی حرکت کردند.  ایرانیان شرقی به راحتی توانستند،  خلافت را سرنگون کنند و تا حکومت صفویه وورود استعمار،  ساختار اجتماعی سازمان قبیله ای دینی را در ایران پیاده شد.  اگر در تاریخ ایران هیچ اثری از مغول های بیابان های شمال چین در ایران نمی باشد،  به دلیل همین است،  که این مغول از مغستان گرفته شده و مردم و طوایف ایران شرقی بودند.  از قرن 19 به بیابان های شمال چین گفتند مغولستان،  و آنهم به اشتباه و از روی تاریخ های دروغی استعمار نویس بوده است.  این جا نیز یاد آوری نمایم،  که بیابان های وسیعی دو قسمت ایران را از هم جدا می کرد،  و ایران را به دو بخش سیاسی تقسیم می کرد.  این مسئله جغرافیای در سیاست گذاری های حکومتها تأثیر داشت،  منجمله در زبان فارسی،  که با این حرکت و در آمیختگی ایران شرقی و غربی،  فارسی جدید پایه گذاری شد.  جاده ری که به معنی طولانی است،  مانند ری برنج،  و بخشی از جاده ابریشم بود،  ارتباط دو بخش را حاصل می کرد.  در ادامه حرکت مغول های ایرانی پیرو مغستان در ایران غربی،  آنها شهر های بسیاری منجمله شیراز و اصفهان و تعدادی دیگر را گسترش دادند،  و مراکز حکومتی خود نمودند.  و با به قدرت رسیدن و در ادامه حرکت خود،  به روسیه و هندوستان هم لشکر کشیدند،  و تا قبل از ورود نادر شاه افشار به هند،  حکومت فارسی زبان بابری مغولی را در هندوستان داشتند.  آنها در هندوستان اثرات زیادی از فرهنگ مغستانی بجای گذاردند،  در تمام تاریخ هند مغول ها را ایرانی می دانند.  بسیاری از این مغستانی های ایرانی ها بودند،  که اداره هندوستان را در زمان استعمار به عهده داشتند،  و خدمات فراوانی به انگلستان نمودند،  که جای تأمل و بررسی است.  همچنین در تاریخ هندوستان به پیروان مغستان، مغولی می گویند،  یعنی افرادی که از مغ هستند.

    بررسی دروغ نامه هاي حمله مغول

       در چنگیز نامه های مختلف از خراب کردن شهر بلخ و کشتار مردم آن نام برده شده است،  در صورتیکه بلخ یکصد سال قبل از چنگیز با زلزله خراب شده بود،  و مردم آن به مزار شریف رفته بودند.  از نابودی چند شهر دیگر نام برده شده که هنوز تعدادی از آنها را نمی دانند کجاست،  چون دروغ هستند، یک ملیون کیلومتر مربع آسیای میانه،  یکصد شهر داشت نه چند شهر.  نقاط جغرافیایی و اسامی کاملاً اشتباه گفته اند،  وقتی کتاب های مغول را می خوانید نقشه هم ببینید،  که احمق های دروغ گو چقدر اشتباه گفته اند.  محمود خوارزمی به شاه گفت:  سپاه چنگیز قطره و سپاه خوارزمشاه دریاست،  و چرا در بارگاه خوارزمشاه،  که بطور کلی جنگ دیده بودند کسی چیزی نگفت.  از مدافعان شهر ها رقم های صد هزار و دویست هزار ذکر میشود،  و حمله کننده گان را چند صد هزار نفر،  انگار گله گوسفند می شمارند،  این رقمها شاید برای دیوانه ها و احمقها جالب باشد ولی واقعی نیست.  از حشر و سیاهی سپاه مغول می گویند که چند برابر سپاه مغول بودند،  و از نیرو های ایرانی تشکیل میشد که در جلوی سپاه مغول می راندند،  انگار گله بز و گوسفند است نه دشمنان یکدیگر،  احمق هاي دشمن تاريخ دروغ می گویند و احمقتر هاي انيراني باور می کنند.  دشمنان تاریخ ایران دو تیر و یک نشان زده اند،  یعنی ایرانیان ترسو و بز دلند که این چنین جلو دار دشمن هستند،  و ساده و احمقند که این چرت رو  باور می کنند،  دشمنان ایران زمین دیگه بیچاره شدین انوش راوید مچتونو باز می کنه،  بد بخت شدید.   در جنگ های باستانی،  از هر دو نیروی سواره و پیاده نظام،  و بنا به مصلحت صحنه جبهه و استراتژی جنگ استفاده میشد.   مثلا برای فتح شهر و قلعه باید از نیروی پیاده استفاده میکردند.  سواره نظام ها بعلت اسب سواری از دوران نوجوانی پاهایی پرانتزی داشتند،  و این یک نقطه ضعف بدنی برای حرکت و نبرد پیاده بود،  قبل از قرن بیستم تاریخ نگارها و یا داستان گوها این مشکل را می دانستند،  و در نوشته هایشان در نظر می گرفتند،  و برای داستان مغولشان حشر و سیاهی بدین منظور پرداختند،  ولی در قرن بیستم با وجود ماشین و تانک و نبود سواره نظام اسبی،  این مهم فراموش شد،  و تاریخگو های داستانی این مشکل بدنی در تاریخ را فراموش کرده بودند.

         در جا هایی گفته اند مدافعان و ایرانیان اغفال می شدند،  و این اغفال در چند روز تا نابودی شان ادامه داشت،  کدام احمق است که این حرف های احمقانه رو باور می کند.  در جایی نوشته اند سلطان محمد خیلی مسخره و در یک زمان کوتاه و در دوره هرج و مرج  700  کیلومتر به غرب فرار کرده،  و بعد از مازندران و گیلان که خیلی مشکل است،  700  کیلومتر به شرق باز گشته،  درست احمقها همان دروغ های اسکندری را گفته اند.  استراتژی های جنگی مسخره ای از ایرانیان نوشته اند،  که با افکار نظامی آنزمان جور در نمیاد،  در آنزمان جنگ های بزرگی بین شاهان و خان های ایرانی بوده،  ولی هیچکدام این روش های مسخره را بکار نمی بستند.  جنگ های آنزمان  را در همان وقت حساب کنید.  نامه های مجعول را چه کسانی مینوشتند و چه بوده.  چرا یک شمشیر و زره و یا هر وسیله رزمی مغولی و یا چینی در موزه های ایران نیست.  چرا هیچ اثری از یک جنگ در صحنه های نبرد ها و بیابانها نیست،  و یا اثری از وجود مغول مغولستاني در ایران نیست.  چرا در آرامگاه و گنبد سلطان محمد خدابنده،  که میگویند مغول بوده یک کلمه مغولی و ترکی شرقي نیست.  چرا دانشمندان اسماعیلیه مثل همه به مغولان پیوستند،  و چرا گفتند بقیه اسماعیلیان را کشتند.  می گویند چنگیز جنایت کار مشروب خور در عدل چنان بود،  که در تمام لشکر گاه هیچکس را امکان نبود،  که تازیانه افتاده را از راه برگرفتی جز مالک آن،  احمقها کلی تعریف ضد و نقیض نوشته اند، راسته که میگویند دروغگو فراموش کاره.

      در جای دگری نوشته اند چنگیز موهوم پرستی صحرا نشینی را به حد کامل دارا بود،  که چنین شخصی در آن شرایط نمی توانست بزرگ باشد.  چرا از آنهمه گنج و جواهراتی که مثلاً از چین غنیمت گرفته اند،  حتی یک انگشتر و یا حمایل از آنها در موزه های ایران نیست.  از همه مهمتر گرد آوری چند صد هزار سپاه و حرکت آنها،  در پنج هزار کیلو متر مسیر سخت بطرف ایران،  کاملا غیر ممکن است.  چقدر خواننده داستان هایشان را احمق می پنداشتند،  که چنین چیز هایی گفتند.  البته برای این دروغ هایشان توجیهات احمقانه پسند تری گفته اند،  مثلا نوشته اند،  یاسا  مهم بود،  اگر یا سا مهم بود چرا در دست نیست.  اگر ورق پاره های بجا مانده یاسا را بخوانید می بیند،  که آنقدر چرت و پرت و خرافات است،  که رو دست همه امثالش می باشد.  از جلسات سران قبایل مغول می گویند،  انگار چند نفر بی سواد از تعدادی دهات و قبیله کم جمعیت و خرافاتی،  چه دانشمندانی بودند،  تاریخ نویس های احمق فکر می کنند در قرن 21 هنوز ساده هست،  که این پرت و پلاها را جدی بگیرد.  اگر از سرزمین کوچک کم جمعیت و فقیر مغولستان که گویند تا همان لحظه قبایل بد مست و خرافی با هم جنگ داشتند،  چند صد هزار نفر بطرف ایران رفتند،  پس چه کسی از این سرزمین دشمن خیز مراقبت می کرد.  حتی نوشته اند بسیاری از شاهزادگان و سرداران مغول بر اثر شرب زیاد الکل در گذشته اند.

      در هر صفحه از چنگیز نامه ها آنقدر پرت و پلا و چرت و ضد و نقیض نوشته اند،  که نمی دانم کدامش را مثال بزنم و بگویم.  رژیم شاهی گذشته،  بدلیل سر سپردگی که به دشمنان تاريخ و جغرافياي داشت،  نمی توانست از اشخاص آگاه در دستگاه های دولتی و آموزشی استفاده نماید.  بنابر این به خواست آنها و در جهت پایین نگاهداشتن شخصیت والای ایرانی،  دروغ های احمقانه تاریخ را تکرار می کردند،  و اجازه نمی دادند تاریخ و فرهنگ یاد گیری به جامعه منتقل شود.  کدام احمق است،  که اینهمه نوشته های دروغی را به جای تاریخ باور داشته باشد.  گویند ترمذ نخستین شهری بود که مغولان گرفتند،  و با خاک یکسان کردند،  و چگونه پیر زنی به امید اینکه کشته نشود فریاد زد،  که یک مروارید را بلعیده است.  ولی مغولان بی رحم شکمش را پاره کردند و مروارید را بیرون کشیدند.  و چنگیز دستور داد تا شکم همه نعشها را برای مروارید پاره کنند.  خودتان پیدا کنید دروغ گویی این داستان را،  در صورتیکه در تاریخها و آثار آن زمان ترمذ،  خبری از چنین حادثه ای نیست.  دروغگوها گویند از میان  اسیران میلیونی،  صنعتگران و استاد کاران رزمی را جدا می کردند،  و بقیه را می کشتند تا خندقها را پر کنند،  احمقها خیال کردند ما هم مثل خودشان احمقیم تا این پرت و پلا ها را بجای تاریخ قبول کنیم.  اینها می خواستند بگویند جماعت ایرانی بادمجان است.  برای توجیه دروغ هایشان می گویند،  علل موفقیت چنگیز مراقبت او در حفظ ارتباطات میان نقاط امپراتوری پهناور خویش و اداره یک مر کز اطلاعات بود.  هر کسی که بگوید تاریخ بادهستم و میدانم،  و این گفته دروغی را نتواند در زمان و حوادث و امکانات مغولان ، تجزیه و تحلیل کند،  بهتر است از این وبلاگ خارج شود.

      چقدر پز دروغی از اسب و سوار کاری مغولان گفته اند،  ولی چون دروغگوها فراموش کارند،  در جایی دیگر در تعریف مغول نوشته اند،  که بسیار مشروب خوار در حد افراط بودند،  که حتی از اسب به زمین می افتادند.  انگار حریف های ایرانی و مسلمانشان که ورزش و رزم در سرشتشان زاده،  و مشروب خوار هم نبودند اسب ندیده بوده.  می گویند آنها نقشه های جغرافیایی خوبی و نقشه راه ها را داشتند.  پس چرا یکی از آنها موجود نیست.  هیچ قلعه و سرباز خانه تاریخی در سرزمین مغولستان وجود ندارد،  تا در زمان چنگیز تقلبی به آموزش سربازان و فرماندهان بپردازد،  و یا وسیله هماهنگی و پشتیبانی این ارتش کلان دروغی باشد،  تاریخ دان های تقلبی تر بخاطر باور دروغ های اسکندر و چنگیز از خودتان خجالت بکشید،  و بخود آیید.   احمق های دروغ گو می نویسند،  که چنگیز به بازرگانی اهمیت می داد،  و خزاین مغول پر بود،  و احمقتر ها باور می کنند،  مگر بازرگانی فقط در چند سال حاصل میشود،  بازرگانی ریشه در تاریخ ملتها دارد،  نمی گویند چرا هیچ کاروانسرا در مغولستان نیست،  و چرا هیچ کالای بازرگانی در موزه های مغولستان نیست.  گویند عده ای از جنگجویان گمان می کردند،  مغول دارد با صلیبیون جنگ می کند،  برای همین در سپاه مغول بودند!!!  صد تا علامت تعجب!  خنگ های دروغگو گفته اند ابتدا در بغداد از سپاه بیست هزاری بغداد شکست خوردند،  پس کو آن سپاه صدها هزاری شکست ناپذیر.  گفته اند در عراق شهر های سنی را قتل عام کردند،  و شهر های شیعه و مشاهیر شیعه امور را در دست گرفتند.  این مطلب اصل قضیه است که در آینده پیگیری می کنم.

       باقیمانده قلعه مهم در دریاچه ارومیه کجاست؟  چرا گنجها را در جایی که به این راحتی قابل دسترس است قرار داده اند؟  چون آنکسی که این دروغها را مینوشت دریاچه را اشتباه گرفته بود.  دشمنان تا توانستند روی کاغذ ایرانیان را شکست داده،  و انبوهی غنایم از ایران جمع کردند،  پس یک تکه آنها کجا و در کدام موزه است؟  به این آمار احمقانه توجه کنید، نیشابور یک ملیون و هشتصد هزار،  و هرات یک ملیون و ششصد هزار،  و همینطور بقیه شهر ها،  یک پرسش کدام آدم ساده اي است،  كه این آمار را باور کند.  می دانید چرا؟  از قدیم گفتند دروغ هر چه بزرگتر باشد،  باورش برای آدم ساده راحت تره.  بیست سی سال پیش تمام کتاب های چنگیز و مغول كتابخانه ام را،  بقدری حاشیه نویسی کرده و ایراد گرفته ام،  که جایی سفید ندارند.

      خلاصه دشمنان ایران از موقعیتها استفاده کرده،  و هر چه خواستند تا به حال بخورد جهان داده اند.  با  دانایی نوين اين قرن،  همراه با تكنولوژي هاي جديد،  بايد از شر این دروغها خلاص شویم،  واقعاً باید آن عده از تاریخ نویس های ايران،  كه این دروغها و پرت و پلا ها را طوطی گونه گفته اند،  خجالت بکشند،  و از ملت ایران عزیز معذرت بخواهند.  مورخین مسلمان،  که تاریخ مغولان را نوشته اند، هیچکدامشان از گرگ خاکستری سخنی بمیان نمی آورند،  ابوالقاضی خان و رشیدالدین که اعلام میکنند « چنگیز نامه» های زیادی دیده‌اند،  و در باره منشاء مغول ها اظهار نظر کرده اند،  از «بورت – چینه»  که در زبان مغولی بمعنی گرگ خاکستری است،  تنها بعنوان یک شخصیت نامدار یاد می کنند.  طبق نوشته همین مورخین «آ لا ن ‌قوآ» از انسانی که در میان نور از آسمان نازل شده بود،  حامله شده و چنگیز خان را زائیده است.  گرگ در میان مغول ها سمبل خشم و قهر نيز می باشد،  در تاریخ‌ها آمده است،  وقتی چنگیز خان خبر کشته شدن ایلچی های خود را بدست خوارزمشاهیان شنید،  غضبناک شده بالای کوهی رفت و مانند گرگ زوزه کشید،  و بدینسان همه فهمیدند که باید آرایش جنگی بگیرند،  وانتقام سختی از خوارزم و خوارزمشاهیان گرفته خواهد شد،  آماده باش ارتش دروغی صدها هزار نفری شکست ناپذیر با زوزه!!  احمق هاي انيراني دشمن تاريخ ايران تعجب نکنند،  باور کنند.  جالب توجه ترین قسمت دروغ حمله مغول می گویند،  تمام ایران و چین را گرفتند،  ولي در بیت المقدس کوچک،  کار آنها را برای همیشه تمام کردند،  چرا در بیت المقدس؟  دشمنان مسخره چاخان گو با جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران،  کارتون تموم شد.

      حتی یک کتاب ارزشمند تاریخی ایرانی و چینی از آن زمان درباره حمله مغول وجود ندارد،  هر چه هست دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ  است،  که با خواندن آنها براحتی مهمل بودن و استعمار و صهیونیسم زدگی پیداست،  که بعد از تاریخ های فوق نوشته شده اند.  چطور است لشکر عظیمی سازمان یابد،  پنج تا ده هزار کیلومتر به جلو حرکت کند،  و حتا یک کتاب در اینباره نباشد،  جز توجیهات احمقانه ای که کارگزاران و چهره های استعمار نوشته اند.  همه دروغ پردازان غربی خود اعتراف می کنند،  که نشان از وجود یا واقعی بودن چنگیز مغول در دست نیست.  حتی بهترین کتاب های تاریخ عمومی جهان قرون میانه هم،  در باره رویداد های حمله مغول چیزی ننوشته اند.  داستانی که بیشتر مورد استفاده و سرمشق تمام دروغ پردازان حمله مغول قرار گرفته،  نوشته مارکو پلو است،  یعنی کتاب  توصیف جهان.  مارکوپلو یک افسانه سرای ونیزیست،  که هر گز از  قسطنطنیه،  استانبول کنونی،  دور تر نرفته و به شرق سفر نکرده.  همه در غرب میدانند،  که مارکوپلو یک دروغ گوی بزرگ بود،  مارکو وقتی در زندان ونیز بود،  داستان های فتح دروغین ایران و هند بدست،  الکساندر مقدونی را مطالعه کرده، و از این افسانه ها الهام گرفت،  و با کمک یکی دیگر مثل خودش بنام روستیچیلو،  مغولها را چون الکساندر مقدونی حتی مهمتر نمود،  بد خواهان و دشمنان از این دروغ پردازیها،  به جای تاریخ استفاده کرده اند،  در جای دیگر وبلاگ در این باره نوشته ام.  در قرن سیزده میلادی،  غیر از اروپای غربی و مرکزی،  تمام جهان در اختیار مسلمانان بود،  و اروپا در وضع اقتصادی و اجتماعی بدی قرار داشت،  و بخاطر موفقیت های مسلمانان، عقده بزرگی نسبت به مردم شرق پیدا کرده بودند.  چون خود  نمی توانستند،  در شرق و شمال آفریقا مسلمانان را شکست بدهند،  در داستانها و بدست مغولها این کار را کردند.  مثلا  قوبیلای که در هیچ یک از کتاب های،  ایرانی و چینی و اروپایی اثری از آن نیست،  بنام امپراتور بزرگ قوبیلای خانجا داده اند،  و بسیاری از سران مغول را بهمین ترتیب ساخته اند،  بغض آنها در قلم چند نویسنده دروغگو ترکید.

   قهرمان سازی داستان های تاریخی

      جای تعجب است،  در قرون  سیزده و چهارده میلادی،  که  مسلمانان تقریبا تمام دنیا را در اختیار داشتند،  مبلغین مذهبی اروپایی مخصوصا فرانسویان،  شرح طولانی از زندگی چنگیز بی سواد مغول مینویسند،  و به عنوان تاریخ غالب میکنند،  در زمان لوئی چهاردهم یکی  از نویسندگان دربار بنام،  پتی دولاکروا، بنا به مصلحت سیاسی وقت از مغولها آنطور که میخواهد مینویسد.  در آرشیو اسناد واتیکان حتی یک نامه،  از قرون دوازده و سیزده و چهارده میلادی،  به زبان و یا خط مغولی نمی باشد،  ولی به فارسی بیشمار  است.  طی دویست سال گذشته تعداد اندکی محقـق،  در بخش های کوچکی از این زمینه به کاوش پرداخته اند،  دلیل آن موجود نبودن مدارک زنده و واقعی میباشد.  اکثر محققان نمی توانند دروغ پردازیها،  را بعنوان تاریخ بحساب آورند،  مگر اینکه آگاه نباشند . ولی بعضی مانند هارولد لمب،  از شخصیت های کم اهمیت دروغین یا افسانه ای تاریخ میسازند،  مانند داستان های:  آنیبال، شارلمانی ، ژوستی نین ، تیمور لنگ.  خنده دار تر از همه قدیمی ترین تاریخ مغول را در دوره استعمار،  موراجا دوسون آمریکایی،  که از یک خانواده سیاستمدار سرمایه دار ارتجایی است،  نگاشته و بعنوان این خدمت مقام های مهمی کسب کرد.  کتاب چهار جلدی تاریخ مغول،  از جنگیز تا تیمور او امروز در غرب و میان احمقها بهترین کتاب شناخته میشود .  اشخاص معلوم الحال دیگر،  که در باره مغول نوشته اند مانند:  خاورشناس اتریشی،  بارون ژوزف فن هامر،  ایلخانیان ایران را در سال های 1841 تا  1843 م، فرانترمن اردمان آلمانی،  چنگیز تشویش ناپذیر،  سرهنری هاروت،  انگلیسی  یک کتاب قطور چهار جلدی،  با عنوان تاریخ مغولها را نوشت.

      روسها در قرن نوزدهم،  بخش بزرگ قاره کهن،  از ماورالنهر و خراسان بزرگ را در اشغال داشتند، سعی نمودند داستان حمله و کشتار مغول را برای تضعیف مسلمانان بکار برند.  بنابر این بارتولد بسال 1900 م،  درباره ظهور و سقوط امپراتور های بیابانی نوشت،  ولادمیرتسوف،  مسئله حساس و دشوار زمینه هاي اجتماعی و اقتصادی،  کشور گشایی مغول را حل کرد،  که تا این زمان توجیه برای آن نداشتند.  کتاب های زندگی چنگیز،  و رژیم اجتماعی مغول،  به دروغ پردازان غرب کمک بزرگی برای این موضوع بود،  که چگونه عـده ای قلیل بی سواد و بی دین را به مسلمانان  پیشرفته حاکم کنند.  اریک هاینیش، آلمانی بسال 1948 م،  تاریخ سری مغولها را،  که یک کتاب افسانه ای مغولی ساده و بی اهمیت و بدون تاریخ مشخص است،  انتشار داد.  برتولد اشپولر آلمانی تاریخ اردوی زرین و ایلخانیان،  و رنه گروسهفرانسوی،  داستان امپراتوری استپها را نوشتند.  چند نفر دیگر نویسنده،  کتاب های  دوره مغول میباشند،  که از کتاب های فوق الذکر استفاده کرده اند.  بسیاری از دروغ نویسان مغولی اظهار میدارند،  که منابعشان خطی و منحصر بفرد میباشد،  ولی جای تعجب است،  کسان دیگري این منابع خطی را ندیده اند.  دو منبع اصلی که مورد استفاده اینها قرار گرفته،  تاریخ  جهانگشای جوینی تالیف عطا ملک جوینی،  وجامع التواریخ رشید الدین فضل اله،  میباشد.  اصل ماجرا از این دو کتاب است،  که سرتاسر خیانت بهايران بزرگ، و دروغ و گزافه گویی و ضد و نقیض گویی است،  در دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریختوضیح داده ام.  از میان هزاران کتاب تاریخ ایران،  فقط روضه الصفا و تاریخ وصاف و حبیب السیر، خیلی کم و اطلا عات ناقص، و اندکی درباره مغول دارند،  که از همین دو کتاب فوق الذکر گرفته اند.

کلیک کنید:  دروغ حمله مغول به ایران بخش 2

 

کلیک کنید:  پرسش و پاسخ شبهات دروغ حمله مغول

   مارکو پلو هم دروغ از آب در آمد

      خانم فرانس وود،  مورخ انگلیسی در کتاب خود به عنوان،  آیا مارکو پلو به چین رسیده بود،  میگوید، مارکو دروغگوست،  و هیچ گاه به ایران سفر نکرده و به چین نرسیده است،  و در واقع او دور تر از استانبول و شرق مدیترانه نرفته بود.  این شاید هزارمین محقق است،  که عقیده دارد سفر های مارکو پلو فقط یک افسانه است.  زیرا هیچ تصویر دقیقی از جامعه و زندگی مردم ایران و چین ارایه نمیدهد.  مارکو بروشني با دروغ ادعا کرده ۱۷ سال از عمر خود را میان مغول سپری کرده،  ولي در واقع حداکثر به بنادر مدیترانه ای خاورمیانه رسیده،  و در آنجا اطلاعات خود را از نوشته ها و داستان های اعراب و ایرانیان، و تعریف ملوانان که به آن نقاط میرفتند،  گرد آوری کرده است.

      تعداد زيادي اساتید تاریخ اروپا از نظریه خانم وود،  که ریاست بخش چینی را در کتابخانه سلطنتی انگلیس عهده دار است،  و مدت دو سا ل برای تحقیقات در پکن بوده،  حمایت میکنند.  پیتر هوبکینز نویسنده کتاب،  جهان گردان جاده ابریشم تا چین،  نیز همین عـقاید را دارد،  و گفته است در آن زمان هیچ اروپایی به چین نرفته،  و در هیچ تاریخ چینی ذکر از سفر یک اروپایی نشده است.  به نوشته ج ساندرز استاد سابق تاریخ دانشگاه کنتربری،  قوبیلای و تعدادی از سران دروغین مغول ساخته و پرداخته مارکوپلو میباشند.  منابع کتاب های نام برده شده،  در جستجو هاي اينترنتي به انگليسي بيابيد.

   :  داستانی که ملوانان و سیاحان برای مارکوپلو  می گفتند،  از چین استان ایران بود،  نهکشور چین کنونی،  بهمین جهت تاریخ نویسان و تحلیل گران به اشتباه افتاده اند،  برای اطلاع بیشتر بهجغرافیای های تاریخی ایران بروید.

   عكس مجسمه هاي سنگي آرامگاهي شير و شمشير،  مشروح در تاريخ مجسمه سازي،  ملتي كه از بدو تاريخ شير و شمشير نشان آنها بود،  ممكن است زمان كوتاهي اغفال ترفند هاي استعماري شوند،  ولي هرگز در نبرد و جنگ شكست نمي خورند،  فقط بايد هوشيار نبرد نوپديد باشند،  عكس شماره 1461.

GetBC(29);

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:2 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      این مقاله برای این می باشد که واقعیتها را واژگون ببینیم،  و بدانیم آنچه که در تاریخ گفته اند چیز های تحریف شده ای است،  به مرور این مقاله گسترش می یابد.

   استثمار ـ  استعمار ـ  امپریالیسم

      هزاران قطعه کوچک و بزرگ در کارند تا اتوموبیل حرکت کند،  و اگر یک پیچ کوچک هم نباشد اتوموبیل راه نمی افتد،  یا باز می ایستد.  این قطعات در استعمار،  بلوک های خاص،  انجمن های سری دینی،  کلوپ های مختلف و  عوامل ریز و درشت  در هر جای جهان می باشند، که یکی از آهن است و دیگری آلیاژی از مس و سرب و غیره.  ماشین استعمار همانند خودرو می مانند،  که تمام ارکان و اجزا آن در کارند، تا چرخ کثیف آسیاب خون را بگردانند.  در قرن 20 استعمار قدیمی توانایی خود را از دست داد،  و در ادامه تکامل به امپریالیسم ختم بلا شد.  در قرن 21 امپریالیسم قرن گذشته هم نمی توانست پاسخ برای جلوگیری از رشد فکری و توانایی جوانان کشور های در حال توسعه،  مانند:  چین، هند، کره، پاکستان، ترکیه، ایران، و غیره و غیره باشد،  بنابر این به نرم افزاری تبدیل شد،  که تصور و تحلیل آن برای قرن قبلی ها مشکل است،  این شکل جدید که از تکامل استثمار، استعمار و امپریالیست است،  فعلاً امپریالیسم نو می گویند.

      کاسب کاری نو پدید در قرن 12 و 13 میلادی در اروپا را جعلی اومانیست نامیدند،  و همان ها احمقانه با بوق بوق آغاز تمدن نو در تاریکی قرون وسطی را سر دادند،  و این بورژوازی اولیه که پایه استعمار را بوجود آورد تقلبی رونسانس گفتند.  تا امروز برای هر مرحله از تکامل،  تاریخ پلید،  نامی و داستانی گفتند،  که به اندازه لازم این وبلاگ در پیش گفتار نبرد دروغی چالدران توضیح داده ام.  دنبال امپریالیست در نیمه دوم قرن 20 سرمایه داری فرا ملی بود،  که سرمایه داری بورژوازی را در کشور های توسعه یافته بوجود آورد،  و آرایشی جدید به این سرزمینها داد،  که خود زمینه تکامل در امپریالیسم گردید.  مژده برای ورود امپریالیسم نو فرو ریزی شوروی و دیوار برلین بود،  و بانگ آن،  فرو ریزی مرکز تجارت جهانی گردید.  نرم افزاری که برنامه های امپریالیسم نو را اجرا می کند،  در دستان دولتی و حکومتی یا کارخانه ای و بانکی نیست،  شناخت این نرم افزار کار پیچیده ای است،  که اول باید آن را بعنوان یک برنامه که تحلیل در سابقه و کار کرد دارد حساب کرد.  این نرم افزار نیازمند سخت افزاری است،  که اجرای برنامه کند،  این سخت افزار تنها در ظاهر امپریالیست های سابق و آمریکا و اسرائیل و غیره و سران آنها نیست،  بلکه در تارو پود سرمایه داری فرا ملی و در بورسها،  و فرزند ناشناخته آنها سرمایه داری بی هویت قرار دارد.  بحث وبلاگ انوش راوید تحلیل بوجود آمدن دروغ های تاریخ است،  بنابر این مقدار نیاز این مطالب را می نگارم.

   تاریخ ورود استعمار به ایران

      اولین بورژوازی اروپا از ابتدای قرن 13 در ونیز بوجود آمد،  و کار و تجارت نو،  پدید گشت،  نخستین هدف غیر اروپایی آن پدیده آسیا بود.  با پیدایش توپ و همراهی این نو بورژوازی،  فئودالها با وزن سنگین دو هزار ساله خود،  که زیر پوشش دین بودند،  محکوم به سقوط شدند.  آخرین سنگر آنها دولت بیزانس بود،  که به نوعی فئودال ها را زیر نفوذ داشت.  این پدید جدید رشد تمدن بشری برای بقای طبیعی خود،  نیازمند تولید منطقی بود،  که ما آنرا اومانیست می دانیم.  ولی موج حرکت مردم برای تمدنی دگر تمام اروپا را گرفت،  که در پس چهره آن رنسانس بود.  این فشار ها که سیاسی و اقتصادی بود،  موجب شد بیزانس راحت فرو ریزد.  رقیب بیزانس یعنی واتیکان،  که به حرکت مردم نزدیکی جغرافیای داشت،  به نوعی برای سقوط بیزانس کمک کرد.  بورژوازی در تجارت با آسیای قبیله ای،  توپ و تفنگ را در مقابل طلا و جواهر،  خدا می داند چه اشیای ارزش مند تاریخی توسط آنها نابود شد،  چون در ابتدا نمی دانستند که طلا ها چقدر عتیقه و قیمتی است،  آنها را ذوب می کردند.  با همین اسلحه ها و هم چنین نفوذ خواسته جدید مردم به بیزانس و تنفر از حکومت دینی آنجا،  خاطرات سقوط تکرار شد.  تونل آناتولی که از یک قرن پیش در دست عشایر بود،  کاملاً باز شد.  بورژوازی با این سقوط روم شرقی ناگاه خود را در گام بزرگی دید،  که استعمار نو پیدا بود.  ایلات و اقوام در ده ملیون کیومتر مربع نیمه غربی آسیا یا قاره کهن خودمان،  که در زندگی دایره ای بسر می بردند، بهترین طعمه بودند.  چهره های جدید استعماری،  خیلی سریع جهان را بین خود تقسیم کردند،  و هر کدام در زمان های قدرت و ضعف به رقابت پرداختند،  البته با نوعی هماهنگی.  با این تقسیم بندی و بسته شدن راه آسیای صغیر توسط عثمانی،  استعمار گران از راه های دریایی جنوب به سمت خلیج فارس و ایران آمدند. 

      مسلمانان و بویژه ایرانی های اطراف اقیانوس هند،  در خصوص جزایر و سواحل و بلاد منطقه خویش و احوال بادهای و بارانها و جریانها و راه های آبی و فن کشتیرانی و تجارت اطلاعاتی عمیق و گسترده داشتند.  ایرانیان قدیم این دانش را که  راهنامه خوانده میشد نوشتند،  و در طول تاریخ مورد استفاده  ناخدا یان  که کلمه ای است از زبان پارسی،  قرار می گرفت.  واردین به رمز های دریا نوردی را  معلم  می گفتند،  این دانش ها مورد استفاده و یا در واقع سوء استفاده استعمار،  برای پیش برد اهداف شوم قرار گرفت.  در سال 1497 یا 902 قمری،  واسکواداگاما  که همراه  تلمی دیاز  بود،  از امید نیک به زنگبار رسیدند،  این اولین بار بود که اروپاییان پیش قراول استعمار،  به زنگبار که کلنی نشین پارسی از دوران هخامنشیان بود رسیدند،  تا این زمان دریا نوردان ایرانی و عرب مخلص اقیانوس هند بودند.  پرتغالی ها در زنگبار با معلم بزرگ ایرانی دریاها و جغرافیا شهاب الدین احمد بن ماجد آشنا شدند،  و معلم ایرانی با روش پاک معلمی آنچه از دانش داشت در اختیار آنها گذاشت.  ببینید استعمار چگونه با دانایی و پاکی ایرانی ها اولین برنامه خود را ریخت،  و آنها همچنان می خواهند از این سادگی و در قرن 21  سوء استفاده مجدد نمایند،  ولی در قرن سنت گریزی امکان آنرا ندارد. 

      در سال 1505 // 911 قمری،  الفونسودالبوکرک پرتغالی،  بدستور نایب سلطنه پرتغال فرالسیسکودالمیدا،  در هند،  کشتی های ایرانی متعلق به هرمز را غارت کردند و آتش زدند،  این اولین برتری توپ و تفنگ استعمار گران بود.  البته یاد آوری نمایم،  که دروغ های نوشته شده درباره تاریخ مغول باعث مخدوش شدن نفوذ و ترفند های استعمار گران شده است،  این وظیفه عزیزان تاریخ نویس ایران بزرگ می باشد،  که نسبت به کشف واقعیت های تاریخی اقدام کنند.  سپس پرتغالیها به عمان و مسقط رفتند با قدرت آتش برتر،  کشتند و نابود و غارت کردند.  بگویم که این نوع غارت و ماجرا هایی که درباره آن نوشته اند،  واقعیست،  نه مانند آنچه که از غارت های اسکندر و چنگیز نوشته اند.

      حاکم ایرانی هرمز نیرویی مشتمل بر سی هزار نفر ایرانی و عرب و مزدور فراهم آورد،  و با چهار صد کشتی کوچک و بزرگ،  برای مقابله با دشمن شتافت.  در دریا و جزایر کوچک،  قدرت آتش توپ و تفنگ پرتغالی باعث برتری شد،  سپاهیان ایران شمشیر و کمان داشتند،  و فاقد سلاح آتشین بودند.  نبرد به سود سلاح گرم شد،  و ایرانیان کاری از پیش نبردند و مجبور به سازش شدند،  احتمالاً ترفند های بورژوازی هم در این کار نقش داشته،  مانند رشوه دادن و وعده پست و مقام و چیز های دیگر پشت پرده که ما نمی دانیم.  اولین قرار داد استعماری بسته شد،  و حاکم هرمز تابعیت پادشاه پرتغال را پذیرفت و متقبل شد که در حال پنج هزار اشرفی به عنوان غرامت،  و هر ساله پانزده هزار اشرافی به عنوان خراج به پادشاه پرتغال بپردازد،  و کالا های تجاری پرتغال،  که به هرمز وارد شود از پرداخت حقوق و عوارض گمرکی معاف باشد.

       آلبو کرک پس از امضای این قرار داد،  یک قلعه نظامی در هرمز ساخت،  و پایگاه تجاری در آنجا بنا نهاد.  از این پس آنها مزه بورژوازی را به ایران آوردند،  و بدین ترتیب با شاه و دولت و سپاه ساختند و بافتند،  هر آنچه می خواستند کردند.  اولین حکومتها و بازارها بسبک نو در ایران شکل گرفت،  و ما از این تاریخ طبقاتی و جدا شدن مردم را می بینیم.  قبل از آن اختلاف مردم ایران بزرگ با یکدیگر فقط نام قبیله آنها بود،  ولی بعد از این مرزها و سرمایه ها جدا شد و شاه ها و حاکمان،  کاخ ها ساختند و پشت آنها کوخها و کپرها پدیدار گشت.  از این تاریخ ما شاهد آثار مهمی از اختلاف طبقاتی هستیم،  بعد از هخامنشیان کاخ های شاهان دیگر چندان زیاد نبود،  یکباره پدیدار گشت.  اینگذر تاریخی ایران،  یعنی ورود استعمار و بورژوازی به ایران بسیار مهم است،  و باید توسط هم میهنان گرامی تاریخی،  در باره آنها تحقیقات وسیع و بدور از دروغ های دشمنان صورت گیرد. 

   اولین تحمیل استعماری به ایران توسط فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا و پرتغال:

   *  آزادی مذهبی پیروان کلیسای کاتولیک در ایران.  *  عدم سازش با ترکان عثمانی و ادامه جنگ و اتحاد با اسپانیا و پرتغال بر ضد عثمانی.  *  اخذ امتیازات بازرگانی برای اتباع خویش،  یعنی اسپانیا و پرتغال.

      برای جنگها و اختلافات و کودتاها که در دوران نفوذ استعمار در ایران بوده،  باید تحقیقات واقعی صورت گیرد و از منابع دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ مانند،  عالم آرای عباسی، تاریخ طبری،  که دروغ در آن زیاد است خود داری شود.  باید خیانتها و جنایت های دول استعماری در ایران شناسایی شود،  و در صورت توانایی نسبت به آنها اقداماتی جهت احقاق حق صورت گیرد.  در این زمینه انوش راوید آماده همکاری و هم فکری با علاقه مندان می باشد،  تا نسبت به محاکمه مجازی جنایتکاران تاریخی اقدام شود،  یا ایجاد تبلوری از راه راستی درحقوق تاریخی ایران.

      در سال 1578 م// 996 قمری شاه عباس صفوی با یک کودتا بر تخت سلطنت نشست،  این اولین کودتا در تاریخ سیاسی جهان بسبک امروزی است،  که در ایران اتفاق افتاد!.  همزمان بود با روی کار آمدن بورژوازی انگلستان،  که در گذر از دوران وسطی و گرفتن قدرت دریایی رو به رشد سریع در جهان،  هم چنین دوران ضربه پذیری امپراتوری ثروتمند ماورای بحار اسپانیا و پرتقال آغاز گردیده بود.  سلطنت شاه عباس رابطه ای مستقیم به اتفاقات جهان مدرن آن روز یعنی اروپا داشت،  درست در همین ایام یک هیئت انگلیسی تحت نظر سر آنتونی شرلی و برادرش رابرت به ایران رسیده،  و مورد توجه زیاد شاه عباس قرار گرفتند.  و رقابت بین اسپانیا و انگلیس در ایران آغاز شد،  مانند فیلیپ،  طی دستور العمل مورخ 15 فوریه 1594 به لزوم حفظ ارتباط سیاسی با ایران فرمان داد،  و سفیر غیر رسمی وی نیکولادی ملو به شاه عباس توصیه کرده بود،  که هرگز به وعده های سر آنتونی شرلی و دولت انگلستان اعتماد نکند،  و دوستی پادشاه اسپانیا را که دیرینه و استوار است،  همچنان نگه دارد،  و وعده کمک تمام دول مسیحی به ایران برای جنگ با عثمانی را می داد.  شرلی هم متوجه شد و اقدامات متقابل در ایران انجام داد.

      این آغاز مبارزات دول استعماری با یکدیگر در ایران بود،  منجمله برای تسلط به خلیج فارس و همه خاک ایران بزرگ،  تمام کلک ها و ترفند ها را بکار بردند،  منجمله دروغ گفتن در تاریخ و نوشتن سفر نامه های تقلبی.  پس از پرتغالیها و انگلیسی ها ملل دیگر اروپایی پای به ایران نهادند،  برای بردن سهم بیشتر از منافع حاصل از استثمار مردم ایران،  به حکومت های محلی و غیره نفوذ کرده،  خودشان چون سگ و گربه به جان هم افتادند.   ما در طول قرنها ناظر این جنگ و جدال های خشن و خونین بودیم که صدمات جانی و مالی و اعتباری به ایرانی ها رساند.  اما بدبختانه هرگز اندیشه نکردیم که اینان بر سر چه یکدیگر را بدین گونه سبعانه و دد منشانه پاره می کنند و علت نزاعشان چیست.  آیا مردم ایران بزرگ با یکدیگر دشمنی دارند یا استعمار در تاریخ برای ما چیز هایی ساخته و پرداخته؟

       در کتاب های مختلف که مقاله را از آنها نوشتم دو شکل دیدم:  پرتغال و پرتقال،  که احتمالاً هر دو صحیح می باشد.  در ضمن بگویم میوه پرتقال،  میوه ای ایرانی است و در گذشته به آن اورنج می گفتند که تعریف آنرا در چلاسر و جل می یابید،  پرتقالیها  یکبار دیگر از جنوب و بندر عباس،  که در آنجا اورنج کاشته میشد،  آنرا به داخل ایران آوردند،  و به نام کشور آنها در ایران پرتقال نامیده شد!!  یاد آوری نمایم، اورنج در زبان انگلیسی هیچ هم وزنی ندارد،  زیرا در زمان رومیها از ایران به آنجا می بردند.  واحد پولمان ریال یعنی سلطنتی،  که نامی پرتقالی است،  این موضوعها جای تحقیقات وسیع دارد،  در واقع رد پای استعمار است.  همیشه تعجب می کنم،  که چرا این دو نام را عوض نمی کنند،  و می آیند نام های بین المللی چون کامپیوتر و هلی کوپتر را برایشان حرف در می آورند.

   آیا امپریالیسم نو را می شناسید و تأثیر آن را در زندگی روزمره می دانید؟

   امپریالیسم و امپریالیست

      اصطلاح اَمپـِریالیسم  Imperialism به معنی طرفداری از حکومت امپراتوری است،  در واقع مرحله پیشرفته جامعه سرمایه داری است،  در این مرحله سرمایه داری از دوران رقابت آزاد وارد مرحله انحصاری می شود.  در اواخر قرن نوزدهم حکومت انحصارها در جوامع سرمایه داری پیشرفته جایگزین رقابت آزاد شد،  سیاستی که مرام گسترش نفوذ و قدرت چند کشور پیشرفته بر کشور های دیگر گردید.  در پایان قرن نوزدهم تغییرات فنی چشمگیری در صنایع فلزی، شیمیایی و ماشین سازی روی داد،  ظهور شیوه های جدید ذوب فلزات راه را بر کارخانه های عظیم فولاد و فلز سازی گشود.  افزایش محصولات فولادی، تکامل بیشتر ماشین سازی و احداث راه آهن را ممکن ساخت.   با کشف و اختراع انواع جدید ماشین، دینام، موتور، با خاصیت احتراق داخلی، توربین بخار، دیزل، تراموا، اتومبیل، لکوموتیو دیزل و هواپیما انگیزه ای شد برای رشد تولیدات صنعتی و گسترش حمل و نقل.  بر اثر از میان رفتن سرمایه داری خرد یا خورده بورژوازی داخلی در چند کشور اروپایی،  تراست ها و کارتل ها یا در اصل سرمایه داری کلان پدید آمد،  که متاقباً آن کشور ها دچار تورم تولید و کمبود مواد خام گردیدند،  این کشور ها برای به ‌دست آوردن امکانات لازم به کشور های دیگر و مستعمرات آنها شروع به تجاوز کردند.

      در حالی که در نیمه قرن نوزدهم رشته های صنعتی سبک در تولیدات صنعتی،  به طور عمده نساجی متداول بود،  در اواخر قرن نوزدهم نقش عمده بر عهده صنایع سنگین،  ذوب فلز، ماشین سازی، استخراج معادن، صنایع شیمیایی و برق بود،  که تجهیزات غول آسا و احداث کارخانه های عظیم آن نیاز به سرمایه های بزرگ داشت.  تکامل نیرو های مولد و روابط تولید در طی دوره سرمایه داری غیر انحصاری،  راه را برای گذار به امپریالیسم هموار نمود.  همچنین پیدایش امپریالیسم و در نتیجه تمرکز و انباشت سرمایه طی دوره رقابت آزاد در دستان گروهی از بزرگترین سرمایه داران بود،  که از طریق ورشکستگی و نابودی سرمایه داران ضعیفتر و کوچکتر حاصل گردید.  در این مرحله سرمایه داران بزرگ برای کنترل بازار و جلوگیری از بحران های اضافه تولید،  و بالا نگه داشتن سطح قیمت ها با یکدیگر متحد شدند،  و انحصاراتسرمایه داری را تشکیل دادند. این مرحله از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن حاضر آغاز می‌شود،   مشخصه های اساسی تئوری مربوط به امپریالیسم و تجزیه و تحلیل آن، تمركز و تراكم تولید و سرمایه است که موجب ایجاد انحصارها (مونوپول‌ها) گردیده.  انحصارها در این مرحله نقش قاطع در حیات اقتصادی بازی می‌كنند. همچنین تركیب سرمایه بانکی و سرمایه صنعتی به پیدایش سرمایه مالی و الیگارشی مالی منجر گردیده،  و صدور سرمایه به جای صدور كالا اهمیت ویژه‌ای كسب کرده است.  در قرن 20 اتحادیه‌ ها و كنسول‌ های انحصاری سرمایه ‌داران،  که به صورت كارتل‏ها، تراست‏ها و کنسرسیومها جهان را از نظر اقتصادی بین خود تقسیم می ‌كردند،  در قرن 21 پایان تقسیم سرزمین‌ های و منطقه های جهان بین بزرگ ترین و ثروتمندترین دولت سرمایه ‌داری،  و آغاز تجدید تقسیم ‌ها برابر خواسته امپریالیسم نو می باشد.

      امپریالیست برای گسترش و فعالیت خود از شیوه های مختلف استفاده می کند،  منجمله فرهنگی،  امپریالیسم فرهنگی، با استفاده از قدرت سیاسی و اقتصادی، برای قبولاندن ارزش های فرهنگی متعلق به قدرت استعمار گر در میان مردم جامعه هدف،  بطور مستقیم فرهنگ آن جامعه را مورد یورش قرار می ‌دهد،  مشروح در نبرد نو پدید. اهمیت مضاعف امپریالیسم فرهنگی از این جهت است،  که استعمارگران به وسیلهٔ آن پایه ‌های تسلط سیاسی- اقتصادی را محکم کرده،  و حتی زمینه‌ های اساسی آن را ایجاد می ‌کنند.  دروغ گفتن و نوشتن در تاریخ کشورها و سرزمین ها از آن جمله است،  بدین وسیله و نیز با ترویج فرهنگ خود،  به تدریج جامعه هدف را با از خود بیگانگی  روبرو می‌کنند.  یکی از اهداف وبلاگ انوش راوید بر ملا کردن این ترفند استعمار و امپریالیست است،  که جوانان ایران عزیز کمتر به آن توجه می کنند.

   پدیده شوم جدید را بشناسید

     بسیاری از تاریخ گویان،  دوره های استعماری و پیامد قرن 20 آن،  یعنی امپریالیزم را پدیده های شوم و ظالم و مرگبار می دانند،  ولی در هر صورت در جامعه بشری اتفاق افتاده و با کنکاش علمی با دانایی قرن 21 متوجه می شویم،  که چیزی جز تاریخ تکامل و رشد جوامع بشری نبوده است.  امروز از ابتدای قرن 21 شکل دیگری از اینها با ژئو پلتیک ویژه و استراتژی متفاوت ظاهر شده،  که هنوز در جایی نام خاص برای آن ذکر نگردیده و بسیاری می گویند و می نویسند امپریالیست نو.  روشنفکران ایران بزرگ بخوبی و منسجم قادر خواهند بود،  بدور از فرد گرایی و فرد نمایی و در این فضای انبوه دروغ، دشمنان تاریخی و چهره های آن را که تولید امپریالیست نو می باشند،  شناخته و آگاهی لازم به مردم عزیز و مبارزان ایران داده،  و محکم و استوار و اصولی راه به موج نو را بخوبی خواهند گشود.  

      با ظهور اینترنت و ماهواره و همه گیر شدن آنها در دوران انقلاب یا انفجار ارتباطی و اطلاعاتی،  از ابتدای این قرن ساختار مالی در جهان دگرگون شده،  منجمله تأثیر آن در سرمایه داری با شکل های سنتی و یا ملی،  فراملی و یا اتحادیه ای را مورد تغییرات کلی قرار داده،  و شیوه دیگری که سرمایه داری بی هویت می باشد پدید آورده است.  دیگر کسی خریداران بورس ها را نمی شناسد،  و نمی داند که چه برنامه دارند و می خواهند،  و یا چه تشکیلاتی دارند،  که اصول پراتیک اجتماعی در آن نیست و سبک کار جدیدی آفریده شده،  که در آن تئوری تنگ نظری دیده می شود.  سرمایه داری بی هویت می باید مرز های نو بگشاید و کار های دیگری را سازمان دهد،  جهت منظور جدید،  امپریالیست قرن 20 توانایی کار برای آن را نداشته است،  و حال می بایست شکل دیگری از آن به میدان تکامل بیاید،  که فعلاً آنرا امپریالیزم نو می نامند.  فرو ریختن برج های دو قلو تجارت جهانی پایان کار آخرین دوران سرمایه داری یعنی فرا ملی بود،  و نوید ورود سرمایه داری بی هویت،  حمله به افغانستان و عراق و خلیج فارس،  یا در واقع خلیج همیشه فارس جهت کامیابی های آینده بینی آنها بود.

     در واقع امپریالیست نو نرم افزاری است،  که در ادامه رشد و تکامل جامعه بشری پدید آمده،  و گریز از آن اجتناب نا پذیر است،  فقط با داشتن اطلاعات واقعی و به دور از دروغ با دانایی نوین می توان وجود آنرا درک کرد،  و به خوبی این داستان را هم پشت سر گذاشت.  این نرم افزار نیازمند سخت افزاری است،  که فعلاً  کل ارتش ایالات متحده آمریکا و ناتو را شامل می شود،  و این سخت افزار نیازمند برنامه پشتیبانی است،  که بازار سرمایه داری بی هویت قرن جدید آن محیط را اداره می کند.  برای متخصصین و دست اندر کاران بیشتر و بهتر شناختن این نو پدیده،  مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید به آنها کمک می کند،  این وبلاگ دید دیگر و به دور از دروغ های تاریخ را به نمایش می گذارد،  بنابر این مطالب آن هم چیز هایی می باشد،  که قبلاً کسی امثال آنرا نخوانده است.

      مالک اصلی این سرمایه داری معلوم نیست،  چه کسانی هستند و در کجایند،  ممکن است در هر جای گیتی باشند،  در نقش پادشاه، رئیس جمهور، رهبر، پولدار، بانکی،  یا هر کس دیگر که گاهی تصورش هم نمی شود.  بنابراین جمع این سرمایه داری بدنبال هژمونی کامل اقتصادی است،  بدین منظور استراتژی خلق می کند،  که پایه های ژئوپلوتیک ندارد،  و فقط مصالح حفظ خود را می طلبد،  که در واقع سازگاری سخت و تا حدود زیادی غیر ممکن با توده ها دارد،  و این ها همان اصولی است که فاکتور های دیگری می طلبد.

    بسیاری از روشنفکران در شناخت و تحلیل امپریالیست نو،  و سرمایه داری بی هویت کوتاهی می کنند،  و مسائل را فقط سطحی و در حدود مرز های جغرافیای می نگرند.  مثلاً بحران های سرمایه داری در جهان را مالی،  و در همین حد مرزی و سیاه و سفید بررسی می کنند،  ولی در واقع گذری تاریخی است،  و تکامل به نوع جدید می باشد.  البته تحلیل ها در حدود جغرافیا لازم است،  اما باید موارد ذکر شده در این صفحه را هم کاملاً در نظر گرفت،  و در صورت لزوم از کارگاه فکر سازی کمک گرفته شود.  اگر به دور از دروغ ها و به واقعیت در باره تاریخ و تاریخ اجتماعی و تکامل جوامع بشری بدانیم،  به راحتی می توانیم مسائل و موضوعات را تحلیل کرده،  و با ایده های نو مرز های دانش را گسترش داده،  و قرن سنت گریزی را بدون مشکل پیمود.

   توجه:  امپریالیسم یا به نوشته دیگر امپریالیزم،  مکتب است،  امپریالیست پیرو آن مکتب،  من بنا بر نیاز جمله ها در مقالاتم یکی از آن واژه ها را بکار می برم،  ادامه و مشروح در فرهنگ و واژه های سیاسی.

    پیران استعمار در اوج بدبختی

      امروزه بسیاری از جوانان ایران بزرگ در رادیو و تلویزیون ها و مطبوعات کشور های سابقاً استعمار گر مشغول فعالیت هستند،  به احتمال زیاد آنها وبلاگ انوش راوید را می خوانند،  وقتی می بینند از استعمار و امپریالیست می گویم،  بسیاری از آنها بدلیل جوان بودن و عدم آگاهی های تاریخی،  برایشان مفهومی ندارد،  احتمالاً پیش خودشان خواهند گفت،  که این آقا چه می گوید،  اروپای غربی و ایلات متحده آمریکا را چه به استعمار،  امروز خودشان در بدبختی و بیکاری و بی پولی گرفتارند،  و همه در همه جا در به در دنبال لقمه نانی می گردند،  و هزار مشکل دیگر دارند.  البته داشتن درک واقعی از استعمار و امپریالیسم برای همگان لازم است،  که آنها چقدر کشتند و نابود کردند و کودتا ها راه انداختند و مرزها کشیدند،  و مردم و فرقه ها را علیه یکدیگر شوراندند،  و مهمتر از همه برای پیشبرد اهدافشان در تاریخ دروغ های بسیاری گفتند.

      لازم است توده مردم بویژه جوانان،  که اکثرآً دانش و تحصیلات آنها به تاریخ مربوط نمی شود،  توضیح اندک ولی جامع داد،  تا در حوصله اشان قرار گیرد و به اندازه ای از دشمنان بدانند،  بدین جهت مطالعه مقاله استعمار و امپریالیسم پیشنهاد می گردد.  البته این قسمت از تکامل تاریخ اجتماعی جبر طبیعی تاریخ بوده،  و نباید آنرا تنها پدیده شوم نگریست،  بلکه باید بدیها و زشتیها را از میان آن تاریخ شناسایی کرد،  راه کارها و قدم های مثبت برای اهداف بشری ابداع نموده،  و برای آنها گام برداشت.  دانستن بخش هایی از تاریخ و تاریخ اجتماعی امر مهمی است،  تا آهنگ تکامل جامعه بشری شناخته شود،  که با ایجاد نگرشی مثبت به ساختار های تاریخی اجتماعی در جهت آینده بینی استفاده گردد.  وقتی به درستی و دور از دروغ های تاریخ مسائل دانسته و درک شوند،  براحتی می توان از مرحله دیگر تکامل جامعه بشری که امپریالیسم نو می باشد عبور کرده،  گذر از این مرحله تاریخی قرن 21  نسبت به دوره های استعماری و امپریالیستی کوتاه تر خواهد بود،  ولی در صورت عدم دانش و آگاهی روشنفکران در شناخت آن،  خسارات بسیار سنگین و مرگبار در پی خواهد داشت.  پس بیایید با مطالعه و پیگیری وبلاگ  انوش راوید و اظهار نظر،  دست در دست هم در کارگاه فکر سازی تاریخ اجتماعی و رشد و تکامل آن را شناخته،  و با خلاقیت نوین آینده خوب و روشنی را رقم بزنید. 

   امپریالیسم نو و سرمایه داری بی هویت

      بسیار دیده و شنیده ام که مفسران و تحلیل گران،  شناختی از مرحله اول امپریالیسم نو قرن 21 و سرمایه داری بی هویت ندارند،  و بطور کلی این امپریالیسم را با امپریالیست قرن گذشته،  و بویژه نیمه اول قرن 20 اشتباه می گیرند،  و از آن دیدگاه کار و تحقیق و گزارش می کنند.  دانستن واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی بدور از دروغ های تاریخی،  برای تفسیر و تحلیل ها اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و برنامه نویسها خیلی مهم می باشد.  اکثراً مفسران و تحلیل گران سنینی بالای 50 سال دارند،  و بعضی توانایی های ماهواره، اینترنت و کامپیوتر را فقط  در اندازه وب، ایمیل و ارسال فیلم و عکس می پندارند،  و از این قدرت که به رقابت واقعی با بشر و برای دگرگونی های سریع در تاریخ اجتماعی آمده است،  به درستی نمی دانند.  داشتن درک واقعی از تغییرات ناپیوسته،  که پشت سر هم در قرن 21 اتفاق می افتد خیلی مهم است،  در این باره در موج نو ایرانی توضیح داده ام،  و نیز بدین منظور مطالعه و پیگیری وبلاگ جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران کمک بزرگی می باشد.  البته دانلود این مطالب در ذهن افراد بجا مانده در قرن 20 و ماقبل آن مشکل و یا غیر ممکن است،  اما ذهن های پویای ایرانی در کارگاه فکر سازی جهت سازمان آینده نگری از آنها بهره می برند.  بدین منظور و جهت روشن شدن افکار موردی،  این مقاله را تهیه کردم،  و مروراً به افزایش و گسترش آن اقدام می کنم.  معروف ترین مترجم سه زبانه فارسی، انگلیسی و اسپانیایی،  از خونه گلی،  دوستانه مقالات وبلاگ را ترجمه می کند.  مقالات وبلاگ انوش راوید جنبه گروه های سیاسی نداشته،  و نیز وابستگی اجتماعی خاص ندارد،  فقط آموزشی و در زیر مجموعه ها و گرایشات علم 

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:2 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      قبلاً چند بار در پست های وبلاگ توضیح داده ام،  که چگونه تمام نوشته های انوش راوید درباره دروغ های تاریخ،  بر تحلیل های واقعی قرار دارد،  یکی از تحلیل ها،  بررسی لشکر و جنگ در طول تاریخ است.  ما در داستان های دروغی حمله های،  اسکندر مقدونی، اعراب بدوی، چنگیز مغول، تیمور تاتار،  خوانده ایم که حمله کردند و جنگیدند و کشتند و....  ولی هرگز کسی از تاریخ دان ها،  این دروغ های احمقانه را به تحلیل نگرفته است،  فقط طوطی وار تکرار کرده اند. 

   دوره های تاریخی نبرد

   جنگ در طول تاریخ را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:

  * 1 ــ  جنگ های عصر اول،  یا دوران باستان،  که مبتنی بر انرژی انسان بود،  به دو طیف حکومتی تقسیم می شد،  اول کشور هایی که بر اساس حکومت مرکز بودند مانند،  سلسله هخامنشیان، روم باستان، شاهنشاهی ساسانیان،  پادشاهی حبشه،  که در قالب سپاه فشرده و انبوه هنگ های سازمان یافته بود.  دوم سرزمین هایی که بصورت قبایلی بودند،  مانند،  اروپای شرقی، اعراب غرب قاره کهن و شمال آفریقا، که بر توده انسانی قرار داشت.

  * 2 ــ  جنگ های عصر دوم،  یا قرون وسطی،  که مبتنی بر استفاده از حیوانات و تشکیل نیرو های سواره و پیاده با استفاده از زره و سلاح های سنگین بود.  این عصر شامل دو طیف در جهان بود،  اول کشور هایی که بر اساس نو بورژوازی اداره می شدند،  و دوم سرزمین هایی که بر پایه قبیله ای و فئودالی قرار داشتند.  برای مفهوم بودن این گفته ها به ساختار های تاریخ اجتماعی مراجعه شود.

  * 3 ــ  جنگ های عصر سوم،  دوره مدرن و انرژی مکانیکی،  که مبتنی بر بکار گیری انرژی مکانیکی و سربازان حقوق بگیر بود،  که از زمان ناپلئون شروع و در جنگ دوم جهانی نهادینه شد.  این عصر هم داری دو طیف بود،  کشور های صنعتی و کشور های عقب افتاده.

  * 4 ــ  جنگ های عصر چهارم، دوره پسا مدرن،  که این عصر به این وبلاگ مربوط نمی باشد.

  

  

   تحلیل تاریخی سپاه و جنگ

      تمام نوشته های انوش راوید درباره دروغ های تاریخ بر تحلیل های واقعی قرار دارد،  یکی از تحلیل ها،  بررسی لشکر و جنگ در طول تاریخ است.  ما در داستان های دروغی حمله های،  اسکندر مقدونی، اعراب بدوی، چنگیز مغول، تیمور تاتار،  خوانده ایم که حمله کردند و جنگیدند و کشتند و....  ولی هرگز کسی از تاریخ دان ها این دروغ های احمقانه را به تحلیل نگرفته است،  فقط طوطی وار تکرار کرده اند.  لشکرها چگونه و با کدام پشتوانه انسانی و جمعیتی آراسته شدند و حرکت کردند،  چه قدرت مادی و معنوی،  ترتیب تدارکات تسلیحاتی و غیره چگونه بود،  صف آرایی های نظامی و سیاسی آنها به چه شکل بود.  آیا از سواره و پیاده و دژ کوب و غیره استفاده می کردند،  سرباز های مهاجم چند ساله بودند،  و نیاز عاطفی و جنسی آنها چگونه بر آورده میشد،  پادگانها و میادین نظام جمع و مشق جنگی آنها کجا بود،  تجهیزات سبک و سنگین،  و وسایل حمل و نقل آنها به چه شکل بود.  مسیر جاده ها و پلها و اقامتگاه ها چگونه تأمین میگردید،  شناسایی خاک و جغرافیای دشمن به تمام معنی آن،  و توانایی حریف به چه صورت بود.  نوع حمایت های سیاسی و اقتصادی تشریح شود،  چگونه کشتند،  آثار اجساد کجاست،  خرابه ها چه شدند.  با چه سازمان و برنامه ای اداره می شدند،  انگیزه ها و صدها سئوال دیگر.

      به این سادگی نیست،  که لشکری بزرگ سازمان یابد،  و چند هزار کیلومتر با جنگ حرکت کند،  و با سادگی بپذیریم که واقعیت است،  مگر میشود هیچ کتاب و کاغذ و نوشته و اثری از آن سپاه نباشد.  افراد با هوش و با سواد نوشته های انوش راوید را تا آخر می خوانند،  و به  دشمنان می خندند که چقدر احمق بوده اند،  و دروغها را به سادگی برای افراد چشم و گوش بسته گفته اند و تکرار کرده اند.  همانطور که بارها گفته ام اندیشه و تحلیل های من بر اساس واقعیت هاست،  و با دانایی قرن 21 آمیخته است.   نمی خواهم آنچه تا کنون به نام تاریخ خوانده ایم تکرار کنم،  داستانها و افسانه های تاریخی، یا رجز خوانی ها و ادبیات را بنویسم.  بنا بر این افرادی که مطالب برای آنها سنگین است و یا دچار بیماری سندرم اسکندر که قبلاً نوشتم هستند،  خواهشاً بی خیال شوند.  می دانم جوانان عزیز هوشیار هم میهنم توانایی بالا برای درک و جذب وبلاگ هایم را دارند،  و می توانند با دانش و تحقیق خود،  مطالبی به این وبلاگها اضافه نمایند.  ما باید از گذشته درس بگیریم و آهنگ سرگذشت را بیابیم و فکر سازی نماییم،  تا بتوانیم امروز را به نیکی پیش ببریم و آینده بینی داشته باشیم،  در غیر اینصورت دچار مشکل می شویم.

      غیر ایرانیها همین جوری و دیمی و بدون اندیشه و تحلیل دروغ های تاریخ ایران بزرگ را می پذیرند،  چون دشمن یا احمق یا مزدور هستند.  عده ای با دیدن فیلم های تاریخی هالیود و هنرپیشگان خوش قد و بالا می پندارند،  در گذشته ها همه همین شکل و تیپ را داشتند،  بی سواد ها نمی دانند،  کسی که از ابتدای نو جوانی سواره نظام بوده پا های پرانتزی داشته و قادر نخواهد بود پیاده مسیر طولانی را بپیماید.  نیرو های پیاده نظام هم قادر نیستند سواره نظام باشند،  برای درک این موضوع یک آزمایش ساده انجام دهید،  خود شما که اسب سوار نیستید چند ساعت اسب سواری کنید،  متوجه می گردید که پا هایتان از بالای ران و زانو بشدت درد می گیرد،  و روز بعد توانایی دوباره اسب سواری ندارید،  و همچنین به مناطقی چون دشت گنبد و شمال شرق گلستان بروید،  به ترکمن های عزیزی که از نو جوانی اسب سوار هستند بگویید چند ساعت پیاده راه بروند و دقایقی بدوند،  می بینید که بشدت خسته می شوند و روز دیگر نمی توانند ادامه دهند.  با آزمایش ساده و تفریحی به این نتیجه می رسید،  که در گذشته برای ترتیب نوع جنگ و صف آرایی از هر دو نیرو پیاده و سواره استفاده میشد،  که هر کدام کارایی مخصوص داشتند.

     دشمنان ایران واقعیت تاریخی هستند،  و هر لحظه در وبها و تلویزیونها و جا های مختلف با آنها سرو کار داریم،  همیشه وانمود می کنند،  که ایرانیان چون چوب خشک بی خاصیت و بی خطر بودند،  و مهاجمان بهایران بزرگ چون آدم آهنی اتمی بودند.  تصور کنید،  مهاجمی که معمولاً می گویند برای سرعت بیشتر در تهاجم سواره نظام سبک اسلحه هستند،  و در تقسیم بندی های جنگی یک نیروی هزار نفره،  به قلعه یا آبادی در گوشه ای از ایران بزرگ می رسند،  البته این حرکت و تقسیم بندی نظامی خود داستانی دارد،  قلعه یا آبادی دویست نفر مدافع دارد،  مهاجمان به اولین دیوار می رسند،  و مقابل خود کوچه های تنگ و پیچ در پیچ می بیند،  که در تمام ایران بزرگ همه آن شکل بوده،  که این طرح را اصولاً بخاطر دفاع ساخته اند،  بویژه در مقابل سواره نظام.  مهاجم سواره نظام نمی تواند با اسب وارد شود،  و مجبور می شود پیاده شده،  و آن سرباز که از اسب بزیر آمده،  دیگر قادر نیست چون پیاده نظام بجنگد،  چون سرباز سواره نظام سبک اسلحه برای حمله به پشت جبهه های پیاده نظام طرف مقابل در بیابان ها می باشد.

 

   عکس کوچه پس کوچه های تنگ مسقف آبادی ها و قلعه های ایران،  مشروح در اینجا،  عکس شماره 4559.

      اگر ما درست و صحیح تحلیل نکنیم،  و هر آنچه را که دشمنان خواسته اند بپذیریم،  بنابر این نخواهیم توانست قدرت اندیشه و تحلیل را به جامعه بدهیم.  با دانستن ساختار نظامی و جنگی در طول تاریخ،  خیلی از مسائل و دروغ ها افشا می گردد.  مثلاً متوجه می شویم امکان آن نیست،  که ساده بپذیریم آمدند و با سرعت تاختند،  و تا میشد دروغ شنیدیم.  در دوره های مختلف تاریخی جمع آوری نیروی جنگی و لشکر کشی و سپاه آرایی و نبرد،  شکل های مختلف داشت.  البته در تاریخ همیشه برخورد بین نیرو های دوره های مختلف ذکر شده است،  مانند حمله هون به روم و یا حمله به سرخ پوستان آمریکایی،  حمله های امپریالیستی در چند دهه اخیر به کشور ها.  دوره های فوق را که کامل کننده عصر های نوشته شده در ابتدای مقاله است،  در زیر می نویسم و در آینده به آنها می پردازم.

   * دوره های انسان های قدیم و سنگ میانه و نوسنگی،  هر کدام شکل متفاوتی داشتند،  که در آینده به سپاهیگری در آنها می پردازم.

   * دوره پادشاهان خود کامه،  از ابتدای تمدن های فراعنه و سومر در بین النهرین،  تا پایان سلسله هخامنشیان.

   * دوره ظهور دین های خدایی،  از پایان هخامنشی ها تا پیدایش باروت و بورژوازی.

   * دوره بورژوازی و استعمار تا امپریالیسم و حمله به عراق.

      لشکر در هر بخش از تاریخ های فوق مفهوم جداگانه ای داشته،  و آراستن و آرایش جنگی آنها متفاوتی بوده است،  که برای بررسی و تاریخ نگاری آنها،  باید نگاه دقیق داشت به آثار به جای مانده در آن دوره مورد نظر،  مانند قلعه ها، کنده کاری ها،  کتیبه ها و نوشته ها،  آثار موزه ها و قبرها.  لازم است واقع بینانه و بدور از بیماری سندرم اسکندر تمام شواهد را کنار یکدیگر قرار داد تا نتیجه گرفت،  و هم چنین مستمر این نتایج را در اینترنت به اندیشه و تحلیل مجدد دانشوران مربوطه قرار داد،  تا بهترین کار را به سر انجام رساند.

   تحلیل ابزار نرم و سخت نبرد

      مهمترین وسیله از قدیم در جنگها اسب بود،  از اسب شروع می کنم و به مرور به تمام ادوات جنگی می پردازم.

   عکس اسب،  عکس شماره 2501 ،  اسب تا قبل از چنگ اول جهانی مهمترین ابزار جنگی بود،  در دروغ های تاریخی از نبرد ها گفته و نوشته اند،  ولی چون از اسب و سوار کاری شناختی نداشتند،  دروغشان براحتی آشکار می شود.

   توجه ــ  برای دانستن از نژاد اسب و چگونگی استفاده از اسب در نبرد بروید به:  ابزار جنگ در تاریخ ایران.

      برای دانستن از واقعیت نبرد های تاریخی،  که در کتاب های داستانی تاریخی زیاد است،  باید از چگونگی آرتش در زمان های مختلف تاریخ اجتماعی بدرستی دانست.  بدین منظور متن زیر را از دانسته های مختلف نوشته و بزودی آنرا باز نویسی و افزون می کنم.

   قبیله های اولیه ــ  نظام جمع و هیچ مرحله جنگی و ارتشی را نمی دانستند،  بی کله مانند سرخ پوستان آمریکایی به دشمن حمله می کردند،  فاقد سلسله مراتب بودند.  فرماندهی را رئیس قبیله بعهده داشت،  و تمام نیرو ها از یک قبیله بودند،  در ایران قبل از سومری ها بود.

  سازمان قبیله ای ــ  آرتش همانند قبیله های اولیه بود،  فقط بجای یک قبیله از چند قبیله تشکیل می شد،  که بر اساس شرایط جغرافیایی با یکدیگر اتحاد داشتند،  در ایران از حکومت اشکانیان آغاز شده بود.

   سازمان قبیله ای دینی ــ  همانند سازمان قبیله ای ولی با گسترش بیشتر و از جمع قبایلی تشکیل می شد،  که تابع یک دین یا مذهب بودند،  در ایران بعد از ورود اسلام تا دوران فئودالی و ورود استعمار بود.  تمرینات جنگی محدود بود فرماندهان از روسای قبایل تشکیل می شدند،  و قبیله بزرگ تر و قدرتمند تر فرماندهی کل نیرو ها بر عهده داشت،  نیرو ها بنا به توانایی و جغرافیای قبیله ها پیاده نظام و سواره بودند،  نمونه آنرا در داستان دلاوری از ایران نوشته ام.

   شاه خدایی ــ  نظام جمع و تمرینات نظامی وجود داشت،  فرماندهان توسط پادشاه انتخاب می شدند،  و از میان شاهزادگان بودند،  بدون اینکه آموزش فرماندهی داشته باشند.  ارتش از واحد های مختلف سواره و پیاده سنگین و سبک و قلعه گیر تشکیل می شد،  اما نیروها توانایی و دانایی سنگر بندی و تاکتیک های مختلف را نداشتند.  در ایران آرتش های سلسله هخامنشیان و نیمه اول شاهنشاهی ساسانیان از این نمونه بودند.

  حکومتهای دینی ــ  ارتش همانند شاه خدایی بود،  ولی توانایی سنگر بندی و پناه در قلعه را داشتند،  ولی استفاده از تجهیزات سنگین مانند قلعه کوب های شاه خدایی نبود.  واحد های ارتش از میان قبایل و یا روستاها انتخاب می شدند،  فرماندهان از روسای قبایل و یا وابستگان حکومت بودند،  آموزش نظامی فرمانده هان همان مطالب نبرد های کتاب های دینی بود.  نمونه های آن در دوره اول اسلامی و دوره دوم اسلامی ایران بود.

  شاهنشاهی های ایرانی ــ  در نیمه دوم شاهنشاهی ساسانیان و حکومت صفویه و شاهنشاهی قاجاریه بود،  ارتش ترکیبی از ارتش های تاریخی شاه خدایی و حکومت های دینی بود.  در این نیروها رد پای ملی گرایی مانند خواندن شاهنامه فردوسی دیده می شود،  درصورتیکه در دوره های قبل ملی گرایی معنی خاص نداشت.

  دوران بورژوازی ــ  آرتش ایران تحت تأثیر ارتش های کشور های پیشرفته قرار داشته،  اما فاقد روحیه واقعی ملی ایرانی بوده،  به همین جهت رگه هایی از حکومت های دینی و شاه خدایی در آن دیده می شود،  نمونه آن از بعد از انقلاب مشروطه در ایران است.

   . . . . ادامه دارد و باز نویسی می شود.

 

    عکس نمونه یک رئیس قبیله اولیه امروزی،  عکس شماره 4352 ،  و عکس خیالی از فریدون در شاهنامه فردوسی،  عکس شماره 2501 از آلبوم عکس شاهنامه فردوسی.

   آیا می دانید،  نظام جمع و مشق نظامی و تاکتیک های رزمی و استراتژی نبرد در دوره های مختلف تاریخی و تاریخ اجتماعی چگونه بوده است؟

   ایرانیان و دریا نوردی

      تاریخ بشر از کرانه های خلیج فارس آغاز گشته است،  خلیج فارس اولین دریایی است که انسانها روی آن با قایق بحر پیمایی کردند.  بقایای ویران گور های دیرین در بحرین و ایلام و کاوش های مقدماتی دیرین شناسی که پیرامون بوشهر به عمل آمده،  ثابت می کند که در آن جا بیش از هزار سال پیش از میلاد تأسیسات کشتیرانی وجود داشته است.  بنا به سروده حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه،  نخستین کسی که به ساختن کشتی دست زد،  جمشید جم از سلسله پیشدادیان بود،  به فرموده شاعر بلند پایه ایران جمشید با کشتی بر آبها و دریاها گذر کرد و از کشوری به کشور دیگر رفت.

 * گذر کرد از آن پس به کشتی بر آب <><> کشور به کشور بر آمد شتاب *

      قدیمی ترین سند حاضر از دریا نوردی ایرانیان،  گویچه ای از گل پخته است،  که در حفاری های ناحیه جغامیش خوزستان به دست آمده و مربوط دوران پیدایش خط می باشد.  در تاریخ ایرانیان به علت داشتن سابقه طولانی دریا نوردی و نیز مسافرت های مدام دریایی در خلیج فارس و دریای مکران موفق به کشف و ابتکار های مهمی در زمینه دریا و دریا نوردی شده اند.  اختراع فانوس و علائم دریایی،  قطب نما،  سکان، حفر کانال، و نیز نوشتن و ثبت اطلاعات و اتفاقات، دانستنیها و دانش های دریانوردی در دفاتر که به راه نامه معروف شده بود،  در تاریخ کشتی های بادبانی توضیح داده ام.

   عکس نمونه کشتی جنگی ایرانی در زمان نادر شاه افشار،  عکس شماره 1210 .

      از بدو ورود استعمار گران در قرن 16 میلادی به خلیج فارس و دریای مکران،  دریا نوردی ایرانیها رو به ضعف گذاشت،  و روز به روز ایرانی ها بیشتر از دریا فاصله ذهنی گرفتند.  برای بازگشت به دوران شکوفایی دریا نوردی ایرانی،  باید کودکان را از ابتدای دبستان با دریا آشنا کرد،  و آنهایی که علاقمند تر هستند به دریا فرستاد،  تا به کشتی و دریا عادت کنند.

 

 

   عکس یک سوار مغول و اسب مغولستانی،  عکس شماره 4244 ،  همانگونه که می بینید،  اسب های تاریخی مغولستانی کوتاه قد هستند،  و به هیچ عنوان توانایی رقابت در سرعت،  با اسب های ایرانی را نداشته و ندارند،  مشروح در پاسخ به شبهات دروغ حمله مغول به ایران 

 

کلیک کنید:  شاهنامه

 

کلیک کنید:  دلاوری از ایران

 

کلیک کنید:  سفر نامه های تاریخی

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:2 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

   مقدمه کوتاه،  برای درک و فهمیدن دروغهای تاریخ،  تمام مطالب وبلاگ های  انوش راوید  را با دقت و در فرصت های مناسب بخوانید،  و همچنین در این بازار آشفته اطلاعات و سیاست تشخیص مقالات دروغگو ها و دشمنان ایران کاری مشکل است که بزودی در این باره توضیحاتی میدهم.

  داستان دروغ قادسیه  

      دشمنان می خواهند مانند بقیه داستان هایشان،  قادسیه را هم بنای شکست ایرانی ها بدانند و با یک تیر چند نشان بزنند،  اول بگویند ایرانی ها چندین ملت جدا هستند و بسیار ضعیف و آسیب پذیر،  و دوم بگویند که براحتی بجان یکدیگر می افتند و خیانت و شکست و غیره،  و سوم بگویند اسلام نه توسط فرهنگ،  بلکه با زور و جنگ و خون به ایران بزرگ آمده است،  و بسیاری چیز های دیگر بگویند.

      در مورد قادسیه آمده است، "رستم به پیش آمد.... و چهار ماه بین حیره و سیلحین اقامت کرد، بی آنکه اقدامی نسبت به مسلمانان به عمل آورد و یا با آنان بجنگد...... مشرکان [ایرانی ها] حدود یکصد و بیست هزار تن بودند و سی پیل و پرچم بزرگی داشتند........ عده مسلمانان بین نه تا ده هزار تن بود......"، (بلاذری ـ فتوح البلادان). 

سپاه ایران بنا بر آنچه آمده است بسیار مجهز تر از سپاه اعراب بوده است،  و بلحاظ تعداد نیز برتری چشم گیری داشته اند.  با توجه به امکانات آن زمان سلاحهای مورد استفاده جز شمشیر و نیزه و تیر و کمان نمی توانسته چیز دیگری باشد.  دو سپاهی که با شمشیر و نیزه میجنگند باید فاصله بسیار کمی با یکدیگر داشته باشند،  با شمشیر و نیزه نمیتوان از فاصله دور جنگید.  تنها سلاحی که میتواند با فاصله مورد استفاده قرار بگیرد تیر و کمان است که اگر کماندار قدرت بازوی کافی داشته باشد و کمانش از بهترینهای آن زمان بوده حداکثر میتوانسته تیرش را تا فاصله 40 یا 50 متری پرتاب کند و این فاصله اگر تیر قرار باشد بدن دشمن را سوراخ کند باید به کمتر از این نیز تقلیل پیدا میکرد.

بیش از این جنگ می آیند کلی زمینه سرایی می کنند و می گویند،  وضع اخلاق و دین در ایران از بین رفته بود و ساسانیان ضعیف بودند و....این دروغها را دوباره نویسی نمی کنم چون بفراوانی در همه جا در دسترس است.

نمونه از مطالب دروغ ــ  "ابو رجاء فارسی از پدرش و او از جد وی مرا روایت کرد:  من در نبرد قادسیه شرکت جستم و آن زمان مجوسی بودم.  چون تازیان تیری سوی ما رها میکردند،  میگفتیم دوک دوک که مراد از آن مغازل است.  آن دوکها همچنان بر ما می بارید تا کارمان ساخته شد.  گاهی یکی از مردان ما از کمان خود ناوکی رها میکرد و آن بر جامه کسی آویزان میشد و از آن بیشتر کاری نمیکرد و زمانی میشد که تیری از تیرهای ایشان زره محکم و جوشن دو لای مردان ما را می شکافت" (بلاذری ـ فتوح البلادان).  در این روایت غیر واقعی بودن شرح حوادث بخوبی مشهود است، نباید این پرت و پلاها را بجای تاریخ قبول کرد،  فکر و تحلیل کنید و بررسی نمایید.  چگونه ممکن است سپاهی ده هزار نفری یا با اعدادی غیر واقعی و مختلف،  با باراندن تیر سپاهی یکصد و بیست هزار نفری را نابود کند؟.   فرض کنیم که ده هزار نفر یا تعدادی مختلف از عشایری که اعداد متفاوتی ذکر شده است،  و در هر صورت اگر سپاه عرب روی یک خط مستقیم و افقی هر کدام نیم متر از زمین را اشغال کرده باشد،  این خط از نقطه آغاز تا پایان آن خطی بطول پنج تا ده هزار متر خواهد بود،  در مقابل این سپاه، ایرانی ها صف کشیده اند، 120 هزار نفر سپاه ایرانی با هر نوع آرایشی که متصور باشد،  حتی اگر با فاصله یک متری از دشمن و روبروی یکدیگر صف کشیده باشند،  غیر ممکن است که سپاه تازی بتواند با استفاده از تیر و کمان با توجه به فاصله لازم برای کارساز بودن تیر،  بر ایرانی ها پیروز شده باشند.  اگر سپاه ایران حتی در ده صف 12هزار نفری و هر صف با یک متر فاصله و پشت صف جلوئی ایستاده باشند فاصله های ایجاد شده پیروزی اعراب را ناممکن میکند.  هر نوع آرایش دیگری نیز همین معضل را به همراه خواهد داشت.  غیر ممکن است که تازیان توانسته باشند بیش از زمانی کوتاه در مقابل سپاه رستم دوام آورده باشند.

       اگر فرض شود که هر دو سپاه پس از ساعاتی تیرانداختن های اولیه عاقبت به جنگ تن به تن وارد میشوند،  در این جنگ چون سلاح دیگری جز شمشیر، گرز، تبر و یا نیزه وجود ندارد و جنگی لزوما تن به تن است، چگونه میتوان تصور کرد که هر نفر از اعراب توانسته باشد بر 12 نفر سپاه مجهزتر ایرانی پیروز شده باشد!؟

عزیزان کمی بیاندیشیدش،  شما توانایید و باید دروغ های دشمنان را دور بریزید،  مقاله:  

    لشکر و جنگ در دوره های تاریخ   را مطالعه نمایید تا بسادگی دروغها را باور نکنید.

       در تحقیقات دانشمندان الکی و آبکی یکی از دلائل پیروزی اعراب بر ایرانی ها سبک بودن و سرعت عمل تازیان عنوان شده است.  چنین توجیهی ازاساس غلط است.  اگر این فرضیه را بپذیریم باز هم یک تازی که در حال دویدن است باید از سد 12 نفر سپاه ایرانی که ایستاده اند عبور کند،  با توجه به حد توانائی بدن انسان،  آن فرد تازی اگر"قهرمان" دویدن از روی مانع هم باشد قبل از رسیدن به آخرین صف از پای در میآمده است.

آنچه بنام تاریخ بجای مانده است،  ملغمه ای از روایت هائی است که مملو از رجز خوانی و توجیهی جز تقدیر الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد.  در واقعی بودن این روایتها باید تردید کرد و با بررسی های علمی و انتقادی،  تاریخ واقعی را از درونش استخراج کرد،  کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است.  انوش راوید  از شما دعوت می کند هوشیار باشید و تاریخ و تاریخ اجتماعی را باز اندیشی کنید،  و مچ دشمنان  دروغگو را بگیرید و افشایشان کنید.

دروغگویان می گویند،  رستم فرخزاد   علاقه ای به جنگیدن نداشته است!، چرا؟  رستم به چه دلیل بیش از سه ماه در مقابل تازیان اردو میزند و از شروع جنگ روی گردان است؟  سه تا چهار ماه اردو زدن در بیابان مستلزم ارتباط دائم با پایتخت است.  یک لشگر 120 هزار نفری باید مداوم بلحاظ روحی و غذا و علوفه تامین شود،  بنا بر این عقل سلیم میگوید که جنگ هر چه زودتر باید آغاز شود و رستم نمی توانسته این امر را ندانسته باشد. اما روایات می گویند که او در آغاز کردن جنگ تعلل میکند و به پیروزی امیدی ندارد، چرا؟  دروغ و دروغ.

علت چنین امری بر ما روشن نمیشود مگر در ارقام داده شده در روایات شک و تردید روا داریم.  در این داستانها چون دروغ اسکندر مقدونی که پارسه را سراسر گنج می گفتند تا عظمت دروغ خود را بگویند،  برای این جنگ و تیسفون هم سراسر خالی بندی کردند و برای تیسفون گنج ها نوشته اند.  دروغ هایی که درباره جنگ نوشتند:   در روز اول اسب‌های عرب، از فیلان که آنها را جلو نگاهداشته بودند فرار کردند. چنین به نظر می‌آمد که فتح با لشکر ایران است،  اما بعد که دسته‌ای از تیراندازان به فیلها حمله بردند،  سواران عرب از خطر جسته و ایرانیان را عقب نشاندند.  فقط بصورت ساده برای آدمهای ساده قبل از قرن 21 می نویسند و نمی دانند انسان این قرن تحلیل می کند و هر چیزی را الکی قبول نمی کند.  در روز دوم لشکر امدادی  سوریه وارد شد. در روز دوم نبردهای تن به تن بین پهلوانان دو سپاه صورت گرفت.  در روز سوم بار دیگر فیل‌ها در خط جنگ ظاهر شدند ولی  رییس نیروی امدادی که از شام آمده بود چشم فیل بزرگ سفیدی را با نیزه کور کرد،  دیگری با فیل دیگر نظیر این را معمول داشت.  بالاخره فیلها برگشته در لشکر ایران باعث اختلال شدند.  اعراب به سبب رسیدن قوای عمده‌ای از شام قویدل شده و شب هنگام روحیهٔ اعراب بهتر از روحیهٔ لشکر ایران بود.  عزیزان، صحنه آرایی داستان بسیار سبک و خنده دار می باشد و برای آدمهای قرنهای گذشته نوشته شده است،  هیچ تعریف واقعی و توضیح اساسی داده نشده  و کاملاٌ معلوم می شود واقعیت چیز دیگری بوده است.  دو تن از سرداران لشکر مسلمان هر کدام جداگانه در تاریکی شب به لشکر ایران حمله بردند و جنگ در تمام شب جریان داشت.  این شب را  لیلۀ الهریر  نامیده اند، چون نوشته اند صداهایی شبیه به صدای شغال و سگ از مجروحین طرفین فضا را پر کرده بود. در روز چهارم یعنی روز آخر جنگ اعراب قلب لشکر ایران را متزلزل ساختند.  در این هنگام باد سختی بنای وزیدن را گذاشت که شن زیاد به سر  و  روی سپاه ایران میریخت ولی اعراب که پشت به طوفان بودند چندان صدمه‌ای ندیدند.  رستم فرخزاد در کنار درفش کاویانی ایستاده بود و سپاه ایران را رهبری می کرد.

 در این گیرودار یکی از عربها بنه رستم را بر روی او انداخت و او را مجروح ساخت.   او خود را در نهر انداخت که شاید جانی بدر برد، اما عربی  پشت سر او در آب جست و وی را کشت.  این واقعه لشکریان ایران را به هراس انداخته دل‌های خود را باختند و هزاران نفر خود را در آب انداخته غرق شدند.   فتحی که در این جنگ نصیب اعراب شد آسیب سختی به روحیهٔ ایرانیان وارد ساخت.  دروغ پردازان برای پایان دادن به داستان از باد کمک گرفتند و نویسنده نمی دانسته که در آن زمان و ماه توفان در کار نبوده و نمی آید و امداد های غیبی را به میدان می آورد و به هر شکل می خواهد دروغ بنویسد تا نتیجه جنگ را چنین تمام کند و چنین برداشت شود که اسلام با زور بوده و ایرانی فراری از مقابل دشمن و ضعیف،  و اعراب دشمن خون آشام ایران هستند.
اگر ما فرض را بر این بگذاریم که ایران دچار مشکلات داخلی و هرج و مرج بوده و در عین حال دربار ساسانی، تازیان را چندان جدی نمی گرفته بود،  باید بعید باشد با آن شرایط در هم ریخته و خان خانی که دشمن هم ضعیف انگاشته می شود،  جمع آوری چنین سپاه 120 هزار نفری توسط رستم غیر لازم به حساب می آمده و امکان آن هم کم بوده،  و دلیلی برای جنگ با اعراب شورشی با این قدرت نبوده.  بسیار واضح است ایرانی ها هیچ گاه، اعراب را جدی نمی گرفتند،  ولی نوشته اند،  یزدگرد اصرار دارد که رستم به جنگ برود،  و بزرگترین نگرانی رستم وضع آشفته "مدائن"  بوده است، و  اعراب برای  رستم  کم اهمیت هستند.  اما چنین روایتی نمی تواند صحت داشته باشد چون قبل از دروغ قادسیه فقط در یک جنگ درو غی و کاغذی دیگر ایرانی ها بنا به همین تواریخ دروغگو صد هزار کشته داده اند!؟(جنگ بویب).

ادامه دروغ ها که دروغگو ها از روی یکدیگر رونویسی کرده اند:  پس از خسرو پرویز دربار ساسانی دچار هرج و مرج میشود پادشاهان مدت زیادی دوام نمیآورند.  در مدائن رقابت ها بشدت وضع را آشفته کرده تا جائی که میان سپاهیان رستم و فیروزان جنگ در میگیرد و این در حالی است که اعراب نواحی مرزی سواد (عراق کنونی) با سرزمین های عربی رامورد تجاوز قرار داده و مردم به پایتخت( مدائن) همان تیسفون شکوائیه میبرند. کسی در تیسفون اعراب را جدی نمیگیرد.  پایتخت سا سانی حتی پادشاه هم ندارد.  بزرگان به رستم اخطار میکنند، "پارسیان به رستم و فیروزان که سالار مردم فارس بودند گفتند:  چه میکنید، اختلاف شما مایه ضعف پارسیان شده و دشمن در آنها طمع بسته است.  حرمت شما چندان نیست که پارسیان این وضع را بپذیرند که شما به نابودیشان کشانید،  از پس بغداد و سباط و تکریت نوبت مدائن است هم سخن شوید،  پیش از آنکه دشمن.... (تاریخ طبری که قبلاً   از دروغ نویسی این کتاب نوشته ام).

   کلیک کنید:  دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ  
      در دروغ نامه هایشان نوشته اند:  دولت ساسانی پوسیده بود،  فاسد بود، همه ایرانی ها با هم دشمن بودند،  تیسفون نزدیک به اعراب بود، پادشاه خوب نبود و صدها دلیل احمقانه برای دروغ خود روی کاغذ نوشته اند بدون اینکه توجیه و تحلیل داشته باشند،  بدون اینکه مدرک ارایه دهند،  درصورتیکه در همان زمان مسیر تکامل فرهنگی و اجتماعی ایران بزرگ راه طبیعی و واقعی خودش را می پیمود و ما باید از این جهت و علمی و با  دانایی قرن 21  که در جای دیگری از وبلاگم گفته ام همه موضوعات را بررسی نماییم.

اگر  پوسیدگی  جامعه را که برخی بر این باورند قبول کنیم،  این روایت از طبری باید دروغ باشد ، چون جامعه پوسیده نمی تواند با آمدن یک نفر به سرعت سامان بگیرد.  در این روایت طبری نکته بسیار با اهمیتی وجود دارد اینکه "سران قوم در اطاعت و اعانت وی از هم پیشی گرفتند"  نشان میدهد که رقابت تا حد دشمنی که از قبل وجود داشت ادامه پیدا کرد و اکنون خود را در نزدیک شدن به "پادشاه جوان" نشان میدهد.  در چنین اوضاعی یقینا جمع آوری 120 هزار نفر بنظر نمیآید ممکن باشد و اگر هم بود نمیشود آنرا برای چهار ماه در بیابان حفظ کرد و گذشته ازاینها،  رستم و دیگر سالاران تا این میزان به اعراب بها نمیداده اند.

اگر ما تعداد کسانی را که به روایت تاریخ طبری یا تاریخ های مشابه از ابتدای شروع تجاوزات اعراب تا زمانی که تمام ایران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنیم من اطمینان دارم که به شماره های نجومی خواهیم رسید که با توجه به میزان جمعیت در آن زمان نامعقول به نظر میرسند.  قبل از جنگ قادسیه چند برخورد دیگر نیز پیش آمده بود که تنها در یکی از آنها بنام "جنگ بویب" ما بین سپاهیان "مهران" سردار ایرانی و "مثنی بن حارثه" سردار عرب در میگیرد آمده است، "گوید:  کسانی که آنرا دیده اند تخمین میزدند که استخوان یکصد هزار کس بود و همچنان ببود تا چاک خانه ها آنرا بپوشاند"( طبری دروغگو).  در این تاریخ ها اعداد ارائه شده به اعتقاد من هیچکدام واقعی نیستند و نویسندگان روایتهائی را که بصورت نوشته و یا شفاهی بدست می آوردند را بدون هیچ اصلاحی بازگو کرده اند.  در رابطه با "هرقل" و سپاهیان روم نیز در جنگ های "شام" همینگونه است و هر چند ماهی "هرقل" صد، دویست یا سیصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست میدهد. در موارد زیادی ارقام نجومی نیز بسیار دیده میشود، اعدادی مانند "هزار هزار هزار" ( میلیارد) و یا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آمیزند خصوصا که این روایت ها از جانب اعراب داده شده اند و اعراب بنا به آنچه آمده بیشتر از عدد هزار، آنهم به شکل "ده تا صد تا" را نميتوانستند بشمارند و در میانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است.  دروغ قادسیه در چه روز و ماه اتفاق افتاد و آب و هوا در آن وقت چگونه بود؟

گفتنی زیاد است و محدودیت زیاد تر خوتان چون یک انسان عاقل و فهمیده هر چه را خواندید و یا شنیدید علمی به تحلیل بگیرید، نه مانند صدام احمق که قادسیه را جدی گرفت و نابود شد.

بخاطر حساسیت موضوع  قادسیه در تاریخ،  نکته ها و چیزهای گفتی زیاد است،  یکی را می گویم بقیه را خوتان بیابید،  لورنس عربستان برای گرد آوری هزار جنگجو در عربستان و اردن،  خیلی زحمت کشید و این به معنی کاری غیر ممکن بود،  زیرا تمام قبایل عرب با یکدیگر دشمنی داشتند و فقط بلد بودند بی دلیل یکدیگر را بکشند،  در اتحاد آنها نه امداد غیبی در کار بود نه دانایی خودشان فقط با کمک عوامل انگلستان در ابتدای قرن 20 و با ایجاد ذهنیتی که لازم کار استعمار بود انجام گرفت.

   دشمنان تاریخ تمدن و فرهنگ ایران

      تاریخ تمدن و فرهنگ ایران را نباید کرونولوژی تاریخ نگاه کرد،  دشمنان ایران می خواستند ایرانی های عزیز از تاریخ شیرین خودشان بدرستی ندانند تا نتوانند آهنگ رشد و تکامل اجتماعی را بیابند.  دشمنان احمق با نوشتن دروغها و شکست های با اغفال و ترفند آنها را بجای تاریخ در مخ های پاک و صاف وارد کردند.  تاریخ اجتماعی  ایران بزرگ  در مسیر حوادث شکوفایی خاص خود را داشت که در جهان تأثیر فراوان گذاشت. واقعیت تاریخ ایران بعد از هخامنشیان سازمانهای قبیله ای است،  پایه گذار آن بعد از دوره چند هزار ساله شاه خدایی و در ادامه تکامل اجتماعی ایران،  اشکانیان می باشند که در تاریخ های دروغی اسکندر اشکانی را مقدونی گفتند و با یک دروغ تا کنون همه تاریخ دان های الکی را به اشتباه انداختند.

    انوش راوید دید دگری از تاریخ باز می کند،  سازمان قبیله ای در ایران بزرگ تا پیدایش استعمار حاکم بود، شهرها، روستاها، عشایر کوچ نشین،  همه در سازمان قبیله ای تکامل تاریخ اجتماعی را به آرامی می گذراندند. سازمان قبیله ای اروپا توسط روم از بین رفته بود ولی در ایران بزرگ تا ورود استعمار باقی بود که استعمار با کمک به ایجاد حکومت مرکزی که جبر ورود باروت و توپ و تفنگ بود،  تشکیلات فئودالی بجای سازمان قبیله ای شکل گرفت و با بر پایی مرزهای جغرافیایی نمای دیگری به تاریخ داده شد.  سازمان قبیله ای در ایران و ترکیه و آذربایجان خیلی سریع،  تشکیلات فئودالی گردید،  ولی در آسیای میانه تا ابتدای قرن 20 و ورود شوروی،  در عراق و افغانستان و پاکستان تا آواخر قرن 20 و هم اکنون اثرات آن جریان دارد.  دورانی که تشکیلات فئودالی در ایران تکامل می یافت،  اروپا بسوی تکامل بورژوازی می رفت که  استعمار  ثمره آن بود. كشور هاي استعمارگر غربي همواره در صدد نفوذ به كشورهاي كمتر توسعه يافته براي استفاده از سرمايه‌هاي فكري، اقتصادي و سياسي آنها در جهت اهداف خود هستند.       

     امروز هم مانند تمام تاریخ ما ایرنی های دلیر در حال جنگ با دشمنان همیشگی هستيم،  اما نه جنگ نظامي بلکه جنگ فرهنگي.  وقتي دشمنان واستعمارگران ازشکست ايران درجنگ نظامي نا اميد شدند،  جنگ فرهنگي را شروع کردند.  براي اينکه بدانيم هدف دشمنان از جنگ و تهاجم فرهنگي چيست ابتدا معني فرهنگ را مرور مي کنيم.  تعریف های زیادی از فرهنگ وجود دارد كه هر ملت و قومی شرح جداگانه‌اي از آن دارد.  اولين بار واژه‌ي فرهنگ در معني مردم شناسي و جامعه شناسي،  توسط ادوارد بارنت تايلور، مردم شناس انگليسي سال 1871 ميلادي در كتابي به نام فرهنگ ابتدايی به كار رفت و نوشت،  فرهنگ مجموعه‌ي پيچيده‌اي است كه در برگيرنده دانستنی ‌ها، اعتقادات، هنرها، قوانين، اخلاق، عادات و هر گونه توانايي است كه انسان به عنوان عضوی از جامعه به دست مي‌آورد.

    تعاريف ديگر هم از فرهنگ وجود دارد،  گاهی فرهنگ را شامل تمام فعاليت‌هاي گسترده اجتماعي مي‌دانند. بعضي ديگر فرهنگ را بعنوان ميراث اجتماعي و سنتی می نامند،  عده‌ايي هم آن را راه و روش هاي زندگي معرفي مي‌كنند.  مهمترين گفته ای که از فرهنگ می زنند،  ‌تعريف كامل آن است كه راهنماي همه‌ي فعاليت‌هاي انساني است.  يعني فرهنگ عامل تعيين كننده‌ي رفتار انسان است،  فرهنگ توانايي خاصي است كه فقط بشر دارد.  فرهنگ که در اصطلاح فرانسوي  كالتور  و يا در اصلاح انگليسي  كالچر  ناميده مي‌شود، در علم جامعه شناسي و يا مردم شناسي به معني كشت و كار، آبادكردن، كاشتن زمين و بارور ساختن بوده كه معني آن در ادبيات و علوم راه يافت و در قرن 18 ميلادي، نويسندگان غربي از آن به پرورش رواني و يا پرورش معنوي نام بردند. از اين پس بر اساس تعريف فرانسوي، فرهنگ به معني پرورش روح و جسم به كار برده شد و از آن به عنوان پيشرفت فكري و اجتماعي انسان و جامعه انساني ياد شده است، ولی انوش راوید فرهنگ را با دانایی قرن 21 هماهنگ می کند.  

     اگر به معاني فرهنگ دقت كرده باشيد، فرهنگ يك خصلتي است كه تمام رفتار هاي انسان را در بر مي‌گيرد يا عامل تعيين كننده رفتار انساني است.  پس مشخص مي‌شود كه استعمار و امپریالیست حساب شده و با بررسی هاي زياد تاریخی به اين نتيجه رسيدند كه جنگ فرهنگي را انتخاب كنند و با استفاده از فرهنگ به ستيزه ‌جويي بپردازند.  اگر در جنگ فرهنگي دشمن موفق شود، ديگر نيازي به جنگ نظامي نخواهد بود. چون تك تك افراد جامعه مورد هدف تبديل به سربازان بدون مزد استعمارگران مي‌شوند و بر عكس جنگ نظامي که امكان اشغال يك كشور را توسط كشور ديگر براي مدت طولاني غير ممكن مي‌سازد.  در جنگ فرهنگي، فرهنگ مهاجم قرنها مي‌تواند از اقتصاد، سياست، منابع و سرمايه‌هاي فكري و مادي كشور هدف يا اشغال شده‌ي فرهنگي استفاده نمايد،  بدون هيچ نوع مقاومت از سوي آن كشور و يا صرف هزينه.  مهمترين مانعي كه از نفوذ نظامی استعمارگران جلوگيري مي‌كند، فرهنگ ملي و سنتي كشورهاي مورد هدف است.  بنابراين تمام سعي و كوشش غربي‌ها بر اين است كه فرهنگ ملي و سنتي را در اينگونه كشورها نابود سازند. تا با استفاده از شرايط پيش ‌آمده به راحتي اهداف شوم خود را پياده و اقدام به غارت سرمايه‌هاي اين كشورها نمايند.

          بهره‌گيري از ستون پنجم ضد فرهنگی و تاریخی،  توسط دشمنان

     ستون پنجم انسان را به ياد جنگهاي نظامي مي‌اندازد،  ستون پنجم به بخشي از نيروهاي نظامي دو كشور در حال جنگ گفته مي شود كه در پوشش‌هاي غير نظامي براي شناسايي نقاط ضعف و قوت دشمن بصورت مخفي وارد كشور مقابل مي شوند.  در جنگ فرهنگي دشمنان از اين شيوه نيز استفاده مي‌كنند.  اين افراد با دريافت پولهاي كلان در سطوح مختلف جامعه مورد هدف،  رسوخ كرده و اذهان عمومي و به خصوص اذهان تصميم گيرندگان فرهنگي كشور مورد تهاجم را، منحرف مي‌كنند.  از طرفي به دليل ارتباط مستقيم با اقشار مختلف مردم جامعه‌ي مورد تهاجم، حملات فرهنگي انجام شده بر عليه مردم را ارزشيابي و راهكارهاي مناسب و تأثير گذار تري را به كشور هاي مهاجم ارائه مي‌كنند.  يكي ديگر از شيوه‌هاي استعمارگران اين است كه ارتباط نسل كنوني را با نسلهاي گذشته قطع كنند،  مهمترین آن تکرار دروغ های تاریخی است تا نگذارند کسی به واقعیت و تاریخ نیک دست یابد.  در صورتيكه اين خواسته آنها مسير شود،  در واقع مثل اين است كه ارتباط شاخه‌هاي يك درخت را با ريشه و  تنه‌ آن قطع كرده باشند،  پس براحتي مي‌توانند اين شاخه‌ها را به هر درختي قلمه بزنند.

   سکه ها سخن می گویند

      همانگونه که در سخن وبلاگ نوشته ام تاریخ یک علم است،  و باید آنرا علمی دید و با دانش های امروزی هماهنگ نمود.  این وظیفه جوانان با هوش ایرانی است،  که در هر مکان تاریخی و موزه ها و هر کتاب،  دروغ ها را شناسایی کنند،  و بدنبال واقعیتها بگردند.  نباید اجازه دهید استعمار و امپریالیسم دروغ را بخورد ملت تاریخی ایران و مردم قاره کهن بدهد.  اولین سکه های خلفا 663 م،  با نام معاویه در داراب استان فارس نزدیکی نقش رستم ضرب شده بود،  پشت سکه معاویه،  آتش زرتشت نماد مذهبی ساسانیان دیده می شود،  و روبروی چهره معاویه سمت راست Amiri wrushnikan  حک شده است.  این واژه یک عنوان ایرانی برای معاویه و معادل امیرالمومنین عربی است،  در زبان پهلوی این واژه معنی ایمان و یا صداقت را می دهد.  پرسشمهم،  چرا معاویه عنوان امیر المومنین را بر روی سکه خود به زبان عربی ننوشت؟  همچنین از پسران معاویه سکه و یا سنگ نبشته و سندی در دست نیست،  که واقعی بودن آنها را ثابت کند.  عبداله بن زبیر 675 م،  و عبدالملک مروان یعنی عبدالملک از مرو،  نه عبدالملک پسر مروان،  یا به عربی عبدالملک بن مروان.  آنطور که  تاریخ نویسان سنتی عرب و ایرانی ادعا می کنند،  سکه های با لقب ایرانی Amiri wrushnikan  682 م،  در داراب فارس به نام خود ضرب کرده اند.  سکه های دیگری از عبدالملک مروان از 696 م،  در مرو ضرب شده اند.  در سکه مرو نام ایرانی عبدالملک مروان حک گردیده است،  نه نام عربی عبدالملک بن مروان.

      آنگونه که سکه ها و واقعیت های تاریخی می گوید،  اولین خلفاء امویان از ایران برخاسته بودند،  نمونه آن سکه ای از عبدالملک مروان در داراب فارس با لقب امیرالمومنین که در 682 م،  ضرب شده است.  البته داشتن نام عربی دلیل بر عرب بودن نمی باشد،  به تاریخ ورود نام های عربی به ایران مراجعه شود.  در دروغ نام هایی به نام کتاب تاریخ برای تطبیق دادن سال های ضرب شده بر روی سکه ها با اطلاعاتی که نویسندگان سنتی عرب و ایرانی از زمان حکمرانی خلیفه ها و فرمانداران عرب داده اند،  جعل هایی کرده اند.  با بررسی نوین به راحتی مشخص است،  منجمله دست بردن در تاریخ و نوشتن دروغ برای سالها و نام حکمرانان و غیره،  زیرا آنها بیش از 200 سال بعد از وقایع تاریخ نگاری کرده اند،  که بیشتر به رجز خوانی می ماند تا تاریخ نویسی.  جوانان عزیز و با هوش ایران،  هر وقت به مراکز باستانی و تاریخی می روید،  نسبت به اطلاعات اشتباه که به شما می گوید،  پرسش های دقیق علمی بکنید،  و دروغ را شناسایی نمایید.

       اما چرا در سال 663 ، یعنی 20 سال بعد از نبرد دروغی نهاوند،  هنوز یک خلیفه مثلاً عرب نماد یک کشور مغلوب را در سکه خود ضرب می کند.  شاید بدین علت که فقط تعویض یک سلسله به سلسله دیگری محسوب می شد،  و نه تسلط قومی بیگانه بر ایران زمین.  البته در تکامل تاریخ اجتماعی سرزمین ایران می بایست شاهنشاهی ساسانیان را کنار می گذاشت،  و در ادامه ساختار های تاریخی اجتماع وارد سازمان قبیله ای دینی می شد.  در دور جدید تمدن ایران بجای تصویر پادشاهان ساسانی،  تصویر امیر های ایرانی سازمان قبیله ای دینی با نماد های زرتشتی بر روی سکه ها ضرب شدند.  این نظریه که ضرب سکه محافظه کارانه می باشد، و نقش نماد های قدیمی بر روی سکه بعلت مسائل اقتصادی ادامه می یابند،  قابل قبول نیست،  زیرا گفته اند دشمن با جنگ و کشتار به ملتی پیروز شده است.  مهم تر از همه هیچ سنگ نبشته و یا شیء که از حفاری های باستان شناسی بدست آمده باشد و خبر از جنگ های ایرانیان و اعراب بدهد در دست نیست.  همانگونه که قبلاً نوشته ام،  در فرمول های تاریخ اجتماعی امکان ندارد،  ملتی کم جمعیت که در بخشی از یک مملکت بزرگ بسر می برند و در قبایل بدوی زندگی دایره ای دارند،  به کشور اصلی و پر جمعیت پیروز شود.

      تاریخ نویسان مسیحی و یهودی بیزانس در قرن 7 و 8  درباره جنگ های قادسیه و نهاوند و حمله اعراب برای تسخیر مصر و سوریه اشاره ای نکرده اند،  چون اتفاق نیفتاده بود.  ولی در بعضی کتاب های دروغی دیگر از آن زمان نقل قول های دارند،  که اصل نمی باشند و جعلی هستند،  و قرن ها بعد نوشته شده اند.  دروغ نویس های رجز خوان نوشته اند،  که یزدگرد سوم هنگام فرار در مرو بدست یک مرزبان در 651 م،  به قتل رسیده است.  قتل یزدگرد سوم نمی تواند صحت داشته باشد،  یک مرزبان فقط زمانی یک پادشاه ساسانی را به قتل می رساند،  که دیگر این پادشاه مورد تایید موبدان قرار نمی گرفت و طرد شده بود.  اما تا به امروز زرتشتیان از یزدگرد سوم ستایش می کنند،  و مرگ او را فاجعه ای برای ایران می دانند.  قصد گزارش دهندگان خبر قتل یزدگرد سوم بدست یک مرزبان اشاعه این تصور غرض آلود است،  که زرتشتیان به دین و سنت خود خیانت کرده اند،  و پادشاه خود را به قتل رسانند.  در باره سن یزدگرد سوم در زمان تاجگذاری نیز نظر های مختلفی بیان شده است،  که همگی در ادامه دشمنی با تاریخ ایران و یا رجز خوانی و پرت و پلا گویی هایی است،  که تا کنون از سادگی و نداشتن امکانات ملت ایران برای پدافند ملی میهنی،  گفته و نوشته اند.  در یاد آوری نمایم در بررسی های علمی مشخص شده است،  تمام سکه های دوره اول اسلامی متعلق به حکام ایرانی می باشند،  بزودی در صفحه جداگانه های آنها را می نگارم.  دشمنان تاریخ ملت ایران و استعمار و امپریالیسم دروغ ها را با ترفند ها و شگرد های مختلف به مردم باورانده اند.

 

     توجه:  اگر وبلاگ،  به هر علت و اتفاق،  مسدود، حذف یا از دسترس خارج شد،  در جستجوها بنویسیدانوش راوید،  سپس صفحه اول و یا جدید ترین لیست وبلاگ و عکسها و مطالب را بیابید.  نظرات و آگهی هایخود را در بخش نظرات وبلاگ فصلی انوش راوید  مانند اینجا بنویسید،  تا به مدت یک فصل هزاران نفر آنرا ببینند.   از نظرات شما عزیزان جهت پیشبرد اهداف ملی ایرانی در وبلاگم بهره می برم،  همچنین کپی بردار از مقالات و استفاده از آنها با ذکر منبع یا بدون ذکر منبع،  آزاد و باعث خوشحال من است.

  کلیک کنید:  حمله اعراب بیابانی به ایران دومین دروغ بزرگ تاریخ

  کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

  کلیک کنید:  دروغ نبرد ملازکرد

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:1 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      این صفحه نمونه انبوهی از کتاب و نوشته است،  که بنام تاریخ به خورد ملت داده اند،  بسیاری بدون اینکه،  تحلیل و تعلیل،  بررسی و نقد،  در باره آنها داشته باشند،  در وب هایشان از آنها بعنوان تاریخ واقعی می نویسند.  نقد و رسیدگی به تمام آنها کار یک نفر نیست،  قرنها و بویژه در دوران استعمار با کمک عوامل صهیونیسم،  از این دست زیاد نوشته شده،  بسیاری در ادامه تاریخ معرکه گیری و رجز خوانی های تاریخ لشکر و جنگ بوده اند.  بعضی از عزیزان شاید بگویند،  که چرا کم و فقط تعدادی از آنها را نوشته ای،  همانگونه که گفتم اینها نمونه هستند،  برای اینکه جوانان با هوش ایرانی بدانند،  که هر کتاب را بعنوان تاریخ و سند نپذیرند،  و دنبال واقعیت های تاریخی برابر با قوانین و فورمول های تاریخ اجتماعی باشند.

      البته بررسی این قبیل کتابها کار ساده ایست،  کافی است آنها را باز کنید،  و از ابتدا ببینید:  نویسنده آن که بوده؟  تاریخ واقعی نوشته چیست؟  کتاب اصلی کجاست؟  اسناد و مدارک، پیوست و منابع آن چگونه است؟  چه کسی آنرا دوباره تجدید چاپ کرده و به چه منظوری؟  و صدها و هزاران پرسش دیگر در این باره وجود دارد، که باید با دقت از کتاب بپرسید،  و بدنبال پاسخ آن باشید.  تقریباً  تمام اینقبیبل کتابها،  هیچ نوشته ای که با علوم برابر باشد ارائه نمی دهند،  و فقط مقداری پرت و پلا هستند،  که اکثراً می خواهند ایرانی را،  با بزرگنمایی داستانی به واقعیت کوچک نشان دهند.  کافی است چند صفحه از آنها را بخوانید،  تا متوجه شوید که همه آنها پرت و پلای بدون مدرک می باشند.  هوشیار باشید و اغفال ترفندها نشوید،  کتاب تاریخ دروغی ادبیات دشمن است.  ادامه دارد و بازنویسی می شود.

 

   عکس تاریخی یک کتابدار پارسی،  حدود 1300 خورشیدی،  مشروح در تاریخ کتاب و کتابداری در ایران، عکس شماره 545.

   کتاب تاریخ جهانگشا

      تالیف عطا ملک جوینی؟  که هیچ تعریفی از او در دست نیست،  ولی مطالب آن در مورد ده سال آخر عمر چنگیز و جانشینان او تا سال 1256  می باشد،  که می گویند،  توسط یکی از کارمندان عالی رتبه ایرانی دستگاه ایلخانان نوشته شده است.  جهانگشای جوینی را بویل    J.A.Boylleدر منچستر به سال 1958 در دو جلد ترجمه و منتشر کرده است.  اصل آن کتاب معلوم نیست،  و کسی نمی داند بروی چه کاغذی و با چه مرکبی و چگونه نوشته شده است،  فقط عده ای مطالب آنرا از روی نمونه هایی که شباحتی در نگارش و متن ندارند تکرار کرده اند.  جالب است که کسی از آن جماعت طوطی!  درباره آن تحلیل نکرده و نپرسیده چگونه و چرا،  و آیا واقعیت است.  تاریخ جهانگشا هیچ اشاره دقیق از اینهمه اتفاقات و رویداد و جنگ های مهم نمی کند،  و فقط سرسری و بی محتوا می گوید و می نویسد.  ولی ما باید بگوییم و بپرسیم چگونه و چرا؟  تحلیل علمی،  و تحلیل و تحلیل،  داشته باشیم.

    نمونه مطالب این کتاب:

      دروغ نامه تاریخ جهانگشا:  خوارزمشاه این صوابدید را نپذیرفته،  آهنگ مازندران کرد.  اما وقتی مغول ها در ری شنیدند که وی به جانب همدان رفته و چه قصدی دارد،  پس از کشتار و غارت آنجا،  شتابان روی به عراق آوردند،  و هر جا رسیدند ویران کردند و خرد و بزرگ را از دم تیغ گذراندند.  سبتای بهادر به سوی قزوین و جبه نویان به سوی همدان آمدند.

      انوش:  تمام مطالب این کتاب مانند مثال بالا پوچ و فاقد اعتبار علمی و تاریخی است،  و فقط استعمار گران دشمن ملت ایران،  چون بویل Boylle می گویند:  که این پرت و پلاها تاریخ است.  امروزه بسیاری از آن جیره خواران استعمار خود به این همه مطالب بی اساس اعتراف دارند،  در قسمت های دیگر وبلاگ در این باره گفته و توضیح داده ام،  و در ادامه باز هم خواهم گفت.  علاقه مندان به تاریخ و سرگذشت ایران،  و یا جهت باز نویسی تاریخ و یافتن آهنگ رشد و حرکت تمدن ایران برای آینده نگری،  لطفاً مطالب وبلاگ انوش راوید را با دقت بخوانند و پیگیری نمایند.  

    تاریخ طبری

      تاریخ طبری منبعی سرشار از کذب و دروغ است،  ظاهرآ کتابی در تاریخی عمومی است، (از آغاز آفرینش تا 302)،  به زبان عربی و تألیف ابوجعفر محمدبن جریر طبری است.  نام اصلی کتاب تاریخ الامم و الرسل و الملوک است،  اما به تاریخ طبری مشهور شده است.  این کتاب به سبب تفصیل،  قدمت و روش خاص مؤلف،  اثری منحصر به فرد است.  تاریخ دقیق آغاز تألیف آن معلوم نیست،  ولی مسلّم است که طبری پس از نوشتن جامع البیان فی تفسیر القرآن،  به تألیف آن پرداخته است.  وی تفسیر خود را از 283 تا 290 بر شاگردانش املا می کرده،  و سپس اجازه روایت تاریخ خود را تا حوادث 294،  یعنی تا پیش از روی کار آمدن مقتدر (295ـ320)،  به شاگردانش داده است،  به نوشتة یاقوت حموی متوفی در قرن هفتم،  تألیف تاریخ طبری در 303 به پایان رسیده است.  

      تاریخ طبری مانند بسیاری از منابع تاریخی،  دروغها و کار های نشدنی بسیاری دارد،  و بعنوان کتاب تاریخ و منبع تاریخی نمی توان از آن استفاده کرد.  تحقیقات انجام گرفته روی تاریخ طبری نشان می دهد،  که تنها به شرح روایات نقل قول شده پرداخته،  و بدین ترتیب فقط امانت داری نویسنده تایید می شود.  روایات تاریخ طبری تفاوت مهمی با بسیاری از آثار هم نوع خودش دارد،  و این نشان میدهد که طبری امانت داری در نقل روایت ها را نگاه داشته است،  و اساسا به این نمی پردازد روایاتی که صد ها سال با او فاصله دارند،  تا چه حد به واقعیت نزدیکند و این امانت داری طبری در نقل روایات و احادیث بمعنای صحت مطالب تاریخی نمی باشد. 
      تاریخ طبری از دو بخش تاریخ جهان و تاریخ اسلام تشکیل می شود،  قسمت اعظم این اثر،  یعنی بخش تاریخ اسلام آن،  به ترتیبِ سالشمار هجری و منحصر به رویداد های سیاسی و شرح جنگ هاست.  بخش تاریخ جهان ترتیب سالشمار ندارد،  و ترتیب آن موضوعی است.   طبری گفته،  که هدفش در این کتاب ذکر تاریخ شاهان،  و تاریخ پیامبران است،  وقوع  و زمان را به شب و روز تعیین کنند،  و درست به همین سبب،  کتابش را با بحث در بارة زمان و ماهیت و مقدار آن از ابتدای خلق آدم آغاز نموده،  و در این خصوص بعد از نقل گزارش های مفصّل از راویان اخبار،  به عقاید ادیان و امت های گوناگون و آرای زردشتیان استناد کرده است.  طبری مسلماً اولین کسی نبوده که وقایع نگاری را بر اساس سالشمار تنظیم کرده،  اما می توان گفت که این روش را به کمال رسانده است.

      طبری نوشته هائی بجای گذارده،  که مملو از داده های غیر عقلانی است،  و نمی توان بسادگی آنها را باور کرد.  بعنوان مثال صحبت از قلعه ای یا شهری می کند،  که همیشه صد هزار سرباز بر دیوار های آن در حال نگهبانی بوده،  اما این قلعه بوسیله چند هزار سپاهی عرب فتح میشود.  او با سادگی خودش فکر می کرد و می پنداشت،  و هرگز هیچ تحلیل بکار نمی برد،  و شاید هم مزدور کسی بود،  و یا اصلاً شخص طبری واقعیت ندارد.  در هر صورت انسان قرن  21  تحلیل دارد،  شعور و فهم  و اینترنت دارد،  و هرگز مهملات را باور نمی کند،  و انوش راوید هم مچ دروغگو ها را می گیرد و آنها را افشا می کند.  

   به روایت زیر دقت کنید:

   دروغ نامه:  معاویه قیساریه را چندان در محاصره داشت . . . ..  معاویه آن را به قهر بگشود،  و در آن هفتصد هزار سپاهی مزدور،  سی هزار سامری و دویست هزار یهودی بیافت.   سیصد بازار در آنجا بدید،  که همه برپای بودند و هر شب یکصد هزار تن بر باروی شهر نگهبانی میکردند.

   انوش:  نادرست بودن چنین روایت  تاریخی آشکارتر از آن است،  که نیاز به توضیح باشد،  اما فرض کنیم که برای اینکه صد هزار نگهبان بر دیوار های شهری مثلا با فاصله ای 5 متری از یکدیگر بخواهند نگهبانی بدهند، بنا بر این آن شهر پانصد کیلومتر دیوار دارد!،  چقدر این تاریخ نگاری احمقانه است،  و اگر  قبول کنیم که هفتصد هزار سپاهی مزدور را در خود جای داده بود،  این تعداد سپاهی بعلاوه افراد خانواده و دویست هزار یهودی و سی هزار سامری باید شهری چند میلیون نفری بوده باشد،  که تنها هفده هزار سپاهی عرب آنرا تسخیر میکنند!؟  برای چنین تعدادی از ساکنان شهر چه مقدار زمین زراعتی و یا گله های گاو و گوسفند لازم است؟  روی این زمین ها چه تعداد زارع و چوپان باید مدام کار میکردند؟  این مجموع نگهبانان، زارعین و چوپانان با زنها و بچه ها روی هم به چه تعدادی میرسیده اند؟

      واضح است که چنین قلعه ای با امکانات امروزی نیز خودش بتنهائی یک کشور میشود،  از این نمونه ها بسیار است و نشان میدهد،  که ارقام ارائه شده در این مثلاً منابع تاریخی به هیچوجه قابل اعتماد نیستند.  عجیب تر اینکه این قلعه با هفتصد هزار سپاهی و صد هزار نگهبان دائمی بمدت هفت ماه در محاصره یک سپاه هفده هزار نفری از پای در می آید!؟  وقتی انوش راوید می گوید،  دروغگو ها در تاریخ ما جولان می دهند بی دلیل نیست،  انسان قرن  21 هر چه را می خواند تحلیل می کند،  و می داند کسی که دروغ می گوید دروغگوست.
      قسمت اعظم تاریخ طبری مجموعه ای از روایات گوناگون از راویان مختلف است،  که به شکلِ معمولِ روایتِ خبر،  نقل شده است،  بدین صورت که ابتدا سلسلة راویان و سپس خبر گزارش می شود.  بنابر این تاریخ طبری صرفاً نقلی است،  و مؤلف دخل و تصرفی در منابع خود نکرده و مطالب را بدون در نظر گرفتن صحت و سقم آنها ضبط نموده است.  وی روایات متعدد و متنوع راجع به هر واقعه را آورده،  و مطالب غیر واقعی و افسانه های حماسی و دینی با اشتباه های مهم در کتابش بسیار دیده می شود.  ازینرو باید محتوای هر روایت بررسی و با روایات دیگر مقایسه شود،  و مختصات و مسائل آن معلوم گردد.  

      آنچه بنام تاریخ بجای مانده ملغمه ای از روایت هائی است،  که مملو از رجز خوانی و توجیهی جز تقدیر الهی در ذهن مؤلف نمی توانسته داشته باشد.  در واقعی بودن این روایتها باید تردید کرد،  و با بررسی های علمی و انتقادی،  تاریخ واقعی را از درونش استخراج کرد،  کاری که هنوز توجه کسی را جلب نکرده است،  ولی انوش راوید اینکار را می کند.  اگر ما تعداد کسانی را که به روایت تاریخ طبری یا تاریخ های مشابه از ابتدای شروع دروغ تجاوزات اعراب،  تا زمانی که تمام ایران بدست اعراب سقوط کرد را جمع بزنیم،  به شماره های نجومی خواهد رسید،  که با توجه به میزان جمعیت در آن زمان نامعقول به نظر میرسند.

       در داستانی که به جای تاریخ به خورد سادگان داده اند آمده:

    دروغ نامه:  قبل از جنگ قادسیه چند برخورد دیگر نیز پیش آمده بود،  که تنها در یکی از آنها بنام جنگ بویب بین سپاهیان مهران سردار ایرانی و مثنی بن حارثه سردار عرب،  نبردی در میگیرد.   گفته شده است،  کسانی که آنرا دیده اند تخمین میزدند که استخوان یکصد هزار کس کشته شده بوده است.

   انوش:  این قبیل اعداد ارائه شده واقعی نیستند،  که هیچ بلکه احمقانه است،  در رابطه با هرقل و سپاهیان روم نیز در جنگ های شام همینگونه است،  و هر چند ماهی هرقل صد،  دویست یا سیصد هزار سپاهی را در جنگ با چند هزار سپاهی عرب از دست میدهد.  در موارد زیادی ارقام نجومی نیز بسیار دیده میشود،  اعدادی مانند،  هزار هزار هزار  (میلیارد)  و یا اعداد بزرگتری که همگی اغراق آمیزند،  خصوصا که این روایت ها از جانب اعراب داده شده اند،  و اعراب بنا به آنچه آمده بیشتر از عدد هزار،  آنهم به شکل  ده تا صد تا،  را نميتوانستند بشمارند،  و در میانشان بندرت کسی قادر به خواندن و نوشتن بوده است.

      شیوه گزارش و شکل روایات در تاریخ طبری یکسان نیست،  سبب آن میزان اهمیت و کثرت حوادث،  محتوای روایات و تأثیر زمان بر آنها بوده است.  طبری هیچ تردیدی در اینکه گاو میتواند بخواست خدا حرف بزند ندارد،  نوشته:

   دروغ نامه:  سعد در اثنای این اقامت،  عاصم بن عمرو را سوی اسفل فرات فرستاد،  و او تا میشان برفت به جستجوی گوسفند و گاو بود،  اما بدست نیاورد....  پیش رفت تا بر کنار بیشه ای مردی را بگرفت،  و از او پرسش کرد و جای گوسفند و گاو می جست،  و آن کس قسم خورد و گفت نمیدانم.  اما او چوپان چهار پایان در آن بیشه بود،  و گاوی بانگ برآورد که بخدا دروغ میگوید اینک ماییم....  بله ما این را شنیدیم و دیدیم و گاوان را براندیم،  حجاج گفت دروغ میگوئید،  گفتند اگر تو آنجا بوده ای و ما نبوده ایم چنین باشد،  گفت راست میگویید،....  

   انوش:  دشمنان تاریخی ایران بزرگ این قبیل پرت و پلاها را منابع تاریخ می دانند،  و می گویند:  انوش راوید تو منابعت کدام است،  دشمنان ایران می گویند که ما این منابع مهم احمقانه را داریم!.   عزیزان،   شما انسان قرن 21 هستید،  هر آنچه را که می خوانید تحلیل نمایید،  و به گردونه چرخ یاد گیری بسپارید،  ببینید آیا واقعیست یا از اساس دروغ است.  ما ایرانیان از گذشته های دور دشمنان بسیار داشتیم،  که با ترفند ها و رجز خوانی ها سعی در کوچک شمردن و نا بود کردن ما داشتند،  هوشیار باشید و با تمام وجود از ایران و ایرانی در مقابل این دروغها و دشمنان دفاع نمایید،  و بازی با تاریخ توسط  استعمار را آشکار کنید.  ادامه دارد و بازنویسی می شود.

   پرسش:  مطالب شما در خصوص دروغ‌هاي تاريخ طبري را ملاحظه كردم.  آيا تحقيق جامع درباره‌ صحت و سقم تاريخ طبري سراغ داريد كه معرفي نماييد؟

   پاسخ:  خیر،  بصورت کلی نمی دانم،  تا این تاریخ در جستجو های اینترنتی هم،  تحقیق جامع در باره کتاب های دروغی منجمله تاریخ طبری ندیدم.  درک و دانستن این گونه دروغها تازگی دارد،  قبل از اینترنت اگر کسی حرفی داشت نمی توانست خوب بگوید،  مخصوصاً  که استعمار و امپریالیسم سابق هم دور دروغ های تاریخ خط قرمز داشتند.  اما امروزه از آغاز قرن 21 و با پیدایش امپریالیسم نو،  دروغ های تاریخ برایشان کم اهمیت شده،  و خط قرمز هم کم رنگ گردیده است،  که اینک ما می توانیم براحتی در باره آنها بنویسیم و بگوییم.  می دانم در آینده گرایش دروغ های تاریخ همه گیر حرفه ای می شود،  و تحقیقها و تحلیل های گسترده ای انجام خواهد شد.  در ضمن بگویم،  با خواندن کتاب به راحتی می توانید دروغ بودن هر جمله را متوجه شوید،  و نیازی به تحقیق و تحلیل جامع نیست.

عکس تاریخی عطار پارسی  

   عکس تاریخی عطار پارسی هنگام مطالعه کتاب خطی،  حدود 1300 خورشیدی،  مشروح در تاریخ پزشک و پزشکی در ایران،  عکس شماره 599.

   کلیک کنید:  مقالات انوش راوید

   کلیک کنید:  پرسش و پاسخ های وبلاگ

   کلیک کنید:  نقشه های شوم سرنوشت سازی

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:1 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخ، داستان های دروغی می شوند،  و نباید آنها را به عنوان منابع استفاده نمود.  مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسیمی شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است،  از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.   باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام،  و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران بخوانید،  در کارگاه فکر سازی کار کنید تا در انتها سرگذشت و آینده ای نوین ایجاد گردد.   دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  که براحتی قابل رد کردن است.  وظیفه همه ایرانی های عزیز می باشد،  که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.   برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و با دید دیگر جهان را ببینید،  و واژگون بررسی  کنید،  حوصله و تأمل نمایید،  و از همه مهمتر پیگیری و به گردونه یاد گیری بسپارید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان که 500 سال است به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند،  مشکل می باشد.  افرادی احساسی برخورد می کنند و اعراب را ایرانی کش و یا برعکس می دانند،  ولی تاریخ،  با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با  دانایی قرن 21  بدنبال واقعیت باشیم.  صدام احمق می پنداشت قادسیه حقیقتی است،  و از برای تکرار آن ملت های غرب  ایران بزرگ  یعنی عراق کنونی را به بدبختی کشاند.  امروز با این پندار که عربها آمدند و کشتند و غارت و نابود کردند،  خشمی در دل عده ای افتاده که استعمار و صهیونیسم از آن بهره می برند.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند و جامعه را هدایتی تازه کنند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.  ادامه دارد و بازنویسی و رفع اشکال و دروغ می شود.

   ایلام

      اولین امپراتوری تاریخ جهان که منشاء تمدن از گردش قبایل بدوی به دوران شاهنشاهی بود،  که از برخورد و گفتگوی تمدن های قاره کهن و ایران بزگ تشکیل شده بود.  تا تاريخ 1936ميلادي دانشمندان ، محققان به ويژه ايرانيان وقتي نام ايلام به ‏گوششان مي خورد گمان مي كردند ايلام و ايلاميان نام يكي از اقوام مختلف است،  كه همانند ساير اقوام مدتي را زندگي و سپس با هجوم قوم يا اقوام ديگر منقرض و از بين رفته اند،  اگر هم اطلاعي از آن قوم داشتند بسيار ناقص، جزيي و محلي بوده است،  زيرا تا آن زمان نه كتيبه ‏هاي سنگي خوانده شده بود،  و نه حفاري هاي گوناگون صورت پذيرفته بود،  اما از تاريخ 1936م در حفاري هايي كه بوسيله اروپاييان و آمريكاييان در تخت جمشيد و ساير اماكن بوقوع پيوست خصوصاً در زير ديوار يكي از انباري هاي تخت جمشید، امري حيرت آور و شگفت انگيز و شبيه به معجزه، همه را مبهوت و دانش و يافته ‏هاي تاريخي  باستاني تا آن زمان را بر باد داد و دگرگون كرد،  زيرا در اين حفاري بيش از30 هزار لوحه گلي كه تماماً به زبان ايلامي بود كشف گرديد،  كه در نتيجه و با خواندن اين لوحه ‏ها معلوم شد،  که ايلام و ايلامييان يك قوم نبوده، بلكه اولین سلسله جهان بود که در بخش بزرگی از قاره کهن و ایران بزرگ تشکیل گردیده بود،  که در واقع بخش اول و اعظم سلسله هخامنشی می باشد، و حدود سه هزار سال دراين مرز و بوم حاكم بوده‏اند.  با كشف اين لوحه‏ها وخواندن آنها اكثر فرضيه و تئوري هاي مربوط به اقتصاد پولي و مالي تا آن زمان نقش بر آب شد چون گمان مي كردند،  ضرب سكه بوسيله سلسله های حكومت ليديه صورت گرفته و سپس به يونان و از يونان به كشور هاي غربي و از ليديه به ساير مناطق خاورميانه رسيده است،  ولي با خواندن لوحه‏ ها ديدند،  كه قبل از آنان ايلامييان دوگونه سكه (پول) داشته‏اند،  يكي به ‏نام شِكِل = SHEKEL  و ديگري به‏ نام كارشا = KARSHA كه همان قروش و قران امروزي است.

      با كشف چنين لوحه ‏ها كه در آنها نام و ميزان ارزش سكه و پول نيز درج شده بوده،  فرضيه مربوط به نبوكدنذّر و داريوش با ترديد مواجه گردید و نشان داد که ایرانی ها از گذشته های دور تر پول و کار را می شناختند،  در بين لوحه ‏ها تعداد زيادي هم نشان می داد که مزد كارگران و اهل حرفه ها را با پول و سكه نمی پرداختند،  بلكه مانند گذشته ها بوسيله كالا هايي از قبيل حبوبات، غذا، لباس و گوسفند و غيره پرداخت گرديده است.  بنا بر این تولید اقتصاد پولی در تاریخ اجتماعی،  ایران را به عمق تاریخ می برد،  هم چنین  اين همه لوحه که با دقت بسیار با اختلاف زمان 460 تا 492 ق.م  ساخته شده اند،  ایلامی ها را به هخامنشیان در ادامه یک سلسله وصل می کند.  قبل از این کشف عـقيده و نظر آن بـود كه در قـرن ششم قبل از ميلاد،  در بين ‏النهرين و زمان حكومت و سلطنت  نَبوكَّد نَذَّر = Nebuchadnezzar  حاكم مقتدر بابل سكه و پول رواج پيدا كرد، و عموم مردم امور خود را بوسيله پول انجام می دادند.   ادامه دارد

     جوانان عزیز و با هوش ایران برای تحقیقات نوین تاریخی به انوش راوید بپیوندید و بیایید تاریخ را خود ما ایرانی ها بنویسیم.

     جهت دانستن تفاوت سلسله،  حکومت، پادشاهی، امپراطوری،  و.... به صفه اصلی وبلاگ اینجا بروید،  در صورت بسته بودن آن به هر علت،  در جستجو ها بنویسید انوش راوید و صفحه اول وبلاگ را بیابید.

   ماد

      در واقع ماد ادامه تاریخی ایلام است، که در سراسر ایران بزرگ متمدن آن زمان ادامه امپراتوری ایرانی ایلام به مرکزیت همدان بود.  در كتيبه‌ هاي عصر هخامنشي تحت عنوان مادا و در آثار مورخان يوناني مذيا  آمده،  در كتيبه سلمانسر سوم مربوط به سال 835 پيش از ميلاد آماداي ذكر شده است.   پس از اين زمان در آثار آشوريان و نوشته‌هاي بعدي مربوط به بين ‌النهرين ماتاي و ماداي نامیده شده.   شايد در برداشت ‌هاي ديگر اومان ماندا به كل سرزمين‌ هاي شمال غربي ايران اطلاق مي‌شود،  كه در سده هشتم پيش از ميلاد شخصي به نام ديوكس قبايل ايراني را متحد كرده و پس از اولین انقلاب انسانی ایرانی دولتي را به وسيله اين اتحاد به وجود آورد.  ولي به طور كلي تا چه اندازه و به چه مسافتي آشوريان بر اثر حملات نظامي خود به سرزمين ماد و به طرف شرق بين‌النهرين پيشروي كرده‌اند،  مورد اختلاف مورخين است که بزودی توسط جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ ایران رسیدگی جغرافیا ـ تاریخ می گردد.

   فشرده و بخش های مهم از کرنولوژیک ماد:  ( قبل از میلاد)

705 ـ 835 ـ  سرزمین مدها به بخشهای کوچک تقسیم شده و در معرض حملات پی در پی پادشاهان آشور از  شالما نازار سوم  (که اولین مرتبه در کتیبه های خود از مدها نام می برد) گرفته تا سارگون دوم قرار داشت.

625 ـ 705 ـ  سرزمین ماد در زیر تسلط آشوریان بوده.  نام دو پادشاه مد یکی،  دیوکس (دیاکو 708 ـ 655)  و فرورتیش (فرا اورتس) Fravartish   آمده است.

675 ـ 705 ـ 

655 ـ 675 ـ  سلطنت دیوکس،  که موسس سلسله مدی خوانده میشود.  وی ابتدا کدخدای دهی بنام  کارکاشی  بود،  و پس از حملات متعدد به توابع نشین های آشوری تشکیل اتحادیه ضد آشوری از مدها و سیمریها داده به سلطنت انتخاب شد.

633 ـ 655 ـ  سلطنت فروتیش (فرا اورتس)،  پسر دیوکس در جنگ با آشوریان کشته شد.

585 ـ 633 ـ  سلطنت کیاکسار،  یا سیاکزار (هوخ شتر)  پسر فروتیش که حوزه سلطنت مد را گسترش داد و دومین امپراطوری واقعی در جهان را بنیان گذاشت.  در 615  سکاها را شکست داد و آنها را از ایران بیرون راند.  در 605 نینوا را بتصرف آورده ویران کرد،

550 ـ 585 ـ  سلطنت آستیاژ،  (ایخ تو ویگو) پسر کیاکسار.

   تعدادی از کتبها و سنگ نوشته که امیدوارم عزیزان هم میهن متخصص خود اقدام به خواندن و ترجمه کنند:

1-  در كتيبه تيگلات پيلسر [Tiglat Pieser] كه تقريبا در قرن هشتم پيش از ميلاد نوشته شده است،  از دولت ماد نام برده اند.  

2-  در كتيبه ديگري كه مربوط به زمان سلمنرسوگون [Salamonassar sargon] (731-713 قبل از ميلاد) است،  او افتخار مي‌كند كه هنگامي كه نام وي را در دورترين شهرهاي ماد مي ‌شنيده‌اند،  مردم از نام وي وحشت‌ می کردند.

3-  سناخريب [Sennacherib] و آسرهدون [Esarhaddon] (680-669 ميلادي) در آثار خود به ناحيه ماد اشاره كرده‌اند.

4-  در كتاب دوم تورات نوشته شده است،  كه در سال نهم هيوشيع [Hoshea] ملكه آشور،  شومرون[Samoria] را تسخير و اسراييل ها را اسیر کرده و به آشور برد و آن‌ها را در شهرهاي حلح [Halah] و حابور [Habor] در كنار رودخانه گوزان و شهرهاي مادي ‌ها مستقر كرد.

5-  اطلاعات پراكنده‌اي درباره مادها در آثار مولفان يوناني قرن پنجم قبل از ميلاد موجود است.  هكاته ميلتي و ديونيس ميلتي كه كتابي درباره‌ي داريوش اول نوشته‌اند و درباره‌ مادها نيز مطالبي گفته‌اند.  

6-  مطالبي از مادها در  نمايشنامه تراژدي پارسيان  تاليف آشيل و غيره ديده مي‌شود.

7-  روايات مورخين يوناني حاکي است که شهر هگمتانه در دورهٔ مادها (از اواخر قرن هشتم تا نيمهٔ اول قرن ششم قبل از ميلاد)،  مدتها مرکز امپراتوري مادها بوده‌است،  پس از انقراض آنها نيز به عنوان يکي از پايتخت‌ هاي هخامنشي (پايتخت تابستاني و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار مي‌رفته‌.

 8-  تعدادی از مورخين يوناني چون پلي‌بيوس، کنزياس، ژوستين و گزنفون نيز دربارهٔ هگمتانه مطالبي جمع آوري و بيان کرده‌اند.

 9-  در کتاب تورات / دانيال/ رويای قوچ و بز آمده است:

  ــ   15) وقتي سعي ميكردم معني اين خواب را بفهمم،  ناگهان وجودي شبيه انسان برابر من ايستاد،  16)  و صدايي از آنسوي رودخانه اولاي شنيدم كه گفت:  اي جبرئيل،  معني اين خواب را به دانيال بگو.  17) پس جبرئيل بطرف من آمد و من وحشت كردم و رو به زمين افتادم.  او به من گفت:  اي انسان خاكي بدان آنچه که ديدي مربوط به زمان آخر است.   18) در حالي كه او سخن ميگفت من بيهوش بر زمين افتادم ولی او مرا گرفت و بلند كرد. 19 )  و گفت:  آمده ام تا بگويم در روزهاي سخت آينده چه پيش خواهد آمد.  آنچه ديدي مربوط به زمان تعيين شده آخر است. 20 ) آن قوچ دو شاخ را كه ديدي، پادشاهي ماد و پارس است. 

10-  در  کتيبه معتبر بيستون بند 6  12- 17 آمده است:  داريوش شاه گويد:

اينست سرزمين‌هايي كه به بخشايش اهورامزدا به من رسيده است و من در اين سرزمين‌ها شاه هستم:  پـارسَـه (پارس)،  اووْجَـه،  بابيروش (بابل)،  اَثـورا (آشور)،  اَرَبـايَـه (عربيه)،  مـودرايَـه (مصر)،  تْـيَـئي‌يْ دْرَيَـهْـيا (دريانشينان)،  سْـپَـردَه (اسپارت/ سارد/ ليـدي)،  يَـئـونَـه (يونان)،  مـادَه (ماد)،  اَرميـنَه (ارمنيه)، كَـتـپَـتوكَـه (كاپادوكيه/ آناتولي مركزي)،  پَـرثَـوَه (پارت)،  زْرَكَه (زَرَنگ/ سيستان)،  هَـرَئيـوَه (هرات/ آريان)،  اووارَزمي‌يْ (خوارزم)،  باخْـتْـريش (بلخ/ باكتريا)،  سُـگودَه (سُغد)،  گَـدارَه (قندهار)،  سَـكَـه (سكا)،  ثَـتَـگوش ،  هَـرَئووَتيش ،  مَـكَـه (مَكا/ مُـكران/ جنوب بلوچستان).  روي هم 23 سرزمين.

11-  در کتيبه معتبر بيستون  بند 10  26-35  آمده است:  داريوش شاه گويد: ...... هنگامي كه كمبوجيه رهسپار مصر شد؛  مردماني پيمان‌شكن شدند و در كشور،  پارس و  ماد و ديگر سرزمين‌ها دروغ فراوان شد.

12-  در کتيبه معتبر بيستون بند 12 43-48 آمده است:  داريوش شاه گويد:  اين پادشاهي كه مُـغ گَئومات از كمبوجيه گرفت،  از ديرباز به دودمان ما بايسته بود.  مُغ گَئومات بر پارس و ماد و ديگر سرزمين‌ها دست انداخت و آنها را از كمبوجيه گرفت و از آن خود كرد.  او شاه شد.

13-  در کتيبه معتبر بيستون بند 13  48-61 آمده است :  داريوش شاه گويد:  هيچ مردي،  نه پارسي و نه مادي و نه كسي از دودمان ما نبود كه شاهي را از دست مُغ گَئومات بازپس گيرد.  مردم از او بسيار مي‌ترسيدند چرا كه او كساني كه برديا را از پيش مي ‌شناختند،  مي‌كشت.

   همدان مرکز ماد

      نام این شهر در کتیبه های آشوری  آمدانه  Amadana  و در کتیبه های هخامنشی  هگماتانا Hagmatana  آمده است.   آمدانه مشتق شده از کلمه ماد از زبان آشوریان است،  که نام آن مردم را آمادا می گفتند.  چون پسوند  آن  در زبان پارسی بمعنی مکان است،  و در آخر اغلب شهر های ایران وجود دارد،  از این رو آمادانا بمعنی محل مادها شده است.  کلمه ماد در زمان ساسانیان مبدل به مای شد،  و در قرون اسلامی آنرا ماه می گفتند، مانند:  ماه نهاوند،  ماه کوفه،  ماه بصره.  در ایران غربی مکان هایی وجود دارد که نامشان با مار که در واقع همان ماد است،  ترکیب شده مانند:  مار آباد.  در ضمن لازم به یاد آوریست  نام هایی که با،   نا، آن، نیا،  ختم میشود ایرانی است در اروپا مقدونیا تنها نامی است که این چنین می باشد. 

   کلیک کنید:  آثار تاریخی ایلام و ماد

   عکس جام زندگی،  یکی از ارزنده ترین ظروف باستانی ایرانی است،  که چند سال پیش اتفاقی در ارجان بهبان کشف شد.  یک بشقاب مفرغی است،  که پنج ردیف نقش مربوط به آداب و رسوم زندگی آنزمان دارد،  بهمین جهت بنام جام زندگی معروف شد.  در این نقشها بخشی از تاریخ فراموش شده ایلام نقش بسته شده است،  مشروح در اینجا،  عکس شماره 2851.

   كليك كنيد:  استانهای تاریخی ایران

   كليك كنيد:  تاریخ ابزار جنگ در ایران

   كليك كنيد:  تاریخ شهر های باستانی ایران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:0 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

   پیش گفتار

       آنچه که از تاریخ و بویژه سلسله هخامنشیان می دانیم،  جمع بندی از گفته ها و نوشته های تاریخ نویسان قرن های 19 و 20 میلادی است،  که در آنها تاریخ نویسی نوین ایرانی دیده نمی شود.  این پست را بمنظور برداشت دروغها از این دوران مهم تاریخ تمدن،  بمرور می نویسم و ادامه می دهم.

 

   سلسله بزرگ هخامنشیان

 

     سلسله هخامنشیان از حیث وسعت خاک و قلمرو بزرگترین رژیمی بود،  که تا آن زمان در گیتی بوجود آمده بود،  و تمام ملل متمدن جهان باستان را شامل می گردید،  46 قوم و نژاد مختلف با زبان ها و آئین و رسوم و قوانین مختلف در حوزه این سلسله می زیسته اند.  هر قوم در حفظ آئین و رسوم و قوانین داخلی خود آزاد بود،  و در واقع سلسله هخامنشی اولین و کهن ترین دولت شبه فدرال در تاریخ جهان است.  جهت دانستن تفاوت سلسله،  حکومت، پادشاهی، امپراطوری،  و.... به اینجا بروید.

 

   کرونولوژی سلسله هخامنشی

 

      هخامنشیان یک سلسله مانند سلسله های مصر باستان بودند،  که در ادامه تاریخ تمدن در بخش اعظمقاره کهن شکل گرفتند،  این سلسله ادامه تمدن پادشاهی ایلام است.  حدود 4340 خ.ا،  برابر 650 ق.م، با ورود جمعی پرسر یا پارسا،  به محل کنونی تخت جمشید،  توانستند با جذب مردم به مذهب جدید،  سلسله هخامنشیان را بوجود آورند،  بنا به تحقیق من این سلسله دو گروه عمده می شدند،  آنهایی که پرسر بودند، مانند داریوش بزرگ،  و آنهایی که پرسر نبودند،  مانند کوروش بزرگ.  در این موارد دروغ و اشتباه و ندانسته  زیاد نوشته اند،  تا ملت قاره کهن را درباره  بزرگترین و اولین تمدن وسیع جهان دچار گمراهی یا نگرشی باب میل استعمار و صهیونیسم نمایند.

 

 

 

   عکس بالا چرخ دنده ایرانی دوران هخامنشیان،  کاشفان خارجی بسیاری از اشیای ایرانی را به خارج و بویژه اروپا می برند،  و در یک شگرد از دل خاک آنچا بیرون می آورند،  تا اروپایی و یا یونانی بنامند. عکس پائین ظرف دوران هخامنشیان از موزه آبگینه تهران،  عکس شماره 5681.

 

     توجه:  جهت باز نگری و زدودن دروغ ها،  مقاله کرونولوژی سلسله هخامنشی خارج گردید،  و بعد از بانویسی بزودی پست می کنم.

 

 

   عکس نشان شیر پرسر و داریوش بزرگ در تخت جمشید،  این معبد باشکوه مخصوص پرسر های مذهب هخایی بود،  عکس شماره 2858.

 

كليك كنيد:  تمدن کهن جیرفت

 

كليك كنيد:  فرهنگستان تاریخ ایران

 

كليك كنيد:  سخنرانی های انوش راوید

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 9:0 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

       مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.  باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر  را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایرانبخوانید.

 

      دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  آنها براحتی قابل رد کردن هستند.  وظیفه همه ایرانی های عزیز است،  که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و با دید دیگر جهان را ببینید و  واژگون بررسی  کنید،  حوصله و تأمل نمایید،  و از همه مهمتر پیگیری و به گردونه یاد گیری بسپارید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان که 500 سال است به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند،  مشکل می باشد.  افرادی احساسی برخورد می کنند،  و اعراب را ایرانی کش و یا برعکس می دانند،  ولی تاریخ،  با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه بدنبال واقعیت باشیم.  صدام تکریتی می پنداشت قادسیه حقیقتی است،  و از برای تکرار آن ملت های غرب ایران بزرگ  یعنی عراق کنونی را به بدبختی کشاند.  امروز با این پندار که عربها آمدند و کشتند و غارت و نابود کردند،  خشمی در دل عده ای افتاده که استعمار و صهیونیسم  از آن بهره می برند.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانستند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند و جامعه را هدایتی تازه کنند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.  این دروغ تاریخ را فعلاً بسیار فشرده بررسی می کنم و می نویسم،  تا فرصت مطالعه و اندیشه و طرح سئوال برای هم میهنان گرامی باشد،  و در زمان های مناسب ادامه میدهم.   

 

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخ، داستان های دروغی می شوند،  و نباید آنها را به عنوان منابع استفاده نمود.

 

اشکانیان یا پارتها

 

      هخامنشیان برای حفظ حکومت و امنیت و مرزداری از جوانان قبایل بخش شمالی ایران بزرگ استفاده می کردند،  بهترین این قبایل که جوانان رشید و خوش قد بالا داشت اشکانیان بودند.  در ارتش هخامنشیان به این گارد های ویژه پارت،  بر وزن ماد و پارس می گفتند،  که بعد ها در روم تا جنگ دوم جهانی بهپارتی زان معروف شدند.  در مدت زمانی که تخت جمشید ساخته می شد،  و همچنین بعد از آزادی اسرا از بابل توسط  کوروش بزرگ،  آزاد شدگان و کارگران و مردم طی دویست سال در گوشی و آرام به یکدیگر از حکومت هخامنشیان گفتند،  که چرا اختیار زمین و زمان باید انحصار خاندان و شاهنشاه باشد.  این بد گویی امری عادی است،  که امروز به دلایل رشد فکری و تکنولوژیکی،  مردم در مدت کوتاهی به آن درک می رسند،  به تاریخ و فرهنگ یادگیری رجوع شود.  سربازان پارتی که ریشه در طایفه ای و قبیله ای خراسان بزرگ داشتند،  ترکیب عقیدتی دینی شاه خدایی ولی با ذات قبیله ای داشتند.  جمع این موضوعات تاریخی،  مردم قرن سوم قبل از میلاد را به آگاهی های ویژه رساند،  که طی دویست سال از زمان هخامنشیان پیش درآمد آن بود،  که در نهایت یک انقلاب انسانی ایرانی مهمی در پی داشت.  آخرین ضربه به هخامنشیان توسط اسکندر اشکانی فرمانده پاتیزان های شاهنشاه وارد آمد،  و با سقوط تخت جمشیدبرای همیشه تاریخ فلسفه شاه خدایی دو هزار ساله تمام شد.

 

    در دوران شاه خدایی شاهان نمی خواستند قبایل با هم متحد یا سازمان یافته باشند،  بعد از اولین انقلاب انسانی ایرانی که مهم ترین انقلاب تاریخ جهان بود،  دوران شاه خدایی به رهبری اسکندر اشکانی فرمانده پاتیزان های دربار به هخامنشی پایان داده شد.  برای به ثمر رسیدن این انقلاب با اندازه دوران دوم هخامنشیان زمان برد،  که البته پایه گذار آن انقلاب انسانی،  کوروش کبیر بود،  که با باز نمودن زندان بزرگ،  نجات یافتگان طی چند نسل آینده،  افکار خود را که یادگاری از گذشته های سارت دربار فرعون بود،  به مردم دوره هخامنشی منتقل کردند.  هخامنشیان واسطه ای بودند،  که گذر مهم تاریخی از ایلام یا بزرگترین دوران شاه خدایی،  به اشکانیان اولین حکومت سازمان قبیله ای گردد،  که در مهستان کامل شد.  ( در واقع مهستان یا درست تر آن مغستان یا حتی بغستان است،  مکتبی فلسفی بوده که قدرت حکومت را از آن مردم می داند،  و پیرو عدالت و برابری بودند،  بزودی در این باره مشروح می نویسم)

 

      بشر در ادامه تکامل تاریخ اجتماعی وارد دوره جدیدی از تمدن گردید،  فرهنگی که در آن شاه نماینده اهورمزدا یا خدا روی زمین نبود،  و مجسمه و نام او در جایی حک نمی شد،  و کسی به او تعظیم نمی کرد.  پس از این انقلاب انسانی ایرانی اینک دینها و قبایل قدرت داشتند،  اما برای پایان دادن به نظم فکری و فیزیکی دوره شاهنشاهی حدود دو نسل زمان لازم بود،  و این تغیرات اساسی انقلاب انسانی حدود هفتاد سال به درازا کشید.  این مدت خالی از عرصه های خاص فرهنگی است،  در موزه ها و سکه ها اثرات کمی به جای مانده است،  زیرا تمدن جدیدی در حال شکل گیری بود و این فضای خالی تاریخ وسیله ای برای نفوذ دشمنان دروغ گوی فرهنگی گردید.  پس از این دوران،  از سقوط هخامنشیان تا دو نسل برای جا افتادن انقلاب انسانی ایرانی،  اولین کاری که می بایست صورت پذیرد ایجاد اتحاد ملی بین قبایل جغرافیای وسیع ایران بزرگ بود تا بتوانند اقتصاد دوران را بگردانند،  و از نفوذ غریبه ها به سرزمین جلوگیری شود.  بدین ترتیب چون اشکانیان قرن گذشته سابقه خدمت نظامی و کشوری داشتند،  از بقیه طایفه ها بهتر و سر آمدتر بودند،  در میان اشکانیان افرادی که بتوانند بخوانند و بنویسند وجود داشت.  توجه کنید، ما داریم برای سال 250 ق ـ م میگوییم باید با همان زمان دید،  برای این منظور مطالعه تمام وبلاگ انوش راوید پیشنهاد می شود.

 

       بسیاری از جوانان نسل های گذشته اشکانی در خدمت هخامنشیان قرار داشتند،  و با دختران آنها ازدواج کرده بودند،  و خون خود را از هخامنشیان می دانستند،  که از طرف دو سه نسل مورد احترام مردم بودند.  آنها همچنان سایه هخامنشیان را مهم می دانستند،  و از جهت دیگر سر سالاری را برایشان به ارمغان آورده بود،  که در فرصت های تاریخی نوشته ام.   تا 174 ق ـ م قبایل که هنوز نمی توانستند وارد تمدن سازمان قبیله ای شوند،  جنگ و گریز نظامی و فرهنگی بین آنها ادامه داشت.  در مدت 80 سال به اندازه کافی به درک رسیدند که تمدن سازمان قبیله ای را اختیار کنند،  یعنی اتحاد قبایل تحت پوشش و سازمان و مراتب،  به ساختار های تاریخی اجتماع.  در کتاب های تاریخ موجود ضد و نقیض و گزافه گویی های فراوان وجود دارد،  که هیچ کدام آنها از تاریخ جامعه شناسی و علم جغرافی ـ تاریخ بهره نبرده اند،  و می بایست در این بخش کار های بسیاری برای باز نویسی تاریخ انجام شود. 

 

      در تاریخ به اشک های شماره دار بر می خوریم،  اولی ارشک رئیس طایفه ای بود که قبایل دیگر خراسان را تا حدودی متحد کرد،  توجه شود این غیر از اسکندر اشکانی است که فرمانده پارتی زانها بود.  سپس تیرداد اول که در تاریخ های   دروغی شهر های بزرگ چون آساک و هکاتم پلیس را به او نسبت می دهند،  و نیز گفتن شاه بزرگ.  اردوان که سومین اشک است یا ارتبان اول، جنگ و گریز دروغی با بازماندگان دروغی سلوکی را در دوران او نوشته اند،  او مانند پدرش به مرکز ایران علاقه داشت.  فری پاپت و سپس فرهاد اول که آنها برای اتحاد قبایل ایران بزرگ کار های فرهنگی بزرگی انجام دادند.  مهرداد اول یا اشک ششم، در این زمان توده مردم در ادامه انقلاب انسانی برای بدست آوردن اولین تمدن سازمان قبایل دینی و دمکراسی و مردم سالاری و با تلاش مهرداد اول بزرگترین فرهنگ زمان را پیش بردند.  علاقه مندی به اندیشه های فلاسفه بزرگی نظیر آرشیت و ورتا در دوران بعد از هخامنشیان و بر اساس تعالیم این دو فیلسوف، مردم سالاری در ایران به شکلی نوین اجرا شد.

 

   ممکن است جملات فوق کمی سنگین و باشد،  برای بهتر متوجه شدن مطالعه و پیگیری تمام وبلاگ پیشنهاد می شود.

 

      مهرداد یکم مارس سال 173 قبل از میلاد در اجتماع بزرگان ایران اعلام کرد که تصمیم گرفته است،  کشور دارای یک قانون لاتغییر (اساسی) شود تا حقوق و تکالیف همه در آن روشن باشد.   این تصمیم مهرداد مورد تایید حاضران در نشست قرار گرفت و ایران دارای دو مجلس شد،  یکی اعضای خاندان سلطنتی و اشراف و بزرگان و دیگری روسا و نمایندگان قبایل،  مجموعه آن دو را مغستان یا مهستان می گفتند (مه به کسر «میم» به معنای بزرگ).  انتخاب ولیعهد از میان شاهزادگان، اعلان جنگ و پیشنهاد صلح، بسیج نیرو، عزل شاه در صورت دیوانه شدن و بیماری ممتد و ...، تغییر اشل مالیاتها و صدور دستور ضرب سکه با تصویر تازه،  تعیین شاهان ارمنستان،  تایید تشریفاتی (ضمنی) شاهان پارسی تبار (از دودمان هخامنشیان) سرزمین پنتوس (منطقه ساحلی جنوب دریای سیاه در آناتولی به پایتختی شهر سینوپ) و انتصاب فرمانده کل ارتش برای یک دوره معین و یا مدیریت جنگ از جمله اختیارات مهستان بود.  مهستان در موارد متعدد شاهان اشکانی را جابجا می کرد،  و در عین حال حامی سنت های بومی مناطق مختلف ایران بود.  در آنجا صدای همه اقوام ایرانی شنیده می شد،  به علاوه در این دوره ایالات دور دست،  ارمنستان و پنتوس خود مختار بودند،  و لذا ایجاب می کرد که مهستان (مغستان) وجود داشته باشد،  تا سخن آنها نیز در آنجا شنیده شود.  ارد بزرگ متفکر برجسته ایران می گوید:  مهستان ، برآیند خرد مردم آزادی خواه ایران بود.   آن زمان یونان و روم در اختیار فرماندهان نظامی دست به دست می شد.  جالب است بدانیم مورخان امروز ایتالیا سعی می کنند به دروغ مهستان ایران را اقتباس ایرانیان از رومیان بنامند!  حال آنکه ایجاد مهستان (173 سال پیش از میلاد ـ 2181 پیش) هنوز دولت روم با ایران همسایه نشده بود و دوران نوزادی خویش را طی می نمود.

 

      تمدن و فرهنگ در زمان اشکانیان تغییرات اساسی نمود و روح خشن و کشتاری میان رودان به صفا و صمیمیت و عدالت و تجارت تبدیل شد،  و داشتن دین و مذهب آزاد بود،  که در این زمان مذاهب گوناگونی به وجود آمد و یا گسترش یافت.  شهر های آباد بوجود آمدند،  نوشتن های پراکریت و خط خروشتی و پهلوی،  زبان های، سغدی، سکائی، پهلوی، اوستیایی، تخاری، اشکی، و لهجه های مختلف رایج بود.  در این دوره تجارت آزاد رونق گرفت و دوران پول وسعت یافت،  مسکوکات طلا، نقره و نیکل رایج شدند،  در بازار ها انواع پارچه های ابریشمی، ململ، ادویه، شیرینی، اشیای فلزی و مسی و نقره، جواهرات و غیره در معرض داد و ستد قرار گرفتند.  راه های تجارت به چین و هند از بدخشان و دره واخان و خیبر، یار کند و سیستان، فرغانه و کاشغر، رونق گرفتند،  و صادرات شامل جواهرات و سنگ های قیمتی،  واردات ابریشم، لاک، طلا، نقره، نیکل.  در تمام راه ها کاروان های تجاری به حرکت در آمدند،  و با شکلی آرام و خاموش فرهنگ و عقاید،  صنایع و صنعت فلز کاری و چوب اوج گرفت، هنر و ادب، موزیک و موسیقی، رقص و آواز شکوفا شد،  طبل و ساز، دهل و توله و رباب برای همگان ساخته شده و به جشن های ایرانیرفت.  سایر شئونات اجتماعی به رشد تولید و بهره برداری رسید،  تیر و کمان، نیزه و شمشیر، قمه و ژوبین، زره و سپر سواره و پیاده در میدان جنگ اراده و پیل هم بکار می رفت.

 

 ادامه دارد و باز نویسی می شود.

 

   کرونولوژی اشکانیان

 

    * حدود 333 ق.م سلسله هخامنشیان در ادامه انقلاب انسانی ایرانی منقرض شد.

 

   *  از 332 تا 249 ق.م دوران باز سازی جدید تاریخ ایران توسط مردم به رهبری اسکندر اشکانی و طوایف اشکانی.  برای این دوره تحقیقات توسط انوش راوید ادامه دارد.

 

  *  . . . . . بزودی ادامه دارد،   تا تکمیل نمودن تحقیقات و پاک کردن دروغ ها از  تاریخ شیرین ملت قهرمان ایران این بخش  پست نمی شود،  فعلاً برای این تاریخ به اینجا مراجعه شود.

 

 

کلیک کنید:  هلنیسم دروغ دیگر

 

کلیک کنید:  دمکراسی، فدرالیسم، حزب

 

کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

   پیش گفتار

       مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.  باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر  را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایرانبخوانید.

 

      دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  آنها براحتی قابل رد کردن هستند.  وظیفه همه ایرانی های عزیز است،  که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و با دید دیگر جهان را ببینید و  واژگون بررسی  کنید،  حوصله و تأمل نمایید،  و از همه مهمتر پیگیری و به گردونه یاد گیری بسپارید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان که 500 سال است به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند،  مشکل می باشد.  افرادی احساسی برخورد می کنند،  و اعراب را ایرانی کش و یا برعکس می دانند،  ولی تاریخ،  با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه بدنبال واقعیت باشیم.  صدام تکریتی می پنداشت قادسیه حقیقتی است،  و از برای تکرار آن ملت های غرب ایران بزرگ  یعنی عراق کنونی را به بدبختی کشاند.  امروز با این پندار که عربها آمدند و کشتند و غارت و نابود کردند،  خشمی در دل عده ای افتاده که استعمار و صهیونیسم  از آن بهره می برند.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانستند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند و جامعه را هدایتی تازه کنند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.  این دروغ تاریخ را فعلاً بسیار فشرده بررسی می کنم و می نویسم،  تا فرصت مطالعه و اندیشه و طرح سئوال برای هم میهنان گرامی باشد،  و در زمان های مناسب ادامه میدهم.   

 

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخ، داستان های دروغی می شوند،  و نباید آنها را به عنوان منابع استفاده نمود.

 

  دوران شاهنشاهی ساسانیان

 

      ایرانیان باستان دستگاه خلقت را میدان جنگ خوبی با بدی یا محل نبرد بین روشنایی با تاریکی می دانستند و انسان را مبارز این میدان می شماردند،  کاری که جنبش برداشت دروغ ها از تاریخ پیشه کرده است،  یعنی مبارزه با تاریکی و دروغ و بدی بر پایه و اساس انسانی.  باستانیان ایرانی خانه سازی و احیای زمین و بذر افشاندن و ساختن قنوات و درختکاری و پرورش دام را از کار های نیک می شمردند که اهورا مزدا آنرا می خواهد.  پندار نیک،  گفتار نیک،  کردار نیک،  شعار ایشان بود و آنرا وسیله رستگاری می دانستند.  اهریمن را مظهر بدی و او را دشمن می دانستند،  همان گونه که امروزه انوش راوید وجود اهریمن های دروغ گوی تاریخ را در گفته و نوشته هایش گوشزد می کند.

 

   در واقع پادشاهی ساسانیان ادامه حکومت های شکل یافته ایرانی از زمان سلسله ایلام یا در واقع بخش اول هخامنشی می باشد،  که به دنبال انقلاب های انسانی ایرانی جهش هایی را در تاریخ تمدن بوجود آورده است.  ساسانیان خود را وارث هخامنشیان و شاهان آن خود را از اعقاب و نوادگان شاهان هخامنشی می دانستند، تمدن و فرهنگ در گذر زمان رشد یافته بود،  ولی همان تشکیلات اداری هخامنشی را پذیرفته و ضمن پر بار نمودن آنرا احیا کردند.  خط و زبان دوره ساسانی پهلوی بود که در اینجا گفته شده است، هنر های نقاشی و موسیقی و ادبیات در دوره ساسانی ترقی خوبی کرد،  صنایع فلز کاری و سفال گری به پیشرفت هایی رسید که تا به امروز باقی است.

 

   کرونولوژی ساسانیان بعد از میلاد به روایت تاریخ های موجود:

 

   سلطنت اردشیر اول از 226 تا 240 ــ یا اردشیر با بکان (ارتاگزرسس یا ارته خشتره) پسر بابک پسر ساسان با دختر پادشاه بازرنگی در نیسایه فارس (بیضای امروز) ازدواج کرد و پسرش بابک به حکومت شهر خیر در کنار دریاچه بختگان (نیریز) از بلوک فارس منصوب شد.  بابک برای پسرش اردشیر حکومت شهر دارابگرد را در فارس بدست آورد. 

 

   سلطنت شاهپور اول،  از 240 تا 271 ــ پسر اردشیر اول . . . .

 

   سلطنت هرمز اول،  از 271 تا 272 ــ  پسر شاپور اول . . . .

 

   سلطنت بهرام اول،  از 272 تا 275 ــ (وره ران) برادر کوچک هرمز اول . . . .

 

   سلطنت بهرام دوم،  از 275 تا 282 ــ ( وره ران) برادر کوچکتر هرمز اول . . .

 

  بهرام سوم،  282 . . . .

 

   سلطنت نرسی،  از 282 تا 301 ــ (نارسس) . . . .

 

   سلطنت هرمز دوم،  از 301 تا 309 (هرمیسداس) پسر نرسی . . . .

 

   سلطنت آذر نرسی،  310 ــ پسر هرمز دوم . . . .

 

   سلطنت شاپور دوم،  از 310 تا 379 ــ معروف به ذوالاکتاف . . . . .

 

   سلطنت اردشیر دوم،  از 379 تا 383 ــ . . . .

 

   سلطنت شاپور سوم،  از 383 تا 388 ــ پسر شاپور دوم . . . . .

 

   سلطنت بهرام چهارم،  از 388 تا 399 ــ (ورهران) پسر شاپور بزرگ . . .

 

   سلطنت یزدگرد اول،  از 399 تا 420 ــ پسر شاپور سوم . . . .

 

   سلطنت بهرام پنجم،  از 420 تا 440 ــ پسر یزدگرد اول . . . .

 

   سلطنت یزدگرد دوم،  از 440 تا 457 ــ پسر بهرام . . . .

 

   سلطنت هرمز سوم،  از 457 تا 459 ــ (هورمیسداس) پسر کوچک یزدگرد دوم . . .

 

   سلطنت فیروز اول، از 459 تا 483 ــ (پروزس) پسر بزرگ یزدگرد دوم . . . .

 

   سلطنت بلاش،  از 483 تا 485 ــ (ولگس) برادر فیروز . . .

 

   سلطنت اول قباد اول،  از 485 تا 498 ــ پسر فیروز یا بلاش . . . . .

 

   سلطنت جاماسب،  از 498 تا 501 ــ برادر قباد . . . .

 

   سلطنت دوم قباد اول،  از 501 تا 531 ــ . . . . .

 

   سلطنت خسرو انوشیروان،  از 531 تا 579 ــ پسر قباد . . . .

 

   سلطنت هرمز چهارم،  از 579 تا 589 ــ (هورمیس داس) پسر انوشیروان . . .

 

   سلطنت اول خسرو دوم،  از 589 تا 590 ــ (خسرو پرویز) پسر هرمز چهارم . . . .

 

   سلطنت بهرام ششم، از 590 تا 591 ــ  یا بهرام چوبینه . . . .

 

   سلطنت دوم خسرو پرویز،  از 592 تا 628 ــ . . . . .

 

   سلطنت قباد دوم،  از 628 تا 629 ــ معروف به شرویه . . . . .

 

   سلطنت اردشیر سوم،  629 ــ پسر قباد دوم . . . .

 

   سلطنت شهر براز، 629 ــ . . . . .

 

   سلطنت یزدگرد سوم،  از 634 تا 642 ــ پسر شهریار و نوه خسرو پرویز . . .

 

   تاریخ ساسانیان به مرور بررسی دقیق می شود،  و انتشار می یابد.

 

   صحیح نویسی در تاریخ

 

     یکی از اشتباه های مهم در تاریخ ندانستن اختلاف نوع رژیم ها می باشد،  سلسله، حکومت، شاهنشاهی، را بطور گسترده در همه مراحل تاریخ نام برده اند.  سلسله یعنی حلقه های بهم پیوسته، حلقه هایی که خود جدا گانه هستند،  ولی در یک جمع یا مجموعه قرار دارند،  در تاریخ به مصر باستان می توان گفت سلسله،  که رژیم شامل حلقه هایی بود که از یکدیگر جدا ولی در نهایت در جمع یک رژیم بودند.  سلسله هخامنشی که دوره های اول آنرا بدون شناخت کامل ایلام گفته اند،  از آن جمله می باشد،  که با تحلیل های ساختار تاریخی اجتماع هم خوانی دارد.  بنا بر این در وبلاگ و نوشته ها هخامنشیان را بعنوان سلسله نام می برم.  حکومت، به رژیم هایی گفته می شود که فرمان روایی دارند،  ولی فاقد مرکزیت و قبله گاه هایی مانند کاخ سلطنتی و یا تاج شاهی و امثال آن می باشند، در تاریخ رژیم اشکانیان از این قبیل است،  در این وبلاگ از اشکانیان به نام حکومت اشکانیان نام می برم.  شاهنشاهی،  به رژیم هایی گفته می شود،  که پادشاهی از خاندانی خاص در رأس امور است و فرزند او جانشین می شود،  در این وبلاگ ساسانیان را می نویسم شاهنشاهی ساسانیان،  پادشاهی قاجاریه، پادشاهی پهلوی.  در این وبلاگ سعی می کنم واژه ها و اسامی را با تعریف هر چند کوتاه بنویسم،  تا اندکی از درهمی های موجود در کتاب های تاریخی کم کنم،  برای اطلاعات بیشتر به لینکها مراجعه شود.  امید است عزیزان تاریخ نگار به این نوع موضوعات توجه نمایند،  و در جهت بهبود واژه های تاریخی اقدام کنند، البته توجه داشته باشند،  اینکار تبدیل به بازی با کلمات نگردد.

 

 

كليك كنيد:  موج نو در ایران

 

كليك كنيد:  استوانه کوروش بزرگ

 

كليك كنيد:  سکه های آق قوینلو و صفویه

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم وبیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.  باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر  را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایرانبخوانید.

 

      دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  آنها براحتی قابل رد کردن هستند.  وظیفه همه ایرانی های عزیز است،  که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و با دید دیگر جهان را ببینید و  واژگون بررسی  کنید،  حوصله و تأمل نمایید،  و از همه مهمتر پیگیری و به گردونه یاد گیری بسپارید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان که 500 سال است به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند،  مشکل می باشد.  افرادی احساسی برخورد می کنند،  و اعراب را ایرانی کش و یا برعکس می دانند،  ولی تاریخ،  با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه بدنبال واقعیت باشیم.  صدام تکریتی می پنداشت قادسیه حقیقتی است،  و از برای تکرار آن ملت های غرب ایران بزرگ  یعنی عراق کنونی را به بدبختی کشاند.  امروز با این پندار که عربها آمدند و کشتند و غارت و نابود کردند،  خشمی در دل عده ای افتاده که استعمار و صهیونیسم  از آن بهره می برند.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانستند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند و جامعه را هدایتی تازه کنند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.  این دروغ تاریخ را فعلاً بسیار فشرده بررسی می کنم و می نویسم،  تا فرصت مطالعه و اندیشه و طرح سئوال برای هم میهنان گرامی باشد،  و در زمان های مناسب ادامه میدهم.   

 

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخ، داستان های دروغی می شوند،  و نباید آنها را به عنوان منابع استفاده نمود.

 

     آنچه که از بخش تاریخ دویست سال اول اسلامی ایران در کتاب های موجود می دانیم،  این دوره را به حکومت عرب در ایران می گویند،  که در واقع حکومت خلفای ایرانی بوده 184 سال طول کشید،  و آنرا نمی توان دوره روشن و مشخص از حکومت یا سلطنت نامید،  و غالب اوقات آن به قتل، خون ریزی، هرج و مرج، ملوک الطوایفی، انشعاب، تجزیه، ترکیب، توطئه، طغیان، شورش، گذشت،  و می نویسند روی هم رفته در این مدت 22 خلیفه بر امپراتوری اسلام حکومت کردند.  همچنین در ادامه پرت و پلا های تاریخی می گویند،  ایران وضع ثابتی نداشت،  بعضی ایالات مانند،  طبرستان، گرگان، بلخ، مرو،  غالباً در حال استقلال بسر می بردند،  و بعضی ایالات مکرر شورش داشتند،  که آنها هم از حکومت خارج بودند.

 

      در ادامه گفتار های غیر منطقی تاریخی می نویسند،  اوضاع جاری ایران و سایر نقاط امپراطوری،  اعراب را مجبور می کرد که از کارشناسان و افراد لایق ایرانی در اداره امور کشوری کمک بخواهند،  چون حکومت خود عربها بدوی بود.  چقدر پرت و پلا در کتاب های تاریخ دروغی نوشته اند،  آن نویسندگان اصلاً چیزی از علم جغرافی ـ تاریخ نمی دانستند،  و از ساختار های تاریخی اجتماع سر در نمی آوردند.  در ادامه تراوشات می گویند حکومت مال اعراب بود،  اما اداره کامل بدست ایرانیان افتاد،  و دستگاه های مرکزی و کشوری و لشکری با همان روش های ساسانی اداره می شد.  در  دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ می خوانیم،  اعراب وحشی و تمدن عقب افتاده صحرا نشینی داشتند،  و با جبر و زور، تهدید و کشتار، ظلم و غارت، اسارت و شکنجه،  بر ایرانیان پیروز شدند،  نویسندگان این دروغ نامه ها چیزی ازلشکر و جنگ در دوره های تاریخی نمی دانستند.

 

 ....این بخش تاریخ بزودی پست می شود.....

 

 

کلیک کنید:  خلیج فار و جزایر

 

کلیک کنید:  تاریخ زبان پارسی و فارسی

 

کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:59 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      کرونولوژی های ذکر شده در زیر،  از کتاب های تاریخ موجود می باشد،  و مورد تأیید من نیستند،  در حال کار تحقیق و تشخیص دروغ ها از واقعیت ها می باشم،  و به مرور بخش هایی را اصلاح و تأیید موقت می کنم.  این صفحه را،  جهت یاد آوری کار بزرگ تاریخ نویسی نوین ایرانی باز نموده ام،  که این برنامه موج نو سبک جدید و مبنای دیگری در کار جغرافی ـ تاریخ می طلبد. 

      این دوره حدود 217 سال نوشته شده است،  820 تا 1037 میلادی،  یعنی تا ظهور سلاجقه.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

 سلسله طاهریان

مدت: 52 سال 820 تا 872 میلادی

حوزه حکومت:  خراسان، مرو

پایتخت:  نیشابور

فرمان روایان:  طاهر،  طلحه پسر طاهر،  عبدالله برادر طلحه،  طاهر پسر عبدالله،  محمد پسر طاهر،

در زمان طاهر در 881 حکومت طاهریان به دست یعقوب لیث صفاری منقرض گردید.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

حکومت بنی دلف

مدت:  43 سال 832 تا 877 میلادی

حوزه حکومت:  همدان

پایتخت:  همدان

فرمان روایان:  ابودلف عبدالعزیز،  احمد،  عمر.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلسله صفاریان

مدت:  22 سال 870 تا892 میلادی

حوزه حکومت:  سیستان، هلمند، هرات، کرمان، فارس

پایتخت:  زرنج

فرمان روایان:  یعقوب لیث،  عمرو لیث

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلسله علویان

مدت:  51 سال 872 تا 893 میلادی

حوزه حکومت:  گرگان و طبرستان، ری

پایتخت:  گرگان، ری

فرمان روایان:  حسن بن زید، محمد ابن زید برادر حسن، حسن ابن علی، که از نصر سامانی شکست خورد و حکومت این سلسله پایان یافت.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلسله سامانیان

مدت: 30 سال 874 تا 903 میلادی

حوزه حکومت:  بلخ، سمرقند، فرغانه، هرات، بخارا، خراسان، سیستان

پایتخت:  بخارا

فرمان روایان:  اسماعیل، احمد، نصر دوم، نوح،

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلسله آل زیار

مدت:  115 سال 928 تا 1042 میلادی

حوزه حکومت: مازندران، اصفهان، همدان، حلوان

پایتخت:  گنبد کاوس، ری

فرمان روایان:  مرداویچ پسر زیار، وشمگیر برادر مرداویچ، بیستون پسر وشمگیر، قابوس برادر بیستون،  منوچهر پسر قابوس، انوشیروان پسر منوچهر.

ــــــــــــــــــــــــــــ

سلسله دیلمیان یا آل بویه

مدت:  123 سال 932 تا 1055 میلادی

حوزه حکومت:  ری، گیلان، همدان، فارس، کرمان، خوزستان،

پایتخت:  شیراز، ری

فرمان روایان:  علی بویه دیلمی ملقب یه علی عماد الدوله، حسن بویه دیلمی ملقب به رکن الدوله، احمد بویه دیلمی ملقب به معز الدوله،

     یکی از دروغ های مهم تاریخ،  بزرگ نمودن قدرت خلیفه های بغداد است،  در صورتیکه آنها قدرتی نداشتند،  در تاریخ های دروغی برای کوچک شمردن ایرانیها به عباسیان اهمیت داستانی زیادی دادند.  از زمان شاهنشاهی ساسانیان دیلمیان مرز داران مرز روم بودند،  زیرا دیلمیان مردمی شجاع و در سرزمینی کوهستانی دیلمان زندگی می کردند،  که این کوهستان ها شباهت به کوهستان های مرز روم داشت.  در قلعه ها و پادگان های مرزی روم آثار دیلمی بسیار است،  و در شهر های فعلی که در نزدیکی مرز سابق قرار داشتند،  آثار چهره ای و گفتاری و مرامی دیلمی دیده می شود.  این درست شباهت به کار سلسله هخامنشیان دارد،  که از سواران ماد شرقی برای مرز داری و نگهداری بیابان های غرب و جنوب عراق سود می بردند،  که شباهت به سرزمین آنها داشت،  و به آنها پارت می گفتند،  که پارتی زان های زمانجنگ دوم جهانی از نام آنهاست.

   ديالمه یا دیلمیان

      تاریخ های نوشته شده،  باید مورد باز نگری و تحقیق و تحلیل های مستقل حرفه ای،  در تاریخ نویسی نوین ایرانی قرار گیرد.

   1 ــ  ديالمه اصفهان و همدان ــ  شاخه ‌اى از سلسله آل‌بويه از شعبه ديالمه رى كه در اصفهان و همدان از حدود سال 366 ه‍ـ.ق. غالباً بطور مستقل و گاه در هر يك از دو ولايت بطور جداگانه حكومت كرده‌ اند. مؤسس واقعى اين دولت ركن‌الدوله ابوعلى حسن ديلمى است، 320 ه‍ـ.ق، یا 932 م.  بعد از او پسرش مؤيدالدوله منصور ديلمى 366 - 373 ه‍ـ .ق، یا 976 - 983 م،  فقط اصفهان بود.  بعد از او برادرش فخرالدوله ابوالحسن على ديلمى 366 ه‍ـ.ق، بضميمه اصفهان در 373 ه‍ .ق، یا 976 م،  ولايت او را ضميمه قلمرو خويش كرد.  سپس بترتيب شمس‌الدوله ابوطاهر ديلمى،  فقط همدان 387 ه‍ .ق، یا 997 م. سماءالدوله ابوالحسن ديلمى حدود 412- 414 ه‍ـ.ق، یا 1021 - 1023 م، ابن كاكويه معزولش كرد،  و مجدالدوله ابوطالب رستم،  محمود غزنوى خلعش كرد، 387 - 420 ه‍.ق، یا 997 - 1029 م،  در آن جا امارت داشته ‌اند.  بر گرفته از:  طبقات سلاطين اسلام تأليف لين‌پول و دائرة المعارف اسلامى و تاريخ مفصل ايران تأليف اقبال آشتيانى،  ص164 به بعد.

   2 ــ  ديالمه بغداد يا عراق ــ  شعبه ‌اى از سلسله آل‌بويه كه از حدود 320 - 447 ه‍ .ق، یا 932 - 1055 م،  در بغداد فرمانروائى كرده‌ اند،  و بعضى از امراى آن ها بر اهواز و كرمان نيز استيلا داشته‌ اند. مؤسس امارت اين شعبه از آل‌بويه معزالدوله ديلمى بود،  و بعد از او بترتيب عزالدوله ديلمى و عضدالدوله ديلمى،  صمصام‌الدوله ديلمى،  شرف‌الدوله ديلمى،  عماد الدوله ديلمى،  سلطان‌الدوله ديلمى، مشرف‌الدوله ديلمى،  جلال‌الدوله ديلمى،  عمادالدوله ديلمى و ملك رحيم،  در آن جا امارت كرده‌ اند. بعضى از امراى اين شعبه از آل‌بويه عنوان شاهنشاه داشته‌ اند،  و غالب آنها بر خليفه و دستگاه خلافت مستولى بوده‌ اند.  دولت اين شعبه از آل‌بويه بدست سلاجقه منقرض گشت.  بر گرفته از:  طبقات سلاطين اسلام،  لين‌پول و دائرة المعارف اسلامی.

   3 ــ  ديالمه رى ــ شعبه ‌اى از سلسله آل‌بويه كه از 320 - 420 ه‍ـ.ق،  بر رى و نواحى مجاور فرمانروايى كرده ‌اند.  مؤسس اين سلسله ركن‌الدوله ديلمى بود،  و بعد از او پسرش فخرالدوله ديلمى و زن او سيده خاتون در واقع به نيابت از جانب پسرش،  مجدالدوله ديلمى در آن ولايت حكومت كرده‌ اند. دولت اين شعبه از ديالمه در رى بدست غزنويان منقرض گشت،  و امارت شاخه فرعى ديگرى از آن ها هم كه در اصفهان و همدان بطور مستقل حكومت داشتند،  بدست بنى‌كاكويه برافتاد.  بر گرفته از:  ديالمه اصفهان و همدان،  و تاريخ مفصل ايران مرحوم اقبال آشتيانى،  ص164 به بعد.

   4 ــ  ديالمه فارس ــ  شعبه‌ اى از سلسله آل‌بويه كه از 320 تا حدود 447 ه‍ـ.ق. یا 932 تا 1055 م،  در فارس فرمانروايى كرده‌ اند،  بعضى از امراى اين شعبه بر بغداد و حوالى،  و برخى بر اهواز و كرمان نيز امارت و تسلط داشته ‌اند.  مؤسس امارت اين شعبه از آل‌بويه عمادالدوله ابوالحسن على ديلمى 320 ه‍ـ.ق. یا 932 م،  بود كه بعد از او بترتيب عضدالدوله ابوشجاع خسرو ديلمى 338 ه‍ـ.ق. یا 949 م،  و شرف‌الدوله ابوالفوارس شير ذيل ديلمى. 372 ه‍ـ.ق. یا 982 م،  صمصمام‌الدوله ابوكاليجار مرزبان ديلمى 379 ه‍ـ.ق. یا 989 م،  بهاءالدوله ابونصر فيروز ديلمى 388 ه‍ـ.ق. یا 998 م،  و سلطان‌الدوله ابوشجاع ديلمى، 403 ه‍ـ.ق. یا 1021 م.  عمادالدوله ابوكاليجار مرزبان ديلمى 415 ه‍ـ.ق. یا 1024 م،  ابونصر خسرو فيروز (ملك رحيم)، 440 - 417 ه‍ـ.ق. یا 1048 - 1055 م،  در آن ولايت و حوزه‌ هاى متعلق بدان حكومت كرده ‌اند.  دولت ديالمه فارس بدست سلاحقه برافتاد.  برگرفته از:  طبقات سلاطين لين‌پول و تاريخ مفصل ايران تأليف عباس اقبال آشتيانى،  ص164 به بعد.

   5 ــ  ديالمه كرمان ــ  شاخه ‌اى از سلسله آل‌بويه از شعبه ديالمه بغداد،  كه از سال 403 - 448 ه‍ـ.ق. یا 1021 - 1056 م،  در كرمان فرمانروايى داشته‌ اند،  اين شاخه از ديالمه اخلاف بهاءالدولهء ديلمى 388 ه‍ـ.ق. یا 998 م،  فرمانرواى فارس و بغداد و اهواز بوده‌ اند،  از آنها سه تن در ولايت كرمان حكومت كرده‌ اند كه بترتيب عبارتند از:  قوام‌الدوله ابوالفوارس ديلمى 403 ه‍ـ.ق. یا 1012 م،  و عمادالدوله ديلمى 419 ه‍ـ.ق - 1028 م،  و فولادستون ابومنصور ديلمى،  440 - 448 ه‍ـ.ق. یا 1048 - 1056 م،  و دولت آن ها به دست سلاجقه برافتاد.  ولايت كرمان از آغاز امارت مستقل قوام‌الدوله از 324 - 403 ه‍ـ.ق،  در تحت حكم امراى ديالمه فارس و ديالمه بغداد بود.  بر گرفته از:  طبقات سلاطين اسلام لين‌پول،  و دائرة المعارف فارسى،  و تاريخ ايران عباس اقبال آشتيانى،  ص164 به بعد.

ـــــــــــــــــــــــــــ

سلسله غزنویان

مدت:  224 سال 962 تا 1186

حوزه حکومت:  خراسان، سیستان، افغانستان، کرمان، سرحدات، پنجاب، اصفهان، گیلان و مازندران، کردستان، همدان

پایتخت:  غزنین

فرمان روایان:  سبکتکین، سلطان محمود غزنوی، سلطان محمد، سلطان مسعود

ادامه تاریخ غزنویان فوق العاده در هم و برهم است که انباشته شده از دروغ های تاریخی است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

عکس دو شیر سنگی ایرانی،  بر سر گور در استان لرستان،  عکس شماره 1461 .

   کلیک کنید:  قلعه های ایران

   کلیک کنید:  جغرافیای تاریخی ایران

   کلیک کنید:  ساختار های تاریخ اجتماعی

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:58 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      واقعیت این دوره تاریخی با آنچه که در کتاب های موجود تاریخ نوشته شده کاملاً  متفاوت است،  بنابر این نیازمند تحقیقات جدید می باشد، که کاری زمان بر است.  در اولین فرصت هر آنچه را که بررسی تاریخ نویسی نوین کرده باشم پست می کنم.

   حکومت های،  سلجوقیان، خوارزمشاهیان،  و . . . .

      . . . . بزودی . . .  

      کرونولوژی های ذکر شده در زیر از کتاب های تاریخ موجود می باشد،  و مورد تأیید من نیستند،  در حال کار تحقیق و تشخیص دروغ ها از واقعیت ها می باشم و به مرور بخشهایی را اصلاح و تأیید موقت می کنم. 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلجوقیان

مدت:  183 سال 1037 تا 1220 میلادی

حوزه حکومت:  تمام سرزمین های ایران بزرگ

پایتخت: 

فرمان روایان:  طغرل،  الب ارسالان برادر زاده طغرل، جلال الدین ملک شاه پسر اسب ارسلان، ملک شاه،  محمود، برکیارق، سلطان سنجر، محمد، ترکان خاتون،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلاجقه کرمان

مدت:  146 سال 1041 تا 1187 میلادی

حوزه حکومت:  کرمان

فرمانروایان:  ملک قارود بود، سلطان شاه، توران شاه، ایران شاه، ارسلان شاه

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلاجقه غور یا غوریان

مدت:  67 سال 1148 تا 1215 میلادی

حوزه حکومت:  هرات تا غزنه

امرا:  سیف الدین، علاء الدین، جهانسوز

ــــــــــــــــــــــــــــــ

سلاجقه خوارزم یا خوارزمشاهیان

مدت:  78 سال 1138 تا 1216 میلادی

حوزه حکومت:  خیوه و بخارا و خوارزم

فرمان روایان:  قطب الدین محمد، اتسز، ایل، ارسلان، تکش، سلطان محمد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

قراختائیان یا خانیان

مدت:  95 سال 1123 تا 1218 میلادی

حوزه حکومت:  خوارزم، سیبری، آسیای مرکزی

امرا:  یلوی تاش،  گور خان،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ترکان غز

مدت: 51 سال 1153 تا 1204 میلادی

حوزه حکومت:  ترکستان، بلخ، مرو، سمرقند، کرمان،

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اتابکان فارس یا سلغریان

مدت:  140 سال 1148 تا 1287 میلادی

حوزه حکومت:  فارس

امرا:  سلغر، زنگی، سعد، ابوبکر پسر سعد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

اتابکان آذر بایجان

مدت:  89 سال 1136 تا 1225 میلادی

حوزه حکومت:  آذربایجان

فرمان روایان:  ایلدگز،  محمد جهان پهلوان پسر ایلدگز، قزل ارسلان برادر محمد

اتابکان آذربایجان مروج و مشوق ادبیات فارسی بوده، نظامی و خاقانی معاصر قزل ارسلان بودند.

ــــــــــــــــــــــــــــــ

اتابکان لرستان یا هزار اسبی

مدت:  191 سال 1148 تا 1339 میلادی

حوزه حکومت:  لرستان

فرمان روایان:  ابوطاهر محمد، یوسف شاه،

ـــــــــــــــــــــــــــ

سلسله بور

مدت:  52 سال 1103 تا 1154 میلادی

حوزه حکومت:  دمشق

بانی سلسله توغ توگین

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

سلسله زنگی

مدت:  124 سال 1127 تا 1250 میلادی

حوزه حکومت:  بین النهرین و سوریه

بانی سلسله امام الدین زنگی،  پسرش نور الدین

 ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

   کلیک کنید:  شبهات دروغ حمله مغول

   کلیک کنید:  نقشه های شوم سرنوشت سازی

   کلیک کنید:  دروغ حمله تیمور

   کلیک کنید:  حکومت اشکانیان

   کلیک کنید:  تاریخ انقلاب های انسانی ایران

  کلیک کنید:  دروغ های خنده دار تاریخ

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:58 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      کرونولوژی های ذکر شده در زیر از کتاب های تاریخ موجود می باشد،  و مورد تأیید من نیستند،  در حال کار تحقیق و تشخیص دروغ ها از واقعیت ها می باشم و به مرور بخش هایی را اصلاح و تأیید موقت می کنم.  این صفحه را،  جهت یاد آوری کار بزرگ تاریخ نویسی نوین ایران باز نموده ام،  این برنامه موج نو ایران با سبک جدید و مبنای دیگری در کار جغرافی ـ تاریخ و تاریخ نویسی نوین را می طلبد. 

  مدت دوره صفویه:  238 سال 1499 تا 1736 میلادی.

  حوزه حکومت:  ایران، قفقاز، افغانستان، بلوچستان، سرحدادت.

  پایتخت:   اصفهان.

   سیر تمدن و فرهنگ و مذهب و ادبیات و هنر در دوره صفویه

      انتساب این سلسله به شیخ صفی الدین اردبیلی(1252 ـ 1334 م) وجه تسمیه آن به سلسله صفویه است،  بعضی از مورخین نسبت شیخ صفی را به امام موسی کاظم برادر کوچک اسماعیل (امام اسماعیلیان) رسانیده و شاهان صفویه نیز خود را از اولاد علی می دانسته اند و چون ایرانیان بعد از اسلام به جهات ملی و مذهبی حضرت علی را دوست می داشتند نسبت به اولاد و احفاد آن حضرت نیز ارادت می ورزیدند.  شیخ صفی الدین و بعد پسرش صدر الدین مریدان بسیاری در گیلان پیدا کردند.  ایشان از عرفا بوده و موسس فرقه ای از تصوف در میان قبایل ترک گردیدند و مذهب شیعه را ترویج و تقویت کرده و نفوذ پیروان ایشان در شمال باختری ایران و خاور و جنوب آناطولی بسط یافت.  شیخ جنید پسر خواجه علی پسر صدر الدین خواهر زاده اوزان حسن را بزنی گرفت و برای افزودن قدرت سیاسی به قدرت روحانی حمایت اوزون حسن را بدین وسیله به دست آورد،  و پسرش شیخ حیدر دختر اوزون حسن را موسوم به مارتا که از زن یونانی داشت به زوجیت آورد و پیروان خود را به صورت افراد مسلح متشکل موسوم به قزل باش یعنی صاحب عمامه سرخ در آورد. وی از مارتا سه پسر یافت سلطان علی، ابراهیم میرزا، شاه اسماعیل......

     معروف ترین شعرایی را که در این دوره می توان نام برد عبارتند از:  وحشی بافقی، عرفی شیرازی، هاتف اصفهانی.  حکما و فلاسفه و علماء شیعه معروف این عصر عبارتند از شیخ بهایی، شیخ الاسلام اصفهانی که صاحب تألیفات متعدد است،  ملا صدر الدین شیرازی و میرداماد و ..... نثر نویسی در دوره صفویه از سادگی بیرون رفته به صورت بسیار مشکل و مغلق در آمد و نمونه اکمل آن بقلم میرزا مهدی خان در زمان نادر شاه دیده می شود که دره نادری را نگاشته است.  در همین عصر چند فرهنگ فارسی نیکو در دربار شاهان فارسی زبان هند نوشته و چاپ شده که هنوز از مراجع زبان فارسی است،  یکیبرهان قاطع و دیگری فرهنگ جهانگیری به نام شاه جهانگیر و دیگری فرهنگ رشیدی است.

   پادشاهان:  شاه اسماعیل صفوی، شاه طهماسب اول، شاه اسماعیل دوم، سلطان محمد خدابنده،  شاه عباس اول، شاه صفی، شاه عباس دوم،شاه سلیمان، شاه سلطان حسین، شاه تهماسب دوم، شاه عباس سوم،

    مهم ترین موضوع و مسئله سلسله صفویه که تاریخ ایران و متعاقب آن تاریخ قاره کهن را از آن زمان دگرگون نمود، تغییر تمدنی از سازمان قبیله ای به دوران فئودالی بود،  که در کتاب های تاریخ اصلاً به آن توجه نشده است.  که در ادامه به این موضوع می پردازم و دلایل این تغییر و جهش تمدنی در ایران را تشریح می کنم.

   کرونولوژی دوره صفویه

     1500 ــ 1524 ــ  سلطنت شاه اسماعیل صفوی،  موسس سلسله صفویه پسر شیخ حیدر،  وی ابتدا اردبیل را پایتخت خود قرار داد و عده ای از ترکان مقیم گیلان را که به او معتقد بودند دور خود جمع کرده آغاز کشور گشایی نهاد.

   1501 ــ  جنگ شرور ــ  در این جنگ اسماعیل به سپاه الوند بیک آق قوینلو شکست فاحشی وارد ساخته  تبریز را تصرف کرد و سلطنت خود را در آنجا اعلام نموده مذهب شیعه را مذهب رسمی اعلام کرد و پایتخت خود را به تبریز انتقال داد.

   1507 ــ  پرتقالی ها وارد جزیره هرمز شدند و در آنجا ساکن شدند،  و این ورود اولین گام رسمی بورژوازی استعماری به خاک ایران بود،  این اقامت تا سال 1622 ادامه داشت.

  1510 ــ  اسماعیل به قبایل شورشی و مزاحم ازبک در خراسان حمله نمود و آنها را از خراسان شمالی راند، اما از این تاریخ زمینه جنگ های قبیله ای شیعه و سنی فراهم گردید.

   1514 ــ  در تاریخ ها نوشته اند این زمان جنگ چالدران اتفاق افتاده،  به نبرد دروغی چالدران مراجعه شود.

   1524 ـ 1576 ــ  سلطنت شاه طهماسب اول،  پسر شاه اسماعیل،  وی در دو سالگی به سلطنت رسید و در تمام دوره سلطنت گرفتار جنگ از طرفی با ازبک های شمال خراسان بزرگ و از طرفی با ترکان عثمانی در آذربایجان و کردستان بود،  که تماماً ریشه در اختلافات دینی شیعه و سنی قبایلی داشت، که بویی از ملی گرایی و یا ناسیونالیسم قاره کهن نداشتند. 

   1561 ــ 1563 ــ  انتونی جنکین سن،  نماینده شرکت مسکوی انگلستان از راه روسیه به ایران آمده و روابط بازرگانی با دولت ایران برقرار کرد که تا سال 1581 بطول انجامید.  پروتکل های این همکاری در جهش ایران از سازمان قبیله به نو فئودالی کمک بزرگی کرد،  و در ضمن زمینه های ورود بورژوازی استعماری را فراهم می آورد.

   1576 ــ 1577 ــ  سلطنت شاه اسماعیل دوم،  پسر چهارم شاه طهماسب،  شاه طهماسب به دست مادر یکی از روسای قبایل موسوم به حیدر مسموم شده و در گذشت.  پس از اندکی زد و خورد و کشمکش بین اعقاب و سرداران و مدعیان سلطنت، بلاخره اسماعیل دوم که 25 سال در زندان پدر بود،  به سلطنت رسید و کلیه شاهزادگان و کسان و اقوام حتی کودکان شیر خواره آنها را به قتل رسانید،  و تنها برادرش محمد خدابنده که کور بود و حکومت خراسان داشت و بعد حکومت فارس یافت،  چون به نفع اسماعیل از سلطنت استعفا کرده بود از مرگ نجات یافت.  عباس پسر محمد خدابنده که شش ساله بود اسماً حاکم خراسان شده و مقیم هرات بود.  شاه اسماعیل پس از یکسال سلطنت دو کس را سری به شیراز و هرات فرستاد تا محمد خدابنده و عباس را هم به قتل رسانند ولی پیش از آنکه مأموران به محل مأمویت خود رسند شاه اسماعیل بسبب شرب مدام الکل و افیون در گذشت و آندو نجات یافتند.

      این چند سطر فوق را از کتاب های متعدد تاریخی نوشته ام،  اگر هر تاریخ خوان و یا تاریخ نگاری از این اتفاقات عجیب به راحتی بگذرد،  می توان نتیجه گرفت او داستان خوان است.   هر کدام از اتفاقات فوق را باید تشریح کرد و از دل آنها سوالات زیادی در آورد،  منجمله،  آیا این ها داستان هستند یا واقعیت؟  آیا دخالت استعمار باعث چنین اتفاقات و کشتار عجیب بوده؟  آیا گذر تمدنی از سازمان قبیله ای دینی به نو فئودالی باعث چنین اتفاقات شده؟  آیا این کشتارها جنبه دینی داشته؟  آیا در یک زیر مجموعه وسیع توده های انبوهی از مردم کشتار شده اند؟  و دها و صدها پرسش دیگر،  که به مرور آنها را بررسی می کنم،  جهت اطلاع بیشتر به نقشه های شوم سرنوشت سازی بروید. 

   1578 ــ 1587 ــ  سلطنت محمد خدابنده،  پسر ارشد و نابینای شاه طهماسب که به شیراز فرار کرده بود،  وی پادشاهی ضعیف و مهربان و درویش مسلک بود،  پایتخت او قزوین بود.  در زمان وی حملات ترکان عثمانی به ایرانتجدید شده شدت یافت،  ازبکان نیز از شمال بنای تجاوز گذاشتند.

   1578 ــ 1629 ــ  سلطنت شاه عباس اول،  معروف به شاه عباس کبیر که از بزرگترین شاهان سلسله صفویه محسوب می شود،  وی سه پسر داشت، یکی را کشت و دو دیگری را نابینا کرد!!؟؟  دو برادر انگلیسی فرستاده استعمار انگلستان به نام های انتونی شرلی و رابرت شرلی با کمک صدها نفر از نظامیان و تجار انگلیسی ارتش و دولت شاه عباس را سازمان دادند.  این اولین اقدام رسمی و علنی دخالت استعمار در ایران بود،  با اقدامات خود ایران را از آن تاریخ تحت سیطره و نفوذ خود در آوردند. 

   1616 ــ  کمپانی هند شرقی انگلستان از راه سورات آغاز بازرگانی استعماری با ایران نمود بخصوص به خرید ابریشم خام و فروش ماهوت و پارچه انگلیسی به ایران علاقه داشت.  این فعالیت باعث خشم پرتقالی ها گردیده به جنگ با انگلیسی ها در خلیج فارس و دریای عمان برخواستند و در سال 1620 در جنگ جاسک شکست خوردند. و در سال 1622 جزیره هرمز از پرتقالی ها پس گرفته شد.

   1623 ــ  شرکت هلندی در خلیج فارس،  هلندی ها سومین نیروی بورژوازی استعماری هستند که به خلیج فارس وارد شدند،  و در بندر عباس که کمبرون نام داشت قدرت تجاری را به دست گرفتند.

   در تمام دوره شاه عباس فئودالی ایران در حال گسترش بود،  این فئودالی از جانب مذهب شیعه که رسمی حکومت بود حمایت می شد و حکومت و دین هر دو به توازن برای اداره مملکت به شیوه تمدنی نو فئودالی در آمدند.  در اطراف مملکت سازمان قبیله بر زندگی دایره ای مردم حاکم بود،  که توسط مذهب سنی که می توانست آنرا حمایت کند همراهی می شد.  البته سه قدرت استعماری موجود در منطقه از این تزاد و اختلاف بهره می برد و نوعی توازن قوا را بین حکومت و مردم در ایران حفظ کرده بودند تا منافع و اهداف خود را پیش برند.

  1629 ــ 1642 ــ  سلطنت شاه صفی،  نوه شاه عباس اول پسر صفی میرزا،  نام وی سام میرزا بود و در هفده سالگی بر طبق وصیت شاه عباس یکسر از حرمسرا بیرون آمد به سلطنت رسید،  وی جوانی بی تجربه و بی کفایت بود لذا سلطنت وی را آغاز تنزل و انحطاط دولت صفویه نامیده اند.  که البته این دروغی بزرگ برای پایان عصر گذر تمدنی است،  آغاز و پایان صفویه نیازمند بررسی های وسیع است که در آینده به آن می پردازم،  جهت اطلاع به ساختار های تاریخی اجتماع بروید.

   1642 ــ 1667 ــ  سلطنت شاه عباس دوم،  پسر شاه صفی که در سن ده سالگی به سلطنت رسید،  پایتخت وی اصفهان بود.

   1664 ــ  اولین مسیون روسی شامل دو مأمور ارشد سیاسی و هشتصد نفر همراه در زمان امپراطور الکسیس پدر پطر کبیر به اصفهان وارد شدند،  اینان چهارمین گروه از نو بورژوازی اروپایی بودند که به ایران آمدند،  اما قبلاً فضا و محیط توسط  سه گروه استعماری اشغال شده بود،  بنا بر این آنها مورد بی توجّهی و تحقیر حکومت ایران قرار گرفتند.  امپراطور روسیه خشمگین شده دستور داد قزاق های روسی به مرز های قفقاز و مازندران تجاوز نمایند،  این اولین آغاز تجاوزات بورژوازی روسیه به ایران بود.  عدم آگاهی سیاسی دربار ایران برای ایجاد توازن قوای دشمنان تاریخی ایران،  دلیلی بر نداشتن تاکتیک های ملی و درک از بورژوازی است،  زیرا آنها تازه وارد نو فئودالی شده بودند.  در ضمن زمان همین شاه پای فرانسه به ایران باز شد که پنجمین دولت بورژوازی استعماری بود که وارد ایران می شد.   

   1667 ــ 1694 ــ  سلطنت شاه سلیمان، پسر شاه عباس دوم که جوانی بی کفایت و خونخوار و ضعیف العـقـل و هرزه و عیاش بود و بیشتر وقت خود را در حرمسرا به سر می برده و زیر نفوذ زنان و خواجگان قرار داشت.  در زمان وی نو فئودالی ایرانی ضعیف گردید و قبایل اطراف موفقیت هایی بدست آوردند،  او نمی توانست از تزلزل دولت صفویه جلو گیری کند،  اعمال نفوذ استعمار نقش مهمی در این مسائل داشت.

1694 ــ 1722 ــ  سلطنت شاه سلطان حسین، پسر شاه سلیمان، وی نیز مردی بی کفایت و اوهام پرست و ضعیف اراده بود و به سبب افراط در طرفداری از شیعه بهانه ای به سنی های قبایلی اطراف مملکت داد تا بیش از پیش به اغتشاش و جنگ شیعه و سنی دامن بزنند.  یکی از وقایع مهم در این زمان،  گرگین خان شاهزاده گرجستانی تازه مسلمان با بیست هزار نفر سرباز گرجی و ترک و کرد و آذری،  مأمور حکومت قندهار بود،  گرگین در قندهار مرکز ولایت مستقر بود،  و او میرویس رئیس کل قبیله های پشتون زبان هوتکی غلجایی یا غیلزائی را تحت الحفظ به اصفهان فرستاد،  در آن زمان اصفهان مرکز مباحثه و مجادله شیعه و سنی و متعاقب آن فئودالی و قبیله ای بود و اوضاع تحت کنترل هیچ نیرویی نبود.  میرویس که اوضاع آشفته پایتخت را از نزدیک دید به دربار ایران راه پیدا کرد،  و در شاه سلطان حسین نفوذ یافت و محبوب شاه گردید،  البته مدارکی برای اینکه استعمار گران در این باره نقش داشتند در دست نیست،  ولی امکان آن زیاد است.

   1708 ــ  پطر کبیر امپراطور روسیه هیئتی بعنوان سفارت به ریاست اسرائیل اوری ارمنی به دربار اصفهان فرستاد.  هفتصد نفر از بازرگانان روسی برای فرار از پرداخت حقوق گمرکی این بار نیز همراه سفیر شدند،  شاه جرات تحقیر آنها را نکرده از آنها پذیرایی نمود.

   1709 ــ  گرگین از اتفاقات اصفهان و موفقیت میرویس خشمگین شده شخصاً در صدد انتقام از میرویس بر آمد و برای پیدا کردن بهانه تقاضای زناشویی با دختر میرویس را کرد.  میرویس دختر زیبای دیگری را به نام دختر خود نزد او فرستاد و او را برای آشتی و ملاقات به باغی بیرون شهر قندهار دعوت کرد.  در آنجا گرگین و همراهانش را کشته و لباس آنها را پوشیده و وارد قلعه سربازان دولتی شدند و تمام سربازان را که از جوانان غرب ایران بودند قتل عام کردند.

   1711 ــ  دولت مرکزی دو سپاه به قندهار فرستاد اولی به فرماندهی خسرو خان حاکم گرجستان و برادر زاده گرگین شکست خورده و خسرو خان کشته شد و دومی به فرماندهی محمد رستم نیز منهزم گردید.  بدین طریق قندهار و بخشی از ولایت پشتونستان ایران مستقل گردید.

   1715 ــ  پطر کبیر هیئت دیگری به ریاست آرتمی وولینس کی به عنوان سفارت به اصفهان فرستاد تا اوضاع را مطالعه کرده زمینه هجوم و تجاوز آینده را به ایران فراهم سازد.

   1705 ــ 1717 ــ  میر عبدالعزیز برادر میرویس پس از برادر در پشتونستان رئیس کل قبایل پشتون گردید و مطابق رسم تاریخی حاکمیت ایران را نسبت به قندهار به رسمیت شناخت،  محمود برادر کوچکترش احساسات عامه را بر ضد او بر انگیخته او را به قتل رسانید و جانشین او شد.  البته در این ماجرا فروشندگان اسلحه که نمایندگان استعمار بودند نقش عمده داشتند.

   1719 ــ  شورش و استقلال هرات مرکز خراسان شرقی،  پیشرفت میرویس محرک سایر ولایات قبایلی سنی مذهب خاوری شد،  اسداله خان رئیس قبیله ابدالی در هرات علم استقلال بر افراشته با شرکت ازبکها به غارت و چپاول نیرو های نو فئودالی دولتی و شیعه خراسان پرداختند.  البته این استقلال مانند استقلال های قرن 20نبوده بلکه فقط استقلال از دولت شیعه اصفهان بوده.  دولت اصفهان سی هزار سپاهی به فرماندهی صفی قلی خان مأمور امنیت خراسان شرقی نمود،  که در جنگ و گریزها سپاه دولتی موفقیت خوبی بدست نیاورد،  چون جنگ با قبایل روش های ارو پایی و توپخانه غیر فعال آنزمان را نمی طلبید،  و به راحتی قبایل موقعیت خود را تغییر می دادند.

   1720 ــ  شورشیان پشتونستان ایران به رهبری محمود تاخت و تاز هایی به ولایات کرمان و سیستان و بلوچستان کردند.  اینجا لازم به یاد آوری است نبرد ها و تاخت و تاز های دینی و قبایلی همیشه تاریخ در قاره کهن بوده، اما گاهی از این نبرد های خوانین در تاریخ اهمیت پیدا کرده،  منجمله تک های محمود که تفاوتی کلی در ماهیت با بقیه امثال آن در تاریخ ندارد.  در این سال ها دربار شاه سلطان حسین آشفته است و کور کردن ها و کشتار درون حکومتی ادامه دارد،  پایتخت هم در اشغال گردن کشان و قلدر های دینی و طایفه ای است.

   1722 ــ 1725 ــ  مردم سنی اطراف مملکت و بسیاری از شیعیان که از این وضع ناراضی بودند،  گرد نیرو های قبیله ای به رهبری محمود افغان جمع شدند.  آنها تصور داشتند یکبار دیگر بتوانند سازمان قبیله ای دینی در سراسر مملکت بر قرار کنند تا به آرامش نسبی مانند قبل از صفویه دست یابند.  آنها نمی دانستند تاریخ به عقب باز نمی گردد و دوبار تکرار نمی شود،  رشد و تکامل جامعه به مسیری می رفت که از درک آنها خارج بود.  محمود با فتوایی که قبلاً میرویس در سفر مکه از علمای حجاز گرفته بود مبنی بر اینکه می توانند با شمشیر از ظلم پادشاه و حکومت ظالم خارج شوند و بیعت با چنین پادشاهی شرعاً باطل است،  موفق شده بود نیرویی جمع نماید و به پایتخت حمله کند.  در باره حمله به اصفهان و محاصره این شهر بعضی داستان ها گفته اند تا کتاب های خود را شیرین کنند و عده ای هم آنها را تاریخ گفته اند،  در صورتیکه هیچ کدام در تحلیل های تاریخ اجتماعی و تاریخ نظامی و غیره شفافیت ندارند.  اصل مطلب این است که شورش مردم به وقوع پیوست و شاه سقوط کرد،  در هر تحولی هرج و مرج است و عده ای مردم کشته می شوند،  اما باید داستان ها را از تاریخ حذف کرد.  اینجا لازم به یاد آوریست که این یک موضوع و اختلاف داخلی ایران بوده است،  که البته کارگزاران و چهره های استعماری و فروشندگان اسلحه اروپایی در آن دخالت داشتند،  ولی یک اشغال و جنگ از دشمنان و خارج از ایران نبوده.  دشمنان ایران بزرگ در تاریخ نوشته اند اشغال و کشتار افغان ها در ایران تا بتوانند اختلافات تاریخی بین ملتهای قوی ایران ایحاد کنند.  افغان نام یکی از قبایل پشتون زبان پشتونستان است،  که از نیمه قرن 19 به همه پشتون ها گفتند،  و سپس از ابتدای قرن 20 تمام ملت جمهوری افغانستان را نامیدند،  در زمان صفویه این نام معنی نداشت.

   1725 ــ 1730 ــ  حکومت اشرف پسر عم محمود،  که توانایی گسترش مجدد سازمان قبیله ای دینی در مرکز ایران را نتوانست اجرا کند و زیر نفوذ نو فئودالی موجود قرار گرفت.  در این زمان نیرو های نظامی دولت عثمانی که در مسیر تکامل تمدن فئودالی  بود وارد ایران شدند، اما بعلت های متعددی موفقیت بدست نیاوردند.

   1726 ــ 1728 ــ  یک بار دیگر قبایل به جنگ هم پرداختند،  نادر قلی رئیس ایل افشار شمال غربی خراسان بزرگ،  اشرف هوتکی جنوب خراسان بزرگ را از بین برد.

   1730 ــ 1732 ــ  سلطنت شاه طهماسب دوم، پسر شاه سلطان حسین،  که دست نشانده نادر قلی بود و در این مدت نادر قلی قدرت مملکت را در دست داشت،  یا در واقع فئودالی ایران با کمک بعضی افراد قبایلی در حال گسترش بود. جهت اطلاع به پیدایش تحولات اجتماعی مراجعه شود.  در این زمان تا حدودی مرز بندی های فئودالی و قبایلی انجام گرفت،  در نقاط دور دست از پایتخت،  قبایل فئودالی را عقب راندند،  و در نزدیک فئودالی قبایلی را پس زد.

   1732 ــ 1735 ــ  سلطنت شاه عباس سوم، کودک هشت ماهه طهماسب،  آخرین پادشاه اسمی صفویه که نادر به نام او حکومت می کرد.     

    . . . ادامه دارد  باز نویسی می شود . . .

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    توجه:  در حال تحقیق این بخش از تاریخ ایران می باشم،  تا تاریخ شیرین ایران در این جا هم از وجود دروغها پاک شود،  نیازمند جوانان با هوش ایرانی هستم،  که در این بخش یاریم دهند.  در هر صورت بزودی در باره این سلسله ها و تاریخ اجتماعی مردم این دوره بیشتر می نویسم.

   روش سلاطین و مرشدان صفویه

      سلاطین و مرشدان بزرگ صفویه برای ترویج و تبلیغ تشیع و ولایت مولی (ع)،  صلاح در آن دیدند،  آن مائده فقر که آن روز اختصاص بخواص،  بلکه اخص داشت،  صلای عام داده،  و 44 طبقه از گروه کاسب کاران از طبقه 3 و 4 توده نیز،  راهی بولایت پیدا کرده،  و از نعمت ولایت بهره مند گردند.  این 44 گروه از قبیل شاطران و پهلوانان و طباخان و پاره دوزان و...،  بعد از آنکه مهیا می شدند،  برای قاپو گشی شدن (تشرف بفقر)،  اول از آنها بیعتی گرفته،  و بنام مفرد نامیده می شدند.  مفرد بعد از آنکه تربیت میشد،  و به تصفیه صفات و تذکیه اخلاق نائل می گردید،  آنگاه برتبه دوم،  بنام غزا (مجاهد دین) مفتخر میشد،  و در معیت مرشد کامل (اعلیحضرت وقت)،  با سایر مرشدان به غزوات دینی و حفظ استقلال تشیع به جهاد می پرداختند.  پس از مراجعت از جنگ چه در حال زخمی بودن و چه فاتحیت،  به رتیه سوم که صاحب علم یا صاحب اختیار نامیده می شدند،  و در این مقام شخص فقیر صاحب اختیار بود،  که یا در همان مقام خود،  در مجامع یا سردم ها با استفاده از اشعار و مدح و منقب آل الله مشغول بوده،  و یا اینکه خدمت مرشد کامل رسیده،  و بطی مدارج هفت گانه فقر خاکسار کامیاب می گردید.  که مقام اول لسان،  مقام دوم پیاله خوردن،  مقام سوم کسوت گرفتن،  مقام چهارم گل سپردن،  مقام پنج جوز شکستن در خانه حقیقت،  مقام ششم چراغی گرفتن،  مقام هفتم لنگ و خزانه داشتن،  مرشد شدن است.

  سردم ــ  محلی بود که برای جمع نمودن فقرا آراسته می کردند،  و به وصله های فقر یعنی کشکول و تبرزین و اره نهنگ و نفیر و مطلاق،  که چوب چهل گره جنگلی باشد،  و سنگ قناعت و سنگ تسلیمی و تسبیح هزار دانه و غیره تزئین می نمودند.  یک نفر مرشد خاکسار را به آن محل دعوت می کردند.  بالای سردم پوست تخت مرغزار اعلا می افراشتند،  و درویش می نشست و در حضور او مشاعره و سخنوری می کردند،  و می گفتند:  هوحق یا علی مدد،  صبح مردان یا ظهر مردان یا عصر مردان یا لیل مردان ساکن سردم،  جمال حضرت درویش را عشق است.  سپس بامر مرشد خاکسار اجازه مشاعره و سخنوری را شروع می کردند،  حد می بستند و هر فقیری از آنطرف حد که با اراده عبور می نمود،  باید به این درویش صاحب حد جواب گوید.  مثلاً  صاحب سئوال می کرد:  درویش گل کدام بوستانی،  باید جواب گوید:  گل نیستم و خارم،  و یا اینکه سئوال می کرد:  تاج یا کشکول از که داری و از کجا بشما رسیده است،  باید جواب گوید:  که تاج از چه کسی بدین جانب رسیده است.  البته با اشعار و هر آینه جواب نمی گفت،  تاج و کشکول و وصله های دیگری،  که او داشت و به پیکر خود حمایل کرده بود،  از او می گرفت،  و باین نحو خلق جمع می شدند،  و از همین طریق فقرا،  خلق را بنام علی و اولاد او آشنا می کردند.

 

   عکس تعدادی سلاح سرد و گرم دوره صفویه تا پادشاهی قاجار،  مشروح در تاریخ اسلحه سازی در ایران،  عکس شماره 2903.

   كليك كنيد:  تاریخ فرش ایران

   كليك كنيد:  اندیشمندان و شاعران ایران

   كليك كنيد:  تاریخ انقلاب های انسانی ایران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:58 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      کرونولوژی های ذکر شده در زیر از کتاب های تاریخ موجود می باشد،  و مورد تأیید من نیستند،  در حال کار تحقیق و تشخیص دروغ ها از واقعیت ها می باشم و به مرور بخشهایی را اصلاح و تأیید موقت می کنم.  این صفحه را،  جهت یاد آوری کار بزرگ تاریخ نویسی نوین ایران باز نموده ام،  که این برنامه موج نو سبک جدید و مبنای دیگری در کار جغرافی ـ تاریخ می طلبد. 

 سلسه افشاری

  مدت:  61 سال 1736 تا 1794 میلادی

  حوزه حکومت:  ایران، قفقاز، ترکمنستان، افغانستان

  پایتخت:  مشهد

  پادشاهان:  نادر شاه، عادل شاه، شاهرخ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

سلسه زندیه

مدت: 29 سال 1750 تا 1779 میلادی

..........  ادامه دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

   توجه:  در حال تحقیق این بخش از تاریخ ایران می باشم،  تا تاریخ شیرین ایران در این جا هم از وجود دروغها پاک شود،  نیازمند جوانان با هوش ایرانی هستم که در این بخش یاریم دهند.  در هر صورت بزودی در باره این سلسلها و تاریخ اجتماعی مردم این دوره بیشتر می نویسم.

  کلیک کنید:  پرچم ایران

 کلیک کنید:  راه راستی

Anoosh Raavid  حمله اسکندر مقدونی به ایران بزرگترین دروغ تاریخ و حمله چنگیز مغول به ایران سومین دروغ بزرگ تاریخ و مقالات مهم  سنت گریزی و دانایی قرن 21، و دروغ های تاریخ عرب، تاریخ مغول، تاریخ تاتار در وبلاگ انوش راوید  بنام:  جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایرانhttp://www.ravid.blogfa.com  

لطفاً جهت نوشتن نظر به وبلاگ اصلی در اینجا بروید.

جوانان با هوش ایران، برای نگارش تاریخ نوین با علم جغرافی ـ تاریخ به انوش راوید به پیوندید.

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:57 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

    با پوزش این بخش بزودی پست می شود.

   پادشاهی قاجاریه

      در دروغ های تاریخی نوشته اند که ایل قاجار از ترک هایی بودند،  که همراه سپاه هلاکو بی نام و نشاندروغ حمله مغول به ایران آمده اند،   تاریخ های دروغی همیشه می خواستند ایرانی ها را متفرّق و غریبه به خاک خود معرفی کنند،  تا استعمار و صهیونیسم بتواند بی هویتی و دشمنی و چند تیرگی ایجاد نماید.  در صورتیکه ترکمن تعریف جایی دارد و در بخش میانه قاره کهن سکونت داشتند،  برای توضیح بیشتر به مطالب فصلی وبلاگ مراجعه نمایید.  در ابتدای قاجاریه بخشی از ترکمن ها که رد پایی در تاریخ حکومت های ایرانی داشتند،  به خدمت شاه طهماسب صفوی در آمدند.  در این بخش از تاریخ ایران آنها تمایل به رژیم های نو فئودالی پیدا کردند،  و بدین ترتیب بخشی از ترکمنها از بقیه که همچنان به سازمان قبیله ای وفادار بودند جدا شده،  و تقریباً در ضدیت با یکدیگر بر آمدند.  اینها برای طرح جدید خود مذهب شیعه را لازم دیده،  و مجبور شدند از سرزمین ترکمن نشین ایران بزرگ خارج شده و در نزدیکی آن تا تهران مقیم شوند.  حکومت افشاریه و زندیه که انرژی خود را از سازمان قبیله ای می گرفتند،  با این بخش از ترکمنها که به قاجار معروف شده بودند بدلیل تمایل سران آنها به نو فئودالی مخالفت بودند.

     آواخر قرن 18میلادی انقلاب صنعتی اروپا را داشت وارد دور جدید بورژوازی استعماری می کرد،  ولی ایران هنوز درگیر تقسیم قوا بین سازمان قبیله ای و نو فئودالی بود.  این مهم یکی از اساسی ترین مسائل تاریخ ایران است،  و در این زمان استعمار گران می دانستند،  نمی توانند با سازمان قبیله ای کار کنند،  برای همین آنها از نو فئودالی ایران حمایت کردند،  که باعث شد قاجارها به حکومت برسند.  در تاریخ های دروغی از ابتدای این خاندان خیلی دروغ نوشته اند،  و نیاز است تحقیقات مستقل صورت گیرد.  بویژه در این تاریخها نوشته اند،  بدلیل ایرانی نبود و داشتن خون مغول کشتند و کور کردند و یا از بی لیاقتی آنها نوشته اند.  در صورتی که ایران داشت مسیر طبیعی خود،  از سازمان قبیله ای به تشکیلات فئودالی را طی می کرد،  و قاجاریه در این راه کار عادی خودش را انجام می داد.

   کرونولوژی پادشاهی قاجار

  * حدود 1786م ــ آغاز حکومت آغا محمد خان قاجار،  بدلیل انبوه دروغ در این دوره از باز نویس آنها خود داری می شود،  تا تحقیقات مستقل صورت گیرد.

  * 1797م ــ سلطنت فتعلی شاه، برادر زاده آغا محمد خان،  نام اصلی او بابا خان پسر حسینقلی خان و والی فارس و مقیم شیراز بود.

  * 1800م ــ الحاق گرجستان به روسیه،  هراکلیوس والی گرجستان از طرف ایران در زمان آغا محمد خان از دولت روسیه تقاضا کرد که گرجستان را تحت حمایت خود قرار دهد.  کاترین ملکه روسیه سپاهی فرستاد که به سبب فوت کاترین مراجعت کردند،  سپس گرگین خان (ژرژ دوازدهم) پسر هراکلیوس و جانشین وی تقاضای خود را در زمان الکساندر اول امپراطورر روس تجدید نمود و الکساندر سپاهی فرستاد گرجستان را تصرف کرد و این واقعه مقدمه جنگ های بین ایران و روس گردید.  لازم به یاد آوریست طبق بر آورد های تاریخی آمار در این زمان روسیه حدود 40 میلیون نفر جمعیت داشته و ایران حدود 5 میلیون نفر.

   در همین زمان اولین میسیون سرجان ملکم به نمایندگی کمپانی هند شرقی وارد ایران شد،  رجوع شود بهاینجا.

  * 1804 م ــ جنگ ایران و روس،  ژنرال سیسیانوف روسی بدون اعلان جنگ به ایروان لشکر کشید و شهر را محاصره کرد،  فتعلی شاه به صحنه جنگ شتافت و روسها مجبور به فرار شدند.  در دهه اول قرن 19 جنگها و زد و خورد های بی نتیجه بین ایران و روس ادامه داشت،  در این باره کتاب هایی نوشته شده است،  ولی نیازمند تحقیقات مستقل می باشد.

  * 1806 م ــ ورود میسیون ژوبر فرانسوی،  از طرف ناپلئون به ایران،  مشروح در اینجا.

  * 1812 م ــ جنگ اسلاندوز،

  * 1813 م ــ عقد پیمان گلستان،  در اینجا.

  * 1817 م ــ سفارت ژنرال یرمولوف روسی،

  * 1828 م ــ عقد پیمان ترکمن چای،  در اینجا.

  * 1833 م ــ محاصره هرات،

  * 1835 تا 1848 م ــ سلطنت محمد شاه،

  * 1848 تا 1896 م ــ سلطنت ناصرالدین شاه،

  * 1896 تا 1907 م ــ سلطنت مظفرالدین شاه،

  * 1905 م ــ آغاز انقلاب مشروطیت،  یا در واقع اولین انقلاب بورژوازی در قاره کهن.

  * 1906 م ــ صدور فرمان مشروطیت و گشایش اولین مجلس شورای ملی،

  * 1907 تا 1909 م ــ سلطنت محمد علی شاه،

  * 1909 تا 1925 م سلطنت احمد شاه،

  * 1910م ــ دولت انقلابی بر اوضاع مسلط شد،  تشکیل مجلس دوم،  جهت اطلاع بیشتر به راه راستیمراجعه شود.

     صحیح نویسی در تاریخ

     یکی از اشتباه های مهم در تاریخ ندانستن اختلاف نوع رژیم ها می باشد،  سلسله، حکومت، شاهنشاهی، را بطور گسترده در همه مراحل تاریخ نام برده اند.  سلسله یعنی حلقه های بهم پیوسته، حلقه هایی که خود جدا گانه هستند،  ولی در یک جمع یا مجموعه قرار دارند،  در تاریخ به مصر باستان می توان گفت سلسله،  که رژیم شامل حلقه هایی بود که از یکدیگر جدا ولی در نهایت در جمع یک رژیم بودند.  سلسله هخامنشی که دوره های اول آنرا بدون شناخت کامل ایلام گفته اند،  از آن جمله می باشد،  که با تحلیل هایساختار تاریخی اجتماع هم خوانی دارد.  بنا بر این در وبلاگ و نوشته ها هخامنشیان را بعنوان سلسله نام می برم.  حکومت، به رژیم هایی گفته می شود که فرمان روایی دارند،  ولی فاقد مرکزیت و قبله گاه هایی مانند کاخ سلطنتی و یا تاج شاهی و امثال آن می باشند، در تاریخ رژیم اشکانیان از این قبیل است،  در این وبلاگ از اشکانیان به نام حکومت اشکانیان نام می برم.  شاهنشاهی،  به رژیم هایی گفته می شود،  که پادشاهی از خاندانی خاص در رأس امور است و فرزند او جانشین می شود،  در این وبلاگ ساسانیان را می نویسم شاهنشاهی ساسانیان،  پادشاهی قاجاریه، پادشاهی پهلوی.  در این وبلاگ سعی می کنم واژه ها و اسامی را با تعریف هر چند کوتاه بنویسم،  تا اندکی از درهمی های موجود در کتاب های تاریخی کم کنم، برای اطلاعات بیشتر به لینکها مراجعه شود.  امید است عزیزان تاریخ نگار به این نوع موضوعات توجه نمایند، و در جهت بهبود واژه های تاریخی اقدام کنند، البته توجه داشته باشند،  اینکار تبدیل به بازی با کلمات نگردد.

  کلیک کنید:  مبارزان

  کلیک کنید:  بخشش طبیعت

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:57 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

   پیش گفتار

      در تاریخ جهان انقلاب های زیادی اتفاق افتاده،  تحلیل انقلابها در هر زمان و هر قاره و کشور،  ویژگی های خود را دارد،  و به گذر های تاریخ اجتماعی آن سرزمین بستگی دارد.  یکی از مهمترین انقلاب های ایران،  انقلاب مشروطیت است،  که گذر تاریخی از تشکیلات فئودالی به نو بورژوازی بوده.  برای آینده بینی،  پیگیری ریتم و آهنگ انقلاب های گذشته مهم می باشد،  درباره انقلاب مشروطه زیاد نوشته اند،  بدین جهت خلاصه،  و با دید دیگری می نویسم.

 

      امروز در ابتدای قرن 21 ،  ما ایرانی ها باید طرح ها و نقشه های دقیق با تحلیل های جامع داشته باشیم،  تا بتوانیم خود و ایران را از بحران های پیش رو پیش ببریم،  و نجات دهیم.  در شرایطی هستیم،  که زندگی و تولیدات سنتی و ملی ما بشدت آسیب دیده،  وضع مالی و اقتصادی لرزان پدید آمده،  ولی منابع و منافع استراتژیک زیادی برای دشمنان تاریخی داریم.  گردانندگان جهان در آخر قرن 20،  ناخودآگاهحکومت جهانی چایمریکا را بنیان نهادند،  آنها نمی دانستند،  که این حکمت جدید،  جهان را چنین در ابتدای قرن 21تحت تأثیر قرار می دهد.  ما ایرانی ها با وجود داشتن تاریخ صلح جویانه و شیرین،  اما از بدو پیدایش استعمار و امپریالیسم،  درگیر با خواسته های شوم آنها بوده ایم.

 

      همیشه تاریخ و در هر زمان،  عده اندکی از مردم حاضر به هر خیانت و جنایت،  در حق ملت و کشور خود هستند،  و به راحتی به آغوش حکومت های استعماری در آمده،  و فقط بفکر اندکی پول و درآمد و مقام بوده اند.  هر چند که سرانجام آنها نشان داده،  به هیچ وجه خود و فرزندان شان رستگاری نداشته اند،  چون زندگی آنها بوی خون ملتها را می دهد.  ولی اکثریت و توده های مردم حاضر به خیانت و جنایت نیستند،  و همیشه مورد ظلم قرار می گیرند،  و همیشه بپا می خیزند تا حق و حقوق پایمال شده خود را پس بگیرند.  اگر این حرکت های توده ای با زمان گذر های تاریخی اجتماعی هماهنگ باشد،  انقلاب شکل می گیرد.  برای گشایش علمی این بحث،  مطالعه و پیگیری وبلاگ انوش راوید کمک بزرگی است.

 

      قبل از پیدایش استعمار،  و در حالت عادی رشد و تکامل جامعه بشری،  در صورتی که به ملتی از طرف حکومت ظلم می شد،  ملت براحتی حرکت می کردند،  و با حکومت درگیر می شدند،  و با تعویض حکومت و یا رأس آن،  به خواسته هایی می رسیدند.  اما بعد از استعمار و دخالت آنها،  باعث شد درگیری مردم مورد ظلم مضاعف شده،  با حکومتها نابرابر شود.

 

   آیا شما تاکتیک و برنامه خاصی برای عبور از بحران های جهانی برای ایران دارید؟

 

 

  عکس بازار تهران اوایل قرن 20،  حدود زمان انقلاب مشروطه،  عکس شماره 458،  توجه کنید هنوز در آن زمان زندگی و تولیدات سنتی و ملی بوده،  و از واردات همه چیز مانند امروز خبری نبود.

 

انقلاب مشروطیت

 

      از اواخر نیمه دوم قرن 19 ،  بحران جامعه فئودالی ایران،  با سرازیر شدن سرمایه های خارجی شدت گرفت،  وام های سنگینی که ایران از بریتانیا و روسیه گرفته بود،  دولت را بر آن داشت که امتیاز های بازرگانی بیشتری،  به این دو قدرت امپریالیستی بدهد.  در سال 1951 یک بازرگان انگلیسی به نام دارسی امتیاز استخراج نفت سراسری ایران،  به استثنای استان های شمالی را گرفت،  این امتیاز بعد ها شالوده تشکیل شرکت نفت پارس و بریتانیا (BP) قرار گرفت،  و به یکی از ابزار های اصلی امپریالیسم برای انقیاد استعماری ایران تبدیل شد.  بانک شاهنشاهی ایران با شعبه های گوناگونش،  و برخورداری از حق انحصاری نشر اسکناس بر نظام مالی ایران مسلط بود.  در شمال ایران بانک ایران و روس حکومت می کرد،  ادارات گمرگ و گرد آوری مالیات،  در دست بلژیکها به ریاست شخصی به نام نائوس بود.  با کمک افسران روس و به فرماندهی آنان و بنا به درخواست مخصوص شاه،  واحدی به نام بریگاد قزاق تأسیس شد،  تا جای یک واحد وفادار به شاه خالی نباشد. 

 

      طبقه فئودال حاکم،  به سرکردگی مظفرالدین شاه،  استثمار زحمتکشان را شدید تر کرد،  بیشتر پول های موجود در خزانه دولت و پول هایی که به صورت وام از کشور های دیگر گرفته شده بود،  در دربار شاه توسط نوکران و چابلوسان وی خرج می شد.  همین باعث افزایش نارضایی در میان مردم شده بود،  شورش های خود انگیخته پیوسته در بخش های مختلف کشور،  و در ارتش که حقوق سربازان را ماه ها بعد نیز نمی پرداختند،  در می گرفت.  هر روز قشر های گسترده تری از شهر نشینان،  که جمعیت آنها 15 تا 20 درصد از جمعیت 7 یا 8 میلیونی ایران بود،  به لزوم محدود کردن اختیارات مطلق شاه و ملازمانش پی می بردند.  بورژوازی ضعیف ایران که فاقد حزب یا سازمان سیاسی بود،  و بخشی از طبقه زمیندار که از املاکشان به شکل تجاری بهره برداری می کردند،  و حتی بخشی از علمای دین که امتیاز های اقتصادی و سیاسی شان توسط حکومت شاه پایمال می شد،  همگی به پشتیبانی از جنبش اصلاح طلبانه کشور برخاستند.  در چنین محیطی انقلاب های اروپا و روسیه نقش جرقه ای را داشت،  که در خرمن بیافتد کوچکترین بهانه ای کافی بود،  تا جنبش انقلابی پر دامنه ای آغاز شود.

 

      روز 12 دسامبر 1905 دستگیری،  و آزار چند بازرگان در تهران که به سنگینی مالیاتها،  و طمع کاری های یکی از نوکران بی رحم شاه اعتراض کرده بودند،  خشم شدید مردم را در سراسر کشور را بر انگیخت.   بازار ها و مغازه ها تعطیل شدند،  و در گردهم آیی مخصوصی در یکی از مسجدها اخراج تعدادی از مأموران منفور دولت،  و تشکیل کمیسیون ویژه ای برای رسیدگی به تظلمات مردم خواسته شد.  دولت این گردهم آیی را از هم پراکند،  و خشم توده مردم را باز هم شدید تر کرد.  عده ای از طلاب دینی به نشانه اعتراض پایتخت را ترک گفتند،  تا در حرم حضرت عبدالعظیم حومه تهران متحصن شوند،  یا بست بنشینند.  در آنجا نزدیک به دو هزار بازرگان و صنعتگر به آنها پیوستند،  متحصنین گروهی سخنگو را به نزد شاه،  و عده ای دیگر را برای جلب حمایت مردم به شهرستانها فرستادند.  نا آرامی از شیراز و مشهد آغاز شد،  و در تهران ادامه یافت،  و بخشی از پادگان شهر نیز در آن دخالت کرد.

 

      شاه که از گسترش دامنه این جنبش توده ای به هراس افتاده بود،  تصمیم گرفت امتیازاتی به مردم بدهد،  و قول داد که به خواسته های پیشنهادی مردم عمل کند.  او حاکمان بسیار منفور تهران و کرمان را عزل،  و فرمان تأسیس عدالتخانه را صادر کرد.  با صدور این فرمان متحصنین به تهران باز گشتند،  اما حکومت شاه برای اجرای وعده هایی که به مردم داده بود،  عجله نشان نمی داد،  و امیدوار بود که بتواند جنبش را مهار کند.  در این ضمن موج نارضایتی ها نیرومند تر می شد،  تابستان 1906 گروهی از تظاهر کنندگان تهران،  که یکی از مدافعان سرشناس اصلاحات را آزاد کرده بودند،  مسلحانه از هم پاشیده شدند.  بدینسان فعالیت های توده ای تازه ای در پی آمد،  یک بار دیگر بازارها و مغازه ها را تعطیل کردند،  و تظاهر کنندگان به خیابانها تهران ریختند،  و سربازان شاه به روی ایشان آتش گشودند.

 

 

عکس شماره 1221 ،  عکس روحانیون و بازاریان در باغ سفارت انگلیس تهران.

 

      روز 15 ژوئیه 1906 ، دویست طلبه تهران را ترک کردند،  و راهی قم شدند.  فردای آن روز گروهی از بازرگانان بزرگ،  در باغ سفارت انگلیس در تهران متحصن شدند،  عده آنها تدریجاً افزایش یافت،  و به بیش از سیزده هزار نفر رسید.  آنها چادر ها در باغ سفارت افراشتند،  و در زیر چادرها می زیستند،  و همانجا برای خود غذا می پختند،  هزینه این جمعیت از طرف چند نفر از سرمایه دار پرداخت می شد.  دولت در چند روز اول وقعی به این عمل مردم نگذاشت ولی پس از چند روز سفارت را در محاصره سربازان قرار داد و از ورود اشخاص تازه بسفارت جلو گیری کرد. دو روز بعد شاه مطلع شد که سربازان و افسران آنها پی در پی به انقلابیون ملحق می شوند،  لذا نگران شد درصد صلح با متحصنین بر آمد و از آن ها خواست که تقاضا های خود را اعلام کنند.

 

       خواست های آنان در عریضه ای تنظیم،  و به شاه داده شد،  و به قم و دیگر شهرها نیز فرستاده شد.  این خواستها حکم برنامه ای برای مبارزه انقلابی را داشت،  در این جا علاوه بر خواست های پیشین،  خواست تازه ای برای تدوین قانون اساسی،  و افتتاح مجلس نیز مطرح شده بود.  در بسیاری از شهر های بزرگ مردم از این درخواست تازه پشتیبانی کردند،  امامان و روحانیون قم اعلام کردند،  که اگر شاه به خواسته های متحصنین توجه نکند،  کشور را ترک خواهند نمود.  یک بار دیگر شاه امتیازات تازه ای داد،  صدر اعظم عین الدوله منفور را معزول کرد،  و شخص آزاد منش تری به نام میرزا نصرالله خان مشیرالدوله را به صدرات برگمارشت.

 

      سر انجام در 5 اوت 1906 برابر 13 مرداد 1285،  که مصادف با روز تولد مظفرالدین شاه بود،  شاه فرمانی خطاب به صدراعظم صادر نمود،  که بنام فرمان مشروطیت نامیده می شود،  و در آن دستور انتخابات و گشایش مجلس و شرکت مردم را در کار حکومت صادر کرد.  ولی چون در آن فرمان نامی از ملت برده نشده بود،  متحصنین آنرا نپذیرفتند،  و ناچار فرمان دیگری که مکمل فرمان اول بود بتاریخ 16 مرداد صادر نمود.  بدین طریق تحصن پایان یافته،  مردم ایران جشن برپا ساختند،  و شهرها را چراغان نمودند،  و علما به تهران بازگشتند.  چون انتخاب نمایندگان شهرستانها و اعزام آنها به تهران،  با وجود حکام استبدادی در ولایات بطول می انجامید،  و انقلابیون تهران می خواستند،  بسرعت هر چه تمام تر از مجاهدت خود ثمر گیرند،  پیش از ترک تحصن،  مجلس موقتی همانند مجلس موسسان فراهم کردند،  تا نظام نامه انتخابات عمومی را تهیه کند،  و انتخابات را بعمل آورد،  و مقدمات گشایش اولین مجلس شورای ملی را فراهم سازد.

 

      در آغاز ماه اوت همان سال،  انتخابات برای تشکیل مجلس برگذار شد،  آنگاه متحصنین پراکنده شدند،  و مغازه ها و بازار ها کارشان را از سر گرفتند.  با وجود ماهیت غیر دمکراتیک انتخابات دو مرحله ای،  که دهقانان و کارگران مزد بگیر را از شرکت در آن محروم می ساخت،  این انتخابات نخستین انتخابات در تاریخ ایران بود.  هیجان توصیف ناپذیری در میان توده های مردم به ویژه در میان شهر نشینان بر انگیخت،  در تبریز که مرکز حکومت محمد علی میرزا فرزند و وارث بی نهایت مرتجع شاه بود،  مردم واکنش شدیدی از خود نشان دادند.  کوشش های وی برای جلوگیری از اجرای انتخابات،  مردم تبریز و مناطق اطراف را به حرکت در آورد.  در همین بخش های ایران بود،  که نخستین سازمان های اجتماعی ـ سیاسی توده ای موسوم به انجمنها تشکیل شدند،  به زودی سازمان های مشابه،  در سراسر کشور به فعالیت پرداختند.  بازرگانان، صنعتگران، فقرای شهرها و حتی عده ای از اعضای طبقات مرتجع،  به این سازمانها پیوستند.  ماهیت واقعی فعالیت های این سازمانها به ترکیب و نسبت عناصر دمکراتیک در آنها بستگی داشت.  در میان انجمن های متعدد پایتخت،  حتی انجمنی وجود داشت،  که توسط شاهزاده گان قاجار تأسیس شده بود.  اما بیشتر این سازمانها منعکس کننده آرمانها و خواست های ضد فئودالی توده های مردم بودند،  انجمنها رفته رفته اداره امور بسیاری از شهرها را بدست گرفتند.  تأثیر انقلاب روسیه در استان های شمالی ایران،  موجب پیدایش نخستین سازمان های مخفی دمکراتیک سیاسی،  یعنی مجاهدان در این استانها و در میان ایرانیانی که ترک وطن کرده،  و به ماورای قفقاز رفته بودند شد.  کسبه صنعتگران، دهقانان، فقرای شهرها کارگران، و قشر های پائین روحانیت به این سازمانها می پیوستند.  مجاهدان خواستار اصلاحات بورژوا دمکراتیک بنیادی بودند،  عناصر خرده بورژوا رهبری این انجمنها و سازمانها را بر عهده داشتند.

 

      در اکتبر 1906 نخستین مجلس گشایش یافت،  60 نفر نماینده از تهران و 96 نفر از شهرستانها که جمعاً 156 نماینده،  برای دو سال با تعهد مصونیت نمایندگی بودند.  با وجود پیدایش گرایش های غیر دمکراتیک بیشتر اعضای مجلس،  جلسات آن به روی همگان باز بود،  و آشکارا از روحیه توده های مردم و فعالیت های مجاهدان پایتخت متأثر بود.  وظیفه اصلی مجلس تدوین قانون اساسی بود،  مظفرالدین شاه در پایان ماه دسامبر و چند روز مانده به مرگش،  قانون اساسی را که در مجلس تدوین شده بود،  و حقوق و اختیارات آن را تعیین می کرد امضا نمود.

 

      وقتی محمد علی شاه مرتجع بر تخت سلطنت نشست،  علاقه ای به مجلس و امضای مواد اصلاحی قانون اساسی نداشت،  که ایران را به کشوری با حکومت مشروطه تبدیل می کرد.  در این ضمن بر نا آرامی ها و شورش های مردمی،  در تبریز و شهر های دیگر از جمله تهران افزوده می شد.  توده های کارگر هنوز به شیوه ای خود انگیخته می کوشیدند،  خواسته هایشان را مطرح کنند.  در استان های شمالی شورش های دهقانان،  علیه خانها و زمین داران روز به روز پر دامنه تر می شد.  در تهران کارگران برق و چاپ اعتصاب کردند،  و خواستار تشکیل اتحادیه های کارگری شدند.  امضای موافقتنامه انگلیس و روسیه در اوت 1907،  که ایران را به دو منطقه نفوذ تقسیم می کرد،  موجب تقویت هر چه بیشتر جنبش ملی ایران شد.  مجلس از پذیرفتن این موافقتنامه خود داری کرد،  و موجب اعتراضات توده ها دم به دم نیرومند تر شد.  محمد علی شاه مجبور شد مواد اصلاحی قانون اساسی را امضا کند،  ولی در تهران امیدها برای اجرای کودتای ضد انقلابی خویش داشت.

 

      در قانون اساسی ایران،  آزادی های بورژوازی به ملت داده شد،  و قدرت شاه را مجلس که حق قانون گذاری، حق تصویب بودجه، وامها و امتیازات خارجی را داشت،  محدود می کرد.  در قانون اساسی، انجمنها به عنوان ارگان های انتخابی و دارای حق نظارت بر فعالیت مقامات و سازمان های ایالتی و ولایتی به رسمیت شناخته شدند.  رهبران دینی که توانسته بودند،  نفوذ و اعتبار شان را در اثر مشارکت فعالانه شان در نخستین مراحل انقلاب افزایش دهند،  از طریق این قانون اساسی امتیازات مهمی بدست آوردند،  کمیسیون ویژه ای از علما مأمور رسیدگی بر تطابق یا عدم تطابق قوانین با شریعت اسلام شد،  پدر بزرگ انوش راوید آیت الله حاج میرزا حسین که زندگی نامه او را در راه راستی نوشته ام عضو این کمیسیون بود.

 

      تبدیل ایران به کشوری با حکومت مشروطه سلطنتی،  گامی مترقیانه بود،  ولی معنایش این نبود که شاه و اشراف مرتجع،  خواهان از دست دادن قدرت و امتیازات خود شده اند.  بلافاصله پس از تصویب قانون اساسی،  بورژوازی و زمین داران لیبرال و رهبران دین پیشه،  گمان کردند که انقلاب پایان یافته است،  آنها برای همکاری با پادشاه قانونی کشور آمادگی داشتند.  اما شاه که نیرو های وفادار به خودش را تا نزدیکی های پایتخت آورده بود،  در تابستان 1907 نخستین تلاش خود را برای اجرای کودتای ضد انقلابی به خرج داد.  انجمن های ایالتی و ولایتی،  که به ابتکار سازمان های مجاهدان و واحد های فدایی تشکیل شده بودند،  به دفاع از قانون اساسی بر خواستند.  انجمن های تبریز خواستار سرنگونی شاه شدند،  کوشش برای به قدرت رساندن ضد انقلاب شکست خورد،  در این ضمن رشد فعالیت های سیاسی مردم،  تدریجاً لیبرالها را که در مجلس اکثریت داشتند،  به هراس می انداخت.  آنها با شاه معامله کردند،  و او را بر آن داشتند،  که ریاکارانه به قران سوگند یاد کند،  که قانون اساسی را رعایت خواهد کرد.  در آغاز سال 1908،  بر همگان روشن شده بود،  که کودتای ضد انقلابی دیگری در شرف تکوین است.  

 

      در حالی که نیرو های دمکراتیک،  برای دفاع از قانون اساسی با یکدیگر متحد می شدند،  نیرو های لیبرال مجلس خواستار استقرار نظم شدند،  و یک بار دیگر با شاه به توافق رسیدند.  روز 22 ژوئن در پایتخت حکومت نظامی اعلام شد،  و فردای آن روز بریگاد قزاق به فرماندهی سرهنگ لیاخوف روسی،  مجلس را به توپ بست،  و آنگاه شاه مجلس را منحل کرد.  واحد های فدایی که به دفاع از مجلس آمده بودند،  مورد هجوم توپخانه قرار گرفتند،  موج ترور تهران را فرا گرفت،  نمایندگان جناح مردمی مجلس و نمایندگان متعدد انجمن های دمکراتیک شهر،  با شجاعت تمام به ستایش از انقلاب و انتقاد از شاه بر خاستند،  و بسیاری از روزنامه نگاران و شاعران دستگیر،  و تا حد مرگ شکنجه یا اعدام شدند.  اما این کودتا در تهران به معنای پایان انقلاب نبود،  مرکز اصلی انقلاب به شهر طغیان زده تبریز،  که نیرو های ارتجاعی پس از رویداد های تهران در ماه ژوئن نتوانسته بودند تسخیر کنند،  منتقل شده بود.  قدرت در تبریز در دست انجمنها بود،  بسیاری از لیبرالها پشتیبانی از انجمنها را متوقف کردند،  ولی نمایندگان صنعتگران، دهقانان و عناصر بورژوازی انقلابی آنها را تقویت کردند.  انجمنها بر واحد های فدایی که نزدیک به 20 هزار عضو داشتند،  متکی بودند،  باقر خان و ستار خان،  از فرماندهان و رهبران پیشین مجاهدان،  دفاع از شهر را سازمان دادند.  آنان نظم انقلابی در شهر برقرار کردند،  و اقدامات لازم برای مقابله با احتکار به عمل آوردند،  قیام تبریز ماهیتی مشخصاً دمکراتیک داشت.

 

   پرسش از عموم:  آیا می توانید درس هایی از انقلاب مشروطیت، برای آینده ایران بگیرید؟

 

14 مرداد سالروز انقلاب مشروطیت

 

    در تاریخ 13 مرداد 1285 مظفر الدین شاه فرمانی خطاب به صدر اعظم صادر نمود،  که بنام فرمان مشروطیت نامیده می شود،  در آن دستور انتخابات و گشایش مجلس را صادر کرد.  ولی چون اسمی از ملت برده نشده بود،  انقلابیون آنرا نپذیرفتند،  و ناچار فرمان دیگری که مکمل فرمان اول و شرکت ملت در کار حکومت بود،  در 16 مرداد صادر نمود.

 

     مردم ایران از ابتدای تاریخ تا کنون انقلاب های زیادی کردند،  هر انقلاب پیش زمینه، دوران انقلاب، پس از انقلاب، را داشته است،  در گذشته های دور این زمانها خیلی طولانی بود،  و گاه تا یک قرن می کشید.  در تحقیقات متوجه شده ام،  اولین انقلاب انسانی ایرانی در دوره آخر سلسله هخامنشیان انجام گرفت،  و تمدن ایران را وارد مرحله دیگری از ساختار های تاریخی اجتماع نمود.  در ایران بزرگ تا انقلاب مشروطه چندین انقلاب انسانی انجام شد که هر کدام دلایل تاریخ اجتماعی داشتند،  بی جهت و بی خود انقلابی صورت نمی گیرد،  پیش زمینه هایی می خواهد،  که برای انقلاب مشروطیت از حکومت صفویه آغاز شد.  از ابتدای صفویه نیمی از ایران یعنی تمام سرزمین های مرکزی ایران از تمدن قبیله ای دینی وارد تمدن نو فئودالی شد.  نو فئودالی در دوران صفویه رشد نمود و تکامل یافت،  تا اینکه در نهایت به تشکیلات فئودالی پادشاهی قاجاریه ختم شد.  سازمان قبیله ای دینی در جنگ دائم با نو فئودالی بود،  که از میان آنها نادر شاه قبیله ای با جرگه مغان و زندیه قبیله ای با امتیاز دادن به انگلیسها بیرون آمده بودند.

 

     اما در میان این دو شیوه اجتماعی،  یک نیروی جدید مشغول مانور و تبادل تجاری بین همه منجمله متخاصمین بود.  این شکل جدید اجتماعی نو بورژوازی ایرانی بود،  که در اواخر قاجاریه قدرت گرفت و بعضی از مردم درک کرده بودند،  که دیگر نباید مطیع و فرمانبردار قوانین قبیله ای و فئودالی باشند،  و حق خود را از کشور می خواستند.  چون اینها حرف های جدیدی برای مردم داشتند،  توانستند مردم با هوش را بخود و انقلاب جدید جلب کنند.  کلاً مردمی که در سیستمی تاریخی زندگی می کنند،  نمی توانند درکی از شیوه های جدید و نو آور داشته باشند،  برای اینکه مردم آگاه شوند،  در گذشته های دور چندین نسل طول می کشید،  برای انقلاب مشروطه از اوایل قرن 19 میلادی،  با جابجایی تجارت از شمال کشور به جنوب کشور،  بخاطر جنگ با روسیه در شمال و نفوذ بیشتر انگلیس در جنوب بود.

 

     با این شرایط انقلاب مشروطه به موفقیت رسید،  شاه قاجار که سرکرده تشکیلات فئودالی بود کنار زده شد،  و کشور در دست مردم و نو بورژوازی رشد یابنده قرار گرفت،  در این باره توضیحاتی در راه راستینوشته ام.  آن زمان دمکراسی، فدرالیسم، تشکیلات به شکل امروزی معنی نداشت،  و چون انقلابیون جز خواسته تعریف نشده نو بورژوازی چیز دیگری نمی دانستند،  در مقابل ترفند نو امپریالیسم انگلیس که پادشاهی جدید بورژوازی را آورد مقاومتی نکردند.  باید جوانان با هوش ایرانی مسائل تاریخی را ریشه ای بدانند،  و هر مطلبی را فقط سطحی نگاه نکنند،  آینده ای دقیق و حساس پیش رو داریم.

 

کلیک کنید:  تاریخ انقلاب های انسانی ایران

 

کلیک کنید:  میرزا کوچک خان سردار جنگل

 

کلیک کنید:  کارگزاران و چهره های استعمار

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:56 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

   انقلاب مشروطیت و سه دوره اول مجلس شورای ملی،  گذر مهم تاریخی ایران در ساختار های تاریخی اجتماع از فئودالی پادشاهی قاجاریه به دوره جدید از تمدن ایران را رقم زد.  بعد از دوران انقلابی، مجلس پنجم در نهم آبان 6912 آ،م، برابر با 1304 هـ،خ،  احمد شاه را از سلطنت خلع کرد،  و حکومت موقت را بسردار سپه واگذاشت،  و تعیین پادشاه آینده را بنظر مجلس موسسان محول نمود،  و بلافاصله انتخابات مجلس موسسان آغاز گشت،  و دوره مجلس پنجم پایان یافت.  در 15 آذر 6912 آ،م،  مجلس موسسان گشایش یافت،  و روز 21 آذر طی چهارمین جلسه خود،  مواد 36 و 37 و 38 و 40 قانون اساسی درباره تعیین پادشاه و ولیعهد ایران را تغییر داد،  و سلطنت ایران را به رضا شاه پهلوی سردار سپه سابق،  و رئیس حکومت موقت،  و اعقاب ذکور ایشان واگذاشت.  بدین طریق پادشاهی قاجاریه منقرض گردید،  مراسم تاجگذری روز چهارم اردیبهشت 6913 آ،م، بعمل آمد.

      درباره اتفاقات و مصوبات،  مجلس های چهارم و پنجم و چگونگی تغییر حالت انقلابی مردمی،  به تعیین یک پادشاه دیگر،  زیاد گفته و نوشته اند،  درصورت لزوم باید بیش از پیش تخصصی تحقیق و تحلیل شود.

 

   مهم:  بعد از انقلاب مشروطیت،  مجلس های اول و دوم و سوم،  حرکت های انقلابی را دنبال کردند، ولی با شرایط سخت آنروز،  و قدرت و نفوذ خوانین فئودالی،  گذر تاریخ تمدن ایران از فئودالی پادشاهی قاجاریه،  به بورژوازی دوران جدید بشدت غیر ممکن بود،  و از توانایی انقلابیون خارج بود.  رضا شاه پهلوی در یک فرایند سیاسی توانست قدرت را بدست گیرد،  و او بود که حرکت های جدید تمدنی را در کشور ایران امکان پذیر ساخت.  چون این وبلاگ بمنظور تکرار نوشته های دیگران  و یا قبلاً گفته شده نیست،  آن اقدامات را دوباره ذکر نمی کنم،  فقط اگر در آن زمان،  رضا شاه پهلوی با قدرت وجود نداشت، کشور ایران در ساختار های تاریخی اجتماع در دوران فئودالی سرگردان می ماند.

 

 

   کرونولوژی پادشاهی پهلوی

 

   6912 آ،م، تا 6928 آ،م،  سلطنت رضا پهلوی ـــ  . . . ادامه  بزودی . . .

 

   سوم شهریور 6928 آ،م،  حمله متفقین به ایران و تسلیم شدن ایران،  . . .

 

 

   عکس تاریخی دو شاه پادشاهی پهلوی،  بالا رضا شاه پهلوی و اتاتورک در ترکیه،  عکس شماره 4045.

 

. . . ادامه  بزودی . . .

 

كليك كنيد:  تمدن بزرگ جیرفت

 

كليك كنيد:  تاریخ مواد مخدر در ایران

 

كليك كنيد:  هیئت هدیه آورنده به تخت جمشید

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:56 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      ایران عزیز ما به وبلاگ های پر محتوا جهت ایجاد حرکت عمومی به سمت فرهنگ یادگیری و یاد آوری تغییرات ناپیوسته به شیوه ای موج نو،  احتیاج دارد،  در واقع بسیار احتیاج دارد.  من با داشتن مطالعات تاریخی و جامعه شناسی تاریخي،  گذشته در نشریات می نوشتم،  دو سالی است سعي مي كنم با وبلاگ روشی نو در دنیای جدید را بیازمایم،  آماده هستم در اندازه ای پاسخ گوی عزیزان در دانش جغرافی ـ تاریخی باشم.  یاد آوری نمایم استفاده از لغات سنگین بیگانه لاتین یا عربی بار علمی مطلب را بالا نمی برد،  بلکه با بهره گیری از زبان ساده،  طرح های جدید علمی را گشودن مهم است.  ادامه دارد و بازنویسی می شود.

 

   علم نو برای آینده

 

      در قرن  21  بشر به دست آورد های بزرگ علمی و اجتماعی میرسد،  حرکت سریع رشد تمدن کاملاً در تمام زمینه های این قرن پیداست،  البته قبول پیشرفت های ویژه این قرن در دید تعدادی کمی از مردم، که در جهالت عمیق و با مغزی فسیل شده هستند،  غیر ممکن است.  برای گذر تاریخی از این سال های مهم راهی جدید و مرز های نو فرای دانش و فکر سنتی امروزی می طلبد،  مردم نیازمند ابزاری هستند، که به آنها آگاهی لازم را بدهد.  با وجود وب و اینترنت براحتی امکان آن می باشد تا روشنفکران با تبادل نظر راهی نو برای دیگر هم میهنان عزیزشان بگشایند.  بدین منظور با روش استفاده از اینترنت میتوان بدون هر گونه اختلال در مسائل جانبی زندگی به مرامی نو دست یافت.  باید مسیر فکری توده مردم را در چت ها و فيس بوك ها، وبها و وبلاگها، تحت تاثیر قرار داد،  و نگاهی نو و بینش علمی به آینده و سرنوشت ایجاد کرد.  آنچه که روشنفکران جامعه می توانند انجام دهند،  ابتدا بايد خود را قبول،  و سپس عشق به مردم و میهن داشته باشند،  توانایی و نوع برخورد برای چگونگی این انجام به زمان و تجربه و همگرایی روشنفکران، همراه برداشت موج نو است.  

 

   تغییراتی که می توان بدست آورد:

 

   اول ـ  تغییرات در فکر و بینش،  که چگونه بیاندیشیم،  و از دانش و به چه منظور استفاده و کار نماییم.

 

   دوم ـ  تغیيرات کوچک و معمولی در زندگی،  و پدید آوردن شیوه های نوین برای گذران روزگار مان.

 

   سوم ـ  تغییرات بزرگ و مهم برای جامعه،  و نیز چگونگی و هماهنگی ساخت روش های علمی و ملی.

 

      همانگونه که گفتم،  اينترنت ابزاری نو در قرن 21 است،  که ما را وارد دنياي مجازي می کند،  و مهم ترين چیزی می باشد،  كه تاثير آن در همه جوانب زندگي واقعي بشر به روشني قابل درك و رويت است،  اما افسوس وقتي وارد آن مي شويم بد گویی ها به فراوانی،  و ارزش ها را به ندرت می بینیم!!   اما بايد ديد مقصر چنين وضعيتي كيست؟  و سهم ما در اين ميان چيست؟  هر کاربری چون قطره اي وارد اين فضاي بیکران مي شود،  و با جمع شدن دور هم اقيانوسي تشكيل می دهند.  عشق به ایران عزیز و ملت خوبمان،  که مرکز تمدن هاي جهان است،  به ما راه نیکویی برای پیمودن می دهد.  شما نيز مي توانيد با ایجاد پیوند این وبلاگ،  در وب و سايت خویش،  مرا در انجام کار مهم خدمت ياري نماييد،  که نیاز کار گروهی و موج سومی و نو است،  در این میان برای کشیدن کاربر و خواننده به هر روش و بهایی دست نمی زنم،  بنابر این هرگز از عکس ها و مطالب،  براي خشنودی يا تحريك هوا های نفسانی افراد استفاده نخواهم کرد.

 

      با دانش و تجربه،  و در آزمایشگاه های زندگی و علمی می توان به رمز و راز برتری،  و فراز و فرود ملتها پی برد،   انوش راوید  سعی می کند،  در وبلاگش آگاهی های لازم جهت چگونگی یافتن واقعیتها و حرکت به جلو با استفاده از تجربه ها را بدهد.  در جهانی که بسرعت می رود ما نیز نا چاریم هماهنگ باشیم،  در غیر اینصورت استعمار و امپریالیسم،  که مزه آنرا در چند صده گذشته چشیده ایم، یکبار دیگر خود را به ما تحمیل می کند.  باید همه چیز را بدرستی بشناسیم،  از جمله سرمایه داری ها و کارها و ترفند ها،  و به فرهنگ یاد گیری بسپاریم.  شناختن های درست از چگونگی دانایی قرن 21  بساط خوبی در فکر ما می گستراند،  که میهن و خود و دیگران را نجات می دهیم.  ابتدا می بایست افکار قرن گذشته یا قرن های گذشته را دور ریخت،  و آنچه از تازها می باشد در اندیشه چید.  شجاع باشید و نترسید هیچ اتفاقی نمی افتد فقط شما نو می شوید،  انسانی برای قرن 21 و جهانی دگرگون.

 

   پرسش:  آیا درك جديدي متوجه شدید،  و آیا می توانید نو شوید؟ 

 

      در اواخر دهه اول قرن  21  هستیم و می بینیم و می دانیم،  بسیاری از کشورها به دست آورد های بزرگ علمی و اجتماعی رسیده اند،  آینده متفاوتی  که آینده نگران امروز آن را پیش بینی میکنند،  حتماً اتفاق می افتد،  و باید با دیدی نو بدانیم که چگونه خواهد بود،  تا بتوانیم بر آن تاثیر گذاریم،  در این روزگار ما میتوانیم با دانش و بینش نو مسئول سرنوشت خود و اطرافمان باشیم،  و دیدی علمی و نو به همه چیز داشته باشیم.  اهرم های تغییرات و حرکت از قرن سابق به این قرن در دست روشنفکران اینترنتی است،  اما اول باید بوسیله ای از چگونگی این حرکت سریع آگاه شد،  و با هماهنگی به رشد آينده و تمدن نو رسید،  که برای شخصیت ایرانی برازنده است.

 

   جغرافی ــ تاریخ

 

      جغرافیای طبیعی نقش تعیین کننده ای در تاریخ داشته،  و تاریخ با ساختار جغرافیایی شکل گرفته است،  با دانایی قرن 21 راه برای بررسی حوادث و رخداد های تاریخی در زمینه علم جغرافیا ـ تاریخ فراهم آمده است.  در طول تاریخ از دانش جغرافیای طبیعی برای نبردها استفاده می گردید،  ولی از آن برای ارتقاع علم تاریخ و تحلیل و تعلیل تاریخ اجتماعی نتوانسته اند بهره ای بگیرند،  منجمله از دلایل نقش جغرافیا در رشد و تکامل جامعه بشری چیز مهمی گفته نشده است.  از تجربیات جغرافی دانها در نبرد های کوهستانی و سردسیر، بیابانی و سوزان، اقیانوس های پر طوفان و جنگل های پر باران بهره برداری زیادی می شد،  اما دروغ گویان و نویسندگان داستان هایی چون دروغ های حمله اسکندر مقدونی و چنگیز مغول و حمله اعراب بیابانی هرگز جغرافی نمی دانستند،  و نتوانستند از تجربیات علم جغرافیا ـ جنگ در دروغ هایشان استفاده نمایند،  تا بلکه کمی واقعی تر بنویسند.

 

      اولین بار در هزاره سوم قبل از میلاد،  حکومت های بین النهرین چون سومر با انباشت مازاد محصولات،  جمع آوری ثروت را ابداع کردند،  بنا بر این وسعت اراضی ابزار قدرت شد،  که در واقع نقش جغرافیا در تاریخ است.  اما هر گز در تاریخ کسی نتوانست رابطه آشکار جغرافی ـ تاریخ را عالمانه بنویسد،  و به صورت آکادمیک و سلسله مرتب دسته بندی نماید،  پنج تمدن و فرهنگ اصلی ایرانی شکل گرفته در ایران بزرگ حاصل نقش جغرافی ـ تاریخ است.  گاه در امور نظامی و مالیاتی از جغرافی دانان و تاریخ نویسان هم زمان استفاده گردیده، ولی هرگز مجموعه کاملی در یک علم از آنها دیده نشده است،  در تمام ماجرا های کوچک و بزرگ تاریخی جای علم جغرافیا ـ تاریخ خالی است.  اندیشمندان و استراتژیست های قرن 20 پیرامون جغرافیا ـ جنگ یا جغرافی ـ امنیت نظریه های ژئوپلتیک و ژئواستراتژی ارایه داده اند،  ولی هرگز آنها نقش جغرافی ـ تاریخ را نتوانستند بیابند و از آن علم بهره برند.  مولفه ها و فاکتور های فیزیکی و فرهنگی جغرافیا را بدون درک زیر ساخت های جغرافی ـ تاریخ بکار بردند،  فقط پژوهش آنها به آثار کلاسیک موجود و تبیین و طراحی دانش نظم جغرافیا بود.

 

      بسیاری از تاریخ نویسان در طول زمان عوام پسندانه و بویژه برای خوشایند حاکمان به تعریف و تمجید و بزرگ و کوچک شمردن پرداخته اند،  ولی هرگز از علم جغرافی ـ تاریخ بهره ای نداشتند،  امروز هم بصورت کاملاً غیر منطقی همان نوشته ها را هر کسی از دیگری دوباره نویسی می کند.  هر گز در کتاب های تاریخی و تاریخ اجتماعی دیدگاه های جغرافیایی بطور کامل دیده نشده است،  هیچ وقت چگونگی شکل گیری های فرهنگ بشری زیر نفوذ غیر عمدی جغرافیای طبیعی گفته نشده،  عوامل شکل گرفتن تمدنها، قبایل بدوی، قبایل اولیه، حکومت های شاه خدایی،  سازمان قبایل دینی،  فئودالی و بورژوازی و سرمایه داری را که نتیجه جغرافیا به تمام معنی آن است،  یعنی طبیعی، انسانی، اقتصادی، در تاریخ به حساب نیامده،  بدین جهت تاریخ نگاری پوپولیستی خوشایند حکومت های دمگراف قرار گرفته،  و آکادمسین های غربی هم که سر دمداران علوم در قرون جدید و حاضر هستند،  منافع استعمار و امپریالیسم را در نظر گرفته،  و علم جغرافی ـ تاریخ برای آنها اهمیت نداشته،  فقط پول مهم بوده است.

 

      بزودی زمان و مکانی که در آن بسر می بریم به تاریخ می پیوندد،  شاید بپرسید مکان چرا؟  در واقع این مکان است که فعلیت ما را شامل می شود،  مکان ما را ساخته،  و ما مکان را آراییده ایم و در آینده مکانی که از آن می گوییم چنین نخواهد بود.  با دید تاریخ و فرهنگ یادگیری،  در آینده مکان فعلی ما،  اقتصاد دیگر و انسان هایی ديگر خواهد داشت،  که هر چند ممکن است با ما هم ریشه باشند،  ولی تفاوت هایی خواهند داشت،  و جغرافیای طبیعی را هم باید با نگرشی خاص زمان بررسی کرد.  پرسش بنیادی این است،  که در آینده علم جغرافیا ـ تاریخ چه نقشی خواهد داشت،  استدلال ها و شواهد این پژوهش چه می تواند باشد،  دینامیسم ارتقاعی آن چگونه باید طراحی شود،  تا نگرش ها و تعریف های کلاسیک را تحت شعاع قرار دهد.

 

   پرسش: هویت خواهی و در کانون بودن این علم مهم چطوری شکل خواهد گرفت؟

 

. . . ادامه دارد و بازنویسی می شود. . .

 

 

   عکس تاریخی یک سید ایرانی،  حدود 1300 خورشیدی،  مشروح در تاريخ انديشه در ايران،  عکس شماره 1223.

 

کلیک کنید:  کارگاه فکر سازی

 

کلیک کنید:  سازمان آینده بینی

 

کلیک کنید:  نگرشهای نو به جهان

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:56 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      جشن های ایران باستان،  دلیل شکوفائی جامعه،  کلیه ملتها و مردم قاره کهن و ایران باستان، روز هاي بسياري از سال را شادمانه جشن مي‌گرفتند، و در اين روزها با مراسمي دل‌انگيز و شادي‌آفرين، فرشتگان نيكي را تقديس و اهورامزا را ستايش مي‌كردند.  به همين جهت است كه در اكثر كتيبه ‌هاي ايران باستان با چنين مضاميني روبرو مي ‌شويم، اهوارامزدا مردم را آفريد . و از خداي بزرگ و يكتا كه به شهر شادي ارزاني فرمود، سپاسگزاري شده است . تعداد جشن‌ها در  ايران بزرگ  زياد و رسم براين بود كه كليه جشن‌ را با پرستش اهوارامزدا آغاز مي ‌نمودند. بدين معني كه پيش از شروع برنامه ‌هاي اصلي جشن دعايي از اوستا خوانده، و سپس برنامه‌ اصلي جشن آغاز مي‌ گرديد . از بسياري جشن‌ها در ايران باستان چنين پيداست كه ايرانيان براي شادي‌هاي زندگي ارزش فراوان قائل بودند، و طبع انساني و روح دادگري و بي ‌زاري از خون‌ريزي، و گرايش به راستي و درستيكرداري و مهرباني خود دليل بارزي بر طبع لطيف و شادي آفرين نياكان ما مي‌باشد. همانطور كه گفته شد، جشنهاي ايران باستان از دو دسته بزرگ، سالانه،  و ماهيانه،  تشكيل مي‌شد كه جشن ‌هاي سالانه، به ترتيب درجه اهميت و برزگداشت عبارتند از:
 
     1 ـ جشن نوروز يا جشن بهاران، که معرف حضور همه است.  2 ـ  جشن مهرگان، كه از اول مهر تا 30 روز تمام جشن برپا مي‌كردند، اين عيد به مناسبت پيروزي فريدون بر ضحاك ماردوش است.  3 ـ جشن سده يا سدك، كه به مناسبت سپري شدن صد روز از زمستان برپا مي‌شد، و به نام جشن پيدايش آتش معروف است.  4 ـ جشن زايش آشوزرتشت،  كه در روز ششم از ماه فروردين برپا مي‌شد، و روز خانواده  بود، زيرا در اين روز مشيه و مشيا د مرد و زني،كه در آيين مزديستي مانند آدم و حوا مي‌باشند،به دنيا آمده‌اند.  5 - جشن‌هاي گامان بار، كه در شش نوبت و هر نوبت به مدت پنج روز، يعني روي هم يك ماه در هر سال برگزار ميشده است . 6ـ جشن سيرسور، كه در روز چهاردهم دي ماه به منظور دفع آفات شيطاني، و امراض گوناگون برگزار ميشد و آن را سير سور مي‌گفتند.  7 ـ جشن پنجه يا پنجه درديده، كه در اواخر ماه دوازدهم برگزار مي‌گرديد، و براي شادي روان گذشتگان و دستگيري از مستمندان پرداخته مي‌شد، و با خواندن سرودهايي از اوستا، آمرزش و رستگاري نياكان خود را از اورمزد توانا مي خواستند.         . 

      اما جشن‌ هاي ماهيانه بدين ترتيب بود، كه چون نام هر يك از روزها با نام همان ماه همزمان، و مطابق مي‌شد، آن روز را جشن مي‌گرفتند پس در هر ماه يك روز مخصوص جشن ماهيانه بود، به جز ماه دي كه سه جشن داشتند   .بنابراين، با توجه به صورت اسامي روزهاي جشن‌هاي ماهيانه از اين قرار بوده است:

   1 ــ  نوزدهمين روز در فروردين ماه ،      جشن فروردينگان
   2 ــ  سومين روز در ارديبهشت ،            جشن ارديبهشتگان 
  3 ــ  ششمين روز خورداد ماه ،              جشن خوردادگان 
  4 ــ  سيزدهمين روز در تيرماه ،             جشن تيرگان 
  5 ــ هفدهمين روز در امردادماه ،           جشن امردادگان 
  6 ــ  چهارمين روز در شهريورماه ،         جشن شهريورگان 
  7 ــ  شانزدهمين روز در مهر ماه ،          جشن مهرگان 
  8 ــ  دهمين روز در آبان ماه ،                جشن آبانگان 
   9 ــ  نهمين روز در آذرماه ،                   جشن آذرگان 
   10 ــ  هشتمين روز در ديماه ،                جشن ديگان 
  11 ــ  پانزدهمين روز در ديماه  ،             جشن ديگان 
  12 ــ  بيست و سومين روز در ديماه ،     جشن ديگان 
  13 ــ دومين روز در بهمن‌ماه  ،            جشن بهنمگان 
  14 ــ  پنجمين روز در اسفندماه ،           جشن اسفندگان  
      فرهنگ و تمدن درخشان جمیع مردم ايرانيان باستان،  گنجينه عظيمي‌ از هنر، انديشه، اخلاق، فرزانگي، آداب و رسوم و سنن است.  آنها همواره کوشیده اند با اقدامات موثر و گوناگوني، كه اندیش مندان در جهت رفاه و تامين اجتماعي مردم اين سرزمين به عمل آوره اند،  موضوعات مهم و حياتي و جشنها را در ميان مردم به بهترين نحو به اجرا در آورند.  زيرا دريافته‌ بودند، كه سر یا راز بقا و در واقع علم جامعه شناسی در جهت توسعه جامعه و بهتر زیستن، و به سوي تعالي و سر بلندی است،  تا اين مهم حاصل نيايد جامعه و حكومت دوام نمي‌آورد.  بدين منظور آنان با استفاده از تمام عوامل ممكن كه شرح آنها گذشت تلاش كردند،  تا حداكثر رفاه و بهزيستي و امنيت اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي و... را در جامعه به وجود آورند.  علاوه بر آن كوشيدند،  تا فرد ايراني را چنان پرورش دهند،  كه براي جامعه عضو مفيد و سودمندي باشد و وظايف خود را در قبال ميهن به انجام برساند، و با عادت دادن كودكان و جوانان به كار هاي دسته جمعي، حس همكاري و جوان مردي را در ايشان ايجاد نموده، و در انجام وظايف اجتماعي و حفظ حقوق خود و ديگران كوشا باشند.  ازقوانين جمعي پيروز نمايد آن را محترم دارد، و گذشته از آن از انديشه‌ و كردار نكوهيده در امان باشند.  زيرا مي دانستند كه،  دل تهي بدي جويد و دست تهي به گناه گرايد، از اين رو برماست كه ميراث فرهنگي و بزرگان گذشته، را مقدس و محترم شماريم بدينوسيله از خود بيگانگي و فرار مغزها در جامعه جلوگيري نماييم .

    نوروز

      نوروز، از جشن‌های باستانی محدوده جغرافیایی  قاره کهن،  یعنی کشور های ایران، آذربایجان، افغانستان، تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان، قرقیزستان، قزاقستان، قفقاز و بخشهای کرد نشین کشور های، عراق و ترکیه و سوریه است که در روز اول فروردین، 21 مارس هر سال برگزار می ‌شود.  برگزاری جشن نوروز همچنین در زنگبار واقع در افریقای شرقی، که در قدیم سکونت گاه ایرانیان مهاجر بوده رواج دارد.  عده زیادی فرق میان نوروز و لحظهٔ تحویل سال نو را درست نمیدانند.  تعریف درست نوروز نخستین روز سال در تقویم ایرانی است یعنی یکم فروردین ماه و یا روز اورمزد از ماه فروردین.  لحظهٔ آغاز نوروز درست پس از نیمه شب است و این یک لحظهٔ تقویمی است.  لحظهٔ تحویل سال یک واقعه یا لحظهٔ طبیعی است و زمان آن می‌ تواند ساعت‌ها با لحظهٔ آغازین روز یکم فروردین فاصله داشته باشد.   بنابر این، لحظهٔ تحویل سال در سراسر جهان یکیست، ولی لحظهٔ آغاز نوروز (یکم فروردین) نسبی است،  نسبت به خط استاندارد زمان بین المللی، که سابقا به خط  گرینویچ مشهور بود، و هنوز هم اکثر مردم آن را به همین نام میشناسند.  پیشینه نوروز به باور زرتشت، ماه فروردین (نخستین ماه گاهشماری خورشیدی ایرانیان) به فره وشی (سرزندگی) اشاره دارد به اينكه، که دنیای مادی را در آخرین روزهای سال دچار دگرگونی می‌کند. 

      زرتشتیان ده-روز را برای اینکه روح نیاکان خود را شاد کنند، گرامی میدارند،  ممکن است این سنت که، برخی پیش از نوروز به گورستانها می‏روند، ریشه در این باور داشته باشد.  یک روایت در مورد خاستگاه نوروز این است که در این روز کیا خسرو، پسر پرویز بردینا، به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را به اوج شکوفایی خود رساند.  روایت دیگر این است که در این روز ویژه (یکم فروردین)، جمشید، پادشاه پیشدادی، بر روی تخت طلایی نشسته بود،  در حالی‏ که مردم او را روی شانه‏ های خود حمل می‏کردند.  آنها پرتو های خورشید را بر روی پادشاه دیدند و آن روز را جشن گرفتند.  در زمان های کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین آغاز می‏شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می‏کشیده‏ است.  در بعضی از دربار های سلطنتی جشن‏ها یک ماه ادامه داشت.  مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت.  شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی بود، در حالیکه طی باقی مانده ماه، هنگامی ‏که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می‏ پذیرفتند، جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.  جشن نوروز از آیین‌های باستانی و ملی ایرانیان می‌‌باشد.  جزئیات چگونگی این جشن تا پیش از سلسله هخامنشیان بر ما پوشیده است.  در اوستا نیز هیچ اشاره‌ای به این جشن نشده است. همچنین از دید مذهب و باورهای دینی ایرانیان باستان در ارتباط با این جشن اطلاعاتی در دست نیست.  اگرچه مطالبی کلی در تعداد اندکی از کتابهای نوشته شده در روزگار ساسانیان درباره جشن نوروز وجود دارد.

    با استناد بر نوشته‌ های بابلیها، شاهان هخامنشی در طول جشن نوروز در ایوان کاخ خود نشسته، و نماینده گانی را از استان‌ های گوناکون، که پیشکش‌هایی نفیس همراه خود برای شاهان آورده بودند می ‌‌پذیرفتند.  گفته شده که داریوش کبیر، در آغاز هر سال از پرستشگاه  بال مردوک، که از خدایان بزرگ بابلیان بود دیدن می‌‌کرد. همچنین در حکومت پارتیان و پادشاهی ساسانیان همه ساله نوروز را با بر پایی مراسم و تشریفات خاصی جشن می‌‌گرفتند.  صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ می‌‌شد.  سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد می‌‌شد.  و سپس والامقام ‌ترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌ هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت،  در حین زمزمه دعا وارد کاخ می‌‌شد.  پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه می‌‌کردند.  شاه پیشکش‌های نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش می‌‌کرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجر های گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هر یک از آنها کاشته می‌‌شد.  در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را بر داشته و آنها را کف کاخ می ‌‌پاشیدند و تا روز  16 فروردین که به آن روز مهر می ‌‌گفتند، آنها را بر نمی داشتند.  روشن کردن آتش هنگام عصر یکی دیگر از رسومی بود که بین مردم در نوروز عمومیت داشت.  ریشه مراسم روشن کردن آتش، توسط ایرانیان در آخرین چهارشنبه سال نیز به همین عمل ایرانیان باستان باز می گردد. ایرانیان باستان به آتش احترام می‌‌گذاشتند.  آن زمان عقیده بر این بود که آتش موجب تصفیه هوا می‌شود.  در نخستین بامداد نوروز، مردم روی یکدیگر آب می‌‌پاشیدند.  پس از گرویدن به اسلام نیز این رسم بجا مانده است با این تفاوت که به جای آب از گلاب استفاده می‌شود. 

      از دیگر رسوم نوروز، حمام رفتن و هدیه کردن شکر به یکدیگر در روز ششم فروردین بود.  یکی از با شکوه ‌ترین سنتها نیز سبز کردن دانه گیاه در یک ظرف است،  که به آن سبزه گویند.  آیین‌های نوروزی از جشن‌های متعددی که در ایران باستان مرسوم بوده، یا از جشن‌های اندکی که از آن عهد به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست.  نوروز جشنی است که یک جشن کوچک‌تر (چهار شنبه سوری) به پیشواز آن می ‌آید و جشنی دیگر (سیزده بدر) به بدرقه آن.  و نماد آن انداختن  سفره هفت سین است.  نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده است، که امروز تنها برخی از آنها بر جای مانده و پاره ‌ای در دگر گشت‌های زمانه از بین رفته ‌اند.  از رسم‌های بجا مانده یکی راه افتادن  حاجی فیروز است.  خانه تکانی از دیگر آئین‌های نوروز است،  ده پانزده روز مانده به نوروز (سال نو) خانه تکانی شروع می‌شود.  در این آئین، همه وسایل خانه گردگیری و شستشو می ‌شود و پاک و پاکیزه می گردد.  چنان زوایای خانه را می‌‌روبند،  که اگر تا یک سال دیگر هم آن زوایا از چشم خانم خانه پنهان بماند یا فرصت پاکیزه سازی آنها به دست نیاید،  قابل تحمل باشد. وسواس برای این پاکیزه سازی تا به حدی است که در و دیوار خانه اگر نه هر سال، هر چند سال یکبار نقاشی می‌شود.  پس از خانه تکانی،  نوبت سبزه کاشتن می‌شود.  مادران حدود یک هفته مانده به نوروز، مقداری گندم و عدس و ماش و شاهی در ظرف‌هایی زیبا می ‌‌ریزند، و خیس می ‌دهند تا آهسته آهسته بروید، و برای سفره نوروزی آماده گردد.

      پس از شکل گیری روش‌های جدید ارتباطی موج نو مانند نامه ‌نگاری،  یا شکل جدیدتر آن نامه‌ های الکترونیکی رواج یافته،  ارسال کارت شاد باش است.  یک هفته پیش از آغاز سال نو، زمان ارسال کارت‌های شاد باش فرا می ‌رسد، فرستادن کارت شاد باش برای همه دوستان و آشنایان، و اقوامی که در دیگر کشورها یا شهرها زندگی می ‌کنند، البته کاری پسندیده است، امروزه و بعد از رواج تلفن بیشتر به یک تلفن برای گفتن تبریک سال نو پس از تحویل سال بسنده می‌کنند.  دید و بازدید رفتن تا پایان روز  12 فروردین ادامه دارد. اما معمولاً در همان صبح نوروز به دیدن اقوام نزدیک، مانند پدر و مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگ، پدر و مادر زن یا شوهر، عمه، عمو، خاله، دائی و… می‌‌روند.  روز های بعد نوبت اقوام دورتر فرا می‌‌رسد، و سر فرصت به دیگر اقوام و دوستان سر می ‌‌زنند و دیدارها تازه می ‌کنند.  حتی اگر کسانی در طول سال به علت کدورت‌هایی که پیش آمده از احوال پرسی یکدیگر سر باز زده باشند، این روزها را فرصت مغتنمی برای رفع کدورت می ‌‌شمارند و راه آشتی و دوستی در پیش می ‌‌گیرند.  آنجا که مدارس در ایام نوروز تا  14 فروردین تعطیل است،  فرصت خوبی برای سفر کردن به دست می ‌آید.  پس گروه کثیری از مردم به شهرهای دیگر، و نقاط خوش آب و هوای کشور که در ایام نوروز از آب و هوای معتدل، برخوردار است، سفر می‌کنند.  اما این سفرها نیز خالی از دید و بازدید نیست.  مردم به دیدار یکدیگر می‌‌روند و دیگران را به شام و ناهار دعوت می‌کنند.  سفرهای زیارتی نیز که از دیرباز مرسوم بوده، همچنان رونق دارد. به این معنی که عده زیادی شب عید به قم یا مشهد می‌‌روند، و پس از یکی دو روز به خانه و کاشانه خود باز می‌‌گردند.

      دیگر آیین ها آداب و سنن مربوط به نوروز که در گذشته بیش از امروز بوده است.  تا چند دهه پیش در برخی نواحی ایران، نوروز خوانی مرسوم بوده است.  در گیلان و مازندران و آذربایجان، از حدود یک ماه پیش از فرارسیدن نوروز، کسانی در روستاها راه می ‌افتادند و اشعاری در باره نوروز می خواندند.  اشعاری که بنا بر تعلقات مذهبی شیعیان با مضامین مذهبی آمیخته بود و ترجیع بند آن چنین بود:  باد بهاران آمده، گل در گلستان آمده / مژده دهید بر دوستان، …این پیک‌های نوروزی، در مقابل نوروزی خوانی از مردم پول یا کالا می‌‌گرفتند، و سورسات نوروزی خود را جور می‌‌کردند.  تا چهل پنجاه سال پیش به راه انداختن میر نوروزی نیز یکی از آئین‌های رایج بوده است.  داستان میر نوروزی این است که در پنج روز آخر سال اداره و فرمانروایی شهر را، به فردی از پائین ‌ترین قشرهای اجتماعی می ‌سپردند، و او نیز چند تن از مردم عوام را به عنوان خدم و حشم و عامل خود انتخاب می‌‌کرد، و فرمان‌های شداد و غلاظ علیه ثروتمندان و قدرتمندان می‌داد.  آنها نیز در این پنج روز حکم او را کم و بیش مطاع می‌‌دانستند،  و تنها در موارد پولی به چانه زدن می‌‌ پرداختند.  پس از آن پنج روز نیز میر نوروزی مطابق سنت از مجازات معاف بود، و هیچ کس از او بازخواست نمی‌کرد، که چرا در آن مدت پنج روز چنین و چنان کرده است. 

   سپندارمذگان

        منم زاده سپندارمذ گان ، به پاسداشت آیین ایرانی نه والنتین غربی ،، ایران باستان،  از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق داشتند.  در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با  29 بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از  روز والـنـتـاین فرنگی. این روز«سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان» نام داشته است. در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به‌عنوان مثال روز اول « روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم  اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است، و روز پنجم « سپندار مذ» بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است.  یعنی گستراننده، مقدس، فروتن.  زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌‌ورزد.  زشت و زیبا را به یک چشم می‌‌ نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌‌دهد.  به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به‌عنوان نماد عشق می ‌‌پنداشتند.

      در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌‌شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌‌شد، جشنی ترتیب می‌‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه.  مثلاً شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می‌‌گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندار مذ نام داشت، که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می ‌‌گرفتند. سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می ‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌ کردند.  ملت ایران از جمله ملت هایی است، که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، و به مناسبت های گوناگون جشن می‌‌گرفتند، و با سرور و شادمانی روزگار می گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً  جهان بینی ایرانیان باستان است.  انوش راوید

   روز والنتاین

      در داستانی ساختگی و بدون تحلیل جامعه شناسی سپندارمذ گان  ملت ایران بزرگ  را روز والنتاین، (روز عشاق و یا روز عشق ورزی) نامیده اند.  این روز را مصادف با  26بهمن ( 14 فوریه )، در بعضی فرهنگها که روز ابراز عشق است مانند بسیاری چیزها از ایرانیان گرفته اند.  این ابراز عشق معمولاً با فرستادن کارت والنتاین به صورت ناشناس انجام می‌شود.  سابقهٔ تاریخی روز والنتاین به جشنی که به افتخار قدیس والنتاین در کلیساهای کاتولیک برگزار می‌شد، باز می‌گردد. در سده سوم میلادی که مطابق می‌شود با اوایل  شاهنشاهی ساسانی در  ایران،  در روم باستان فرمانروایی بوده است، بنام کلودیوس دوم. کلودیوس عقاید عجیبی داشته است از جمله اینکه  سربازی خوب خواهد جنگید که  مجرد باشد. از این رو ازدواج را برای سربازان امپراتوری روم قدغن می‌کند. کلودیوس به قدری بی‌ رحم وفرمانش به اندازه‌ای قاطع بود که هیچ کس جرات کمک به ازدواج سربازان را نداشت. اما  کشیشی به نام والنتیوس (والنتاین)، مخفیانه عقد سربازان رومی را با دختران محبوبشان جاری می‌کرد. کلودیوس دوم از این جریان خبردار می‌شود و دستور می‌دهد که والنتاین را به زندان بیندازند. والنتاین در زندان  عاشق دختر زندانبان می‌شود. سرانجام کشیش به جرم جاری کردن عقد عشاق، با قلبی عاشق اعدام می‌شود. بنابراین او را به عنوان فدایی و شهید راه عشق می‌دانند، و از آن زمان نهاد و نمادی می‌شود برای عشق!

   لازانيا

      آيا مي دانيد خوراك لازانيا غذايي است، كه ايرانيان باستـــان آن را ابداع كردند! سرگذشت اين خوراك ايراني و نحوه گزيدن نام آن در تاريخ اينــگونه به نگارش آمده: حامي جان،يكي از پادشاهان سلسله هخامنشيـــــان بود كه داراي سه فرزند دختر به نامهاي ليلا ، زيبا و پنيا بود. گستره ايران زمين در هنگام حكمرانيش، از شرق تا چين و از غرب تا اسپانيـا و از شمال تا روسيه و از جنوب، كل كشور هاي حوزه خليج( هميشه فارس) را دربــر مي گرفت. هر هنگام كه حامي جان بردشمنان اين مرز و بوم پيروز مي گشت، به دستـور او تمامي  ايرانيان در جشن و پايكوبي بودند،  و از بهترين خوراكي ها تنـــــــاول مي نمودند. در يكي از جنگها ، سپاهيان امپراطوري يونان به ايران يورش آورده و پس از تحمل خسارات جبران ناپذير مجبور به عقب نشيني شدند،  و تعدادي از يونانيان نــيز در بند قرار گرفتند،  كه در اين بين ، سه پسر فرمانرواي يونان نيز ديده مي شدند.  دختران پادشاه هنگامي كه اين سه پسر را ديدند از پدر خود درخواست آزادي آنان را نمودند.  پادشاه براي دختران خود پيش شرطي را تعيين كرد. آنان مي بايست هر سه با هم  غذايي را طبخ نمايند كه تاكنون ابداع نشده بود، و اگر از عهده اين كار بــر مي آمدند،  فرزندان فرمانرواي يونان آزاد مي شدند. جالب اينكه دختران پادشاه با سرافرازي از عهده اين كار برآمدند. و بــراي نام گذاري  اين غذا از همه ايرانيان دعوت به همكاري شد. از ميان مردم، كشاورزي بر خواست و رو به پادشاه گفت: نام اين غذا را لازانيا كه برگرفته از نام فرزندان پادشاه است پيشنهاد مي دهم. پيشنهاد آن كشاورز پذيرفته شد و به پاس اين مهم، حكمراني ولايت عراق و اسپانيا را به او دادند.    

          ليلـا    زيبا    پنيا 

    جشن اسفندگان،  جشن بانوان

GetBC(11);

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:55 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  سخنی با جوانان عزیز ایرانی که در مجموعه گرایشات جغرافی ــ تاریخ تحقیق می کنند،  نام و مکان تعدادی از سایت های تاریخی ایران را نوشته ام،  شخصاً بسیاری از آنها را بازدید کرده و در مقالات وبلاگ هایم از آنها نوشته ام.  از شما عزیزان تقاضا دارم ضمن بازدید و مطالعه های بیشتر بدور از دروغ های تاریخ،  با هوش و توانایی های تاریخی خود،  آنها را کاوش نمایید.  به مرور این لیست را کامل می نمایم.

 به ترتیب:   نام سايت . . .  مکان سايت . . .  دوره تاریخی . . .

تپه اهرنجان ــ  واقع در دشت سلماس واقع در آذربایجان در شمال غرب ارومیه،  دوره برنز I و II آهن  II.III، سفال قابل مقایسه با نوع سرابی،  دشت نسا، شاموت گیاهی لعاب گلی غلیظ قرمز یا کرم منقوش با تزيينات ساده هندسی.

تپه یانیک ــ  اطراف دریاچه ارومیه 32 کیلومتری جنوب غربی تبریز و در حدود 5کیلومتری غرب خسرو شهر دوره نوسنگی از 6000 ق.م تا 600 ق.م عصر آهن، نیمه دوم هزاره 3 ق.م،  طبقات مس قابل مقایسه با دالما.

تپه سیوان ــ  دره مراغه در 25 کیلومتری غرب دریاچه ارومیه،  سفال ها با مشخصات دالما و پیزدلی.

تپه پیزدلی ــ   گوشه شمال شرق دره سولدوز در جنوب دریاچه ارومیه در 6 کیلومتری حسنلو،  مقایسه یا حسنلو و عبید VIII./ 3510- 3586- 3688 ق.م، سفال دست ساز، خمیر خشن و شاموت گیاهی قرمز، نخودی، سبز.

تپه دالما ــ  جنوب غرب دریاچه ارومیه در حدود 5 کیلومتری غرب تپه حسنلو 5000 ق.م تا 4000 ق.م، سفال منقوش با تزئینات افزوده، سفال ساده، سفال با لعاب گلی غلیظ.

تپه حاجی فیروز ــ  در بخش شرقی دریاچه سولدوز در 2کیلومتر حسنلو.

تپه علی کش ــ  موسیان و دهلران عیلام 9000 ق.م.

تپه سبز ــ   ناحیه دهلران در 16 کیلومتری تپه علی کش واقع شده در موسیان 9000 ق.م.

تپه موسیان ــ  ناحیه دهلران در یک کیلومتری غربی رودخانه دوایریچ در فاصله 5/2 کیلومتری شرق تپه علی کش.

تپه اشرف آباد ــ  ناحیه دهلران در 5/1 کیلومتری شمال غرب تپه سبز و رودخانه مهمه.

تپه سفید ــ  ناحیه دهلران، سفال های خزینه.

تپه چغاسفید ــ  در ناحیه دهلران،  آثار قابل مقایسه با تپه سبز و مهمه.

تپه خزینه ــ  در ناحیه دهلران یک کیلو متری رودخانه دوایریچ در منطقه دهلران.

تپه فروخ آباد ــ  در ناحیه دهلران در کنار رودخانه مهمه، سفال خزینه، مهمه، بیات.

تپه جعفرآباد ــ  در 7 کیلو متری شوش در کنار رودخانه شائور و جاده اندیمشک و اهواز است، تمدن های ما قبل عیلامی، شوش و تمدن سوزیانا.

تپه جوی ــ  در شمال تپه جعفرآباد در سمت راست جاده اندیمشک، اهواز، خوزستان، تمدنهای ماقبل عیلامی، شوش و تمدن سوزیانان.

تپه بندپال ــ  در ناحیه خوزستان در سمت چپ جاده اندیمشک، اهواز،  تمدن های ما قبل عیلامی، شوش و تمدن سوزیانان.

تپه بوهلان ــ  ناحیه خوزستان، تمدن های ما قبل عیلام، شوش و تمدن سوزیانان.

شوش ــ  ناحیه خوزستان، عیلام و هخامنشی.

تپه چغانبوت ــ  ناحیه خوزستان در 6کیلوتری غرب چغامیش.      

تپه چغامیش ــ  در ناحیه دزفول خوزستان،  هزاره 3 تا 5 ق.م تمدن سوزیانا.

تپه تولایی ــ   در ناحیه خوزستان در 15کیلو متری اندیمشک در حوزه رودخانه دز، دوره شاهنشاهی ساسانیان.

تپه تل ــ  جنوب اهواز ،  از هزاره 5 ق.م تا 10هجری.

تپه آسیاب و سراب ــ  کرمانشاه، تپه آسیاب هزاره 8 ق.م سراب 7 و 6 ق.م.

تپه سیابید ــ  کرمانشاه، هزاره 7و8 ق.م.

تپه مودیان ــ  کرمانشاه،  هزاره 7 و 8 ق.م.

تپه عبدالحسین ــ  در توابع شهرستان نهاوند،  هزاره 5 تا 7 ق.م.

تپه گنج دره ــ  کرمانشاه،  هزاره 8 ق.م.

تپه گوران ــ  کرمانشاه دره حاصلخیز هلیلان،  6500 ق.م تا 5500 ق.م         دارای دو دوره نو سنگی بی سفال و با سفال است.

تپه سه گابی ــ  کرمانشاه در ناحیه کنگاور، هزاره 5 ق.م تا دوره ماد.

تپه گیان ــ  نهاوند- همدان،  هزاره 5 تا اول ق.م.

تپه حاجی فیروز ــ  در بخش شرقی دره سولدوز در آذربایجان غربی.

دالما تپه ــ  جنوب غربی دریاچه ارومیه، 5000 تا 4000 ق.م.     

پیزدلی تپه ــ  در شمال شرق دره سولدوز در جنوب ارومیه در 6 کیلومتری حسنلو، قابل مقایسه با حسنلو8.

غار کمربند ــ  بهشر و ساری،  پارینه سنگی میان سنگی تا عصر آهن.

غار هوتو ــ  مازندران،  میان سنگی تا عصر آهن.

تپه زاغه ــ              

بندر و شهر تاریخی سیراف ــ  بندر طاهری بوشهر، ساسانی، اوایل اسلامی.

مسجد جامع ــ  اصفهان، دوره اسلامی.

محوطه باستانی شهداد ــ  حاشیه کویر لوت،  هزاره 4 تا 3 ق.م.

هفت تپه ــ  شوش، خوزستان، هزاره 2 ق.م دوره عیلامی.

معبد آناهیتا ــ  کنگاور، اشکانی، ساسانی و اسلامی.

محوطه باستانی جوین ــ  کلورز، رودبار، اواخر هزاره دوم تا اوایل هزاره اول ق.م، عصر آهن.

گورستان باستانی گرمی ــ  گرمی، اردبیل، حکومت اشکانیان.

غار های باستانی جوی ــ  سردشت.

تخت سلیمان ــ  تکاب، آذربایجان غربی، هزاره اول ق.م هخامنش، ساسانی، اسلامی.

چغازنبیل ــ  خوزستان، عیلامی، هزاره دوم ق.م.

حسنلو ــ  نقده، آذربایجان غربی، عصر مفرغ، عصر آهن.             

صفه مادر سلیمان ــ  پاسارگاد، دوره هخامنشی.

محوطه های باستانی گرمابک ــ  تماجان، کلاردشت، مرزن، عصر آهن اوایل هزاره اول ق.م.

چراغعلی تپه (مارلیک) ــ  رودبار، گیلان، عصر آهن، اواخر هزاره دوم تا اوایل هزاره اول ق.م.

تپه جلیان ــ  فسا، فارس، هزاره 4 تا 3 ق.م.

تپه حصار ــ  دامغان، سمنان، اواخر هزاره 3 تا 2 ق.م.

شهر سوخته ــ  زابل، سیستان، هزاره 3 ق.م.

تپه دینخواه ــ  اشنویر، عصر مفرغ قدیم تا عصر آهن.

تپه نوشی جان ــ  همدان، دوره ماد.

گورستان های ورکبود ــ کله منار، بین سردمر، عیلام، عصر مفرغ.

قومس ــ  دامغان، دوره پارت.

محوطه باستانی تپه ــ  مسجد سلیمان، هخامنشی.

تپه باباجان ــ  نورآباد، لرستان، هزاره اول ق.م.

نقاط تاریخی و باستانی بیستون ــ  بیستون، هخامنشی، ساسانی.

محوطه بمپور ــ  سیستان، هزاره 3 ق.م.

موشه لان تپه ــ  ساوجبلاغ.

تپه بادلکین ــ  تهران، سفال مشابه قره تپه.

تپه پونیک ــ  دشت ورامین، مشابه با چشمه علی.

تپه شغالی ــ  پیشوا، ورامین، مشابه با چشمه علی و سیلک II،III  حصار I .

قره تپه ــ  شهریار، چشمه علی.

تپه مهران آباد ــ  تهران.

تپه نودیان ــ  شرق شاهرود، سفال مشابه با چشمه علی.

شیخ تپه دلازیان ــ  8 کیلو متری سمنان، سفال مشابه با چشمه علی.

تپه شیرآشیان ــ  سمنان، سفال مشابه با چشمه علی.

قومس ــ  24 کیلو متری دامغان، سفال مشابه با سنگ چخماق و چشمه علی.

تورنگ تپه ــ  گرگان، گلستان، هزاره 3 تا 5 ق.م.

یاریم تپه ــ  دشت گرگان، گلستان، نیمه دوم هزاره دوم ق.م، سفال های آن شبیه با سفال سیلک II .

تپه آنو ــ  ترکمنستان.               

تپه سیلک ــ  کاشان، اصفهان، هزاره 4 تا 5 ق.م.

تپه سنگ چخماق ــ  شمال شاهرود در حوالی بسطام، 2 فصل نوسنگی بدون سفال 7800 ق.م.

تپه چشمه علی ــ  ری، تهران، هزاره 4 تا 3 ق.م.

تپه سیاه بوم اریسمان ــ  نطنز، همزمان سیلک III.

تپه کله دشت ــ  تهران.

تپه مسره ــ  نزدیک ساوه.

تپه قلعه دختر ــ  سر راه قم انارک، مشابه سفال های دوره دوم III.II..

قمرود ــ  در حوالی قم، هزاره 6 ق.م.

تپه محمدآباد ــ 50 کیلو متری تهران، مشابه با چشمه علی.

تپه چشمه بلبل ــ

تپه محمودیه ــ 70 کیلو متری دشت قزوین راه کرج-  قزوین، تعداد سفال مشابه با سیلکIII. .

تپه ازبکی ــ  استان مرکزی.

تپه سرخاب ــ  ساوجبلاغ، مشابه سفال اسماعیل آباد.

تپه گنج تپه و سیاه تپه ــ  تهران، قزوین، سفال قرمز مشابه با اسماعیل آباد.

تپه جیتون ــ  ترکمنستان، شمال شرق عشق آباد 5050 ق.م.

آق تپه ــ  شمال شرق گنبد کاووس.

تپه شورابه ــ  در راه کاشان به اصفهان.

تپه یان ــ  ساوجبلاغ.

تل ابلیس ــ  برد سیر کرمان، هزاره 5 تا اواخر هزاره 2 ق.م.

تپه یحیی ــ  دره صرغان، کرمان، عصر نو سنگی هزاره 5 ق.م.

تل باکون A ــ  مرودشت فارس، هزاره 5 تا4 ق.م.

تل باکون A / B  ــ  مرودشت فارس، هزاره 5 تا4 ق.م.

تپه موشکی ــ  مرودشت فارس،  هزاره 5 تا دوم ق.م.

تپه جدی ــ  مرودشت فارس، هزاره 5 تا دوم ق.م.

تپه کفتری ــ  مرودشت فارس، هزاره 5 تا دوم ق.م.

تپه جوشغا ــ  مرودشت فارس، هزاره 5 تا دوم ق.م.

تپه تیموران ــ  مرودشت فارس، هزاره 5 تا دوم ق.م.

تپه گپ ــ  جنوب شرق تخت جمشید.

تل نخودی ــ  در پاسارگاد، سفال مشابه با تل

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:54 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      نوشته زیر بر گرفته از صفحه 114 کتاب:  اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست.  در واقع اسکندر نامی ایرانی است،  و اسکندر رومی زاده رومیه ایران،  شاهزاده و سردار ایرانی بوده است.

 

   اسکندر رومی کیست

 

      همانطور که گفته شد در زمان کی خسرو ملوک الطوایفی ایجاد می شود،  و پادشاهی کرمان + مکران به شخصی با نام اشکش (شاهنامه ) واگذار می شود.  مکران = سوریه, حران ... و کرمان = کرمانشاه میباشد.  مرز های امروزی را فراموش کنید.  این محل را با عنوان یک ایالت از پادشاهی ایران در نظر بگیرید،  که پس از فتوحات اسفندیار هروم نیز به آن افزوده شده است.

 

   لغت اسکندر را تجزیه و تحلیل کنیم،  که به نظر نام او نیست و تنها لقبی برای اوست.

 

   1 ــ  در تاریخ هرودوت (اصلی) به افسانه های زن ربایی اشاره شده است،  که هرودوت (اصلی) علت اصلی جنگ های ایران و یونان را همین میداند.  در افسانه "یو و گوگس" آمده است:  بنا بر قول ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند,  باعث شروع اختلافات و نزاع فینیقی ها بودند،  که بعد از آنکه به سواحل مدیترانه مهاجرت کردند،  شروع به مسافرت های دور و دراز نموده،  اجناس مصری و آشوری را به "بودارگس" هلاس امروزی می بردند.  در این مکان دختر پادشاه "یو" دختر "ایناکوس" به کنار دریا می آید،  و فینیقی ها این زن یونانی را می ربایند،  و به مصر می برند.  چندی بعد عده ای از یونانیان که از مردم جزیره کرت "صور" بودند،  در سواحل فینیقیه پیاده شده،  و از شهر "آ" واقع در "گلخیس" دختر پادشاه "اروپه" مادانه را ربوده و با خود میبرند.  بعدها بنابر نظر راویان مزبور,  اسکندر پسر پرپام که این اتفاق را به یاد داشت,  بران شد که با حمله و تعرض،  زنی از یونان برای خود به چنگ آورد،  پس هلن را به غنیمت ربود.

 

      اگر به ماخذ خود یونانیان نیز رجوع کنیم می بینیم که "این پدر تاریخ جهان!" آنان نیز اسکندر را نام یا لقب یونانی نمی داند،  که هیچ او را دشمن یونانیان می خواند.  در مورد محل این افسانه جای شک و تردید می باشد،  چه که فنیقیه  در ساحل دریای مدیترانه و صور = تروی در جنوب آن است،  و این همان منطقه مکران در تاریخ ایران می باشد.  چطور محل تروی این افسانه را در شمال غربی ترکیه امروزی تشخیص داده اند!؟  در مورد محل و واقعیت این افسانه ها هر که هر جور صلاح می داند قضاوت کند. آنچه مسلم است از زبان شخص هرودوت "اسکندر پسر پرپام نه تنها یونانی نیست که دشمن یونانیان می باشد"  و این جملات او آنچنان واضح و روشن است،  که نیازی به هیچگونه تفسیر و تعبیر نمی باشد.

 

   2 ــ  حال که اسکندر لقبی یونانی نیست آن را ریشه یابی کنیم:  اس + محل این ترکیب در بسیاری از نام های پادشاهان دیده می شود.  نمونه روشنی از آن نام بردیا از زبان یونانیان است.  بردیا = اسمردیس در نوشته یونانیان است.  اس مردیس یا بهتر بگوییم اس مدیس یعنی پادشاه (تک خال) مادها.  جالب آنکه یونانیان بردیا را تک خال (پادشاه, والی, ساتراپ)  ماد می دانستند.  و ما می دانیم که او ولایت باختریش (باکتریا ,بلخ) را از جانب پدر داشته است.  این هم سندی دیگر بر اینکه باکتریا در منطقه مادها است،  و بلخ امروز در شرق ایران نیست.  نمونه های دیگر اس + محل: اس تیاک = اژدی هاک فارسی که حداقل دوبار در تاریخ ایران این نام به وضوح آمده است:  1.  ضحاک تازی،  2.  پسر هوخشتره پادشاه مادها. نمونه های دیگر این ترکیب:  اس فیان ( پدران در شجره نامه جمشید در بندهش), اس بن, اس پاتیه, اس پارت و..... می باشند.  اس به معنی تک خال در زبان فارسی امروزی را شاید بتوان به معنی پادشاه یا والی در نظر گرفت،  و اس + محل را لقبی بر پادشاه آن منطقه تصور کرد.

 

    لغت اسکندر هم میتواند به شرح بالا اس + کندر باشد،  و هم میتواند اسک + اندر:

 

      اسکندروس = اس کندروس.  کندروس در کتیبه های داریوش کبیر محل جنگ فرورتیس مادی با او, همان محلی است که کتیبه های پیروزی او در آن قرار دارد،  که امروزه به آن بیستون میگوییم و محلی در کرمانشاه است.  اس کندروس = پادشاه کرمانشاه (کرمان فارسی باستان)،  همچنین می دانیم کندروسیان = مکران است و چنانچه به هیچ وجه حاضر به قبول فلسفه اس = پادشاه نمی باشد،  می توانیم آن را به صورت اسک اندروس بخوانیم که به نظر نویسنده هر دو محل یکی بوده،  و تنها مشخص کننده این پادشاه از قسمت شرقی و در دیگری قسمت غربی محل حکمرانی او می باشد.

 

اسک اندروس = اشک ( اشکش پادشاه مکران + کرمان و لقب همه جانشینان او در سلسله اشکانی) + اندروس (محلی به ناحیت سوریه,  رودی در ناحیه کاپادوس )  = پادشاه مکران.

 

از سرداران و مردمان سپاه خشایارشا به روایت هرودوت می توان از مگا پانوس در هیرکانی نام برد.  از طرف دیگر کتیبه ای در شهر کاپادوس در ناحیه فرشا یا رود اندروس کشف شده،  که روی آن نوشته است:  "ساگاریوس پسر مگاپارنس سردار آریارمنا موبد مهر شد"

 

پادشاه اندروس (اشک اندروس) شخصی ایرانی بوده است. 

 

 اسک ایناروس = اشک + ایناروس ( به ناحیت سوریه)  اسکینار (پادشاه سوریه) هم میتواند لقبی بر پادشاه همین منطقه یعنی مکران باشد.

 

اردشیر اول مگابیزوس را به عنوان والی به ایناروس فرستاد.

 

پادشاه ایناروس (اشک ایناروس) نیز ایرانی بوده است.

 

و اسیکنار در شجره نامه اشکانیان را که ابوریحان بیرونی ذکر کرده است،  به نظر دگرگون شده همین لغت اسکینار  می باشد که البته از اجداد اسکندر ما می باشد.

 

از دیگر تقسیماتی که می توان بر این نام کرد:

 

-           اسکان دروس = اشکان دروس

 

-           اس کنتار = (اسکن =اسکان)  اشکان  تاروس   است

 

      می دانیم که پادشاهی مکران (سوریه , حران) و کرمان (کرمانشاه) در زمان کی خسرو به اشکش واگذار میشود،  که جد پادشاهان اشکانی بوده است.  آنان پس از به حکومت رسیدن داریوش کبیر دائما با هخامنشیان در گیر بودند.  داریوش اول با یکی از سرکردگان آنان  با نام فرورتیس در مرزهای شرقی قلمروشان درگیر شده و او را می کشد. اسکندر تاریخ ایران می تواند از نوادگان فرورتیس مادی و حتی از نوادگان بردیا پسر کورش کبیر باشد،  که در زمان داریوش کبیر از کرمانشاه به طرف غرب سرزمینشان رانده شده اند.

 

حال بپردازیم به اصل و نسبی که برای این فرد در تاریخ ایران مشخص شده است،  شاید بتوانیم از میان شکسته دستخورد های نیم سوز در تاریخ ایران علامت و نشانه ای برای او بیابیم.

 

-           تاریخ بلعمی  پدر اسکندر , فیلقوس (فیلفوس ) را از فرزندان عیص ابن اسحق میداند.

 

   خود لغت فیلقوس از واژه فیلوس یا ایلوس که در دار و دبستان مذاهب از آن به معنی ابن الله = پسر خدا  و با عنوان مهمله عیسی (عیص = ایسا!) یاد شده است،  و می دانیم که اسکندر ارومی با مذهب مهری و تمامی شهریاران اشکانی باور داشته اند،  که فغفور = بغ پور = پسر خورشید بوده،  و چون خورشید خدای آنان بوده است،  به معنی پسر خدا بوده است.  فیلوس یا فیلقوس به معنی پسر خدا که همان بغ پور است،  پدر اسکندر ایرانی با مذهب مهری بوده است. 

 

اسحق پسر ابراهیم و برادر اسماعیل است.  ابراهیم در زمان نمرود پادشاه بابل و خود این حضرت متولد بابل و در حقیقت ایرانی می باشد.

 

-           طبری در تاریخ خود اشاره می کند که ابراهیم از قوم کُردان بود. 

 

-           ابن خلدون می گوید:  اسماعیل زبان عربی را از قبیله جرهم آموخت زیرا پدرش عرب نبود.

 

-           آزر پدر ابراهیم از خاندان فریدون است. 

 

   فرزندان اسحق عبارت از عیص و یعقوب بودند.  به دعای اسحق همه زمین کنعان و لب دریا از فرزندان عیص پر شد و او را پسری آمد نام او روم و آن پسر آنجا شد که امروز روم خوانند.  تاریخ بلعمی فیلقوس پدر اسکندر را از کنعانیان می داند،  و محل حکومت آنان را کنعان مشخص کرده که همان مکران + کرمان است.  اسکندر فیلفوس را از رومیه می داند،  که رومیه در تاریخ یعقوبی = مدائن آمده است.  که مدائن یا کنعان باز همان مکران + کرمان است.  در این تاریخ پس از اسکندر حکومت اشک اول پسر داراب در میان است،  و ملوک الطوایفی ایران و هیچ سخنی از سلوکیان در ایران به میان نیست.

 

   شاهنامه فردوسی ,  داراب نامه طرسوسی ,  خود تاریخ طبری در حاشیه و چند تاریخ دیگر اسکندر را پسر داراب و برادر پادشاه ایران دارا می دانند.  او را نوه فیلقوس و محل آنان را عموریه ( اموریه) ذکر کردند.

 

   اگر اسکندر پسر داراب است ( شاهنامه فردوسی) و اشک اول سر سلسله اشکانیان نیز پسر داراب است،  (تاریخ بلعمی)  پس شاید اسکندر = اشک اول پسر داراب و پایه گذار حکومت اشکانیان در ایران است! 

 

   در این تاریخ ها نیز هیچ سخنی از حکومت سلوکیان به میان نیست،  و ملوک الطوایف ایران را 200 و اندی سال نوشته اند.

 

   نظامی گنجوی در اسکندر نامه :

 

   دگرگونه دهقان آذرپرست   <><>  به دارا کند نسل او باز بست   

 

    را با بیت " گزافه سخن را درستی نبود" رد میکند،  و او را از نژاد داراب نمی داند.  اما آنچه او قبول دارد:

 

  که از جمله تاجداران روم    <><>   جوان دولتی بود از آن مرز و بوم

 

  شهی نامور نام او فیلقوس  <><>    پذیرای فرمان او روم و روس

 

  نو آیین ترین شاه آفاق بود  <><>     نوا زاده عیص اسحاق بود

 

 چنان دادگر بود که از داد خویش <><>  دم گرگ را بست بر پای میش

 

   نوا زاده عیص اسحق همانطور که گفته شد و بیشتر به بررسی آن خواهیم پرداخت,  نسل ابراهیم از بابل در کنار دریای کنعان = مکران است،  و اما "چنان دادگر بود که از داد خویش" به هیچ وجه با فیلیپ یک چشم پدر الکساندر یونانی و روایات خود یونانیان جور در نمی آید.

 

   در کل تاریخ های ذکر شده به کرات از لغاتی چون یونان, مقدونیه و روم استفاده شده است.

 

   یونان:  یونی آن (هیونی ان) که یکی از قبایل آشوری (تورانی) بوده اند،  در قلمرو حکومتی آشوریان اقامت داشتند و مرکز این حکومت نینوا بوده است.  این گروه پس از جنگ اسفندیار و ارجاسپ برای بار اول و پس از جنگ فیلقوس پدر اسکندر برای همیشه راهی جزایر گریس greece  شدند،  از پیوند این گروه که خود از نوادگان تور پسر فریدون و ایرانی بوده اند،  با قبیله گریش که ساکنان بومی جزایر دریای اژه بوده اند،  مردمی به وجود آمده اند که ما ایرانیان آنان را یونی آن و اروپاییان آنان را گریش می خوانند.  یونی آن با بردن فرهنگ و تاریخ و زبان و ..... ایرانیان به این منطقه مروج فرهنگ ایرانی در سرزمین های گریش بوده اند.  گشتاسپ و ارجاسپ و در ادامه جنگ پسرانشان اسفندیار و کهرم در بین النهرین و در نزدیکی نینوا بوده است،  و تنها افسانه های آن به خاک گریش رفته است.  همچنین فیلقوس پدر اسکندر نه تنها خود یونی نبوده است،  بلکه با یونی آن جنگ کرده و آنان را مغلوب کرده است. هیچکدام از اسنادی که در تاریخ ایران با عنوان یونی آن  ذکر شده است،  به جزایر و خاک کشوری که امروز گریش نامیده می شود،  ارتباطی پیدا نمی کند.

 

   مقدونیه:  این لغت یا مغونیه است،  که به این روز تحریف شده است،  و منظور دشت مغان در شمال غربی ایران می باشد.  و یا مقدونیه در مصر می باشد.  جالب است بدانیم که الکساندر یونانی در محلی با نام ارکه لائوس argous که مرکز ان پلاریا pellaria بوده است،  متولد شده است.  بی هیچ تردید پیاده کردن نام مقدونیه در منطقه  ارکه لائوس پس از جعل قصه الکساندر به وجود آمده و چنان که اصلان غفاری نیز گفته است،  از دروغ سازی های دوران بیزانس است.

 

  اصلا کلمه مقدونیه می تواند ریشه فارسی داشته باشد:  مغ + دونیه 

 

   لغت دونی و دونیه با دو معنای متفاوت امروزه هم در زبان فارسی رایج می باشند.  امروزه لغاتی چون مرغدانی و به اصطلاح عامه مرغ دونی و یا زباله دونی به معنای محل اجتماع مرغان و محل اجتماع زباله ها هنوز در زبان فارسی رایج می باشند حال تصور:

 

   مغ دونی = محل اجتماع مغان = دشت مغان امروزی در ایران

 

   مسئله ایست که می توان بر روی آن بیشتر تامل کرد!

 

   همچنین لغت دون در فارسی به معنای حقیر و یا پایینی:

 

   و مغ دونیه = محل زندگی مغی که از مغان دون پایه تر و یا محل زندگی مغ های پایینی (از نظر جغرافیایی)

 

بوده است،  از نظر لغت شناسی قابل بررسی می باشند.  حال دو پیشنهاد بر فارسی بودن کلمه مقدونیه داده شد.  ریشه های این کلمه در زبان یونانی و لاتین چیست که این نام را برای محلی در شمال یونان امروزی بپذیریم؟

 

   روم:  بانو پوران فرخزاد در کتاب کارنامه به دروغ در  پژوهش بی مانندشان روم یا رومیه را سرزمینی در آسیای کوچک می دانند،  که نامش از قدیم اروم بوده است،  و بی شک در آغاز هروم = خروم  به معنای خورشید بوده است،  و در نتیجه روم را ارومیه = ارومیه می دانند،  که هیچ ارتباطی با رم در ایتالیا از واژه لاتینی فروم به معنای میدان ندارد.

 

   اسکندر مغونی (از دشت مغان امروزی) می تواند همان اسکندر رومی (از ارومیه امروزی) باشد،  که هر دو تقریبا در یک محل واقع اند.

 

   حال در مورد عیص ابن اسحق بیشتر سخن بگوییم،  طبق شجره نامه مسعودی:

 

  ابراهیم،  پسرش اسحاق = آساک یا آشاک به پارسی = آرسس یونیان =  کی آرش یا شاید،  کی بی آرش است.

 

 (بی یکی از نام های گیو است همچنین کی بیارش می تواند کی بغ ارش نیز باشد)

 

  پسرش عیص = ایسو = ایشو  = عیسی = اسک یا اشک زبان پارسی است.

 

   پسر ش عقلان = دگر گون شده اشکان پارسی

 

  پسرش هرمان

 

  پسرش مسماحلین

 

  پسرش روم = رومینس

 

  اسحاق = اساک = اس + اک = پادشاه آکد

 

  شجره نامه ای برای رومیان می باشد که بی شباهت به شجره نامه اشکانیان پس از ملوک الطوایفی کی خسرو،  و شش اشک اول این سلسله نمی باشد‍!

 

-           کی کاوس --> سیاوخش --> اش --> اشغان --> اردوان --> اشک --> اشک (مسعودی)

 

-           کی کاوس --> سیاوش --> اش جبار --> اشغان ==> اشغانیان  (مسعودی)

 

-           کی کاوس --> سیاوش -->اس یکنار --> اشکان --> اشک--> شاهپور -->بلاش --> اشکان --> اشک (بغ پور) (اثارالباقیه ابوریحان بیرونی)

 

  کی قباد --> کی ارش --> اسک ==> اشکانیان  (ثعالبی)

 

  مسعودی همچنین در کتاب التنبه و الاشراف آورده است :

 

-           عیص بن اسحاق از دختران کنعانی زن گرفت و فرزندان فراوان آورد چنان که گویند عمالیق که همان عرب های صحرا نشین شام هستند،  از فرزندان نقار بن عیص =عیصو و رعوتیل بن عیص = عیصو بوده اند.  اما علمای عرب این را فقط در مورد رومیان می پذیرند،  و در مورد عمالیق و دیگران انکار می کنند،  و همه این رشته نسبتها مربوط به مندرجات تورات و دیگر کتب عبرانی است.

 

  و در جای دیگر می آورد:

 

-           بانیان شهر رومیه پادشاهانی بودند که به پسران گرگ شهرت داشتند،  و نام رومیه از نام آنها آمده،  و عنوان رومی را به ایشان و شاهان دیگر افزودند.

 

   در شاهنامه فردوسی گیو  در زیر پرچمی با مظهر گرگ قرار دارد ( به اسناد جمع اوری شده در مورد گیو در ملوک الطوایفی رجوع کنید).

 

   و مقایسه شجره نامه اشک هفتم  بنیانگذار سلسله اشکانیان در آثار الباقیه ابوریحان بیرونی با خاندان شاه شاهان به صورت زیر  خواهد بود:

 

کی کاووس

 

سیاوش

 

کی خسرو                                                اس ایکنار (اش جبار)

 

لهراسپ                                                  اشکان

 

گشتاسپ                                                  اشک

 

بهمن                                                      شاهپور

 

همای                                                     بلاش

 

داراب                                                     اشکان

 

 دارا                                                       اشک  (بغ پور شاه)

 

   این شجره نشانگر شاهان اشکانی (مکران +کرمان) بعد از ملوک الطوایفی کی خسرو می باشد.  نژاد اشک (بغ پور) طبق این شجره نامه از مادها و لقب او نشانگر مذهب میترایی او می باشد.

 

   آیا این شخص همان اشک اندروس (اس کندروس = اسکندر) تاریخ ایران است؟  به نظر می آید این شخص دلایل کافی برای فتح پایتخت هخامنشی داشته است.  اشکانیان را میتردات با فرا نام اشک هفتم پایه گذاری کرده است آیا نام اصلی اسکندر میتری دات است؟  یا میتری دات (مهرداد) فرا نامی بر مذهب او است،  و منظور همان بغ پور شاه است؟

 

   به هر حال فراموش نکنیم که اتفاقی بزرگ در تاریخ افتاده است،  شخصی با نام اسکندر گویا تا قطب شمال رفته است.  سوریه, لبنان, بیت المقدس, کل کشور ترکیه امروزی, و کل کشور عراق امروزی در آن زمان کشوری بوده است با نام ایران (پارس, پرس) مقر حکومت شاه این کشور در شوش و همدان امروزی بوده است.  پس از مرزبندی های بعدی جهان هر طایفه ای این روایت را از قول خود تعریف میکند.  این فرد از استان مکران + کرمان و ایرانی بوده است.  اگر مورخین عرب او را از پسران عیص نوشته اند،  از نوادگان حضرت ابراهیم بابلی ایرانی بوده است،  و کنعان در مرزهای غربی  استان  مکران + کرمان بوده است،  و اگر ترکها از شخصی عالم گیر(ذولقرنین) با عنوان آغوس یاد میکنند نیز می تواند پسر همین شخص باشد و مرزهای جنوبی ترکیه امروز نیز در شمال استان مکران + کرمان بوده است.

 

   اگر ما او را بی شک از نسل پادشاهان ماد با مذهب میترایی و ایرانی می دانیم به علت گفته های تاریخ است که می گوید زمانی که او به سمت پایتخت حرکت می کند نه تنها مردم با او نمی جنگند که درهای دژها را به روی او باز میکنند و این نشانگر آن است که این فرد ایرانی و از نژاد پادشاهان است.  پادشاه ایران در حال مرگ به او وصیت میکند که ایران را از بیگانه دور بدار,  با دختر من ازدواج کن و از قاتلین من انتقام بگیر این سه وصیت که مکتوب در تمامی تاریخ ها می باشد تنها می تواند از جانب پادشاه ایران به یک شاهزاده ایرانی باشد.  اگر این فرد ایرانی نبود دیگر وصیت در امان نگهداشتن ایران از دست اجنبی مفهومی نداشت!  اسکندر بر جسد پادشاه ایران خون گریه میکند,  نیز تنها میتواند نشانه پیوند خانوادگی او با پادشاه باشد،  این نوشته تاییدی بر برادر بودن این دو مرد می باشد مناسبتی ندارد،  که الکساندر یونانیبر مزار شاه ایران خون گریه کند!

 

   این شخص متولد ارومیه, رومیه = مدائن , سوریه,..... هیچ تفاوتی بر ما ندارد،  آنچه از تاریخ بر می آید آنکه مردم از حکومت هخامنشی ناراضی بودند،  و این حکومت پارسیان بوده است و شخصی از مادها که خود حقی در پادشاهی ایران داشتند میتوانسته در مقابل آنان قرار گیرد.  مردم همچنین از کیش مزدایی خسته بودند،  و می خواستند به کیش قدیمی خود یعنی میترایی باز گردند،  و پناهنده بغ های میترایی شده اند.

 

   در مورد مورخین ترک , عرب و یهود هرچه که می گویند قابل تجزیه و تحلیل و به هر تقدیر قابل قبول است چرا که  این

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:54 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      این مقاله ادامه دارد و باز نویسی می شود.

 

   آغاز داستان دروغ

 

      نفوذ استعمار و امپریالیسم در همه زمینه های اجتماعی و فرهنگی،  و جنبه های مختلف می باشد، در سیاست های  و برنامه ریزی های داخلی و خارجی کشور های عقب افتاده یا تحت نفوذشان،  آشکار و پنهان با انواع ترفند ها، راست و دروغ،  در امور اجرایی و اجتماعی و تاریخی دخالت می کنند.  مکتب ها،  فلسفه ها، دینها و خیلی چیزهای الکی ساخته و پرداختند،  تا خود را برتر و ما را ناچیز بشمارند،  باید از تاریخ خود با تمام وجود دفاع کنیم و آنرا از چنگال دشمنان خارج کنیم.

 

      از ابتدای قرن 19 استعمار گران که با قهر و کشتار و دروغ تقریباً به تمام جهان استیلاء یافته بودند، و به دنبال شجره نامه و ساختن برتری نژادی برای خود بودند.  در یکی،  دو قرن قبل از آن خیلی تلاش کردند  روم  را بعنوان مظهر فرهنگ و دولت و علم،  و پایه ای برای سابقه خودشان معرفی نمایند،  ولی در ایتالی و تاریخ روم جز چند خرابه و چیزهایی که چندان بدرد این کار نمی خورد،  موجود نبود.  بنا بر این هلنیسم را ساختند و پرداختند تا بدین ترتیب برتری نژادی خود را ثابت کنند،  دروغ هلنیسم را شاخ و برگ دادند و بزرگ و مهم کردند.

 

      در زیر زمین های مساجد استانبول پایتخت حکومت عثمانی،  که قبلاً کلیسا های روم شرقی بودند، ورق پاره هایی یافتند که در دولت عثمانی برای آنها ارزشی قائل نبودند و کسی نبود تا بتواند خوب آنها را بخواند،  با خود به لندن و پاریس و برلین بردند و ترجمه کرده و کلی جعل و سفسطه و داستان به آنها دادند و بعنوان تاریخ و ماجرا های قدیمی قرار دادند.  این ورق پاره ها در زمان خودشان نوشته های دروغی بودند که در روم شرقی برای ایجاد حقانیت کلیسا و کنیسه و ساختن کشور تقلبی در آناتولی و غرب ایران بزرگ و خاور میانه استفاده کرده بودند. 

 

      عزیزان اینقدر ساده نباشید و دروغها را با سادگی باور نکنید بروید بدنبال واقعیت ها بگردید.  اجازه ندهید از دروغ هلنیسم برای کوبیدن دیگر جهان بویژه ایران بزرگ استفاده کنند.  چرا آنها اشکانیسمنساختند،  آیا تا کنون پرسیده اید اولین ورق پاره های دروغ های تاریخ در کجا و چگونه بوده است؟  انوش راوید دیگر نمی گذارد دروغ ها را بخورد ملت ها بدهند،  امید است شما نیز در این کار مهم هم راه شوید.

 

      برای نخستین بار یک تاریخ دان آلمانی در سال 1836 میلادی واژه هلنیسم را بکار برد،  و پس از آن این نام را برای دوره ای از تاریخ سیاسی و فرهنگی و هنری یونان که مشخصه آن پدید آمدن دولتها در مناطق امپراتوری ساختگی یونان پس از مرگ الکساندر کبیر دروغی بود،  اطلاق کردند.  تاریخ دان های استعمار این دوره را، از سال 330 ق ـ م تا 27 ق ـ م قرار دادند.  چرا این دوره هلنیسم را به سال های میلادی نکشاندند،  که جای تأمل و سئوال است.  محدوده جغرافیایی هلنی را از شمال تا جنوب روسیه،  تا هند و جنوب مصر و شمال آفریقا و کناره های مدیترانه به حساب آوردند،  شهر تاکسیلا در پاکستان هم جزو آثار دوره هلنی قرار دادند.  همچنین آنها بسیار ساده می گویند،  پس از تسخیر مشرق زمین توسط اسکندر مقدونی،  امتزاجی از اندیشه ها، دینها و هنر های غربی و شرقی پدیدار شد،  که موجب تغییر و دگرگونی در معماری یونانی گردیده است.  آن نویسندگان ساده گو برای کوبیدن فرهنگ غنی ایران بزرگ می نویسند،  گوناگونیها، پیچدگیها و پیشرفت های چشمگیر فرهنگی هلنی به یک شیوه معماری با مقیاسی بزرگ و تنوعی پرداخته بود که به مراتب فراتر بود از آنچه کشور ـ شهر کلاسیک می توانست انجام دهد، که نیازمند گسترش خاص بود،  آنها نمی فهمند که در واقع این اعترافی آشکار بر دروغ بودن هلنیسم می باشد.

 

      در همان زمان اختراع دروغ هلنیسم در جای دیگر جهان نفوذ استعمار در پادشاهی قاجاریه را می بینیم که بر کسی پوشیده نیست،  البته براحتی می توان این دخالت را به دوره های قبل و بعد از قاجاریه تسری داد.  زیرا تغییرات اصولی و اساسی در ساختار تاریخ اجتماعی ایران برای دفاع در مقابل آنان فراهم نشده بود.  اما اینک با امکانات جهانی که بعد از دو جنگ امپریالیستی و عدم توانایی استعمار قدیم در اداره امور گیتی و نیاز به اتخاذ روش هایی جدید که آنرا استعمار نو می نامیم،  فرصتی برای ملتها فراهم گردیده تا استراتژی ثمر بخش برای مقابله با این نفوذ فراهم آورند.

 

      در دروغ هلنیسم بسیار چرت و پرت نوشته اند،  مثلاً می گویند:  هنر هلنیسم بر هنر عصر اشکانی اثرات فراوانی نهاده،  و بدون شک وجود داشته ولی درباره آنها چیزی نمی توانیم بگوییم،  زیرا از آنها چیزی به دست ما نرسیده است،  یا در جایی دیگر،  هنر اصیل ایرانی در هلنیسم زیاد است،  و اگر هنر یونانی در آن اثر گذاشته باشد،  زیاد نیست و هنر یونانی زود گذر و سطحی بوده است.  هرتسفلد  از عوامل استعمار محقق معروف هلنیسم درباره هنر دوره حکومت اشکانیان تحقیقات زیادی کرده و معتقد است که هنر این دوره را می توان ترکیب هنر نقاشی ایرانی و یونانی دانست،  ولی حفظ اصالت هنر ایرانی در آثار این دوره را می توان تأیید کرد.  می بینید تمام دشمنان تاریخ ایران عقیده دارند هلنیسم پوچ است.

 

      استعمار گران در طول تاریخ، با ساختن تاریخ دروغی در جهت نیاز کار خود،  و دادن ظاهر آراسته به دمکراسی در کشور های تحت نفوذ،  و ایجاد اشکالی مانند پارلمان و هیئت دولت و دادگستری مستقل و حتی اپوزسیون سیاسی و نظامی و غیره سعی در اغفال مردم می کنند.  مثلاً در این دوره اینترنت و ماهواره با ایجاد شکلک هایی سیاسی الکی مجازی می خواهند حرکت های مردمی را به گمراهی بکشانند، و میان مردم ایران بزرگ دشمنی و اختلاف بکارند،  که این کار را با استفاده از تاریخ های ساختگی و دروغ های دور و نزدیک می کنند.  یکی از این بازی ها گفتن اینکه عرب و ترک و کرد،  به یکدیگر ظلم تاریخی کرده اند،  توسط همان عوامل دست نشانده می باشد.  انوش راوید  همیشه در این باره به عزیزان سفارش می کند،  مثلاً،  عراق و جنوب خلیج فارس ادامه طبیعی و تاریخی و سیاسی ایران بزرگ است،  و ‏تمام مسایل و چیز های آنها در گذشته و حال به ایران بزرگ مربوط می شود،  در صورت جبهه گیری بعنوان ‏اینکه در گذشته و تاریخ بیگانه و مهاجم از خارج بوده اند،  بنظرم غیر واقعی و غیر اصولی و سیاسی است،  و نوعی افتادن ‏در ترفند استعمار و دشمن است.  این دلیلی بر لشکر کشی سیاسی و نظامی به آنجا ها نمی باشد،  بلکه باید تشویق کننده برای یافتن واقعیت های تاریخی و تاریخ اجتماعی باشد.

 

      آنها ضمن تعریف می نویسند:  در یونان باستان که مهد فلسفه به شمار می ‌آید،  و در دوره‌ ای که زنان حق شرکت در بسیاری از محافل،  از جمله محافل علمی را نداشتند،  در یونان باستان زنان فیلسوف وجود داشتند.  برای توجیه و سفسطه توضیح می دهند:  که این زنان به سبب دارا بودن خانواده‌ های مرفه، توانستند با استفاده از موقعیت خانوادگی به مجالس علمی وارد شوند،  و استعداد های ذاتی خود را در زمینه‌ های مختلف شکوفا کنند.  البته این زنان کتاب‌ های فلسفی نیز می ‌نوشته‌ اند،  که متاسفانه تمام آنها از بین رفته و فقط قطعه‌ هایی در ستایش از آنها در دست است،  که از روی نامه‌ هایی که بین آنها و مردان فیلسوف رد و بدل می ‌شده است،  می ‌توان به این نکته پی برد.

 

      سفسطه بازان هلنیسم دروغی بدون هیچ سند و مدرک و با شیادی می خواهند وانمود کنند،  که تمدن و فرهنگ،  فلسفه و علم از یونان باستان بوده است.  عده ای از جوانان عزیز ساده ایران براحتی گول می خورند، و بدون تحقیق و تحلیل از این گونه نوشته ها استفاده می کنند.  دروغ گو های هلنیسم چون سندی ندارند می گویند که مدارک از بین رفته،  و آن عده که از دیگری در تاریخ یونان تعریف کرده اند،  اسنادی مربوط به دوران 500 سال بعد است.

 

‏    استاندارد کمیت های در سلسله هخامنشیان
      دو وزنه از سنگ مرمر سیاه از تخت جمشید به دست آمده،  روی هر یک از آنها کتیبه ای به سه خط میخی پارسی، عیلامی و بابلی کنده شده،  ترجمه آن بدین قرار است:  داریوش شاه بزرگ،  شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این زمین، پسر گشتاسب هخامنشی.  گمان میرود این دو وزنه سنگی از وزنه های واحد مقیاس بوده و در خزانه دولتی هخامنشی بایگانی میشده است،  مانند متری که امروز در کشور فرانسه در آرشیو ناسیونال ضبط است.
      تأمل در ماهیت این دو وزنه آموزنده است، هخامنشیان از روی  ضرورت زمان اقدام به نگهداری نماد استاندارد وزن در 2500 سال پیش می کردند.  این کار محدود به وزن نبوده و شامل استاندارد سایر کمیت های بنیادی نیز بوده است،  در عصری که هلنیسم می نامند در یونان از این چیزها خبری نبوده است.

 

فیثاغورس، بقراط، ارسطو، افلاطون، سقراط، اقلیدس، ارشمیدس، جالینوس، ...

 

      از دانش در یونان باستان می گویند،  هرگز عمیقاً فکر کرده اید و تحقیق اصیل نموده اید،  البته واقعی و بدور از دروغ های دشمنان و استعمار،  اندیشه حرفه ای کرده اید؟

 

   پرسش از عموم:  دانش در یونان باستان چیست؟

 

فیثاغورس، بقراط، ارسطو، افلاطون، سقراط، اقلیدس، ارشمیدس، جالینوس، و غیره،

 

   پرسش از عموم:  آیا اسامی فوق واقعی و مربوط به زمان خودشان می باشند؟

 

   پرسش از عموم:  آیا آنها ایرانی و از سرزمین یونی آن در غرب خوزستان بودند؟

 

   در دوران های تاریخ،  منجمله در روم غربی و شرقی،  کلاه بردارانی دانش و دانایی ایران بزرگ را دزدیده و بنام خود کرده اند،  شاید بدلایل سیاسی و دینی.

 

      آیا هرگز پرسیده اید که اولین بار دروغ های دانش یونان باستان را چگونه و در چه شرایطی و بروی چه چیز و چه مقدار نوشته اند،  روی پوست، پاپیروس، کاغذ.  تحقیق و تحلیل کنید و الکی هر چرندیاتی را نپذیرید،  خود دشمنان درباره تاریخ دانش یونان می گویند:  اکثر آثار به جا مانده از این اسامی کتاب های مدون تاریخی نیستند،  بلکه نوشته ها و ورق پاره هایی هستند،  که بعد ها کسان دیگر نوشته و دیگران گرد آوری کرده اند.

 

      آیا هرگز به این چیزها و پرت و پلا ها فکر کرده اید؟  از قول دانشمندان یونان باستان می گویند:  آنها و علم شان واقعی نیستند،  و به شفافی اعتراف می کنند،  که دانش از ایران بزرگ بوده است،  آنوقت عده ای می آیند کاسه داغ تر از آش می شوند.

 

      نماد ایرانی دوران باستان،  خوبی و بدی،  سفیدی و سیاهی، روشنایی و تاریکی، اهورمزدا و اهریمن،  و همه بر اساس نیکی در گفتار و پندار و کردار بوده است،  ولی نماد های باستانی در غرب، قدرت و پیروزی،  جنگ و خون،  ثروت مداری  و ضعیف کشی بوده است.  همانگونه که امروزه تبلیغات ثروت و زور و کشتار،  را در هر کجا می بینیم خواسته استعمار و امپریالیسم است.

 

      بدون سابقه فرهنگی و تاریخ اجتماعی،  فیثاغورس، بقراط، ارسطو، افلاطون، سقراط، اقلیدس، ارشمیدس، جالینوس، و غیره،  زاده نمی شوند.

 

       دزدان تاریخ هلنیسم ساز، در بسیاری جاها با سفسطه اعتراف دارند،  که اینها نیاز به ریشه و تاریخ ندارند و صرفاً نابغه بودند،  دشمنان تاریخ می پندارند ما ایرانی ها هم چون خودشان ساده هستیم که چیزی را بدون تحلیل و تحقیق و دلیل بپذیریم.

 

      اغفال زرق و برق و اسم و رسم ها نشوید،  می خواهند با ترفند های مختلف دروغها را بخورد ملتها بدهند،  تا بگویند همه چیز از غرب است،  بسیار کسانی که در جایی و مقامی و یا استادی دانشگاه هستند، در یاری استعمار مسئولند،  و نمی توانند از دروغ ها دست بردارند،  و بسوی حقیقت و تاریخ واقعی بروند.  هم میهنان عزیز،  بیایید از تاریخ خود در مقابل دشمنان دروغگو دفاع کنید،  حرفه ایها بیایید فکر کنید و بیاندیشید که واقعیتها چه بوده،  و در واقع فکر کردن و اندیشه نمودن اولین اقدام برای تحقیق و تحلیل درست است،  در مقالات وبلاگ توضیح کامل نوشته ام.  توجه نمایید تعصب در تاریخ ایران بویژه ایران باستان،  و برداشت غلط از تاریخ اجتماعی،  به نوعی نژاد پرستی و شونیزم می آورد،  و باعث افزایش فلسفه غرب در ایران بزرگ می شود.. ...ادامه دارد و باز نویسی می شود...

 

جالب های تاریخی

 

      گویند در قرن اول میلادی هرو اندیشمند یوآنی،  اولین موتور بخار را بنام ایلوپایل ساخت،  این دستگاه،  بخار متراکم را می گرفت،  توربینی و گردونه ای را بگردش در می آورد،  این اولین موتور موشکی در جهان بود.  ایلوپایل یعنی گلوله ایالوس یا خدای بادها بود،  آیا ممکن است این را از داستان اودیسه و هومر یا امثال آن گرفته باشد؟  مطمئن او از دانش های قبل از خود الهام گرفته است.

 

   تذکر:  هرو،  در واقع هیرو،  نام ایرانی به معنی قهرمان است،  و کل اختراع و داستان ایرانی است،  در قرون وسطی و سپس دوران رنسانس تاریخ دزدی شده است،  و کوتاهی ایرانیان باعث شده براحتی تاریخ ما را بالا بکشند.

 

      در 214 ق.م،  یوآن های مقیم یک جزیره (گویند: شهر ساراکیوز  در جزیره سیسیل)،  مورد حمله کشتی های رومی قرار گرفتند،  آنها از نظر نظامی توانایی مقابله با رومیها را نداشتند.  ارشمیدس (ارش + مادی) دانشمند یوآنی،  برای مقابله با ناوگان جنگی رومی،  یک اسلحه جدید اسرار آمیز قدرتمند ساخت،  که از خود دفاع کنند.  آن یک آینه عظیم قوسی شکل بود،  که با تمرکز نور خورشید بروی کشتی های رومی،  آنها را نابود می کرد.  مطمئن ارشمیدس از داستان های 600 سال پیش از خود الهام گرفته بود.

 

   تذکر:  ارشمیدس به معنی بزرگ مادی است،  یوآن نیز در غرب خوزستان قرار داشت،  و روم نیز در رومیه بود،  که بعدها تیسفون شد،  جهت اطلاع بیشتر رجوع شود به اینجا.  جوانان باهوش متخصص ایران،  نگذارید بیش از این تاریخ کشور تان را بدزدند،  و بنام خودشان و با فرهنگ های جعلی مانند هلنیسم بخورد جهانیان دهند.

 

 

   عکس توربین ایلوپایل اولین بخار جهان A،  و آینه ارشمیدس B،  براحتی متوجه می شویم،  امروزه دانشمندان بسیاری معتقد هستند،  که پایه های علوم از ایران به اروپا رفته است،  زیرا هیچ علمی بدون پایه شکل نمی گیرد.  اما عده ای انیرانی می گویند،  که موجودات فرا زمینی پایه های علوم را گذاشته اند،  تا بدینوسیله بتوانند ایران تاریخی را حذف نمایند،  عکس شماره 4040.

 

کلیک کنید:  راه های تاریخی ایران

 

کلیک کنید:  تاریخ اندیشه نیک در ایران

 

کلیک کنید:  تاریخ ورود نام های عربی به ایران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:53 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخی، تبدیل بداستان های دروغی می شوند،  و یک متخصص با تحلیل ساده متوجه می شود،  نمیتواند از آنها به عنوان منابع و یا دانش تاریخ استفاده نماید.  بمنظور اطلاع بیشتر به تاریخ نویسی ایرانی و  نیز بهجغرافیا ـ تاریخ بروید.  مقالات تاریخی نوشته شده من،  از مشاهدات عینی آثار تاریخی و باستانی،  و درک و تحلیل از جریان های واقعی تاریخ اجتماعی است،  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نکرده ام،  البته از کتاب های تاریخی،  که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته ام.

 

      باید توجه کنید،  مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را،  باید مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح نوشته ام.  همچنین لازم است هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  و این مسئله مهم را هم در نظر داشت،  که اکثر دانش تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  تاریخ را درست در تاریخ بنگرید و تحلیل کنید،  نه آنچه هالیوود و یا دشمنان می خواهند،  دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  و هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  که براحتی قابل رد کردن است.

 

      وظیفه جوانان باهوش متخصص ایران است،  که با تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی یا حتی واقعی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و حوصله و تأمل نمایید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان مشکل است،  آنها در دوران 500 سال استعماری،  به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند.  افرادی احساسی برخورد می کنند،  عرب و فارس و ترک و کرد و غیره را رو در روی تاریخی می گویند و می دانند،  که همه ثمره تاریخ نویس دروغی است.  تاریخ با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با دانایی قرن 21 بدنبال واقعیت باشیم.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند،  و جامعه را هدایتی تازه دهند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.

 

   توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند، ولی جوانان با هوش ایران،  برای نگارش تاریخ نوین و علمی ایران،  به انوش راوید بپیوندند.

 

   چالدران دروغ دیگر

 

       نبرد چالدران کلید اسرار استعمار است،  اگر این نبرد را بشناسیم علت دروغ های دیگر در تاریخ را می یابیم، من سعی می کنم بگویم:  "بیاندیشید و چشم و گوش بسته هر چیز را قبول نکید،  تحلیل و بررسی کنید".  این ساده اندیشی است اگر فکر کنیم هر اتفاق تاریخی و یا جنگ ها،  بدون پیش زمینه ها در تکامل تاریخ اجتماعی بوده باشد.  باید در باره هر موضوعی تحلیل های دقیق داشت و مهمترین موضوعات را در نظر بگیرم،  از قبیل تغییر نسل و زاد و ولدها،  دخالت های آشکار و پنهان دیگران،  صحنه سازی های مختلف سیاسی و اقتصادی،  و پتانسیل درک در زمان موضوع.  تدبیر و فرصت و حوصله با دانایی قرن 21لازم است تا پانصد سال چنگال نکبت استعمار را که  روز افزون در جهان فرو کرده،  از تاریخ ها و سرنوشتها خارج نمود.  داستان چالدران نقطه آغاز تاریخ و جغرافیا سازی استعمار است،  با این داستان قسمت غربی ایران را جدا شده بحساب آوردند،  و برای اولین بار در تاریخ ایران و قاره کهن خط مرزی تعیین کردند،  بهمین جهت و برای تأیید این مرز داستان هایی را در کتاب های درسی قرار دادند.  در قرن 15 سه تمدن تاریخ اجتماعی با یکدیگر تلاقی پیدا کردند،  سازمان قبیله ای و تشکیلات فئودالی و فلسفه بورژوازی، هرکدام دین و فرهنگ  و رشد جمعیت و اقتصاد،  ویژه به خود را داشته و دارند،  که جغرافیای طبیعی محیط بر آن اثر می گذارد.  قبیله در فکر گذشتگانش بود، فئودالی در سر بزرگ شدن داشت،  بورژوازی در فکر پول بیشتر بود و....،  به ساختار های تاریخ اجتماعی مراجعه شود.

 

 

   تصویر مرکب سلطان سلیمان قانونی،  که سربازان ینی چری در رکابش هستند،  عکس شماره 5728.

 

   پیش زمینه داستان چالدران

 

      بعد از جنگ صلیبی اروپائیان با مشرق آشنا شدند،  این جنگ بین فئودالی اروپا و سازمان قبیله ای شرق بود،  هر چند در آن جنگ اروپا شکست خورد ولی طی یک قرن،  دانش و تجارت شرق را بخوبی تجربه کردند.  این تجربه در ادامه تکامل تاریخ اجتماعی،  سبب پیدایش بورژوازی نو پدید بود،  این بورژوازی که از پایان جنگ صلیبی شروع شده بود،  با سقوط مهمترین سنگر دینی فئودالی در قسطنطنیه،  نوید پایان قرون وسطی بود.  قبل از این تاریخ اروپائیان اسیر بی چون و چرای فئودالی بودند،  و دانایی آنها قبل از جنگ صلیبی از دانش و مردم شرق بسیار کم بود،  در دوره استعمار این موضوع را همیشه پنهان می کردند.  در همان زمان شرق با سازمان قبیله ای اداره می شد،  که با فئودالی کاملاً متفاوت بود و آن از درک تاریخ نویسان اروپایی خارج بود و بنا بر این با فئودالی اشتباه می گرفتند.  سازمان قبیله ای در اروپا قرنها قبل بدست رومیها از بین رفته بود،  و در ایران بعد از سلسله هخامنشیان سازمان قبیله ای شکل تازه ای نسبت به بعد از آخرین تمدن طایفه ای نو سنگی گرفته بود،  در  اینجا.  جنگ صلیبی خاورمیانه را با فئودالی آشنا کرد و در دو، سه  قرن به دو بخش اساسی تقسیم کرد،  سازمان قبیله ای با مذهب و اقتصاد مخصوص به خود و تشکیلات فئودالی با مذهب و اقتصاد مخصوص،  که تا به امروز باقی مانده اند که بزودی به آن می پردازم. 

 

      در قرن 14 پاپها و اسقفها و کلیسا ها،  بظاهر برای دین ولی در واقع برای مال درگیر بودند.  از ابتدای قرن 14 کشتی های ونیزی و جنوایی تجارت مدیترانه را در دست داشتند،  در طول قرن 15 رشد اقتصادی اروپای غربی با نرخ سریع ادامه یافت.  در ورود به جهان اقتصاد نو و زمینه اخذ مالیات و مالی بورژوازی ایتالیا در رأس اروپا بود،  پاپها خوشحال که در این مرکز قرار داشتند.  در این شرایط پاپها و ایتالیا نمی توانستند رقیبی در بیزانس ببینند که هنوز در عالم قرون وسطی بود و تصمیم نداشت به قرون جدید وارد شود.  بعد از سرنگونی بلاد روم سلجوقیان که از پی انقلاب انسانی به وقوع پیوست و به دروغ پیروزی داستانی عثمانی می گویند،  بلافاصله پیمانکارانی از اروپا برای برگردان کردن کلیساها به مسجد سمت قسطنطنیه شتافتند تا واتیکان سریعتر بی رقیب شود.

 

      بورژوازی نو پدید شهر های شمالی ایتالیا به یمن قدرت مالی خویش قادر بودند بصورت دولتهای متکی به خود باقی بمانند.  بودجه را به شیوه ای جدید تنظیم می کردند و مالیاتی که سرانه بالغ بر حدود یک میلیون دوکات در سال می شد وضع کردند،  هیچ دولت کشاورزی و فئودالی نمی توانست به این نرخ برسد.  در همین زمان بورژوازی نو پدید هلند واسطه فروش محصولات انگستان و غیره بود.  بنا بر این شهر های شمالی ایتالیا و هلند روز بروز ثروتمند می شدند،  اقتصاد مالی و پولی به اروپا آمده بوده و تاریکی قرون وسطی رفته بود.  با یک پیش زمینه دویست ساله در قرن 15 اروپا بیدار شد،  البته با شکل بورژوازی که همه چیز را سبک و سنگین می کرد و با ثبات و بی ثبات می سنجید،  پیشرفت های سریع اتفاقات و برنامه های جدید منجمله جغرافیای سیاسی جدید را می طلبید که تعریف آنها مهم ولی از حوصله این بحث خارج است که در آینده می نویسم. 

 

     در این دوره می بینیم که سفرنامه های زیادی از مردم اروپا و بویژه شمال ایتالیا به ایران می باشد که نشان دهنده تحرک وسیع بورژوازی نو پدید برای یافتن بازار و تجارت و یا جاسوسی است.  سفر نامه هایی که ده تا یکی از آنها را می توان منطقی و عملی و علمی دانست،  بسیاری از اینها برای تبلیغات و بازار یابی بود که امروزه هم در دنیای سرمایه داری با امثال آنها سر و کار داریم.  از ابتدای قرن 16 سرزمین ها و کشور های بسیاری در دنیا به اشغال استعمار گران در آمدند،  اما در ایران بزرگ که شامل عراق و ایران و افغانستان و قفقاز و تاجیکستان و نیمی از پاکستان و ترکمنستان و ازبکستان، می شود هیچ کدام به اشغال استعمار گران در نیامد.  زیرا در ایران بزرگ با سابقه تاریخی درخشان زندگی با شور و هیجان و عشق به میهن و ملت ادامه داشت،  دانش و درک و فهم و سلامتی و وفور نعمت در اندازه بسیار خوبی بود.

 

      با برنامه ای که نیاز به تحلیل دارد،  عثمانیها طی پنجاه سال ساخته شدند و اینها طی پنجاه سال بسیاری از اروپا را فتح کردند،  بدون اینکه در تمام این یکصد سال اثر واقعی بر جای گذاشته باشند.  بورژوازی برای خوشگل کردن تاریخ و سوء  استفاده،  از خان های بی اهمیت و طایفه های کوچک معمولی داستان هایی چون ترکمن ها با گوسفندان سفید و سیاه  ساختند،  که هیجانی به داستان های تاریخ بدهند،  نبرد های بزرگی روی کاغذ برای عثمانیها نوشتند تا در جهان دینی و آخرت برای انهدام کلیسای شرقی خود را بی تقصیر نشان دهند.  در فضای خالی از نوشتاری و شهر نشینی روسیه خانات اردو طلائی را قرار دادند،  زد و خورد های طایفه ها کوچک و ساده را که در طول تاریخ روسیه جریان داشت،  برای نیت هایی که در آینده به آنها می پردازم مهم کردند.

 

     آنها می خواهند در ذهن خواننده بکارند که الکی الکی و بدون در نظر گرفتن علم جغرافیا ـ تاریخ و سابقه و تحلیل تاریخی و تاریخ اجتماعی جنگ بر پا می شود،  و پادشاه ها الکی الکی به اینطرف و آنطرف لشکر می کشند.  در این داستان ها اساسی ترین کارشان کوبیدن با سابقه ترین و زنده ترین ملتها می باشد،  که ایران در رأس آنها قرار دارد،  همیشه می نویسند ایرانیها در جنگ با مهاجم خارجی شکست می خورند و فقط در جنگ های داخلی بر یکدیگر پیروز می شوند،  بدینوسیله دشمنان می توانند در داستان های تاریخی سلسله ای را با دیگری عوض نمایند و تاریخ را  بضرر ایرانی شکلی دهند.  در این داستانها ایرانی ها را چون خودشان کودن فرض می کنند و از ساده ترین تحلیل ها استفاده می کنند،  مانند این که می گویند ایرانیها استفاده از سلاح آتشین در نبرد را دور از جوانمردی می دانستند.

 

   نقد نبرد دروغی چالدران

 

      می گویند  سلطان سلیم اول  بسیار مقتدر و مهم بود،  در واقع از این به اصطلاح سلطان مهم اثری در هیچ کتاب اوایل قرن 16 در آناطولی و یا ایران نیست،  تاکنون نتوانسته از این شخص چیزی و اثری در تاریخ پیدا کنم،  و باز هم در میان آثار تاریخی می گردم،  تا شاید نشانی بیابم،  اگر شما یافتید خبر کنید.  در واقع این سلطان تقلبی می تواند یک شیخ ساده در دست بورژوازی اروپا بوده،  تا برنامه های خود را پیاده نمایند.  دشمنان تاریخ ایران خیلی ساده بودند و می پنداشتند همه ساده هستند،  و کسی پیدا نخواهد شد،  که دروغ ها را افشا کند و آگاهی لازم را برساند.

 

کلیک کنید:  تاریخ لشکر و جنگ

 

      از ارتش بیش از یکصد هزار نفری می گویند،  که از جمعیت 6 تا 7 میلیونی خاک عثمانی خارج بود،  در صورتیکه نیمی از این جمعیت مسیحی از دو کلیسا و نیمی از دو مذهب اسلامی بودند،  و هر کدام از آنها در گروه های کاملاً متفاوت اجتماعی و جغرافیایی،  که خود مانع بزرگی برای جمع آوری نیرو و جنگ بزرگ است.   جمع کردن چنین نیرویی نیازمند اقتصادی شکوفا ست که مبتنی بر مالیاتها و تولیدات باشد، و می بایست از خودش کلی دفتر و دستک و آثار بجا گذارده باشد،  و چنین اقتصادی لازمه پیش زمینه های محکم تاریخ اجتماعی است،  که در قرن 14 در عثمانی چنین چیزی نمی بینیم.  در قرن 21 با این تکنولوژی،  اگر کسی الکی و بدون تحقیق و تحلیل دروغها را باور کند بداند که خیلی ساده در دام دشمن است.

 

      فاصله هزار کیلومتری پایتخت عثمانی تا منطقه جنگ و عبور این نیروی بزرگ را می نویسند،  مسیری که تا یکصد سال پیش هم تصور عبور از آن امکان نداشت،  سخت ترین و صعب العبور ترین مسیر است.  این نیروی عظیم نیازمند تدارکاتی بود،  که با ساده ترین حساب بالغ بر نیم ملیون نفر می شده،  که خود آن نیازمند تشکیلات منظم و خاص و اثر گذار،  از قبیل جاده و پل و اقامتگاه می باشد،  که در منطقه و تاریخ چنین چیزی نمی بینیم.

 

      در زمان وقوع جنگ چالدران و در جنگ های دیگر،  اروپایی ها رقم نیرو های نظامی را در حدود بیست تا سی هزار نفر،  و در دل خاک اروپا می بینیم،  و هر گز در نبرد هایی که واقعی است،  و اثرات آن در تاریخ باقی مانده،  بیشتر از این نفرات در هیچ جنگی استفاده نشده،  زیرا امکان آن نبود.  صحنه چنگ را در جایی نوشتند که می توانست،  مرز جغرافیایی خوبی برای جدا سازی تاریخی باشد،  در تمام منطقه چالدران یک گلوله توپ و تفنگ پیدا نشده،  از صحنه این نیرد هیچ اثر تاریخی باقی نیست،  در موزه های اروپا آثار جنگ های واقعی آن زمان ها به فراوانی یافت می شود،  غیر از این نبرد.

 

      در میان داستان و تعریف کردن ماجرای تاریخی،  دست به سفسطه بازی و گمراه کردن می زنند،  تا شعده بازی با ذهن های ساده نمایند،  نوشتند:  (.... تزلزلي در دل سربازان ايراني به وجود نياورد،  و آنان تا لحظه مرگ دليرانه در مقابل سپاه تا دندان مسلح عثماني ايستادگي كردند.  امثال این چیزها زیاد گفتند،   دليل مهم پيروزي ترك‌ها را داشتن جنگ‌افزار آتشين گفته اند،  كه ارتش ايران از آن بي‌بهره بود.  و یا نوشتند: هدف هاي سليم اول سلطان عثماني از لشكر كشي به ايران عبارت بود از:  جلوگيري از گسترش مذهب شيعه اثني عشري كه مذهب رسمي ايرانيان اعلام شده بود،  و پيوستن شيعيان قلمرو عثماني به دولت تازه تاسيس صفوي ايران،  ضميمه كردن مناطق كردنشين شمال غربي و محل سكونت تركمان ها در شرق تركيه امروز و شمال شرقي عراق،  كه آق قويونلوها و قره قويونلوها و بقاياي سلجوقيان بودند،  به قلمرو خود،  مانع از گسترش و رشد  ايرانيسم كه با روي كار آمدن شاه اسماعيل صفوي دوباره سربلند كرده بود.)  امثال این گفته های کاملاً اشتباه می باشند،  و در داستان چالدران زیاد است.  آیا می توانید اینهمه دروغ داستان را تفسیر و تحلیل نمایید،  این کار می تواند بهترین تست برای یافتن کلید واقعیتها برای شما باشد.

 

      تاریخ توپ و تفنگ را مطالعه کنید،  و چشم و گوش بسته هر پرت و پلایی را بجای تاریخ قبول نکنید،  سلاح  های آتشین زمان داستان چالدران را چون دوران ناپلئون،  که در فیلم های واترلو و جنگ و صلح دیده اید مپندارید.  در ابتدای قرن 16 توپ و تفگ عثمانی فیتله ای بود،  و برد توپخانه حداکثر 300 متر بود و می بایست فیتله گلوله توپ را روشن می کردند،  و سپس از جلوی توپ پر می کردند و شلیک می نمودند.  همزمان با شلیک دود سیاهی هم جا را می پوشاند،  بسیاری از گلوله ها در هوا منفجر می شد،  یا در هدف منفجر نمی گردید.  آماده سازی و تیراندازی این توپها در هر 4 یا 5 دقیقه یک گلوله بود،  براحتی سواره نظام حریف این مسیر را با حساب تاختن اسب حداقل 30 کیلومتر در ساعت،  یعنی دقیقه ای 500 متر به جلو می پیمود،  بنابر این سواره نظام می توانست سریع صف آرایی توپهایی که جابجایی آنها غیر ممکن بود همراه نفرات آنها در هم بکوبد،  در حالیکه سواره نظام از پوشش های نمدی ضخیم استفاده می کردند.  این سلاح آتشین در قرن 16 برای قلعه کوبی استفاده میشد،  نه برای نبرد های باز و بیابانی.  تفنگ های فیتله ای در هر دو دقیقه آماده شلیک می شد،  و با حساب کمتر از یک دقیقه که سواره نظام به دشمن می رسید و آن را در هم می کوبید،  حتا اگر صف اول سواره نظام با سری اول شلیک از پا در می آمد،  بقیه براحتی به حریف می رسیدند.

 

      برای زیبایی داستان از فراوانی نفرات عثمانی و شجاعت ایرانیها گفتند،  از سلاح آتشین و برتری عثمانی و مخالفت ایرانیان با این سلاحها نوشتند،  با این حرفها یاد تبلیغات منفی سرمایه داری می افتیم. یک موضوع قابل توجه،  در جنگ اول جهانی آلمان و عثمانی تمام تلاش خود را می کردند،  که خط آهن بغداد تا استامبول را تکمیل نمایند.  حدود 300 کیلومتر این خط آهن از حلب تا موصل تکمیل نبود،  آنها می دانستند در صورتیکه خط کامل نشود،  حتی نمی توانند ده هزار سرباز به بغداد بفرستند.  یاد آوری شود در این زمان امکانات خیلی بیشتر از مدتی قبل از آن بود،  کامیون و جاده های خاکی داشتند،  بغداد قابل دسترسی بود،  ولی چالدران به هیچ عنوان قابل دسترسی نبود.

 

   پاسخ به شبهات دروغ نبرد چالدران

 

    سرزمینی های وسیعی که در قرن 15 و 16 جمعیت نسبی آنها به زحمت دو تا سه در کیلومتر مربع می رسید،  جنگ جویان می دانستند چگونه و در کجا زور آزمایی کنند،  جنگ های قبیله های کوهستانی شرایط خاص خودش را داشت،  قبیله های جلگه ای نوع دیگری به جنگ می نگریستند.  جنگ های حکومتی برنامه ای تدوین شده داشت،  که نفرات نظامی و پشتیبانی در کار بودند،  و همیشه برای این جنگها ستاد عملیاتی تشکیل می شد،  بارز ترین نمونه آن لشکر آرایی ها و جنگ های نادر شاه افشار است.  حکومتها بدلیل تعداد نفراتی که در اختیار داشتند مجبور به استفاده گسترده از تدرکات و پشتبیبانی بودند،  که حفظ امنیت جاده ها نمایند و آذوقه و وسایل نظامی را برسانند.  امنیت مسیر که در آن زمان جاده های مناسبی نداشت کار مشکلی بود،  پارتی زان ها و قبایل سر راه معمولاً مزاحمت های زیادی ایجاد می کردند،  غارت کاروان های تدارکاتی امری عادی بود.  در این باره و بصورت مستند،  و واقعی از قرن های 18 و 19 و اوایل 20 مطالب زیادی در دسترس است.  در زمان جنگ چالدران،  ایران و عثمانی توسط سازمان قبیله ای اداره میشد،  در این باره در میان مطالب وبلاگ نوشته ام،  نویسندگان انواع داستان های چالدران در زمان فئودالی و استعمار می زیستند،  و شناختی از حکومت در سازمان قبیله ای نداشتند.

 

       نبرد نهایی با حساب تمام جوانب در جایی پیش می آمد،  که طرفین فکر پیروزی را می کردند.  توپخانه های زیر قرن 20 توانایی حمل و آرایش و آتش در جنگ های کوهستانی و یا جا هایی با پستی و بلندی را نداشتند و کارایی  در کار آنها نبود،  حومه شهرها و روستا های بزرگ بهترین جا بود.  جنگجویان از اوان نوجوانی به ارتش ها می پیوستند،  و سالها برای دولت های مختلف خدمت می کردند،  و کاملاً کار آزموده بودند،  موقیتها را خوب تشخیص می دادند و می دانستند کی و کجا تک و پا تک کنند،  آنها مثل نویسندگان دروغ های تاریخی کودن و کم دانش نبودند.  در نهایت پیروزی از آن عشق به میهن و ایمان به دین بود،  که در تاریخ همیشه همین گونه است.  بسیاری مردم در نقاط مختلف جهان مراسمی در بزرگداشت ها برگزار می کنند،  که انبوهی از آنها پایه و اساس علمی و تحقیقی و تحلیلی ندارد،  فقط جهت تبلیغات حرفه ای است برای اغفال ساده دلان.  اگر جنگی به عظمت و مهمی چالدران بودن پیروز میدان در آن زمان از شادی جشن ها می گرفت و کارهایی می کرد و یادبودها می نوشت.

 

    اواسط دوران عثمانی نفوذ کارگزاران و چهره های استعمار در آن حکومت بخوبی آشکار است،  اداره امور مختلف را آشکار و نهان یا پشت پرده در دست داشتند و مقاصد استعمار و صهیونیسم را پیش می بردند،  بسیاری از نوشته ها در باره سلاطین اولیه عثمانی و جنگها را همانگونه که می خواستند از ساده لوحی حاکمان استفاده می کردند و می نوشتند و پیش می بردند.  در کار های آنها تحقیق و تحلیل های درست و اصولی از کار های قبلی تاریخ نبود،  مکان های مشکوک و غیر واقعی،  اسامی الکی، تاکتیک های غیر اصولی و غیره و غیره قابل تشخیص است.  داستان سرا ها گاه بی منظور و گاه نوکر بودند،  افسانه ها گفته اند و چهره ها پرداخته اند،  فیلمها ساخته شده و این انسان دانای قرن 21 است که باید بفهمد جریان چیست،  من نیز در اینجا داستان ایرانی را شروع کرده ام،  که اگر چند صد سال پیش بود، چه بسا سادگانی آنرا تاریخ می کردند.

 

      قبرستان های زیادی در ایران می باشد،  که از حاصل جنگ و زد و خورد های خوانین و حاکمان بوجود آمده اند،  بعضی از آنها مدارک مستند مانند سنگ قبر هایی که از آن تاریخ می باشند بوضوح دارند،  و بعضی داستان ها دارند،  که الکی نمی توان پذیرفت واقعی است.  قبرستانی که می گویند از زمان جنگ چالدران می باشد،  هیچ سنگ قبر و یا مدارکی از آن زمان که نشان دهد کشته شدگان آن نبرد هستند در خود ندارد.  در تبریز این زمان مجسمه ای ساخته اند که می گویند قهرمان جنگ چالدران بوده است،  کسانی که مخ هایشان از دروغ های تاریخ پر است،  بدون بهره داشتن از دانایی نوین اقداماتی در جهت خواسته های استعمار و امپریالیسم انجام می دهند.  وقتی با یک استاد تاریخ دانشگاه گفتگو می کنیم،  یا کتابی از آنها می خوانیم،  بطور کلاسیک و سیستمی تمام دروغ های تاریخ را تکرار می کنند،  آنها با این دروغها سرشته شده اند،  و هرگز نتوانسته اند اندیشمند تاریخ و تاریخ اجتماعی باشند.

 

      در موزه های همه کشور های اروپایی توپ های قدیمی بسیار است،  در جنوب ایران بوشهر و قشم توپ های پرتقالیها فراوان می باشد.  وقتی که جوانی 18 ساله بودم سال 1352 در برج قلعه تاریخی قشم با توپ های قرن 16 پرتقالی که گلوله های آنها همچنان چهار صد سال گذشته در کنارشان کوپه منظم چیده شده بود،  بطرف کشتی های خیالی دشمن دستور آتش خیالی می دادم،  و آن توپها و گلوله ها را خوب می شناختم.  بروی آنها و بروی تمام سلاح های موجود دنیا نوشته نشده،  که در کدام جبهه بودند و یا زخمی شده اند،  و چه در دل دارند،  توپ سخن نمی گوید که چگونه آتش کرده،  این ما هستیم که باید با تحقیق و تحلیل کار را به نیکی تمام کنیم.

 

   پرسش:  در دروغ نبرد چالدران نوشته اید،  که هیچ اثر تاریخی از آن نبرد نیست،  مگر می شود بیش از 500 سال اثرات نبرد باقی باشد؟

 

   پاسخ انوش راوید:  تنها صحنه نبرد ملاک نیست،  هر چند در بسیاری از جنگ های دیگر اثرات در صحنه نبرد پیدا شده است،  مانند جنگ قلعه یعقوب در دوران اول جنگ های صلیبی،  و آثار موجود در آن قلعه و موزه مربوطه،  و یا نبرد شمال قرن 15 موزه ورشو،  و بسیار جاهای دیگر که در موزه های اروپا پر است.  در هر صورت با نیروی جنگی بالای یکصد هزار نفری عثمانی در صحنه نبرد،  کشور عثمانی می بایست بیش از دویست هزار نفر نیروی نظامی داشته باشد،  که شهرها و تدارکات و پشت جبهه را حفظ نمایند،  و بیش از سیصد هزار نفر برای خدمات و تدارکات و جاده سازی و اسلحه سازی و چاروادار و غیره باشند،  که رویهم می شوند بیش از نیم میلیون نفر.  این تعداد خیلی بیش از ظرفیت جمعیتی و مالی و امکاناتی کشور عثمانی در آن زمان بود،  و این همه نیازمند کلی دفتر و دستک مالیاتی،  کارگاه های اسلحه سازی و مهمات،  و رد و بدل کردن کاغذ و پول و غیره می باشد،  که از آنها هیچ اثری نیست.  در صورتی که،  در موزه های اروپا پر از این قبیل مدارک برای جنگها و تدارکات مختلف آن زمان می باشد.  این دروغ جنگ بزرگی بوده و نمی توانسته الکی باشد،  و نباید بدون اسناد و تحلیل های درست و واقعی آنرا پذیرفت.

 

      توجه داشته باشید،  تاریخ شخصیت و بود و نبود و آینده ملتها را می سازد،  و نباید آنرا داستانی و بی پایه پذیرفت،  مانند فیلم های سینمایی خالی بافی که قهرمان فیلم یک تنه هزاران نفر را می کشت و پیروز می شود.  همانگونه که بارها گفته ام،  انگشت شماری بی سواد بی نام و نشان،  که گویا نوکران بازمانده از پیر استعمار هستند،  با جو سازی و ناسزا گفتن در نظرات این وبلاگ،  ترس خودشان را از واقعیت های تاریخی نشان می دهند.  استعمار می خواهد بگوید ایرانی ها بسادگی  از همه،  حتی روی کاغذ هم شکست می خورند،  و آنها با ترفند دروغها شخصیت تاریخی و ملی ما را کوچک می پندارند.

 

   پرسش:  آیا جنگ چالدران نشان دهنده قهرمانی ملت ایران نبود؟ 

 

   پاسخ و نظر انوش راوید:  دروغ نبرد چالدران دروغ یک نبرد محلی نیست،  بلکه افشای دروغ تعیین مرز های استعماری انگلستان است.  مرز هایی که تا ابتدای قرن 19 میلادی وجود نداشتند،  و مردمقاره کهن آزادانه می رفتند و می آمدند و یکی بودند.  دروغ این گونه تاریخها شاید نه در اصل آن باشد، بلکه در توسل و توجیه توسط دشمنان است،  منظور من از مطرح کردن دروغ نبرد چالدران،  گفتن نقاط و نکات کلیدی تاریخ است،  که ما را به امروز رسانیده.  شاید بپرسید در زمانی که نبرد محلی چالدران اتفاق افتاد استعمار انگلستان کجا بود،  و بگویید اصلاً وجود نداشت!  بله در آن زمان وجود نداشت،  اما در قرن 19 آنها تاریخ ها نوشتند،  بزرگ های تاریخ را کوچک کردند،  و کوچک ها را بزرگ،  تا هر آنچه باب استعمار است بسازند.  تعیین مرز چالدران در قرن 19 اتفاق افتاد،  نه در زمان خودش،  مرزی که استعمار را با جهان زیر دست مشخص می کرد.  با این مرز و نبرد چالدران،  تاریخ باروت و بازوکا را از ایران ربودند،  اصالت تاریخی تمدن سازمان قبیله ای را،  که مرز و بند و بست نداشت،  به سیستم فئودالی شاه سالاری دگرگون کردند،  و بسیاری موضوعات دیگر،  که برای هر کدامشان در وبلاگ توضیح نوشته ام.

 

      سپس عثمانی را امپراتوری دینی ساختند،  و تا زمانی که می خواستند نگه داشتند،  تا به امروز که دوباره آنرا برپا سازند،  شاید بتوانند یکبار دیگر غوغا بپا کنند،  و سر یاران خودشان را کلاه بگذارند،  و سپس نفت و منابع و منافع ببرند.  دروغ نبرد چالداران و نبرد عرب و مغول و این آن،  بهانه ای است تا جوان باهوش ایرانی درست بیاندیشد،  و

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:53 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم و بیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.   باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیست است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایرانبخوانید در کارگاه فکر سازی کار کنید تا در انتها سرگذشت و آینده ای نوین ایجاد گردد.

 

     دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند که براحتی قابل رد کردن است.  وظیفه همه ایرانی های عزیز می باشد که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.

 

 

عکس تاریخی کتابدار پارسی در مشهد،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 545 .

 

تیمور لنگ افسانه ای پوچ

 

      در دروغ های تاریخ گویند که دلاوری بی رحم بجا مانده از نسل پوچ چنگیز مغول  از جلگه ازبکستان آمد،  و در ایران وسیع و تمام سرزمین های فارسی زبان قتل و غارت کرد و همه را مطیع ساخت،  و سپس در شهر فارسی زبان سمرقند مرد.  این یک افسانه دروغی و ساده است،  که برای باور دشمنان ایران بزرگ ساخته اند.  بد خواهان  زبان شیرین فارسی  و ایران عزیز،  امروز هم در تلاش هستند تا به اشکال مختلف ما ایرانیان را ضعیف و شکست خورده در تاریخ،  و شکست پذیر نشان دهند.  همچنین سعی در نفی تاریخی و وجودی ایرانی ها دارند.

 

       تیمور لنگ فاتح دروغی و مسخره ای که در تاریخ خوش ایران عزیز بی جهت جا باز کرده،  نوشته دشمنان و داستان سراهایی است،  که از یک خان ایرانی ساده و بی اهمیت،  ماجرای بزرگ تاریخی ایجاد کرده اند.  چهره ها و کار گزاران استعمار مانند هارولدلمب داستان نویس،  که از شخصیت های کم اهمیت و دروغی،  تاریخ میسازد،  و تیمور لنگ را چون داستان های،  آنیبال، شارلمانی، ژوستی نین و غیره نگاشته است.  این خان کوچک ایرانی را بدون اینکه مدرک واقعی و مستند در موزه ها و آثار بجا مانده داشته باشد،  در تاریخ پرهیبت و شیرین ایران عزیز به جای یک فاتح بزرگ قرار داده است.  توجه کنید،  مطلقاً و بدون هیچ دلیل علمی توسط دشمنان و استعمار،  صفحات تاریخ ایران با داستان های دروغی اسکندر و اعراب و مغول و ازبک،  سیاه شده است.

 

      نام ایرانیان در سراسر تاریخ با دلاوری و شجاعت و شهادت آمیخته شده،  وظیفه همه ایرانیان خوب بویژه جوانان غیور ایرانی می باشد،  که از تاریخ و سرزمین سرافراز خود در مقابل تهاجم دروغ های دشمنان دفاع نمایند،  دروغ های تاریخی را بشناسند،  و به افشای آنها و آگاهی رساندن بپردازند،  و آنها را به همان زباله دانی که آمده اند بفرستند.  این قبیل کتابهای تاریخی را با این دید،  که آیا واقعیت است،  مطالعه نمایید،  و همچنین در پس هر جمله از دروغ نامه ها،  کنجکاوی های لازم را در آن مطلب بکنید،  و نیز تحقیق شود آن نویسنده دروغگو وابستگی به استعمار و صهیونیسم داشته یا نه،  و منابع موجود واقعی بوده و آیا برابر اصل می باشد.  منابع و کتاب هایی که می گویند از روی کتاب های خطی و قدیمی نوشته شده است،  تحقیق شود که اصلی است یا با تقلب و جعل چاپ شده است،  و عده ای احمق دشمن خارجی هم از روی یکدیگر و از آنها نوشته اند،  و آنها فکر کرده اند که جوانان عزیز قرن 21 ایرانی هم چون خودشان کودن هستند،  که هر دروغی و پرت و پلایی را بدون تحلیل و بررسی بپذیرند.

 

      سر جان ملکم ،  در اوج استعمار،  کتاب تاریخی درباره تیمور گورکانی نوشته است،  که از آن دروغ نامه های اساسی می باشد،  و حکومت بمبئی انگلیسی هندوستان در زمان استعمار آنرا چاپ کرده.  فقط دشمنان ایران هستند،  که این کتاب تاریخ نوشته اوج استعمار را به نام تاریخ باور می کند.  سادگان هرگز در پی تحقیق از واقعیتها و ریشه و آب و اجداد و قبیله،  این قهرمان خیالی ذکر شده در کتاب های تیمور لنگ نبودند،  چون شعور آنرا نداشتند.  من، انوش راوید،  کتاب های تیمور گورکانی را مقابل خود گذاشتم،  خواستم آنها را بخوانم،  و با تفسیر از دروغها بنویسم،  ولی آنقدر تمام صفحات بدون دلیل و مدرک بود،  و بقدری ساده لوحانه نوشته شده بود،  که اصلاً قابل بررسی نبود و نیستند.  واقعاً این قبیل کتابها ارزش علمی ندارند،  حتی کارها و اقدامات نوشته شده در کتابها به عقل در آن زمان هم نمی گنجد،  تمام لشکر آرایی ها و جنگها همگی کاملاً بی منطق نوشته و توصیف شده اند.

 

      مثلاً، با سادگی و بی سوادی می نویسند:  اهالی اصفهان یاغی شده داروغه ای را که برایشان تعیین کرده بودم،  با سه هزار کس به قتل آوردند،  منهم حکم به قتل اهالی اصفهان کردم.  بی سوادها هیچ تحلیل نمی کنند،  انگار مردمی که می توانند در آنزمان سه هزار نیرو را بقتل برسانند،  آنقدر بچه هستند که کشته شوند،  شهری که داروغه آن سه هزار نیرو داشته باشد،  بسیار پرجمعیت است و می بایست تأثیر گذار در تاریخ باشد و خیلی موضوعات دیگر.

 

      دروغ های داستان های تیمور لنگ را فقط سادگان باور می کنند،  لشکریان صدها هزار نفره،  نابودی های وسیع بدون اثر تاریخی و باستان شناسی،  کشتار های بدون قبرستان و اثر،  جنگ هایی که صحنه ها و صفحات نبرد را نمی توان یافت.  کجاست اینهمه غارت لشکریان دروغی تیمور گورکانی،  چرا در هیچ موزه ای در ازبکستان و یا جای دیگری اثری از آنها نیست.  چرا در تمام این داستانها برای اینهمه افسانه هیچ نکته واضح و روشنی ارایه نمی شود.  کمی فکر کنید،  این دروغها، و کتاب های دروغ  نوشته دشمنان را،  چاب نکنید،  و در مدارس و دانشگاه ها به خورد جوانان ندهید،  چقدر سادگی.

 

      اینهمه سپاه که می رود و فتح می کند و می کشد و نابود و غارت می کند،  چگونه و چطور و از کجا تامین می شوند،  اینها چند ساله بودند،  با مسائل ذاتی و جنسی خود چکار می کردند،  برنامه جنگی آنها چه بوده است.  اصلاً فکر کرده اید بی سواد هایی که اینها را نوشته اند،  چقدر ساده بوده اند،  نوشته هایی را که با عقل و واقعیت جور در نمی آید،  کمی معقول تر بنویسند.  اینها داستان ها و افسانه هایی است،  که می توان آنرا ادبیات دشمن نامید نه تاریخ،  چاپلوس ها می نویسند و ساده ها باور می کنند،  نبرد های دروغی قلعه گیری های خیالی و بشدت افسانه ای.

 

      هم میهنان گرامی،  بیائید دروغ های تاریخ را از نوشته ها و وب هایتان بر دارید،  و بگذارید دشمنان و ضد تاریخها با این دروغها خوش باشند،  و فیلمها و داستان های کذایی 300 ها را بسازند و بنویسند.  بدانید وقتی که دروغ های تاریخ را دریافتید و شناختید،  ما ایرانیان پای به جهانی نو در قرنی نو خواهیم گذاشت،  و سرنوشتی زیبا خواهیم داشت.

 

      تیمور به نوشته خودش راهزنی می کرد،  و در اقتضای باطن خویش راه صواب را از خطا نمی شناخته است،  از قول تیمور درباره کار های بچه گانه او می گویند،  پس چگونه می پذیرند که چنین ساده ای کار بزرگی کرده باشد.  چه کسی و چه زمانی از قول تیمور کتاب نوشته،  چرا و به چه منظور این دروغ نامه را نوشتند،  و در دست دشمنان و ضد تاریخها تکثیر شد،  و یا برای اولین بار تاریخ دروغی تیمور را چه کسی نگاشته است.  بعضی ها چون  جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان خود،  دروغ های تاریخ را متوجه نشده و از روی کتاب هایی امثال  سرجان ملکم تکرار کرده،  بدون اینکه در آن زمان بداند این ها دروغ است،  یا بسیاری از تاریخ نگارها بدون اینکه بتوانند به واقعیت فکر کنند،  پرت و پلاها را تکرار کرده اند.  انوش راوید  از ابتدای قرن 21 پدیده ای جدید در تاریخ برای گرفتن مچ دروغگو ها و افشای دشمنان و ضد تاریخ هاست. 

 

      حتی در باره مرگ تیمور هم سراسر چرند و پرند نوشته اند،  کجائید دشمنان ایران بزرگ،  بیائید دروغ های تاریخ را باور کنید.  زمان بندی های اشتباه،  زور گیری ها و جمع آوری مالیات ها هم کاملاً بی پایه و ساده نوشته شده اند.  ویل دورانت با نوشتن تاریخ تمدن،  هر آنچه برای شروع امپریالیست در قرن 20  لازم بود با رونویسی نا آگاهانه تاریخ از گذشتگان هم پالک خود نوشت،  که با شیوه ناشیانه قرن 19 بود.  مثلاً برای تحریک استعمار گران می نویسد:  از هندوستان به تیمور خبر دادند،  که با ثروت بی کران هند می توان صد روسیه را خرید.  تیمور اعلام داشت فرمان روایان مسلمان نسبت به بت پرستان هندو بسیار تساهل بکار می برند،  پس به قصد آنکه عموم هندوان را به دین اسلام در آورد....،  پایتخت هندوستان را بباد تاراج گرفت،  و آنچه از ثروت و جواهرات افسانه ای هندوستان را که سپاهیان و چهار پایان می توانستند حمل کنند،  با خود به سمرقند برد.  ببینید موذی گری قرن 19 استعمار گری ویل دورانتی و دروغ نویسی و تحریک مسلمان و هندو علیه یکدیگر و بوی ثروت و جواهر،  بدون اینکه از تاریخ و جغرافیای هندوستان در آن زمان چیزی بدانند.  

 

      ولی حتی یکی از این همه غنائم در موزه های سمرقند و ازبکستان نیست،  زیرا دروغی بیش نیست.  حتی از صحنه و نقاط جنگها هم جایی مشخص گفته نمی شود.  شاید در آنجا ها سر نیزه ای یا تیری یافته شود.  یا نمونه دیگری جهت تحریک مسیحیان ویل دورانت می نویسد،  تیمور در سیواس به کشتار مسیحیان پرداخت.  در تمام نقاط و شهر هایی که می گویند تیمور گورکانی رفته و کشته و فتح کرده،  هیچ اثر و نوشته تاریخی از رویداد در آن محل نیست.  بدتر و بی سواد تر از همه اینست که می گویند،  می کشت و غارت و نابود می کرد،  ولی از شعر و هنر بهره می گرفت،  و هنرمندان و دانشمندان و شاعران را دور خود جمع می کرد،  و رفتار با نزاکت داشت،  این پرت و پلاها را فقط  دشمنان و ضد تاریخها باور می کنند.  امید است روزی برسد که جوانان عزیز ایران این دروغها دور بریزند،  و در لابلای واقعیت های تاریخی و باستان شناسی با دانایی قرن 21 هیجانی نو به سرگذشت ایران بدهند.

 

تاشکند یا اشکندر بالا

 

      شهر تاشکند پایتخت امروزه کشور ازبکستان شهری است با ترکیب جمعیتی تاجیک و ازبکی و کم وبیش روس با زبان های فارسی بخارایی و ازبکی شمالی و روس. در همه جا نوشته اند نام قدیم این شهر چاچ بوده است،  و می گویند:

 

    نام تاشکند از دو جزء تشکیل شده است،  تاش صورت دیگر چاچ نام باستانی ایرانی این منطقه است،  و کَند در زبان سغدی (از زبان‌ های ایرانی) به معنی شهر است،  بنابر این واژه تاشکند به معنی «شهر سنگ» است.  تاریخ سرزمین چاچ در منابع چینی سده سوم میلادی آمده،  گویا اصل دودمان و باشندگان آن سغدی بوده‌ اند.  در طول تاریخ این شهر،  گه‌گاه چینی‌ها نیز بر آن فرمانروایی کرده‌ اند.  در کتیبه کعبه زرتشت کرتیر و شاپور اول،  این شهر را در قلمرو مرزی امپراتوری ساسانی خوانده اند.

 

     در ۷۵۱م کاوسی‌ان چی فرمانروای چینی،  پادشاه چاچ را کشت و دختر او از عرب‌ها کمک خواست. ابومسلم سردار ایرانی،  زیاد بن صالح را با لشکری به آن سرزمین روانه کرد.  وی چینی‌ها را در ۱۳۳ق شکست داد و کاوسی‌ان چی در میدان نبرد کشته شد.  به سبب این نبرد، اسلام به آسیای میانه را یافت و چینی‌ها دیگر نتوانستند در آن سامان حکمرانی کنند.  در دوره کائونچی دوم (سده چهارم و سده پنجم میلادی) تاشکند گسترش یافت و به شکل شهر درآمد و دارای اجزای شهری، مانند دژ و کاخ گردید.

 

    افسوس:  در زمین لرزه ۱۹۶۶ شهر ویران شد،  و جاذبه‌ های تاریخی شهر که روزگاری شهر‌ مهمی بر سر راه کاروان‌ های جاده ری (جاده ابریشم) بود از بین رفت،  و در دولت شوروی اقدامی برای باز سازی آثار باستانی نکرد،  زیرا نمی خواستند تاریخ پابرجا باشد.

 

   تذکر:  نام چاچ در ادبیات پارسی ب‌ویژه در شاهنامه فردوسی بسیار بکار رفته،  کمان ‌هایی که در قدیم در چاچ ساخته می‌ شدند،  از شهرت فراوانی برخوردار بوده‌ اند،  چنانچه اصطلاح «کمان چاچی» در ادب پارسی معنی بهترین کمان را به ‌خود گرفته است.  کند پسوند ایرانی از ریشه کندن است،  که به زبان ‌های ترکی هم وارد شده،  صورت پارسی آن کند و کده است،  و صورت سغدی آن کث و کاث،  لغت نامه دهخدا.

 

   تحلیل انوش راوید:  تمام مطالبی که درباره تاشکند گفته اند،  کاملاً اشتباه یا دروغ است،  شاید هم تاریخ دزدی یا جابجا کردن تاریخ است.  ابتدا از کاوسی ان چی شروع کنم،  که می گویند فرمانروای کشور چین بوده،  درصورتیکه او با نام کاوسیان چی است،  و از فرمانروایان چین استان بوده نه کشور چین،  و در هیچ منابع تاریخی کشور چین گفته نشده.  توجه کنید به زیرکی ضد تاریخ ها،  آنها نام را جدا جدا می نویسند،  تا بزبان چینی وانمود کنند.  دوم،  دختر پادشاه چاچ از عرب کمک خواست،  ولی ابومسلم ایرانی کمک فرستاد،  اگر چاچ تاشکند بوده قاصد باید حدود 4000 کیلومتر مسیر را در میان شهر های و استانها و قبایل مختلف را خیلی سریع طی کند،  که هر چقدر هم سریع بوده باشد،  کمتر از یک ماه نمی شد.  سپس باید نیرویی آماده شود،  که بتوانند این مسیر مهم را طی کنند،  کمترین زمان برای آماده سازی سه ماه است،  و باید لشکر این مسیر ناامن را طی کند،  و آنهم حداقل می شود هشت ماه،  روزانه حدود 20 کیلومتر.  در این مدت دشمن برای نبرد کاملاً آمادگی پیدا می کرد،  و خود هم کمک می آورد.  باید در نظر داشت،  ارتشی که 4000 کیلومتر را طی کرده باشد،  آنقدر خسته و شکننده است،  که توانایی جنگ را نخواهد داشت.  عزیزان پرت و پلا و دروغ نویس،  لطفاً کمی جدی تر بنویسید،  دیگر زمان این دروغها نیست.

 

      در واقع چاچ،  شهری از استان های همدان و کردستان و لرستان و کرمانشاه کشور ایران بوده است،  نه اینکه در وسط آسیای میانه.  آنچه که من می دانم شهر بروجرد معدن سنگ تاریخی دارد،  و شنیده ام تا ابتدای قرن 20 معروف ترین کمان ها را با شاخ و روده و چرم گاومیش و چوب و الیاف گیاه های محلی می ساختند.  چاچ هیچ ربطی به تاریخ تاشکند ندارد،  و دروغ و اشتباه است.

 

      تاشکند از دو واژه اش و کند تشکیل شده،  و با افزودن ت یا تا در ابتدا،  آنرا بعنوان محل بالا  و بلندی معرفی کرده اند،  در نام شهر های و روستا های زیادی چنین چیزی دیده می شود،  مانند تکش روستای بالا دست ما در چلاسر و جل،  (ت + کش = کوه در اینجا) در نام های تپه، تل، تاج و غیره بالا وجود دارد. (مثال دیگر:  تالار = تا + لار که لار= جای خوش آب و هواست،  و در گذشته بالا خانه خوش آب و هوای کاخ و قصر را تالار می گفتند،  نام چند شهر و روستای ایران را بعنوان خوش آب و هوا لار گفته اند، تالار از زبان ایرانی به زبان های اروپایی رفته است).  شهر تاشکند در زمان های بسیار کهن ساخته شده است،  شهر زیر خاکی سلا طین در نزدیکی آن،  با پنج هزار سال تاریخ،  و با صدها معبد زیر خاکی گویای آن است.  یک سر دیوار چین به نزدیکی این شهر ختم می شود،  و سر دیگر آن در نزدیکی شهر ممنوعه یا شهر دینی کشور چین است.  اگر دیوار چین را پاکوب دینی بدانیم،  این موضوع خیلی مهم می شود، یعنی با وجود آثار تاریخی دینی در اشکندر بالا،  دقیقآ می توانیم بگویم تاشکند،  یکی از مهمترین مراکز دینی باستانی بوده است.

 

      حال چرا تاریخ دان ها و باستان شناسان تاشکند را چاچ گفته اند،  که هیچ گونه وابستگی و شباهت نامی و امکان تاریخی ندارد.  دو علت عمده دارد،  بی سوادی یا غرض و مرض استعماری،  که در هر دو صورت دزدی تاریخ حساب می شود.  استادان عزیز تاریخ و گرایش های مربوطه دانشگاه های ایران،  که چند هزار نفر می باشید،  و هر کدام کیلو کیلو مدرک دانشگاهی دارید،  چرا در مقابل اینهمه دروغ در تاریخ ایران،  بی خیال هستید،  و هیچ کدام برای برداشت دروغها از تاریخ ایران،  حداقل به اندازه یک وبلاگ کاری نمی کنید،  وظیفه دارید از تاریخ کشور تان دفاع نمایید.

 

   توجه:  اب = بالا و فراتر،  ت و تا = بالا و بلندی.

 

   دقت نمایید:  دشمنان ایرانیان و تاریخ ایران،  همیشه سعی داشته و دارند این ملت و کشور را کوچک و پراکنده نشان دهند،  و همیشه تلاش در آسمیله کردن قومها و ملت های وابسته به ایران را با هر ترفندی داشتند.

 

   نتیجه:  1 ــ  ازبک همان آز بغ است،  و یادگار های ایران باستان و مد را در خود دارند،  و آز بک استان،  یکی از استان های تاریخی ایران است.  2 ــ  تاریخ چراغ راه آینده است،  نه اینکه هر بار چرخ را اختراع کرد،  بهتر است بر اساس تاریخ آینده ای نوین را ساخت،  نه اینکه بغض و غرض و مرض کرد.  3 ــ  همین موضوع نبرد کاوسیان چی،  با زیاد بن صالح،  نشان می دهد چین استان ایران،  تا نیمه قرن دوم هجری،  قدرت مستقل بود،  که از تاریخ ما دزدیده شده است،  جوانان باهوش متخصص تاریخ پیگیری کنید.

 

 

 

تعدادی نظر وپرسش و پاسخ

 

   نظر:  تیمور گورکانی افتخار ملت ترک است،  و فارسها می خواهند آنرا ندیده بگیرند.

 

   پاسخ:  در دروغ نامه های تیمور فاتح از قول خود تیمور نوشته شده،  که او راهزن و آدمکش بوده،  بدین ترتیب نمی تواند افتخار ملتی باشد.  در ضمن ترک و ازبک و غیره بودن آن چیزی را عوض نمی کند،  و دروغ همچنان باقی است.  در تاریخ ایران بزرگ و قاره کهن خوانین و سرداران بزرگی وجود داشتند،  که در انسانیت و معرفت زبانزد بودند،  ولی استعمار گران و دشمنان آنها را بزرگ و مهم نکرده اند.   وظیفه جوانان باهوش ملت های ایران بزرگ و قاره کهن است که نسبت به برداشتن دروغها و شناساندن واقعیتها اقدام کنند.

 

   پرسش:  آیا مقبره تیمور در سمرقند واقعی است،  مگر مقبره تیمور لنگ نیست؟

 

   پاسخ:  مقبره تیمور است،  ولی نه تیمور داستان های دروغی،  این تیمور ایرانی است،  که مانند بقیه ملت ایران براحتی می توانست به تمام سرزمین ایران سفر کند،  نه اینکه بچنگد و فتح کند.  در طول تاریخ ایران اختلاف و یا حتی جنگ های محلی بین خوانین و حکام وجود داشت،  و این نبردها آن جنگ های دروغ نامه تیمور فاتح نمی باشند.

 

   نظر و پرسش:  نکته ی جالب برای من این است که وقتی با اندیشه و نظریات عجیب و ساختار شکن شما آشنا شدم انتظارم این بود که شما قاطعانه سر حرف های خود می ایستید و نهایاتا یا ثابت می کنید و یا توجیه اما حرف شما مانند سقراط بر پایه ی ندانستن بود؛ یعنی یک چیزی به طور مسلم مشکل دارد و همین ما را ترغیب می کند که به سوی کشف حقیقت گام برداریم و بقیه اش که چیست،  نیازمند تحقیق است مثلا در صورت عدم حمله ی مغول، پس تیمور چه کسی بوده و غیره، نیاز به تحقیق دارد.

 

   پاسخ انوش راوید:  تاریخ یک علم است مانند تمام علوم و پایانی ندارد،  و با ایجاد پرسش در متن و در سئوال،  گردونه یادگیری می چرخد.  نمی خواهم مطالب را تمام شده بدانم،  زیرا بر خلاف تعریف از علم است،  بیشتر می خواهم روان کننده گردونه یادگیری باشم نه خود یادگیری.  من بارها نوشته ام وبلاگ من برای این است که جوانان باهوش علاقمند این گرایش اندیشه و تحقیق کنند،  که تاریخ می تواند متفاوت از داده های دروغی یا اشتباه باشد،  که عده ای از سر سادگی یا استعمار زدگی آنها را تاریخ واقعی دانسته اند.  قبل از پیدایش اینترنت و وب،  بخشی از مردمان بامیان و شمال افغانستان و ازبک و تاتار و غیره، در خطه آسیای میانه اصطلاحی،  بنا به تعریف های استعماری،  می پنداشتند که با مغول آمده اند،  ولی با گشتی در وب های این مردمان،  براحتی متوجه می شویم،  که آنها فهمیده اند در یکی دو قرن گذشته چه کلاهی سرشان رفته،  و آنها مردمان سکستان بوده اند،  و زادگاه آنها از عشق آباد یا اشک آباد تا آلاسکا کشیده شده بود و می باشد.

 

      استعمار گران سعی در کوچک شمردن و متفرقه و دشمن کردن ملتها با یکدیگر داشته و دارند،  آنها از همه ترفندها استفاده می کنند،  دولت روسیه در سالها 1890 تا 1910 بارها به سکستان یا ساخا استان حمله کرد،  و متعاقب آن در 1921 تا 1950 دولت شوروی این کار را ادامه داد،  آنها بشدت مردم ساخا استان را که جعلی سیبری نامیده بودند،  همراه تمام مردم آسیای میانه سرکوب می کردند.  در یک وب ساخایی خواندم،  که در سال 1890 جمعیت آنها حدود 20 میلیون نفر بود،  که اگر سرکوب و کشته نمی شدند،  الان فقط سیبری یا سکستان با جمع اقوام،  ساخا، شمن، یاکوت و غیره،  یک کشور 100 میلیونی بود،  ولی اکنون کمتر از 10 میلیون نفر هستند.  عزیزان تاریخ را با این دید ببینید،  نه اینکه با اینهمه پیگیر این وبلاگ و پذیرفتن آن،  دوباره باز می گردید به دروغ حمله مغول،  واقعاً جای تعجب است.  خانات ازبک با در واقع آزبک یا درست تر آز بغ،  کاملاً ایرانی بودند،  شاید هم خود مادها یا هخامنشیان بودند. آیا باید ما خودمان را کوچک بشماریم؟

 

      تا حدودی می دانم و قبول دارم،  که در تاریخ جغرافیای سیاسی،  تعریف برای مرز جغرافیای سیاسی، قبل از تمدن بورژوازی در قرون جدید نداریم، در طول تاریخ مرزها بنا به ساختار های تاریخی اجتماعتعیین می شد.  قبل از صفویه مرز های جغرافیای سیاسی تعریف نداشت،  بلکه مرزها بر اساس جغرافیای قبیله ای بود.  در زمان صفویه ایران بزرگ به سه بخش عمده تقسیم شده بود،  حکومت صفویه، حکومت ازبک، حکومت بابری،  بزودی مشروح می نویسم.

 

GetBC(6);

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 835
بازدید کل : 59586
تعداد مطالب : 178
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


weblogbartar.ir
weblogbartar.ir
پرشین چت بهترين چت روم فارسي با محيط زيبا و جذاب
کاربر:
رمز: