ایران
ایران
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:54 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      نوشته زیر بر گرفته از صفحه 114 کتاب:  اسکندر تاریخ ایران، الکساندر یونانی نیست.  در واقع اسکندر نامی ایرانی است،  و اسکندر رومی زاده رومیه ایران،  شاهزاده و سردار ایرانی بوده است.

 

   اسکندر رومی کیست

 

      همانطور که گفته شد در زمان کی خسرو ملوک الطوایفی ایجاد می شود،  و پادشاهی کرمان + مکران به شخصی با نام اشکش (شاهنامه ) واگذار می شود.  مکران = سوریه, حران ... و کرمان = کرمانشاه میباشد.  مرز های امروزی را فراموش کنید.  این محل را با عنوان یک ایالت از پادشاهی ایران در نظر بگیرید،  که پس از فتوحات اسفندیار هروم نیز به آن افزوده شده است.

 

   لغت اسکندر را تجزیه و تحلیل کنیم،  که به نظر نام او نیست و تنها لقبی برای اوست.

 

   1 ــ  در تاریخ هرودوت (اصلی) به افسانه های زن ربایی اشاره شده است،  که هرودوت (اصلی) علت اصلی جنگ های ایران و یونان را همین میداند.  در افسانه "یو و گوگس" آمده است:  بنا بر قول ایرانیان که در تاریخ تبحر دارند,  باعث شروع اختلافات و نزاع فینیقی ها بودند،  که بعد از آنکه به سواحل مدیترانه مهاجرت کردند،  شروع به مسافرت های دور و دراز نموده،  اجناس مصری و آشوری را به "بودارگس" هلاس امروزی می بردند.  در این مکان دختر پادشاه "یو" دختر "ایناکوس" به کنار دریا می آید،  و فینیقی ها این زن یونانی را می ربایند،  و به مصر می برند.  چندی بعد عده ای از یونانیان که از مردم جزیره کرت "صور" بودند،  در سواحل فینیقیه پیاده شده،  و از شهر "آ" واقع در "گلخیس" دختر پادشاه "اروپه" مادانه را ربوده و با خود میبرند.  بعدها بنابر نظر راویان مزبور,  اسکندر پسر پرپام که این اتفاق را به یاد داشت,  بران شد که با حمله و تعرض،  زنی از یونان برای خود به چنگ آورد،  پس هلن را به غنیمت ربود.

 

      اگر به ماخذ خود یونانیان نیز رجوع کنیم می بینیم که "این پدر تاریخ جهان!" آنان نیز اسکندر را نام یا لقب یونانی نمی داند،  که هیچ او را دشمن یونانیان می خواند.  در مورد محل این افسانه جای شک و تردید می باشد،  چه که فنیقیه  در ساحل دریای مدیترانه و صور = تروی در جنوب آن است،  و این همان منطقه مکران در تاریخ ایران می باشد.  چطور محل تروی این افسانه را در شمال غربی ترکیه امروزی تشخیص داده اند!؟  در مورد محل و واقعیت این افسانه ها هر که هر جور صلاح می داند قضاوت کند. آنچه مسلم است از زبان شخص هرودوت "اسکندر پسر پرپام نه تنها یونانی نیست که دشمن یونانیان می باشد"  و این جملات او آنچنان واضح و روشن است،  که نیازی به هیچگونه تفسیر و تعبیر نمی باشد.

 

   2 ــ  حال که اسکندر لقبی یونانی نیست آن را ریشه یابی کنیم:  اس + محل این ترکیب در بسیاری از نام های پادشاهان دیده می شود.  نمونه روشنی از آن نام بردیا از زبان یونانیان است.  بردیا = اسمردیس در نوشته یونانیان است.  اس مردیس یا بهتر بگوییم اس مدیس یعنی پادشاه (تک خال) مادها.  جالب آنکه یونانیان بردیا را تک خال (پادشاه, والی, ساتراپ)  ماد می دانستند.  و ما می دانیم که او ولایت باختریش (باکتریا ,بلخ) را از جانب پدر داشته است.  این هم سندی دیگر بر اینکه باکتریا در منطقه مادها است،  و بلخ امروز در شرق ایران نیست.  نمونه های دیگر اس + محل: اس تیاک = اژدی هاک فارسی که حداقل دوبار در تاریخ ایران این نام به وضوح آمده است:  1.  ضحاک تازی،  2.  پسر هوخشتره پادشاه مادها. نمونه های دیگر این ترکیب:  اس فیان ( پدران در شجره نامه جمشید در بندهش), اس بن, اس پاتیه, اس پارت و..... می باشند.  اس به معنی تک خال در زبان فارسی امروزی را شاید بتوان به معنی پادشاه یا والی در نظر گرفت،  و اس + محل را لقبی بر پادشاه آن منطقه تصور کرد.

 

    لغت اسکندر هم میتواند به شرح بالا اس + کندر باشد،  و هم میتواند اسک + اندر:

 

      اسکندروس = اس کندروس.  کندروس در کتیبه های داریوش کبیر محل جنگ فرورتیس مادی با او, همان محلی است که کتیبه های پیروزی او در آن قرار دارد،  که امروزه به آن بیستون میگوییم و محلی در کرمانشاه است.  اس کندروس = پادشاه کرمانشاه (کرمان فارسی باستان)،  همچنین می دانیم کندروسیان = مکران است و چنانچه به هیچ وجه حاضر به قبول فلسفه اس = پادشاه نمی باشد،  می توانیم آن را به صورت اسک اندروس بخوانیم که به نظر نویسنده هر دو محل یکی بوده،  و تنها مشخص کننده این پادشاه از قسمت شرقی و در دیگری قسمت غربی محل حکمرانی او می باشد.

 

اسک اندروس = اشک ( اشکش پادشاه مکران + کرمان و لقب همه جانشینان او در سلسله اشکانی) + اندروس (محلی به ناحیت سوریه,  رودی در ناحیه کاپادوس )  = پادشاه مکران.

 

از سرداران و مردمان سپاه خشایارشا به روایت هرودوت می توان از مگا پانوس در هیرکانی نام برد.  از طرف دیگر کتیبه ای در شهر کاپادوس در ناحیه فرشا یا رود اندروس کشف شده،  که روی آن نوشته است:  "ساگاریوس پسر مگاپارنس سردار آریارمنا موبد مهر شد"

 

پادشاه اندروس (اشک اندروس) شخصی ایرانی بوده است. 

 

 اسک ایناروس = اشک + ایناروس ( به ناحیت سوریه)  اسکینار (پادشاه سوریه) هم میتواند لقبی بر پادشاه همین منطقه یعنی مکران باشد.

 

اردشیر اول مگابیزوس را به عنوان والی به ایناروس فرستاد.

 

پادشاه ایناروس (اشک ایناروس) نیز ایرانی بوده است.

 

و اسیکنار در شجره نامه اشکانیان را که ابوریحان بیرونی ذکر کرده است،  به نظر دگرگون شده همین لغت اسکینار  می باشد که البته از اجداد اسکندر ما می باشد.

 

از دیگر تقسیماتی که می توان بر این نام کرد:

 

-           اسکان دروس = اشکان دروس

 

-           اس کنتار = (اسکن =اسکان)  اشکان  تاروس   است

 

      می دانیم که پادشاهی مکران (سوریه , حران) و کرمان (کرمانشاه) در زمان کی خسرو به اشکش واگذار میشود،  که جد پادشاهان اشکانی بوده است.  آنان پس از به حکومت رسیدن داریوش کبیر دائما با هخامنشیان در گیر بودند.  داریوش اول با یکی از سرکردگان آنان  با نام فرورتیس در مرزهای شرقی قلمروشان درگیر شده و او را می کشد. اسکندر تاریخ ایران می تواند از نوادگان فرورتیس مادی و حتی از نوادگان بردیا پسر کورش کبیر باشد،  که در زمان داریوش کبیر از کرمانشاه به طرف غرب سرزمینشان رانده شده اند.

 

حال بپردازیم به اصل و نسبی که برای این فرد در تاریخ ایران مشخص شده است،  شاید بتوانیم از میان شکسته دستخورد های نیم سوز در تاریخ ایران علامت و نشانه ای برای او بیابیم.

 

-           تاریخ بلعمی  پدر اسکندر , فیلقوس (فیلفوس ) را از فرزندان عیص ابن اسحق میداند.

 

   خود لغت فیلقوس از واژه فیلوس یا ایلوس که در دار و دبستان مذاهب از آن به معنی ابن الله = پسر خدا  و با عنوان مهمله عیسی (عیص = ایسا!) یاد شده است،  و می دانیم که اسکندر ارومی با مذهب مهری و تمامی شهریاران اشکانی باور داشته اند،  که فغفور = بغ پور = پسر خورشید بوده،  و چون خورشید خدای آنان بوده است،  به معنی پسر خدا بوده است.  فیلوس یا فیلقوس به معنی پسر خدا که همان بغ پور است،  پدر اسکندر ایرانی با مذهب مهری بوده است. 

 

اسحق پسر ابراهیم و برادر اسماعیل است.  ابراهیم در زمان نمرود پادشاه بابل و خود این حضرت متولد بابل و در حقیقت ایرانی می باشد.

 

-           طبری در تاریخ خود اشاره می کند که ابراهیم از قوم کُردان بود. 

 

-           ابن خلدون می گوید:  اسماعیل زبان عربی را از قبیله جرهم آموخت زیرا پدرش عرب نبود.

 

-           آزر پدر ابراهیم از خاندان فریدون است. 

 

   فرزندان اسحق عبارت از عیص و یعقوب بودند.  به دعای اسحق همه زمین کنعان و لب دریا از فرزندان عیص پر شد و او را پسری آمد نام او روم و آن پسر آنجا شد که امروز روم خوانند.  تاریخ بلعمی فیلقوس پدر اسکندر را از کنعانیان می داند،  و محل حکومت آنان را کنعان مشخص کرده که همان مکران + کرمان است.  اسکندر فیلفوس را از رومیه می داند،  که رومیه در تاریخ یعقوبی = مدائن آمده است.  که مدائن یا کنعان باز همان مکران + کرمان است.  در این تاریخ پس از اسکندر حکومت اشک اول پسر داراب در میان است،  و ملوک الطوایفی ایران و هیچ سخنی از سلوکیان در ایران به میان نیست.

 

   شاهنامه فردوسی ,  داراب نامه طرسوسی ,  خود تاریخ طبری در حاشیه و چند تاریخ دیگر اسکندر را پسر داراب و برادر پادشاه ایران دارا می دانند.  او را نوه فیلقوس و محل آنان را عموریه ( اموریه) ذکر کردند.

 

   اگر اسکندر پسر داراب است ( شاهنامه فردوسی) و اشک اول سر سلسله اشکانیان نیز پسر داراب است،  (تاریخ بلعمی)  پس شاید اسکندر = اشک اول پسر داراب و پایه گذار حکومت اشکانیان در ایران است! 

 

   در این تاریخ ها نیز هیچ سخنی از حکومت سلوکیان به میان نیست،  و ملوک الطوایف ایران را 200 و اندی سال نوشته اند.

 

   نظامی گنجوی در اسکندر نامه :

 

   دگرگونه دهقان آذرپرست   <><>  به دارا کند نسل او باز بست   

 

    را با بیت " گزافه سخن را درستی نبود" رد میکند،  و او را از نژاد داراب نمی داند.  اما آنچه او قبول دارد:

 

  که از جمله تاجداران روم    <><>   جوان دولتی بود از آن مرز و بوم

 

  شهی نامور نام او فیلقوس  <><>    پذیرای فرمان او روم و روس

 

  نو آیین ترین شاه آفاق بود  <><>     نوا زاده عیص اسحاق بود

 

 چنان دادگر بود که از داد خویش <><>  دم گرگ را بست بر پای میش

 

   نوا زاده عیص اسحق همانطور که گفته شد و بیشتر به بررسی آن خواهیم پرداخت,  نسل ابراهیم از بابل در کنار دریای کنعان = مکران است،  و اما "چنان دادگر بود که از داد خویش" به هیچ وجه با فیلیپ یک چشم پدر الکساندر یونانی و روایات خود یونانیان جور در نمی آید.

 

   در کل تاریخ های ذکر شده به کرات از لغاتی چون یونان, مقدونیه و روم استفاده شده است.

 

   یونان:  یونی آن (هیونی ان) که یکی از قبایل آشوری (تورانی) بوده اند،  در قلمرو حکومتی آشوریان اقامت داشتند و مرکز این حکومت نینوا بوده است.  این گروه پس از جنگ اسفندیار و ارجاسپ برای بار اول و پس از جنگ فیلقوس پدر اسکندر برای همیشه راهی جزایر گریس greece  شدند،  از پیوند این گروه که خود از نوادگان تور پسر فریدون و ایرانی بوده اند،  با قبیله گریش که ساکنان بومی جزایر دریای اژه بوده اند،  مردمی به وجود آمده اند که ما ایرانیان آنان را یونی آن و اروپاییان آنان را گریش می خوانند.  یونی آن با بردن فرهنگ و تاریخ و زبان و ..... ایرانیان به این منطقه مروج فرهنگ ایرانی در سرزمین های گریش بوده اند.  گشتاسپ و ارجاسپ و در ادامه جنگ پسرانشان اسفندیار و کهرم در بین النهرین و در نزدیکی نینوا بوده است،  و تنها افسانه های آن به خاک گریش رفته است.  همچنین فیلقوس پدر اسکندر نه تنها خود یونی نبوده است،  بلکه با یونی آن جنگ کرده و آنان را مغلوب کرده است. هیچکدام از اسنادی که در تاریخ ایران با عنوان یونی آن  ذکر شده است،  به جزایر و خاک کشوری که امروز گریش نامیده می شود،  ارتباطی پیدا نمی کند.

 

   مقدونیه:  این لغت یا مغونیه است،  که به این روز تحریف شده است،  و منظور دشت مغان در شمال غربی ایران می باشد.  و یا مقدونیه در مصر می باشد.  جالب است بدانیم که الکساندر یونانی در محلی با نام ارکه لائوس argous که مرکز ان پلاریا pellaria بوده است،  متولد شده است.  بی هیچ تردید پیاده کردن نام مقدونیه در منطقه  ارکه لائوس پس از جعل قصه الکساندر به وجود آمده و چنان که اصلان غفاری نیز گفته است،  از دروغ سازی های دوران بیزانس است.

 

  اصلا کلمه مقدونیه می تواند ریشه فارسی داشته باشد:  مغ + دونیه 

 

   لغت دونی و دونیه با دو معنای متفاوت امروزه هم در زبان فارسی رایج می باشند.  امروزه لغاتی چون مرغدانی و به اصطلاح عامه مرغ دونی و یا زباله دونی به معنای محل اجتماع مرغان و محل اجتماع زباله ها هنوز در زبان فارسی رایج می باشند حال تصور:

 

   مغ دونی = محل اجتماع مغان = دشت مغان امروزی در ایران

 

   مسئله ایست که می توان بر روی آن بیشتر تامل کرد!

 

   همچنین لغت دون در فارسی به معنای حقیر و یا پایینی:

 

   و مغ دونیه = محل زندگی مغی که از مغان دون پایه تر و یا محل زندگی مغ های پایینی (از نظر جغرافیایی)

 

بوده است،  از نظر لغت شناسی قابل بررسی می باشند.  حال دو پیشنهاد بر فارسی بودن کلمه مقدونیه داده شد.  ریشه های این کلمه در زبان یونانی و لاتین چیست که این نام را برای محلی در شمال یونان امروزی بپذیریم؟

 

   روم:  بانو پوران فرخزاد در کتاب کارنامه به دروغ در  پژوهش بی مانندشان روم یا رومیه را سرزمینی در آسیای کوچک می دانند،  که نامش از قدیم اروم بوده است،  و بی شک در آغاز هروم = خروم  به معنای خورشید بوده است،  و در نتیجه روم را ارومیه = ارومیه می دانند،  که هیچ ارتباطی با رم در ایتالیا از واژه لاتینی فروم به معنای میدان ندارد.

 

   اسکندر مغونی (از دشت مغان امروزی) می تواند همان اسکندر رومی (از ارومیه امروزی) باشد،  که هر دو تقریبا در یک محل واقع اند.

 

   حال در مورد عیص ابن اسحق بیشتر سخن بگوییم،  طبق شجره نامه مسعودی:

 

  ابراهیم،  پسرش اسحاق = آساک یا آشاک به پارسی = آرسس یونیان =  کی آرش یا شاید،  کی بی آرش است.

 

 (بی یکی از نام های گیو است همچنین کی بیارش می تواند کی بغ ارش نیز باشد)

 

  پسرش عیص = ایسو = ایشو  = عیسی = اسک یا اشک زبان پارسی است.

 

   پسر ش عقلان = دگر گون شده اشکان پارسی

 

  پسرش هرمان

 

  پسرش مسماحلین

 

  پسرش روم = رومینس

 

  اسحاق = اساک = اس + اک = پادشاه آکد

 

  شجره نامه ای برای رومیان می باشد که بی شباهت به شجره نامه اشکانیان پس از ملوک الطوایفی کی خسرو،  و شش اشک اول این سلسله نمی باشد‍!

 

-           کی کاوس --> سیاوخش --> اش --> اشغان --> اردوان --> اشک --> اشک (مسعودی)

 

-           کی کاوس --> سیاوش --> اش جبار --> اشغان ==> اشغانیان  (مسعودی)

 

-           کی کاوس --> سیاوش -->اس یکنار --> اشکان --> اشک--> شاهپور -->بلاش --> اشکان --> اشک (بغ پور) (اثارالباقیه ابوریحان بیرونی)

 

  کی قباد --> کی ارش --> اسک ==> اشکانیان  (ثعالبی)

 

  مسعودی همچنین در کتاب التنبه و الاشراف آورده است :

 

-           عیص بن اسحاق از دختران کنعانی زن گرفت و فرزندان فراوان آورد چنان که گویند عمالیق که همان عرب های صحرا نشین شام هستند،  از فرزندان نقار بن عیص =عیصو و رعوتیل بن عیص = عیصو بوده اند.  اما علمای عرب این را فقط در مورد رومیان می پذیرند،  و در مورد عمالیق و دیگران انکار می کنند،  و همه این رشته نسبتها مربوط به مندرجات تورات و دیگر کتب عبرانی است.

 

  و در جای دیگر می آورد:

 

-           بانیان شهر رومیه پادشاهانی بودند که به پسران گرگ شهرت داشتند،  و نام رومیه از نام آنها آمده،  و عنوان رومی را به ایشان و شاهان دیگر افزودند.

 

   در شاهنامه فردوسی گیو  در زیر پرچمی با مظهر گرگ قرار دارد ( به اسناد جمع اوری شده در مورد گیو در ملوک الطوایفی رجوع کنید).

 

   و مقایسه شجره نامه اشک هفتم  بنیانگذار سلسله اشکانیان در آثار الباقیه ابوریحان بیرونی با خاندان شاه شاهان به صورت زیر  خواهد بود:

 

کی کاووس

 

سیاوش

 

کی خسرو                                                اس ایکنار (اش جبار)

 

لهراسپ                                                  اشکان

 

گشتاسپ                                                  اشک

 

بهمن                                                      شاهپور

 

همای                                                     بلاش

 

داراب                                                     اشکان

 

 دارا                                                       اشک  (بغ پور شاه)

 

   این شجره نشانگر شاهان اشکانی (مکران +کرمان) بعد از ملوک الطوایفی کی خسرو می باشد.  نژاد اشک (بغ پور) طبق این شجره نامه از مادها و لقب او نشانگر مذهب میترایی او می باشد.

 

   آیا این شخص همان اشک اندروس (اس کندروس = اسکندر) تاریخ ایران است؟  به نظر می آید این شخص دلایل کافی برای فتح پایتخت هخامنشی داشته است.  اشکانیان را میتردات با فرا نام اشک هفتم پایه گذاری کرده است آیا نام اصلی اسکندر میتری دات است؟  یا میتری دات (مهرداد) فرا نامی بر مذهب او است،  و منظور همان بغ پور شاه است؟

 

   به هر حال فراموش نکنیم که اتفاقی بزرگ در تاریخ افتاده است،  شخصی با نام اسکندر گویا تا قطب شمال رفته است.  سوریه, لبنان, بیت المقدس, کل کشور ترکیه امروزی, و کل کشور عراق امروزی در آن زمان کشوری بوده است با نام ایران (پارس, پرس) مقر حکومت شاه این کشور در شوش و همدان امروزی بوده است.  پس از مرزبندی های بعدی جهان هر طایفه ای این روایت را از قول خود تعریف میکند.  این فرد از استان مکران + کرمان و ایرانی بوده است.  اگر مورخین عرب او را از پسران عیص نوشته اند،  از نوادگان حضرت ابراهیم بابلی ایرانی بوده است،  و کنعان در مرزهای غربی  استان  مکران + کرمان بوده است،  و اگر ترکها از شخصی عالم گیر(ذولقرنین) با عنوان آغوس یاد میکنند نیز می تواند پسر همین شخص باشد و مرزهای جنوبی ترکیه امروز نیز در شمال استان مکران + کرمان بوده است.

 

   اگر ما او را بی شک از نسل پادشاهان ماد با مذهب میترایی و ایرانی می دانیم به علت گفته های تاریخ است که می گوید زمانی که او به سمت پایتخت حرکت می کند نه تنها مردم با او نمی جنگند که درهای دژها را به روی او باز میکنند و این نشانگر آن است که این فرد ایرانی و از نژاد پادشاهان است.  پادشاه ایران در حال مرگ به او وصیت میکند که ایران را از بیگانه دور بدار,  با دختر من ازدواج کن و از قاتلین من انتقام بگیر این سه وصیت که مکتوب در تمامی تاریخ ها می باشد تنها می تواند از جانب پادشاه ایران به یک شاهزاده ایرانی باشد.  اگر این فرد ایرانی نبود دیگر وصیت در امان نگهداشتن ایران از دست اجنبی مفهومی نداشت!  اسکندر بر جسد پادشاه ایران خون گریه میکند,  نیز تنها میتواند نشانه پیوند خانوادگی او با پادشاه باشد،  این نوشته تاییدی بر برادر بودن این دو مرد می باشد مناسبتی ندارد،  که الکساندر یونانیبر مزار شاه ایران خون گریه کند!

 

   این شخص متولد ارومیه, رومیه = مدائن , سوریه,..... هیچ تفاوتی بر ما ندارد،  آنچه از تاریخ بر می آید آنکه مردم از حکومت هخامنشی ناراضی بودند،  و این حکومت پارسیان بوده است و شخصی از مادها که خود حقی در پادشاهی ایران داشتند میتوانسته در مقابل آنان قرار گیرد.  مردم همچنین از کیش مزدایی خسته بودند،  و می خواستند به کیش قدیمی خود یعنی میترایی باز گردند،  و پناهنده بغ های میترایی شده اند.

 

   در مورد مورخین ترک , عرب و یهود هرچه که می گویند قابل تجزیه و تحلیل و به هر تقدیر قابل قبول است چرا که  این

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:53 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پیش گفتار

      مقالات تاریخی نوشته شده انوش راوید،  از مشاهدات عینی و  واقعی تاریخ اجتماعی و علم جغرافی ـ تاریخ می باشد که با دانایی قرن 21 و تکنولوژی جدید ارایه می گردد،  با سازمان آینده بینی گسترش می یابد و کم و بیش باز نویسی می شوند.  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نشده،  البته از کتاب های تاریخی که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته شده است.  خواندن آنها به عزیزان علاقه مند به تاریخ و تاریخ اجتماعی که زیر مجموعه های علم جغرافی ـ تاریخ هستند پیشنهاد می گردد،  و از عزیزان خواهش  دارم با دید قرن سنت گریزی مطالعه نمایند.   باید مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد که در ساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام، و نیز هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  این مسئله مهم را هم در نظر داشت که اکثر دانش  تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیست است.  توجه کنید تاریخ را درست در تاریخ بنگرید،  نه آنچه هالیود و یا دشمنان می خواهند،  توضیح بیشتر را در میان مطالب وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایرانبخوانید در کارگاه فکر سازی کار کنید تا در انتها سرگذشت و آینده ای نوین ایجاد گردد.

 

     دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند که براحتی قابل رد کردن است.  وظیفه همه ایرانی های عزیز می باشد که با این تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند و آنها را مجازی به محاکمه بکشانند.

 

 

عکس تاریخی کتابدار پارسی در مشهد،  حدود 1300 خورشیدی،  عکس شماره 545 .

 

تیمور لنگ افسانه ای پوچ

 

      در دروغ های تاریخ گویند که دلاوری بی رحم بجا مانده از نسل پوچ چنگیز مغول  از جلگه ازبکستان آمد،  و در ایران وسیع و تمام سرزمین های فارسی زبان قتل و غارت کرد و همه را مطیع ساخت،  و سپس در شهر فارسی زبان سمرقند مرد.  این یک افسانه دروغی و ساده است،  که برای باور دشمنان ایران بزرگ ساخته اند.  بد خواهان  زبان شیرین فارسی  و ایران عزیز،  امروز هم در تلاش هستند تا به اشکال مختلف ما ایرانیان را ضعیف و شکست خورده در تاریخ،  و شکست پذیر نشان دهند.  همچنین سعی در نفی تاریخی و وجودی ایرانی ها دارند.

 

       تیمور لنگ فاتح دروغی و مسخره ای که در تاریخ خوش ایران عزیز بی جهت جا باز کرده،  نوشته دشمنان و داستان سراهایی است،  که از یک خان ایرانی ساده و بی اهمیت،  ماجرای بزرگ تاریخی ایجاد کرده اند.  چهره ها و کار گزاران استعمار مانند هارولدلمب داستان نویس،  که از شخصیت های کم اهمیت و دروغی،  تاریخ میسازد،  و تیمور لنگ را چون داستان های،  آنیبال، شارلمانی، ژوستی نین و غیره نگاشته است.  این خان کوچک ایرانی را بدون اینکه مدرک واقعی و مستند در موزه ها و آثار بجا مانده داشته باشد،  در تاریخ پرهیبت و شیرین ایران عزیز به جای یک فاتح بزرگ قرار داده است.  توجه کنید،  مطلقاً و بدون هیچ دلیل علمی توسط دشمنان و استعمار،  صفحات تاریخ ایران با داستان های دروغی اسکندر و اعراب و مغول و ازبک،  سیاه شده است.

 

      نام ایرانیان در سراسر تاریخ با دلاوری و شجاعت و شهادت آمیخته شده،  وظیفه همه ایرانیان خوب بویژه جوانان غیور ایرانی می باشد،  که از تاریخ و سرزمین سرافراز خود در مقابل تهاجم دروغ های دشمنان دفاع نمایند،  دروغ های تاریخی را بشناسند،  و به افشای آنها و آگاهی رساندن بپردازند،  و آنها را به همان زباله دانی که آمده اند بفرستند.  این قبیل کتابهای تاریخی را با این دید،  که آیا واقعیت است،  مطالعه نمایید،  و همچنین در پس هر جمله از دروغ نامه ها،  کنجکاوی های لازم را در آن مطلب بکنید،  و نیز تحقیق شود آن نویسنده دروغگو وابستگی به استعمار و صهیونیسم داشته یا نه،  و منابع موجود واقعی بوده و آیا برابر اصل می باشد.  منابع و کتاب هایی که می گویند از روی کتاب های خطی و قدیمی نوشته شده است،  تحقیق شود که اصلی است یا با تقلب و جعل چاپ شده است،  و عده ای احمق دشمن خارجی هم از روی یکدیگر و از آنها نوشته اند،  و آنها فکر کرده اند که جوانان عزیز قرن 21 ایرانی هم چون خودشان کودن هستند،  که هر دروغی و پرت و پلایی را بدون تحلیل و بررسی بپذیرند.

 

      سر جان ملکم ،  در اوج استعمار،  کتاب تاریخی درباره تیمور گورکانی نوشته است،  که از آن دروغ نامه های اساسی می باشد،  و حکومت بمبئی انگلیسی هندوستان در زمان استعمار آنرا چاپ کرده.  فقط دشمنان ایران هستند،  که این کتاب تاریخ نوشته اوج استعمار را به نام تاریخ باور می کند.  سادگان هرگز در پی تحقیق از واقعیتها و ریشه و آب و اجداد و قبیله،  این قهرمان خیالی ذکر شده در کتاب های تیمور لنگ نبودند،  چون شعور آنرا نداشتند.  من، انوش راوید،  کتاب های تیمور گورکانی را مقابل خود گذاشتم،  خواستم آنها را بخوانم،  و با تفسیر از دروغها بنویسم،  ولی آنقدر تمام صفحات بدون دلیل و مدرک بود،  و بقدری ساده لوحانه نوشته شده بود،  که اصلاً قابل بررسی نبود و نیستند.  واقعاً این قبیل کتابها ارزش علمی ندارند،  حتی کارها و اقدامات نوشته شده در کتابها به عقل در آن زمان هم نمی گنجد،  تمام لشکر آرایی ها و جنگها همگی کاملاً بی منطق نوشته و توصیف شده اند.

 

      مثلاً، با سادگی و بی سوادی می نویسند:  اهالی اصفهان یاغی شده داروغه ای را که برایشان تعیین کرده بودم،  با سه هزار کس به قتل آوردند،  منهم حکم به قتل اهالی اصفهان کردم.  بی سوادها هیچ تحلیل نمی کنند،  انگار مردمی که می توانند در آنزمان سه هزار نیرو را بقتل برسانند،  آنقدر بچه هستند که کشته شوند،  شهری که داروغه آن سه هزار نیرو داشته باشد،  بسیار پرجمعیت است و می بایست تأثیر گذار در تاریخ باشد و خیلی موضوعات دیگر.

 

      دروغ های داستان های تیمور لنگ را فقط سادگان باور می کنند،  لشکریان صدها هزار نفره،  نابودی های وسیع بدون اثر تاریخی و باستان شناسی،  کشتار های بدون قبرستان و اثر،  جنگ هایی که صحنه ها و صفحات نبرد را نمی توان یافت.  کجاست اینهمه غارت لشکریان دروغی تیمور گورکانی،  چرا در هیچ موزه ای در ازبکستان و یا جای دیگری اثری از آنها نیست.  چرا در تمام این داستانها برای اینهمه افسانه هیچ نکته واضح و روشنی ارایه نمی شود.  کمی فکر کنید،  این دروغها، و کتاب های دروغ  نوشته دشمنان را،  چاب نکنید،  و در مدارس و دانشگاه ها به خورد جوانان ندهید،  چقدر سادگی.

 

      اینهمه سپاه که می رود و فتح می کند و می کشد و نابود و غارت می کند،  چگونه و چطور و از کجا تامین می شوند،  اینها چند ساله بودند،  با مسائل ذاتی و جنسی خود چکار می کردند،  برنامه جنگی آنها چه بوده است.  اصلاً فکر کرده اید بی سواد هایی که اینها را نوشته اند،  چقدر ساده بوده اند،  نوشته هایی را که با عقل و واقعیت جور در نمی آید،  کمی معقول تر بنویسند.  اینها داستان ها و افسانه هایی است،  که می توان آنرا ادبیات دشمن نامید نه تاریخ،  چاپلوس ها می نویسند و ساده ها باور می کنند،  نبرد های دروغی قلعه گیری های خیالی و بشدت افسانه ای.

 

      هم میهنان گرامی،  بیائید دروغ های تاریخ را از نوشته ها و وب هایتان بر دارید،  و بگذارید دشمنان و ضد تاریخها با این دروغها خوش باشند،  و فیلمها و داستان های کذایی 300 ها را بسازند و بنویسند.  بدانید وقتی که دروغ های تاریخ را دریافتید و شناختید،  ما ایرانیان پای به جهانی نو در قرنی نو خواهیم گذاشت،  و سرنوشتی زیبا خواهیم داشت.

 

      تیمور به نوشته خودش راهزنی می کرد،  و در اقتضای باطن خویش راه صواب را از خطا نمی شناخته است،  از قول تیمور درباره کار های بچه گانه او می گویند،  پس چگونه می پذیرند که چنین ساده ای کار بزرگی کرده باشد.  چه کسی و چه زمانی از قول تیمور کتاب نوشته،  چرا و به چه منظور این دروغ نامه را نوشتند،  و در دست دشمنان و ضد تاریخها تکثیر شد،  و یا برای اولین بار تاریخ دروغی تیمور را چه کسی نگاشته است.  بعضی ها چون  جواهر لعل نهرو در کتاب نگاهی به تاریخ جهان خود،  دروغ های تاریخ را متوجه نشده و از روی کتاب هایی امثال  سرجان ملکم تکرار کرده،  بدون اینکه در آن زمان بداند این ها دروغ است،  یا بسیاری از تاریخ نگارها بدون اینکه بتوانند به واقعیت فکر کنند،  پرت و پلاها را تکرار کرده اند.  انوش راوید  از ابتدای قرن 21 پدیده ای جدید در تاریخ برای گرفتن مچ دروغگو ها و افشای دشمنان و ضد تاریخ هاست. 

 

      حتی در باره مرگ تیمور هم سراسر چرند و پرند نوشته اند،  کجائید دشمنان ایران بزرگ،  بیائید دروغ های تاریخ را باور کنید.  زمان بندی های اشتباه،  زور گیری ها و جمع آوری مالیات ها هم کاملاً بی پایه و ساده نوشته شده اند.  ویل دورانت با نوشتن تاریخ تمدن،  هر آنچه برای شروع امپریالیست در قرن 20  لازم بود با رونویسی نا آگاهانه تاریخ از گذشتگان هم پالک خود نوشت،  که با شیوه ناشیانه قرن 19 بود.  مثلاً برای تحریک استعمار گران می نویسد:  از هندوستان به تیمور خبر دادند،  که با ثروت بی کران هند می توان صد روسیه را خرید.  تیمور اعلام داشت فرمان روایان مسلمان نسبت به بت پرستان هندو بسیار تساهل بکار می برند،  پس به قصد آنکه عموم هندوان را به دین اسلام در آورد....،  پایتخت هندوستان را بباد تاراج گرفت،  و آنچه از ثروت و جواهرات افسانه ای هندوستان را که سپاهیان و چهار پایان می توانستند حمل کنند،  با خود به سمرقند برد.  ببینید موذی گری قرن 19 استعمار گری ویل دورانتی و دروغ نویسی و تحریک مسلمان و هندو علیه یکدیگر و بوی ثروت و جواهر،  بدون اینکه از تاریخ و جغرافیای هندوستان در آن زمان چیزی بدانند.  

 

      ولی حتی یکی از این همه غنائم در موزه های سمرقند و ازبکستان نیست،  زیرا دروغی بیش نیست.  حتی از صحنه و نقاط جنگها هم جایی مشخص گفته نمی شود.  شاید در آنجا ها سر نیزه ای یا تیری یافته شود.  یا نمونه دیگری جهت تحریک مسیحیان ویل دورانت می نویسد،  تیمور در سیواس به کشتار مسیحیان پرداخت.  در تمام نقاط و شهر هایی که می گویند تیمور گورکانی رفته و کشته و فتح کرده،  هیچ اثر و نوشته تاریخی از رویداد در آن محل نیست.  بدتر و بی سواد تر از همه اینست که می گویند،  می کشت و غارت و نابود می کرد،  ولی از شعر و هنر بهره می گرفت،  و هنرمندان و دانشمندان و شاعران را دور خود جمع می کرد،  و رفتار با نزاکت داشت،  این پرت و پلاها را فقط  دشمنان و ضد تاریخها باور می کنند.  امید است روزی برسد که جوانان عزیز ایران این دروغها دور بریزند،  و در لابلای واقعیت های تاریخی و باستان شناسی با دانایی قرن 21 هیجانی نو به سرگذشت ایران بدهند.

 

تاشکند یا اشکندر بالا

 

      شهر تاشکند پایتخت امروزه کشور ازبکستان شهری است با ترکیب جمعیتی تاجیک و ازبکی و کم وبیش روس با زبان های فارسی بخارایی و ازبکی شمالی و روس. در همه جا نوشته اند نام قدیم این شهر چاچ بوده است،  و می گویند:

 

    نام تاشکند از دو جزء تشکیل شده است،  تاش صورت دیگر چاچ نام باستانی ایرانی این منطقه است،  و کَند در زبان سغدی (از زبان‌ های ایرانی) به معنی شهر است،  بنابر این واژه تاشکند به معنی «شهر سنگ» است.  تاریخ سرزمین چاچ در منابع چینی سده سوم میلادی آمده،  گویا اصل دودمان و باشندگان آن سغدی بوده‌ اند.  در طول تاریخ این شهر،  گه‌گاه چینی‌ها نیز بر آن فرمانروایی کرده‌ اند.  در کتیبه کعبه زرتشت کرتیر و شاپور اول،  این شهر را در قلمرو مرزی امپراتوری ساسانی خوانده اند.

 

     در ۷۵۱م کاوسی‌ان چی فرمانروای چینی،  پادشاه چاچ را کشت و دختر او از عرب‌ها کمک خواست. ابومسلم سردار ایرانی،  زیاد بن صالح را با لشکری به آن سرزمین روانه کرد.  وی چینی‌ها را در ۱۳۳ق شکست داد و کاوسی‌ان چی در میدان نبرد کشته شد.  به سبب این نبرد، اسلام به آسیای میانه را یافت و چینی‌ها دیگر نتوانستند در آن سامان حکمرانی کنند.  در دوره کائونچی دوم (سده چهارم و سده پنجم میلادی) تاشکند گسترش یافت و به شکل شهر درآمد و دارای اجزای شهری، مانند دژ و کاخ گردید.

 

    افسوس:  در زمین لرزه ۱۹۶۶ شهر ویران شد،  و جاذبه‌ های تاریخی شهر که روزگاری شهر‌ مهمی بر سر راه کاروان‌ های جاده ری (جاده ابریشم) بود از بین رفت،  و در دولت شوروی اقدامی برای باز سازی آثار باستانی نکرد،  زیرا نمی خواستند تاریخ پابرجا باشد.

 

   تذکر:  نام چاچ در ادبیات پارسی ب‌ویژه در شاهنامه فردوسی بسیار بکار رفته،  کمان ‌هایی که در قدیم در چاچ ساخته می‌ شدند،  از شهرت فراوانی برخوردار بوده‌ اند،  چنانچه اصطلاح «کمان چاچی» در ادب پارسی معنی بهترین کمان را به ‌خود گرفته است.  کند پسوند ایرانی از ریشه کندن است،  که به زبان ‌های ترکی هم وارد شده،  صورت پارسی آن کند و کده است،  و صورت سغدی آن کث و کاث،  لغت نامه دهخدا.

 

   تحلیل انوش راوید:  تمام مطالبی که درباره تاشکند گفته اند،  کاملاً اشتباه یا دروغ است،  شاید هم تاریخ دزدی یا جابجا کردن تاریخ است.  ابتدا از کاوسی ان چی شروع کنم،  که می گویند فرمانروای کشور چین بوده،  درصورتیکه او با نام کاوسیان چی است،  و از فرمانروایان چین استان بوده نه کشور چین،  و در هیچ منابع تاریخی کشور چین گفته نشده.  توجه کنید به زیرکی ضد تاریخ ها،  آنها نام را جدا جدا می نویسند،  تا بزبان چینی وانمود کنند.  دوم،  دختر پادشاه چاچ از عرب کمک خواست،  ولی ابومسلم ایرانی کمک فرستاد،  اگر چاچ تاشکند بوده قاصد باید حدود 4000 کیلومتر مسیر را در میان شهر های و استانها و قبایل مختلف را خیلی سریع طی کند،  که هر چقدر هم سریع بوده باشد،  کمتر از یک ماه نمی شد.  سپس باید نیرویی آماده شود،  که بتوانند این مسیر مهم را طی کنند،  کمترین زمان برای آماده سازی سه ماه است،  و باید لشکر این مسیر ناامن را طی کند،  و آنهم حداقل می شود هشت ماه،  روزانه حدود 20 کیلومتر.  در این مدت دشمن برای نبرد کاملاً آمادگی پیدا می کرد،  و خود هم کمک می آورد.  باید در نظر داشت،  ارتشی که 4000 کیلومتر را طی کرده باشد،  آنقدر خسته و شکننده است،  که توانایی جنگ را نخواهد داشت.  عزیزان پرت و پلا و دروغ نویس،  لطفاً کمی جدی تر بنویسید،  دیگر زمان این دروغها نیست.

 

      در واقع چاچ،  شهری از استان های همدان و کردستان و لرستان و کرمانشاه کشور ایران بوده است،  نه اینکه در وسط آسیای میانه.  آنچه که من می دانم شهر بروجرد معدن سنگ تاریخی دارد،  و شنیده ام تا ابتدای قرن 20 معروف ترین کمان ها را با شاخ و روده و چرم گاومیش و چوب و الیاف گیاه های محلی می ساختند.  چاچ هیچ ربطی به تاریخ تاشکند ندارد،  و دروغ و اشتباه است.

 

      تاشکند از دو واژه اش و کند تشکیل شده،  و با افزودن ت یا تا در ابتدا،  آنرا بعنوان محل بالا  و بلندی معرفی کرده اند،  در نام شهر های و روستا های زیادی چنین چیزی دیده می شود،  مانند تکش روستای بالا دست ما در چلاسر و جل،  (ت + کش = کوه در اینجا) در نام های تپه، تل، تاج و غیره بالا وجود دارد. (مثال دیگر:  تالار = تا + لار که لار= جای خوش آب و هواست،  و در گذشته بالا خانه خوش آب و هوای کاخ و قصر را تالار می گفتند،  نام چند شهر و روستای ایران را بعنوان خوش آب و هوا لار گفته اند، تالار از زبان ایرانی به زبان های اروپایی رفته است).  شهر تاشکند در زمان های بسیار کهن ساخته شده است،  شهر زیر خاکی سلا طین در نزدیکی آن،  با پنج هزار سال تاریخ،  و با صدها معبد زیر خاکی گویای آن است.  یک سر دیوار چین به نزدیکی این شهر ختم می شود،  و سر دیگر آن در نزدیکی شهر ممنوعه یا شهر دینی کشور چین است.  اگر دیوار چین را پاکوب دینی بدانیم،  این موضوع خیلی مهم می شود، یعنی با وجود آثار تاریخی دینی در اشکندر بالا،  دقیقآ می توانیم بگویم تاشکند،  یکی از مهمترین مراکز دینی باستانی بوده است.

 

      حال چرا تاریخ دان ها و باستان شناسان تاشکند را چاچ گفته اند،  که هیچ گونه وابستگی و شباهت نامی و امکان تاریخی ندارد.  دو علت عمده دارد،  بی سوادی یا غرض و مرض استعماری،  که در هر دو صورت دزدی تاریخ حساب می شود.  استادان عزیز تاریخ و گرایش های مربوطه دانشگاه های ایران،  که چند هزار نفر می باشید،  و هر کدام کیلو کیلو مدرک دانشگاهی دارید،  چرا در مقابل اینهمه دروغ در تاریخ ایران،  بی خیال هستید،  و هیچ کدام برای برداشت دروغها از تاریخ ایران،  حداقل به اندازه یک وبلاگ کاری نمی کنید،  وظیفه دارید از تاریخ کشور تان دفاع نمایید.

 

   توجه:  اب = بالا و فراتر،  ت و تا = بالا و بلندی.

 

   دقت نمایید:  دشمنان ایرانیان و تاریخ ایران،  همیشه سعی داشته و دارند این ملت و کشور را کوچک و پراکنده نشان دهند،  و همیشه تلاش در آسمیله کردن قومها و ملت های وابسته به ایران را با هر ترفندی داشتند.

 

   نتیجه:  1 ــ  ازبک همان آز بغ است،  و یادگار های ایران باستان و مد را در خود دارند،  و آز بک استان،  یکی از استان های تاریخی ایران است.  2 ــ  تاریخ چراغ راه آینده است،  نه اینکه هر بار چرخ را اختراع کرد،  بهتر است بر اساس تاریخ آینده ای نوین را ساخت،  نه اینکه بغض و غرض و مرض کرد.  3 ــ  همین موضوع نبرد کاوسیان چی،  با زیاد بن صالح،  نشان می دهد چین استان ایران،  تا نیمه قرن دوم هجری،  قدرت مستقل بود،  که از تاریخ ما دزدیده شده است،  جوانان باهوش متخصص تاریخ پیگیری کنید.

 

 

 

تعدادی نظر وپرسش و پاسخ

 

   نظر:  تیمور گورکانی افتخار ملت ترک است،  و فارسها می خواهند آنرا ندیده بگیرند.

 

   پاسخ:  در دروغ نامه های تیمور فاتح از قول خود تیمور نوشته شده،  که او راهزن و آدمکش بوده،  بدین ترتیب نمی تواند افتخار ملتی باشد.  در ضمن ترک و ازبک و غیره بودن آن چیزی را عوض نمی کند،  و دروغ همچنان باقی است.  در تاریخ ایران بزرگ و قاره کهن خوانین و سرداران بزرگی وجود داشتند،  که در انسانیت و معرفت زبانزد بودند،  ولی استعمار گران و دشمنان آنها را بزرگ و مهم نکرده اند.   وظیفه جوانان باهوش ملت های ایران بزرگ و قاره کهن است که نسبت به برداشتن دروغها و شناساندن واقعیتها اقدام کنند.

 

   پرسش:  آیا مقبره تیمور در سمرقند واقعی است،  مگر مقبره تیمور لنگ نیست؟

 

   پاسخ:  مقبره تیمور است،  ولی نه تیمور داستان های دروغی،  این تیمور ایرانی است،  که مانند بقیه ملت ایران براحتی می توانست به تمام سرزمین ایران سفر کند،  نه اینکه بچنگد و فتح کند.  در طول تاریخ ایران اختلاف و یا حتی جنگ های محلی بین خوانین و حکام وجود داشت،  و این نبردها آن جنگ های دروغ نامه تیمور فاتح نمی باشند.

 

   نظر و پرسش:  نکته ی جالب برای من این است که وقتی با اندیشه و نظریات عجیب و ساختار شکن شما آشنا شدم انتظارم این بود که شما قاطعانه سر حرف های خود می ایستید و نهایاتا یا ثابت می کنید و یا توجیه اما حرف شما مانند سقراط بر پایه ی ندانستن بود؛ یعنی یک چیزی به طور مسلم مشکل دارد و همین ما را ترغیب می کند که به سوی کشف حقیقت گام برداریم و بقیه اش که چیست،  نیازمند تحقیق است مثلا در صورت عدم حمله ی مغول، پس تیمور چه کسی بوده و غیره، نیاز به تحقیق دارد.

 

   پاسخ انوش راوید:  تاریخ یک علم است مانند تمام علوم و پایانی ندارد،  و با ایجاد پرسش در متن و در سئوال،  گردونه یادگیری می چرخد.  نمی خواهم مطالب را تمام شده بدانم،  زیرا بر خلاف تعریف از علم است،  بیشتر می خواهم روان کننده گردونه یادگیری باشم نه خود یادگیری.  من بارها نوشته ام وبلاگ من برای این است که جوانان باهوش علاقمند این گرایش اندیشه و تحقیق کنند،  که تاریخ می تواند متفاوت از داده های دروغی یا اشتباه باشد،  که عده ای از سر سادگی یا استعمار زدگی آنها را تاریخ واقعی دانسته اند.  قبل از پیدایش اینترنت و وب،  بخشی از مردمان بامیان و شمال افغانستان و ازبک و تاتار و غیره، در خطه آسیای میانه اصطلاحی،  بنا به تعریف های استعماری،  می پنداشتند که با مغول آمده اند،  ولی با گشتی در وب های این مردمان،  براحتی متوجه می شویم،  که آنها فهمیده اند در یکی دو قرن گذشته چه کلاهی سرشان رفته،  و آنها مردمان سکستان بوده اند،  و زادگاه آنها از عشق آباد یا اشک آباد تا آلاسکا کشیده شده بود و می باشد.

 

      استعمار گران سعی در کوچک شمردن و متفرقه و دشمن کردن ملتها با یکدیگر داشته و دارند،  آنها از همه ترفندها استفاده می کنند،  دولت روسیه در سالها 1890 تا 1910 بارها به سکستان یا ساخا استان حمله کرد،  و متعاقب آن در 1921 تا 1950 دولت شوروی این کار را ادامه داد،  آنها بشدت مردم ساخا استان را که جعلی سیبری نامیده بودند،  همراه تمام مردم آسیای میانه سرکوب می کردند.  در یک وب ساخایی خواندم،  که در سال 1890 جمعیت آنها حدود 20 میلیون نفر بود،  که اگر سرکوب و کشته نمی شدند،  الان فقط سیبری یا سکستان با جمع اقوام،  ساخا، شمن، یاکوت و غیره،  یک کشور 100 میلیونی بود،  ولی اکنون کمتر از 10 میلیون نفر هستند.  عزیزان تاریخ را با این دید ببینید،  نه اینکه با اینهمه پیگیر این وبلاگ و پذیرفتن آن،  دوباره باز می گردید به دروغ حمله مغول،  واقعاً جای تعجب است.  خانات ازبک با در واقع آزبک یا درست تر آز بغ،  کاملاً ایرانی بودند،  شاید هم خود مادها یا هخامنشیان بودند. آیا باید ما خودمان را کوچک بشماریم؟

 

      تا حدودی می دانم و قبول دارم،  که در تاریخ جغرافیای سیاسی،  تعریف برای مرز جغرافیای سیاسی، قبل از تمدن بورژوازی در قرون جدید نداریم، در طول تاریخ مرزها بنا به ساختار های تاریخی اجتماعتعیین می شد.  قبل از صفویه مرز های جغرافیای سیاسی تعریف نداشت،  بلکه مرزها بر اساس جغرافیای قبیله ای بود.  در زمان صفویه ایران بزرگ به سه بخش عمده تقسیم شده بود،  حکومت صفویه، حکومت ازبک، حکومت بابری،  بزودی مشروح می نویسم.

 

GetBC(6);

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:53 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      تاریخ یک علم است مانند همه علوم،  قوانین و فرمول های دقیق دارد،  عدم توجه به آنها نوشته های تاریخی، تبدیل بداستان های دروغی می شوند،  و یک متخصص با تحلیل ساده متوجه می شود،  نمیتواند از آنها به عنوان منابع و یا دانش تاریخ استفاده نماید.  بمنظور اطلاع بیشتر به تاریخ نویسی ایرانی و  نیز بهجغرافیا ـ تاریخ بروید.  مقالات تاریخی نوشته شده من،  از مشاهدات عینی آثار تاریخی و باستانی،  و درک و تحلیل از جریان های واقعی تاریخ اجتماعی است،  از دروغ نامه هایی به نام کتاب تاریخ و کتب دینی به هیچ عنوان استفاده نکرده ام،  البته از کتاب های تاریخی،  که مطالب و نوشته های آنها بر خلاف قوانین علوم طبیعی و اجتماعی نباشند بهره گرفته ام.

 

      باید توجه کنید،  مردم و حکومت های تاریخی سراسر جهان را،  باید مطابق اندیشه و کردار و گفتار در زمان خودشان بررسی کرد،  در ساختار های تاریخی اجتماع توضیح نوشته ام.  همچنین لازم است هر بخش تاریخ را با فکر و خواسته مردم آنزمان تحلیل نمود،  و این مسئله مهم را هم در نظر داشت،  که اکثر دانش تاریخ ما از دوره استعمار و امپریالیسم است.  تاریخ را درست در تاریخ بنگرید و تحلیل کنید،  نه آنچه هالیوود و یا دشمنان می خواهند،  دشمنانی که برای ایران تاریخ نوشته اند،  و هیچ شناختی از جغرافیای طبیعی و اقتصادی و زندگی و مدنیت ایرانی نداشتند،  و  کتاب های خود را چون داستان تفسیر نموده اند،  که براحتی قابل رد کردن است.

 

      وظیفه جوانان باهوش متخصص ایران است،  که با تاریخ های نوشته شده دروغی برخورد کنند،  و آنها را مجازی یا حتی واقعی به محاکمه بکشانند.  برای اینکه این مطلب کاملاً مفهوم باشد،  لطفاً تمام مقالات وبلاگ را با دقت بخوانید،  و حوصله و تأمل نمایید،  البته می دانم پاک کردن دروغ های دشمنان مشکل است،  آنها در دوران 500 سال استعماری،  به اندازه 5000 سال تاریخ دروغ گفته اند.  افرادی احساسی برخورد می کنند،  عرب و فارس و ترک و کرد و غیره را رو در روی تاریخی می گویند و می دانند،  که همه ثمره تاریخ نویس دروغی است.  تاریخ با دانش و اطلاعات ما به پایان نمی رسد،  و لزوماً همین نخواهد بود،  پس واقع بینانه با دانایی قرن 21 بدنبال واقعیت باشیم.  نمی دانم چرا علمای تاریخ نتوانسته اند این دروغها را بردارند،  که پویایی نو در سرنوشت بکارند،  و جامعه را هدایتی تازه دهند،  شاید غرق در این دروغ ها هستند.

 

   توجه:  افراد بیش ملی گرا یا بیش مکتبی همه سرزمینها،  لطفاً از خواندن و نظر دادن خود داری نمایند، ولی جوانان با هوش ایران،  برای نگارش تاریخ نوین و علمی ایران،  به انوش راوید بپیوندند.

 

   چالدران دروغ دیگر

 

       نبرد چالدران کلید اسرار استعمار است،  اگر این نبرد را بشناسیم علت دروغ های دیگر در تاریخ را می یابیم، من سعی می کنم بگویم:  "بیاندیشید و چشم و گوش بسته هر چیز را قبول نکید،  تحلیل و بررسی کنید".  این ساده اندیشی است اگر فکر کنیم هر اتفاق تاریخی و یا جنگ ها،  بدون پیش زمینه ها در تکامل تاریخ اجتماعی بوده باشد.  باید در باره هر موضوعی تحلیل های دقیق داشت و مهمترین موضوعات را در نظر بگیرم،  از قبیل تغییر نسل و زاد و ولدها،  دخالت های آشکار و پنهان دیگران،  صحنه سازی های مختلف سیاسی و اقتصادی،  و پتانسیل درک در زمان موضوع.  تدبیر و فرصت و حوصله با دانایی قرن 21لازم است تا پانصد سال چنگال نکبت استعمار را که  روز افزون در جهان فرو کرده،  از تاریخ ها و سرنوشتها خارج نمود.  داستان چالدران نقطه آغاز تاریخ و جغرافیا سازی استعمار است،  با این داستان قسمت غربی ایران را جدا شده بحساب آوردند،  و برای اولین بار در تاریخ ایران و قاره کهن خط مرزی تعیین کردند،  بهمین جهت و برای تأیید این مرز داستان هایی را در کتاب های درسی قرار دادند.  در قرن 15 سه تمدن تاریخ اجتماعی با یکدیگر تلاقی پیدا کردند،  سازمان قبیله ای و تشکیلات فئودالی و فلسفه بورژوازی، هرکدام دین و فرهنگ  و رشد جمعیت و اقتصاد،  ویژه به خود را داشته و دارند،  که جغرافیای طبیعی محیط بر آن اثر می گذارد.  قبیله در فکر گذشتگانش بود، فئودالی در سر بزرگ شدن داشت،  بورژوازی در فکر پول بیشتر بود و....،  به ساختار های تاریخ اجتماعی مراجعه شود.

 

 

   تصویر مرکب سلطان سلیمان قانونی،  که سربازان ینی چری در رکابش هستند،  عکس شماره 5728.

 

   پیش زمینه داستان چالدران

 

      بعد از جنگ صلیبی اروپائیان با مشرق آشنا شدند،  این جنگ بین فئودالی اروپا و سازمان قبیله ای شرق بود،  هر چند در آن جنگ اروپا شکست خورد ولی طی یک قرن،  دانش و تجارت شرق را بخوبی تجربه کردند.  این تجربه در ادامه تکامل تاریخ اجتماعی،  سبب پیدایش بورژوازی نو پدید بود،  این بورژوازی که از پایان جنگ صلیبی شروع شده بود،  با سقوط مهمترین سنگر دینی فئودالی در قسطنطنیه،  نوید پایان قرون وسطی بود.  قبل از این تاریخ اروپائیان اسیر بی چون و چرای فئودالی بودند،  و دانایی آنها قبل از جنگ صلیبی از دانش و مردم شرق بسیار کم بود،  در دوره استعمار این موضوع را همیشه پنهان می کردند.  در همان زمان شرق با سازمان قبیله ای اداره می شد،  که با فئودالی کاملاً متفاوت بود و آن از درک تاریخ نویسان اروپایی خارج بود و بنا بر این با فئودالی اشتباه می گرفتند.  سازمان قبیله ای در اروپا قرنها قبل بدست رومیها از بین رفته بود،  و در ایران بعد از سلسله هخامنشیان سازمان قبیله ای شکل تازه ای نسبت به بعد از آخرین تمدن طایفه ای نو سنگی گرفته بود،  در  اینجا.  جنگ صلیبی خاورمیانه را با فئودالی آشنا کرد و در دو، سه  قرن به دو بخش اساسی تقسیم کرد،  سازمان قبیله ای با مذهب و اقتصاد مخصوص به خود و تشکیلات فئودالی با مذهب و اقتصاد مخصوص،  که تا به امروز باقی مانده اند که بزودی به آن می پردازم. 

 

      در قرن 14 پاپها و اسقفها و کلیسا ها،  بظاهر برای دین ولی در واقع برای مال درگیر بودند.  از ابتدای قرن 14 کشتی های ونیزی و جنوایی تجارت مدیترانه را در دست داشتند،  در طول قرن 15 رشد اقتصادی اروپای غربی با نرخ سریع ادامه یافت.  در ورود به جهان اقتصاد نو و زمینه اخذ مالیات و مالی بورژوازی ایتالیا در رأس اروپا بود،  پاپها خوشحال که در این مرکز قرار داشتند.  در این شرایط پاپها و ایتالیا نمی توانستند رقیبی در بیزانس ببینند که هنوز در عالم قرون وسطی بود و تصمیم نداشت به قرون جدید وارد شود.  بعد از سرنگونی بلاد روم سلجوقیان که از پی انقلاب انسانی به وقوع پیوست و به دروغ پیروزی داستانی عثمانی می گویند،  بلافاصله پیمانکارانی از اروپا برای برگردان کردن کلیساها به مسجد سمت قسطنطنیه شتافتند تا واتیکان سریعتر بی رقیب شود.

 

      بورژوازی نو پدید شهر های شمالی ایتالیا به یمن قدرت مالی خویش قادر بودند بصورت دولتهای متکی به خود باقی بمانند.  بودجه را به شیوه ای جدید تنظیم می کردند و مالیاتی که سرانه بالغ بر حدود یک میلیون دوکات در سال می شد وضع کردند،  هیچ دولت کشاورزی و فئودالی نمی توانست به این نرخ برسد.  در همین زمان بورژوازی نو پدید هلند واسطه فروش محصولات انگستان و غیره بود.  بنا بر این شهر های شمالی ایتالیا و هلند روز بروز ثروتمند می شدند،  اقتصاد مالی و پولی به اروپا آمده بوده و تاریکی قرون وسطی رفته بود.  با یک پیش زمینه دویست ساله در قرن 15 اروپا بیدار شد،  البته با شکل بورژوازی که همه چیز را سبک و سنگین می کرد و با ثبات و بی ثبات می سنجید،  پیشرفت های سریع اتفاقات و برنامه های جدید منجمله جغرافیای سیاسی جدید را می طلبید که تعریف آنها مهم ولی از حوصله این بحث خارج است که در آینده می نویسم. 

 

     در این دوره می بینیم که سفرنامه های زیادی از مردم اروپا و بویژه شمال ایتالیا به ایران می باشد که نشان دهنده تحرک وسیع بورژوازی نو پدید برای یافتن بازار و تجارت و یا جاسوسی است.  سفر نامه هایی که ده تا یکی از آنها را می توان منطقی و عملی و علمی دانست،  بسیاری از اینها برای تبلیغات و بازار یابی بود که امروزه هم در دنیای سرمایه داری با امثال آنها سر و کار داریم.  از ابتدای قرن 16 سرزمین ها و کشور های بسیاری در دنیا به اشغال استعمار گران در آمدند،  اما در ایران بزرگ که شامل عراق و ایران و افغانستان و قفقاز و تاجیکستان و نیمی از پاکستان و ترکمنستان و ازبکستان، می شود هیچ کدام به اشغال استعمار گران در نیامد.  زیرا در ایران بزرگ با سابقه تاریخی درخشان زندگی با شور و هیجان و عشق به میهن و ملت ادامه داشت،  دانش و درک و فهم و سلامتی و وفور نعمت در اندازه بسیار خوبی بود.

 

      با برنامه ای که نیاز به تحلیل دارد،  عثمانیها طی پنجاه سال ساخته شدند و اینها طی پنجاه سال بسیاری از اروپا را فتح کردند،  بدون اینکه در تمام این یکصد سال اثر واقعی بر جای گذاشته باشند.  بورژوازی برای خوشگل کردن تاریخ و سوء  استفاده،  از خان های بی اهمیت و طایفه های کوچک معمولی داستان هایی چون ترکمن ها با گوسفندان سفید و سیاه  ساختند،  که هیجانی به داستان های تاریخ بدهند،  نبرد های بزرگی روی کاغذ برای عثمانیها نوشتند تا در جهان دینی و آخرت برای انهدام کلیسای شرقی خود را بی تقصیر نشان دهند.  در فضای خالی از نوشتاری و شهر نشینی روسیه خانات اردو طلائی را قرار دادند،  زد و خورد های طایفه ها کوچک و ساده را که در طول تاریخ روسیه جریان داشت،  برای نیت هایی که در آینده به آنها می پردازم مهم کردند.

 

     آنها می خواهند در ذهن خواننده بکارند که الکی الکی و بدون در نظر گرفتن علم جغرافیا ـ تاریخ و سابقه و تحلیل تاریخی و تاریخ اجتماعی جنگ بر پا می شود،  و پادشاه ها الکی الکی به اینطرف و آنطرف لشکر می کشند.  در این داستان ها اساسی ترین کارشان کوبیدن با سابقه ترین و زنده ترین ملتها می باشد،  که ایران در رأس آنها قرار دارد،  همیشه می نویسند ایرانیها در جنگ با مهاجم خارجی شکست می خورند و فقط در جنگ های داخلی بر یکدیگر پیروز می شوند،  بدینوسیله دشمنان می توانند در داستان های تاریخی سلسله ای را با دیگری عوض نمایند و تاریخ را  بضرر ایرانی شکلی دهند.  در این داستانها ایرانی ها را چون خودشان کودن فرض می کنند و از ساده ترین تحلیل ها استفاده می کنند،  مانند این که می گویند ایرانیها استفاده از سلاح آتشین در نبرد را دور از جوانمردی می دانستند.

 

   نقد نبرد دروغی چالدران

 

      می گویند  سلطان سلیم اول  بسیار مقتدر و مهم بود،  در واقع از این به اصطلاح سلطان مهم اثری در هیچ کتاب اوایل قرن 16 در آناطولی و یا ایران نیست،  تاکنون نتوانسته از این شخص چیزی و اثری در تاریخ پیدا کنم،  و باز هم در میان آثار تاریخی می گردم،  تا شاید نشانی بیابم،  اگر شما یافتید خبر کنید.  در واقع این سلطان تقلبی می تواند یک شیخ ساده در دست بورژوازی اروپا بوده،  تا برنامه های خود را پیاده نمایند.  دشمنان تاریخ ایران خیلی ساده بودند و می پنداشتند همه ساده هستند،  و کسی پیدا نخواهد شد،  که دروغ ها را افشا کند و آگاهی لازم را برساند.

 

کلیک کنید:  تاریخ لشکر و جنگ

 

      از ارتش بیش از یکصد هزار نفری می گویند،  که از جمعیت 6 تا 7 میلیونی خاک عثمانی خارج بود،  در صورتیکه نیمی از این جمعیت مسیحی از دو کلیسا و نیمی از دو مذهب اسلامی بودند،  و هر کدام از آنها در گروه های کاملاً متفاوت اجتماعی و جغرافیایی،  که خود مانع بزرگی برای جمع آوری نیرو و جنگ بزرگ است.   جمع کردن چنین نیرویی نیازمند اقتصادی شکوفا ست که مبتنی بر مالیاتها و تولیدات باشد، و می بایست از خودش کلی دفتر و دستک و آثار بجا گذارده باشد،  و چنین اقتصادی لازمه پیش زمینه های محکم تاریخ اجتماعی است،  که در قرن 14 در عثمانی چنین چیزی نمی بینیم.  در قرن 21 با این تکنولوژی،  اگر کسی الکی و بدون تحقیق و تحلیل دروغها را باور کند بداند که خیلی ساده در دام دشمن است.

 

      فاصله هزار کیلومتری پایتخت عثمانی تا منطقه جنگ و عبور این نیروی بزرگ را می نویسند،  مسیری که تا یکصد سال پیش هم تصور عبور از آن امکان نداشت،  سخت ترین و صعب العبور ترین مسیر است.  این نیروی عظیم نیازمند تدارکاتی بود،  که با ساده ترین حساب بالغ بر نیم ملیون نفر می شده،  که خود آن نیازمند تشکیلات منظم و خاص و اثر گذار،  از قبیل جاده و پل و اقامتگاه می باشد،  که در منطقه و تاریخ چنین چیزی نمی بینیم.

 

      در زمان وقوع جنگ چالدران و در جنگ های دیگر،  اروپایی ها رقم نیرو های نظامی را در حدود بیست تا سی هزار نفر،  و در دل خاک اروپا می بینیم،  و هر گز در نبرد هایی که واقعی است،  و اثرات آن در تاریخ باقی مانده،  بیشتر از این نفرات در هیچ جنگی استفاده نشده،  زیرا امکان آن نبود.  صحنه چنگ را در جایی نوشتند که می توانست،  مرز جغرافیایی خوبی برای جدا سازی تاریخی باشد،  در تمام منطقه چالدران یک گلوله توپ و تفنگ پیدا نشده،  از صحنه این نیرد هیچ اثر تاریخی باقی نیست،  در موزه های اروپا آثار جنگ های واقعی آن زمان ها به فراوانی یافت می شود،  غیر از این نبرد.

 

      در میان داستان و تعریف کردن ماجرای تاریخی،  دست به سفسطه بازی و گمراه کردن می زنند،  تا شعده بازی با ذهن های ساده نمایند،  نوشتند:  (.... تزلزلي در دل سربازان ايراني به وجود نياورد،  و آنان تا لحظه مرگ دليرانه در مقابل سپاه تا دندان مسلح عثماني ايستادگي كردند.  امثال این چیزها زیاد گفتند،   دليل مهم پيروزي ترك‌ها را داشتن جنگ‌افزار آتشين گفته اند،  كه ارتش ايران از آن بي‌بهره بود.  و یا نوشتند: هدف هاي سليم اول سلطان عثماني از لشكر كشي به ايران عبارت بود از:  جلوگيري از گسترش مذهب شيعه اثني عشري كه مذهب رسمي ايرانيان اعلام شده بود،  و پيوستن شيعيان قلمرو عثماني به دولت تازه تاسيس صفوي ايران،  ضميمه كردن مناطق كردنشين شمال غربي و محل سكونت تركمان ها در شرق تركيه امروز و شمال شرقي عراق،  كه آق قويونلوها و قره قويونلوها و بقاياي سلجوقيان بودند،  به قلمرو خود،  مانع از گسترش و رشد  ايرانيسم كه با روي كار آمدن شاه اسماعيل صفوي دوباره سربلند كرده بود.)  امثال این گفته های کاملاً اشتباه می باشند،  و در داستان چالدران زیاد است.  آیا می توانید اینهمه دروغ داستان را تفسیر و تحلیل نمایید،  این کار می تواند بهترین تست برای یافتن کلید واقعیتها برای شما باشد.

 

      تاریخ توپ و تفنگ را مطالعه کنید،  و چشم و گوش بسته هر پرت و پلایی را بجای تاریخ قبول نکنید،  سلاح  های آتشین زمان داستان چالدران را چون دوران ناپلئون،  که در فیلم های واترلو و جنگ و صلح دیده اید مپندارید.  در ابتدای قرن 16 توپ و تفگ عثمانی فیتله ای بود،  و برد توپخانه حداکثر 300 متر بود و می بایست فیتله گلوله توپ را روشن می کردند،  و سپس از جلوی توپ پر می کردند و شلیک می نمودند.  همزمان با شلیک دود سیاهی هم جا را می پوشاند،  بسیاری از گلوله ها در هوا منفجر می شد،  یا در هدف منفجر نمی گردید.  آماده سازی و تیراندازی این توپها در هر 4 یا 5 دقیقه یک گلوله بود،  براحتی سواره نظام حریف این مسیر را با حساب تاختن اسب حداقل 30 کیلومتر در ساعت،  یعنی دقیقه ای 500 متر به جلو می پیمود،  بنابر این سواره نظام می توانست سریع صف آرایی توپهایی که جابجایی آنها غیر ممکن بود همراه نفرات آنها در هم بکوبد،  در حالیکه سواره نظام از پوشش های نمدی ضخیم استفاده می کردند.  این سلاح آتشین در قرن 16 برای قلعه کوبی استفاده میشد،  نه برای نبرد های باز و بیابانی.  تفنگ های فیتله ای در هر دو دقیقه آماده شلیک می شد،  و با حساب کمتر از یک دقیقه که سواره نظام به دشمن می رسید و آن را در هم می کوبید،  حتا اگر صف اول سواره نظام با سری اول شلیک از پا در می آمد،  بقیه براحتی به حریف می رسیدند.

 

      برای زیبایی داستان از فراوانی نفرات عثمانی و شجاعت ایرانیها گفتند،  از سلاح آتشین و برتری عثمانی و مخالفت ایرانیان با این سلاحها نوشتند،  با این حرفها یاد تبلیغات منفی سرمایه داری می افتیم. یک موضوع قابل توجه،  در جنگ اول جهانی آلمان و عثمانی تمام تلاش خود را می کردند،  که خط آهن بغداد تا استامبول را تکمیل نمایند.  حدود 300 کیلومتر این خط آهن از حلب تا موصل تکمیل نبود،  آنها می دانستند در صورتیکه خط کامل نشود،  حتی نمی توانند ده هزار سرباز به بغداد بفرستند.  یاد آوری شود در این زمان امکانات خیلی بیشتر از مدتی قبل از آن بود،  کامیون و جاده های خاکی داشتند،  بغداد قابل دسترسی بود،  ولی چالدران به هیچ عنوان قابل دسترسی نبود.

 

   پاسخ به شبهات دروغ نبرد چالدران

 

    سرزمینی های وسیعی که در قرن 15 و 16 جمعیت نسبی آنها به زحمت دو تا سه در کیلومتر مربع می رسید،  جنگ جویان می دانستند چگونه و در کجا زور آزمایی کنند،  جنگ های قبیله های کوهستانی شرایط خاص خودش را داشت،  قبیله های جلگه ای نوع دیگری به جنگ می نگریستند.  جنگ های حکومتی برنامه ای تدوین شده داشت،  که نفرات نظامی و پشتیبانی در کار بودند،  و همیشه برای این جنگها ستاد عملیاتی تشکیل می شد،  بارز ترین نمونه آن لشکر آرایی ها و جنگ های نادر شاه افشار است.  حکومتها بدلیل تعداد نفراتی که در اختیار داشتند مجبور به استفاده گسترده از تدرکات و پشتبیبانی بودند،  که حفظ امنیت جاده ها نمایند و آذوقه و وسایل نظامی را برسانند.  امنیت مسیر که در آن زمان جاده های مناسبی نداشت کار مشکلی بود،  پارتی زان ها و قبایل سر راه معمولاً مزاحمت های زیادی ایجاد می کردند،  غارت کاروان های تدارکاتی امری عادی بود.  در این باره و بصورت مستند،  و واقعی از قرن های 18 و 19 و اوایل 20 مطالب زیادی در دسترس است.  در زمان جنگ چالدران،  ایران و عثمانی توسط سازمان قبیله ای اداره میشد،  در این باره در میان مطالب وبلاگ نوشته ام،  نویسندگان انواع داستان های چالدران در زمان فئودالی و استعمار می زیستند،  و شناختی از حکومت در سازمان قبیله ای نداشتند.

 

       نبرد نهایی با حساب تمام جوانب در جایی پیش می آمد،  که طرفین فکر پیروزی را می کردند.  توپخانه های زیر قرن 20 توانایی حمل و آرایش و آتش در جنگ های کوهستانی و یا جا هایی با پستی و بلندی را نداشتند و کارایی  در کار آنها نبود،  حومه شهرها و روستا های بزرگ بهترین جا بود.  جنگجویان از اوان نوجوانی به ارتش ها می پیوستند،  و سالها برای دولت های مختلف خدمت می کردند،  و کاملاً کار آزموده بودند،  موقیتها را خوب تشخیص می دادند و می دانستند کی و کجا تک و پا تک کنند،  آنها مثل نویسندگان دروغ های تاریخی کودن و کم دانش نبودند.  در نهایت پیروزی از آن عشق به میهن و ایمان به دین بود،  که در تاریخ همیشه همین گونه است.  بسیاری مردم در نقاط مختلف جهان مراسمی در بزرگداشت ها برگزار می کنند،  که انبوهی از آنها پایه و اساس علمی و تحقیقی و تحلیلی ندارد،  فقط جهت تبلیغات حرفه ای است برای اغفال ساده دلان.  اگر جنگی به عظمت و مهمی چالدران بودن پیروز میدان در آن زمان از شادی جشن ها می گرفت و کارهایی می کرد و یادبودها می نوشت.

 

    اواسط دوران عثمانی نفوذ کارگزاران و چهره های استعمار در آن حکومت بخوبی آشکار است،  اداره امور مختلف را آشکار و نهان یا پشت پرده در دست داشتند و مقاصد استعمار و صهیونیسم را پیش می بردند،  بسیاری از نوشته ها در باره سلاطین اولیه عثمانی و جنگها را همانگونه که می خواستند از ساده لوحی حاکمان استفاده می کردند و می نوشتند و پیش می بردند.  در کار های آنها تحقیق و تحلیل های درست و اصولی از کار های قبلی تاریخ نبود،  مکان های مشکوک و غیر واقعی،  اسامی الکی، تاکتیک های غیر اصولی و غیره و غیره قابل تشخیص است.  داستان سرا ها گاه بی منظور و گاه نوکر بودند،  افسانه ها گفته اند و چهره ها پرداخته اند،  فیلمها ساخته شده و این انسان دانای قرن 21 است که باید بفهمد جریان چیست،  من نیز در اینجا داستان ایرانی را شروع کرده ام،  که اگر چند صد سال پیش بود، چه بسا سادگانی آنرا تاریخ می کردند.

 

      قبرستان های زیادی در ایران می باشد،  که از حاصل جنگ و زد و خورد های خوانین و حاکمان بوجود آمده اند،  بعضی از آنها مدارک مستند مانند سنگ قبر هایی که از آن تاریخ می باشند بوضوح دارند،  و بعضی داستان ها دارند،  که الکی نمی توان پذیرفت واقعی است.  قبرستانی که می گویند از زمان جنگ چالدران می باشد،  هیچ سنگ قبر و یا مدارکی از آن زمان که نشان دهد کشته شدگان آن نبرد هستند در خود ندارد.  در تبریز این زمان مجسمه ای ساخته اند که می گویند قهرمان جنگ چالدران بوده است،  کسانی که مخ هایشان از دروغ های تاریخ پر است،  بدون بهره داشتن از دانایی نوین اقداماتی در جهت خواسته های استعمار و امپریالیسم انجام می دهند.  وقتی با یک استاد تاریخ دانشگاه گفتگو می کنیم،  یا کتابی از آنها می خوانیم،  بطور کلاسیک و سیستمی تمام دروغ های تاریخ را تکرار می کنند،  آنها با این دروغها سرشته شده اند،  و هرگز نتوانسته اند اندیشمند تاریخ و تاریخ اجتماعی باشند.

 

      در موزه های همه کشور های اروپایی توپ های قدیمی بسیار است،  در جنوب ایران بوشهر و قشم توپ های پرتقالیها فراوان می باشد.  وقتی که جوانی 18 ساله بودم سال 1352 در برج قلعه تاریخی قشم با توپ های قرن 16 پرتقالی که گلوله های آنها همچنان چهار صد سال گذشته در کنارشان کوپه منظم چیده شده بود،  بطرف کشتی های خیالی دشمن دستور آتش خیالی می دادم،  و آن توپها و گلوله ها را خوب می شناختم.  بروی آنها و بروی تمام سلاح های موجود دنیا نوشته نشده،  که در کدام جبهه بودند و یا زخمی شده اند،  و چه در دل دارند،  توپ سخن نمی گوید که چگونه آتش کرده،  این ما هستیم که باید با تحقیق و تحلیل کار را به نیکی تمام کنیم.

 

   پرسش:  در دروغ نبرد چالدران نوشته اید،  که هیچ اثر تاریخی از آن نبرد نیست،  مگر می شود بیش از 500 سال اثرات نبرد باقی باشد؟

 

   پاسخ انوش راوید:  تنها صحنه نبرد ملاک نیست،  هر چند در بسیاری از جنگ های دیگر اثرات در صحنه نبرد پیدا شده است،  مانند جنگ قلعه یعقوب در دوران اول جنگ های صلیبی،  و آثار موجود در آن قلعه و موزه مربوطه،  و یا نبرد شمال قرن 15 موزه ورشو،  و بسیار جاهای دیگر که در موزه های اروپا پر است.  در هر صورت با نیروی جنگی بالای یکصد هزار نفری عثمانی در صحنه نبرد،  کشور عثمانی می بایست بیش از دویست هزار نفر نیروی نظامی داشته باشد،  که شهرها و تدارکات و پشت جبهه را حفظ نمایند،  و بیش از سیصد هزار نفر برای خدمات و تدارکات و جاده سازی و اسلحه سازی و چاروادار و غیره باشند،  که رویهم می شوند بیش از نیم میلیون نفر.  این تعداد خیلی بیش از ظرفیت جمعیتی و مالی و امکاناتی کشور عثمانی در آن زمان بود،  و این همه نیازمند کلی دفتر و دستک مالیاتی،  کارگاه های اسلحه سازی و مهمات،  و رد و بدل کردن کاغذ و پول و غیره می باشد،  که از آنها هیچ اثری نیست.  در صورتی که،  در موزه های اروپا پر از این قبیل مدارک برای جنگها و تدارکات مختلف آن زمان می باشد.  این دروغ جنگ بزرگی بوده و نمی توانسته الکی باشد،  و نباید بدون اسناد و تحلیل های درست و واقعی آنرا پذیرفت.

 

      توجه داشته باشید،  تاریخ شخصیت و بود و نبود و آینده ملتها را می سازد،  و نباید آنرا داستانی و بی پایه پذیرفت،  مانند فیلم های سینمایی خالی بافی که قهرمان فیلم یک تنه هزاران نفر را می کشت و پیروز می شود.  همانگونه که بارها گفته ام،  انگشت شماری بی سواد بی نام و نشان،  که گویا نوکران بازمانده از پیر استعمار هستند،  با جو سازی و ناسزا گفتن در نظرات این وبلاگ،  ترس خودشان را از واقعیت های تاریخی نشان می دهند.  استعمار می خواهد بگوید ایرانی ها بسادگی  از همه،  حتی روی کاغذ هم شکست می خورند،  و آنها با ترفند دروغها شخصیت تاریخی و ملی ما را کوچک می پندارند.

 

   پرسش:  آیا جنگ چالدران نشان دهنده قهرمانی ملت ایران نبود؟ 

 

   پاسخ و نظر انوش راوید:  دروغ نبرد چالدران دروغ یک نبرد محلی نیست،  بلکه افشای دروغ تعیین مرز های استعماری انگلستان است.  مرز هایی که تا ابتدای قرن 19 میلادی وجود نداشتند،  و مردمقاره کهن آزادانه می رفتند و می آمدند و یکی بودند.  دروغ این گونه تاریخها شاید نه در اصل آن باشد، بلکه در توسل و توجیه توسط دشمنان است،  منظور من از مطرح کردن دروغ نبرد چالدران،  گفتن نقاط و نکات کلیدی تاریخ است،  که ما را به امروز رسانیده.  شاید بپرسید در زمانی که نبرد محلی چالدران اتفاق افتاد استعمار انگلستان کجا بود،  و بگویید اصلاً وجود نداشت!  بله در آن زمان وجود نداشت،  اما در قرن 19 آنها تاریخ ها نوشتند،  بزرگ های تاریخ را کوچک کردند،  و کوچک ها را بزرگ،  تا هر آنچه باب استعمار است بسازند.  تعیین مرز چالدران در قرن 19 اتفاق افتاد،  نه در زمان خودش،  مرزی که استعمار را با جهان زیر دست مشخص می کرد.  با این مرز و نبرد چالدران،  تاریخ باروت و بازوکا را از ایران ربودند،  اصالت تاریخی تمدن سازمان قبیله ای را،  که مرز و بند و بست نداشت،  به سیستم فئودالی شاه سالاری دگرگون کردند،  و بسیاری موضوعات دیگر،  که برای هر کدامشان در وبلاگ توضیح نوشته ام.

 

      سپس عثمانی را امپراتوری دینی ساختند،  و تا زمانی که می خواستند نگه داشتند،  تا به امروز که دوباره آنرا برپا سازند،  شاید بتوانند یکبار دیگر غوغا بپا کنند،  و سر یاران خودشان را کلاه بگذارند،  و سپس نفت و منابع و منافع ببرند.  دروغ نبرد چالداران و نبرد عرب و مغول و این آن،  بهانه ای است تا جوان باهوش ایرانی درست بیاندیشد،  و

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:52 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

  پيش گفتار

      در موارد تمدن و آئین هاي کهن ساکنین بین النهرین،  تحقيق و تحليل مستقل ايراني بسيار كم است، ايرانيها مجبورند فقط متكي به تحقيقات متفرق خارجي باشند.  اميد است روزي برسد،  كه جوانان باهوش ايراني متخصص،  تخقيقات مستقل بدور از دروغ هاي تاريخ در تمام زمين هاي تاريخ و تاريخ اجتماعي داشته باشند.  تمدن و دين،  طي مراحل منطقي برابر قوانين و فرمول هاي تاريخي و تاريخ اجتماعي رشد و تكامل يافته،  و اين رشد و تكامل با شتابي كه از تاريخ و فرهنگ ياد گيري است،  ادامه داشته و خواهد داشت.  اين مقاله ادامه دارد و بازنويسي مي شود.

 

بین النهرین يا ميان رودان یا ئیراق

 

      بین النهرین يا ميان رودان،  یکى از مناطق پرسابقه و کهن آسیاى غربى یا خاورمیانه اصطلاحي،  و يا قاره كهن تاريخي مي باشد،  اين سرزمين مرکز اوليه پيدايش ادیان گوناگون جهان بوده است.  این ادیان با یکدیگر شباهت و هم رنگى بسیار داشتند،   این آئین ها تحت نفوذ یکدیگر رشد و تكامل يافتند.  این منطقه از قدیم مکان و محل برخورد تمدن هاي مختلف و نيز برخورد،  بومیان، هندوان، اروپائیان، ايرانيان،  بوده است.  معمولا بابلیان و آسوریان را سامیان شمالى مي گويند،  فنیقیان و فلسطینیان و اسرائیلیان را سامیان غربى گویند،  حبشیان و اعراب سامیان جنوبى را تشکیل مى دهند،  رجوع شود بهمختصرتاريخ جهان.

 

      اين سرزمين که در میان دو شط دجله و فرات قرار گرفته است،  از پر سابقه ترین سکونت گاه هاى انسان بشمار مى آید،  از جهت قدمت تاریخى آن را هم عهد مصر قدیم گفته اند.  از 3000 ق،م،  تا حدود 500 ق،م، چندین دولت پر قدرت و بزرگ بر آن حکومت مي کردند.  آنان نفوذ آئین و تمدن و علوم خود را گسترش داده،  و بر اقوام خلف تحمیل کردند.  ساکنین بین النهرین همانند دیگر مردم دوران پیشین خود، داراى عقاید و آئین هايى بودند،  و به همین جهت در میان مردمان بین النهرین بقایاى آئین توتم رواج فراوان داشت،  و آنان عقاب و گاو نر و شیر را مقدس مى دانستند،  و جان پرستى در میان آنان احترام ویژه اى یافته بود.  مردم بین النهرین بر این باور بودند،  که ارواح بطور کلى در خورشید و ماه و ستارگان مکان و منزل دارند،  که بتدریج اینها برایشان همانند خدایان نمودار گردیدند.  هر یک از شهرها خدائى مخصوص بخود داشت و خداى محلى زن بود،  از دریاى مدیترانه تا خلیج بنگال و اهالى اژه و آسیا و دراویدیان،  سکه رب النوع (مادر همگانى) را محترم مى داشتند،  و تیامات الهه اقیانوس بود.  نانا یا نینا به ایشتار خداى بابل شباهت داشت.

 

      هزاران خدا در عهد قدیم مورد پرستش مردم بودند،  مثلاً بابلیان خدای شمش و خدای مردوک و خدای انلیل را می‌ ستودند،  آشوریان خدای شمش و خدای مردوک و بل و نینا را می‌ پرستیدند،  و این خدایان را بر بلندی کوه‌ ها گذاشته و برایشان نیایش می‌ کردند،  و حتی نام این کوه‌ها بعد از گذشت 2700 سال، هنوز با نام آن خدایان آمیخته و عجین است. مردوک خدای بابلی، در عهد بخت‌النصر بابلی و آشور بانیپال پرستیده می‌شده،  و قبل از ورود آشوریان به اورامان،  مردم آریایی به نام کاسی‌ها در اورامان مستقر بودند.  نام خدای مورد پرستش آنها کاژه Kazha در سه‌مله (سط‌مله) و همچنین در نزدیک ییلاق زومی‌ها باقی مانده،  و به نام قله‌ کاژه (که‌لوو کاژه‌ی) معروف است.  آشوریان در عهد آشور بانیپال و شلمنصر با هجوم به کوردستان،  که در آن دوره آن را کوردستان نمری (Namri) می‌ گفتند و با تسخیر اورامان، آشوریان خدای کاژه را سرنگون کرده،  و خدای آشوری به نام مردوک را بر جای خدای کاسی‌ها قرار دادند،  که متاسفانه مجسمه این الهه مردوک تا سال 1358 بر جا بود،  اما توسط جویندگان طلا از بین رفت.  همچنین کاسی‌ها خدای دیگری در منطقه اورامان داشتند،  که سوریاش نامیده می‌ شد،  و بر روی کوه شاهو در شمال شمشیر فعلی گذاشته بودند.

 

      آن زمان در شمال قسمت سومر تا عرض ‍جغرافیائى بغداد،  کشور اکد شمرده مى شد،  و شهر بابل در آنجا قرار داشت.  اکدیان مردمى از نژاد سامى بودند،  در حدود 2700 ق،م،  بر دولت سومرى پیروز شدند. نخستین پادشاه اکدیان شخصى بنام سارگون بود،  سارگون سلطانى پرقدرت بود،  و توانست قسمتى از مغرب ایران،  و شامات را به تصرف خود درآورد،  و آن را به کشور خود ملحق سازد.  به فرمان سارگون،  رجال علمى کشور نوشته هاى دینى و اصول جادوئى و ساحرى و آثار علمى را مدون نمودند،  و در معبدى بایگانى کردند.

 

      حدود 2500 ق،م،  دوباره سومریان به قدرت رسیدند،  و با اکدیان هم آهنگ شدند،  حكومت ايلام يا در واقع بخش اول سلسله هخامنشيان به پايتختي شوش،  براي آنان رقیب بزرگى بود.  مکرر در مکرر میان ایلام و آن دولت جنگ رخ مى داد،  گاهى بخشي از ایلام جزو متصرفات آنان مى شد،  و زمانى ایلام بر دشمن پیروز مى گردید.  تا اینکه در سال 2115 ق،م،  ریم سین پادشاه پرقدرت خوزستان دو دولت سومر و اکد را برانداخت، بطوریکه دیگر آنان استقلال خود را براى همیشه از دست دادند،  و قومیت آنان در میان دیگر طوائف منحل شد. سرانجام مردم آن کشور باطراف فرار کردند،  گروهى به فنیقیه رهسپار شدند،  و بلاد آنجا را بنا کردند،  و گروهى که پرستنده خداى آشور بودند،  به شمال بین النهرین کوچ نمودند،  و اساس و شالوده دولت آشور را ریختند.

 

كليك كنيد:  تاريخ دين و آئين در ايران باستان

 

دين و آئين سومريان

 

      در دین افسانه اى سومریان،  در رابطه با پدید آمدن طوفان بزرگ عقايدي گسترش یافت،  آنها مي گفتند،  خدایان بودند كه انسان را از خاک رس آفریدند،  و جان را در آن پیکر دمیدند،  تا آئین خدایان را برقرار نماید،  و آنان را پرورش دهند.  پادشاهان فرزندان خدایان مى باشند،  که طبیعت را حاصلخیز و پر رونق مى سازند،  و آن فرزندان خدایان بر نباتات ریاست دارند،  و حکومت را در روى زمین اداره مى کنند.  سومریان چون از کوه هاى سر به فلک کشیده عیلام سرازیر شدند،  و بر بین النهرین دست یافتند، آن بلندى را ارج نهادند،  و آن را با ارزش تلقى نمودند،  و در نگهدارى و حفظ آن کوشش فراوان كردند. سومریان افسانه ها و الهیات سامیان را براى خود به عنوان روش و مشى اخذ نمودند.  سامیان در عصر حکومت خود،  شهرها را دسته بندى مى کردند،  و خدایان خود را در آن شهرها قرار مى دادند.  این خدایان خصلت و منش محلى مردم را در خود بایگانى و حفظ مى کردند،  و اگر شهر آنان مرکز حکومت مى گردید، خدایان شهر مرکزى بر دیگر خدایان شهرها برترى داشتند.  تعداد خدایان بابل و آشور فراوان بود،  که در یکى از کتیبه هاى آشوریان مربوط به حدود 860 ق،م،  قریب هزار نام از خدایان و فرشتگان منقوش است.

 

      مردم آن عصر این همه خدایان را موجوداتى آسمانى مى پنداشتند،  و علامت و منشاء نهایى آنها را در کتیبه ها،  ستاره قرار داده بودند.  مثلا خداى بزرگ بنام آنو را با یک ستاره نشان مى دادند،  و دیگر خداى را با دو و یا سه ستاره معرفى مى کردند.  در اعتقاد و باور این اقوام بود،  که پروردگاران هم همانند آدمیان خشم و آرزو دارند، و دستخوش حوادث و احتیاج مادى اند.  تنها فرق آنان با آدمیان در قدرت فوق العاده و حیات جاودانى آنان بود. ارواح بدکار از آدمیان تواناتر،  و از خدایان ناتوان تر بودند،  ارواح بدکردار بصورت انسان و تن حیوان از قبیل افعى و اژدها و پلنگ براى آزار آدمیان،  در هر گوشه پنهان بودند.  شاید این باور همان اعتقاد به تناسخ باشد،  که تا این زمان در میان بعضى از عقاید و باورها موجود است.  بعضي از اقوام گذشته اساس باور هایشان،  بر یک سلسله عقاید خرافى بدور از عقل و خرد بود،  که بعضى از آنها تا امروز با كمي تغييرات،  در میان عده اي همچنان باقى مانده است.  سومریان و اکادیان بر این باور بودند،  که هیچ موجودى ازلى نیست،  و در آغاز عدم مطلق بود،  و تدریجا در این عدم محض دو موجود پدید آمدند.  یکى موجود نر بنام آپیو و دیگرى موجود ماده بنام تیامات،  و این دو اصل تمام کائنات را بوجود آوردند،  اپیو آب شیرین را و تیامات آب شور را.

 

      وجود شیطان و عقیده به این موجود نامرئى،  همیشه بر سر زبان ها بوده و مردم از او وحشت و ترس داشته اند،  سومرى و آشورى و بابلیان نیز از شيطان سخن به میان آورده اند.  در یکى از کتیبه هاى قدیم اوصاف شیاطین را اینگونه گفته اند:  اینان سم هاى خدایانند.  از دیوارهاى بسیار ضخیم عبور مى کنند.  از بام هاى بلند فرود مى آیند.  گوئى طوفانند که از خانه اى بخانه اى مى روند.  هیچ درى جلو ورود آنان را نمى تواند بگیرد.  هیچ قفلى آنان را بر نمى گرداند.  همچون مار از زیر در خانه ها بدرون آن مى آیند.  چون باد از زیر پاشنه در داخل مى شوند.  زن را از آغوش شوهر و کودک را از بغل مادر مى ربایند. اینان هر کدام اسمى و کارى را بر عهده دارند،  لابارتو قاتل کودکان خردسال است،  و لاباسو علت رعشه اندام است،  و احناسو موجب سیاهى چهره و زردى رخسار است. موضوع پیدایش کرم که در یک کتیبه باستانى منقوش است،  از آثار شگفت انگیز تاریخ به شمار آمده است،  داستان آن بدینگونه ذکر شده: چون آمون خداى بزرگ آسمانها را بیافرید و آسمانها زمین را خلق کردند و زمین رودها را پدید آورد و رودها جدولها را آفریدند و جدولها مردابها را ایجاد کردند،  از میان مردابها کرم بوجود آمد.  کرم به حضور خدایان رفته و گریه کرد،  و گفت:  به من چه مى دهي بخورم،  و چه مى دهى بنوشم؟  اِآکه یکى از خدایان بود گفت:  به تو چوب معطر و استخوان خشک مى دهم،  که غذاى تو باشد.  کرم گفت:  بارالها نه چوب معطر مى خواهم و نه استخوان خشک،  بلکه میل دارم غذا و نوشیدنى را در میان دندانهاى آدمیان مقرر دارى و منزل و مکان مرا در لثه دندان جاى دهى تا از خون لثه سیراب شوم و قدرت و نیروى لثه را بگیرم.

 

دین و آئين بابل

 

       دیانت بابلی خود وارث دین باستانی مردم سومر است،  ولی به نوبه خود مراحل تکامل و ارتقا را پیموده است،  و وقتی به دوران عظمت بابل رسید،  واجد اسلوب تصوری منظم و دستگاه فکری نسبتا با ارتقایی گردیده بود.  به عبارت دیگر ریشه دیانت بابلی،  در ادوار تاریخ سومریها و اکدیها مخفی و مستور است.  بدون شبهه می توان گفت،  که آن مبادی دینی از دیانت بدوی و عقائد ساده،  یعنی فتیشیزم و آنیمیزم ابتدائی آغاز شده،  و مراتب نشو و ارتقاء را طی کرده،  و چون تمدن بابل نضج یافت،  به صورت کامل تعدد آلهه نمودار گردید.  آثار الواح گلی با خطوط میخی،  که اخیرا در ویرانه های بلاد و معابد بین النهرین یعنی کشور بابل بدست آمده،  همه موید این مدعاست.

 

    این سیر تکاملی دراز قریب چهار هزار سال،  در پرتو استقلال سیاسی بین النهرین و استقرار سلاله های سلاطینی،  که در آن زمان طولانی به نوبت خود پیاپی حکمرانی می کردند،  رشد و تكامل يافته است. نخست اعتقاد به خدایان خاصی در شهر های کوچک ظاهر شد،  یعنی هر شهری خدای خاص خود را داشته است،  که حافظ آن شهر و معبود ساکنین آن بوده،  و ساکنین هر شهر مقام و اهمیت خدای خود را بالاتر و بیشتر از خدایان دیگر بلاد می دانسته اند،  و بر سر آن آلهه با یکدیگر رقابتها داشته اند.  بنابر این عدد خدایان به اسامی مختلف در تاریخ دینی بابلی بین النهرین فراوان است،  هم در الواح گلی اکتشافی به وسیله باستانشناسان،  و هم در متون و منابع کتب مورخین یونان كه نام آن همه آلهه را به تفصیل ذکر نمده اند.

 

      مردم بین النهرین و بابل از اعتقادات و دین دارى بدور نبودند،  ولى نظر به افزایش ثروت و دارايي، سکنه و اختلاط نژادها،  و برخورد انديشه هاي گوناگون،  در اواخر حكومت بابل از حیث اخلاق و دیانت در مرتبه نازلى قرار گرفتند.  از طرف دیگر ایمان به خدایان متعدد،  و اعتقاد به سحر و جادو، فسق و فحشا،  باعث گردید که بابل با آن عظمت در برابر حمله ایرانیان خجل و سرافکنده شود.  مردم بابل مردوکرا به عنوان خداى بزرگ شناخته بودند،  و چون کوروش بزرگ پادشاه ایران وارد بابل شد،  روحانیون از وى استقبال نمودند،  و کوروش براى خداى مردم بابل مردوک احترام فراوان در نظر گرفت.  کوروش چون داخل شهر شد،  در معابد خدایان بسیار دید،  روحانیون به کوروش گفتند:  این خدایان مربوط به شهر هاى مختلف بابل است،  که یکى از پادشاهان کشور بابل آنان را به مرکز انتقال داده است.  کوروش دستور داد تا هر یک از آنان را به شهر خودش ببرند،  این عمل باعث خوشنودى مردم شهر هاى بابل گردید،  و مردم علاقه فراوانى به کوروش پیدا کردند. غیر از اعتقاد به خداى مردوک،  در بابل ادیان و آئین هایى دیگر نیز وجود داشته است،  ولي مردوک خداى آفریننده،  بر تیامات که ماده را تشکیل داده غالب گشته بود.

 

     بلاد بین النهرین مانند اوروک، اوریدو، لاکاش،  و بلاخره شهر اور مولد حضرت ابراهیم خلیل،  هر یک به نوبه خود خدای مخصوصی داشتند،  تا آنکه عاقبت نوبت به شهر بزرگ مرکزی یعنی بابل رسید،  پس خدای آن شهر در صدر آلهه سراسر مملکت قرار گرفت.  وقتی که سلطنت واحدی در کشور بین النهرین در پرتو سلطنت سلاله حمورابی تشکیل شد،  مردم آن خاک سر به آسمان بر افراشته،  و خدایان خود را در آسمانها جستجو کردند،  و روشنان فلکی و کواکب و نجوم آسمانی را مظاهر آلهه شمردند.  همانطور که مجسمه ها و تماثیل آن خدایان در معابد روی زمین افراشته می شد.  به زعم ایشان ارواح لطیفه آلهه در آسمانها زندگی می کردند،  و با یکدیگر گاهی به صلح و گاهی به جنگ،  و زمانی به محبت و دوستی،  و وقتی با خصومت و دشمنی به سر می بردند.  تعداد این خدایان به شماره کواکب آسمان می رسید.  در مجموعه آلهه اعصار سومری و اکدی افزون از چهار هزار اسم خدا به نظر می رسد،  که هر یک مظهر نیروئی از مظاهر طبیعت بوده اند.

 

     در حفاری هایی که در اماکن مختلف عراق صورت گرفته،  مجسمه خدایان بیشماری از زیر خاک بیرون آمده،  و به موزه های جهان منتقل شده است.  این خدایان صورت تکامل یافته آنیمیسم ابتدایی بوده اند.  بنابر این بابل نیز تحول و تکامل دین از فتیشیسم تا اعتقاد به خدایان را تجربه کرد.  این سیر تقریبا چهار هزار سال طول کشید،  و در پایان خدایانی که نماینده ارواح ماه و خورشید و سیارات بودند،  در شهر های مختلف مورد پرستش قرار گرفتند،  مردوك يا مردوخ در بیشتر زمانها برترین خدا بود.  در تمدن بابلیان مردوک به عنوان خدای باروری و آفرینش مطرح بود،  او در دوره حمورابی به‌عنوان محافظ بابل به شمار می‌ رفت.  گمان می‌رود نام مردوک با واژهٔ آریایی و اوستایی اَمِـرِتات به معنای جاودانگی و بی مرگی در پیوند باشد،  اما ویژگی‌ های دیگر مردوک،  شباهت ‌هایی با اهورامزدا است،  همچون او در سیارهٔ مشتری متجلی می‌ شده‌ است.  همان گونه که مردوک را با نام اَمَـر – اوتو می‌ شناخته اند،  از او با نام آریایی و کاسی ِشوگورو نیز یاد می‌ کرده‌ اند،  که به معنای بزرگ ترین سرور بوده،  و با معنای اهورامزدا (سرور دانا / سرور خردمند) در پیوند است.

 

      بر هر زن بابلی واجب بود،  که در مدت عمرش حد اقل یک بار در معبد زهره (ونوس) بنشیند،  و با یک مرد بیگانه ارتباط جنسی پیدا کند.  بعضی از زنان ثروتمند،  بنا بر کبر و غروری که داشتند،  نمي خواستند با دیگر زنان مخلوط شوند،  به همین جهت در ارابه‌ ای دربسته به معبد می‌آمدند،  و همراه با ندیمان و خدمتگزاران متعدد در آنجا می‌ نشستند.  ولی راهی که بیشتر زنان برای این کار پیش می ‌گرفتند، به این ترتیب بود،  كه در معبد می ‌نشستند،  و تاجی از ریسمان بر روی سر خود قرار می‌دادند.  پيوسته گروهی داخل می‌شدند و گروهی دیگر از معبد بیرون می‌ رفتند.  گذرگاه هایی به خط مستقیم به جاهایی می ‌رسيد،  که زنان در آنجا نشسته بودند،  از این گذرگاهها مردان بیگانگان عبور می ‌کردند،  تا هر زنی را که می ‌پسندند،  برای خود انتخاب کنند.

 

      پس از آنکه زنی به این ترتیب در معبد نشست،  حق بیرون رفتن از آن را نداشت،  مگر آنگاه که بیگانه‌ ای قطعه‌ نقره ای را در دامان او بیندازد،  و در خارج معبد با او همخوابگی کند.  بر آن مرد که قطعة نقره را می‌اندازد واجب بود،  که در آن حال بگوید:  از الاهة میلیتا مسئلت دارم،  که رحمت خود را بر تو نازل کند.  قطعة نقره هر اندازه کوچک باشد،  زن حق رد کردن آن را نداشت،  و این قطعة نقره عنوان تبرک و تیمن داشت.  زن با نخستین مردي که نقره به دامن او می‌اندازد،  به راه می‌افتاد و حق نداشت که او را رد کند،  چون با وی همخوابه شد،  و تکلیف واجبی را که نسبت به خدایان برعهده داشت به انجام رسانید،  به خانة خود بازمی‌ گردد.  زنانی که تناسب اندام و زیبایی داشتند،  زودتر موفق به انجام فريضه ديني مي شدند،  و معبد را ترک و به خانة خود می ‌رفتند.  ولی زشتي و بد ترکیبی عده اي مانع آن می ‌شود،  که بتوانند وامی را که قانون ديني بر گردن آنان گذاشته بود،  زود ادا کنند.  چه بسیارند زنانی که سه یا چهار سال انتظار می ‌کشيدند،  تا نوبت انجام امر واجبی که برعهده دارند برسد.

 

   علم نو تشریح و نو اخترشناسى با دين پديد آمد ــ  در ادامه رشد و تكامل دانش،  بابلیان دو دانش را بيشتر تكامل داده و بوجود آوردند،  قبلا مردم آن عصر با آن دو علم آشنائى بسيار كمي داشتند،  یکى علم تشریح و دیگرى علم اخترشناسى بود.  روحانیان دیني مردم بابل براى پیشگوئى و بدست آوردن اراده خدایان بابل،  گوسفندى را با انجام مراسم بسیار مذهبى در آغل مى بستند،  و پس از مدتى که آماده مى شد آن را سر مى بریدند،  و در جگر آن تأمل مى کردند،  و راز نهان را کشف مى نمودند.  معتقد بودند که اسرار خلقت و آینده و اراده الوهیت در آن دیده مى شود،  از این عمل و مراقبت در اعضاء حیوان علم نو تشریح پديد آمد.  از رهگذر وسائل پیشگوئى و دقت در مطالعه افلاک جوى، علم نجوم و اخترشناسى نيز پديد آمد.  از این راه بود،  که حساب و كتاب، خسوف و کسوف، ترتیب تقویم و تعیین روز شنبه براى تعطیل،  و دیگر احکام نجومى را بابلیان با حرکت سیارات و ثوابت بر بشر آن روز و امروز روشن و معلوم گردانیدند.  با دقت نمودن در نجوم و ستارگان،  نتایج فراوانى درباره جبر طبیعت بدست آوردند،  و مقیاس زمانى را بر خود آشکار کردند.

 

دين و آئین حتیان

 

      قوم حتیان در گذشته بسیار دور،  پیش از تمدن فنیقیان امپراطورى پرقدرت و پرشهرتى را در آسیاى غربى،  بویژه در کارپاس بوجود آوردند.  امپراطورى حتيان در هزاره دوم ق،م  برقرار گردید،  آريايي ها آنجا را که امروز حتیان ابتدائى مى گویند،  به تصرف درآوردند،  ولى نام کشور را تغییر ندادند.  در کشور حتیان بقایاي کیش توتم رواج داشت،  گاو هاى نر و مار هاى مقدس،  مورد احترام مردم بود،  آرینا خداى اصلى رب النوع خورشید ملکه حتیان اسم داشت،  و شوهرش طوفان خدا بود،  و قوم فروکیان وارث دینى حتیان شدند.

 

دين و آئین فروکى

 

      اقوام فروکى در سال 1180 ق،م،  پس از تسخیر تراوا در کشور حتیان،  حکومت را بدست گرفتند. قوم فروکیان از اروپا به آسیا آمدند،  و در محل کنونى آنکارا،  براى خود حکومتى برپا نمودند،  و براى تسلّط بر شرق نزدیک،  مدتى با قوم آشور و مردم مصر رقابت مى کردند.  فروکیان در این سرزمین تازه بدست آورده،  مادر خدائى بنام ما را بخدائى خود برگزیدند.  این نام را از روي نام کوه کوبلا بر وى نهادند، و آن را بعنوان روح بزرگ زمین زراعت شده،  و نماینده همه نیرو هاى مولد طبیعت مى پرستیدند،  و به زن خدا خدمت مى کردند،  و این خدمت از رهگذر زنان مقدس شناخته شده بود.  مادر خدا که یک زن بود، همسرش آتیس یک مرد بود،  مادر خدا آتیش را ناچار نمود،  که براى تعظیم وى مادر خدا خود را از مردى بیندازد و خصى کند.  بهمین سبب بود،  که روحانیان در مراسم عید خونین،  خود را اخته مى کردند،  و عضو نرینگى خویش را مى بریدند،  و در برابر مجسمه مادر خدا مى انداختند،  و آنگاه لباس زنانه در بر مى نمودند،  و حرکات زنان را تقلید مى کردند.

 

دين و آئین فنیقیان

 

      کشور فنیق فنيقيان،  در حوالى شام و در کنار و دنبال فلسطین قرار گرفته بود،  سرزمین فنیقی در کنار دریاى مدیترانه،  و در شمال فلسطین بین کوه کاسیوس و کارمل واقع شده بود.  قوم فنیقيان هرگز زیر پرچم دولت واحدى نرفتند،  بلکه باقتضاى طبیعت ساحلى،  به چندین شهر خودمختار مستقل منقسم گردیدند، که از شمال به جنوب از این قرار بودند:  شهر آراد، شهر وبیبلوس، شهر بیروت، شهر صیدا، شهر صور، شهر آکر.  در اواسط هزاره دوم ق، م،  بنادر فنیقیه از قبیل صور و صیدا و وبیبلوس،  رونق فراوان داشتند،  اما در اواخر قرن نهم ق، م،  گروهى از اشراف شهر صور محل سکونت خود را ترک نمودند،  و به ساحل آفریقا مهاجرت کردند،  و کارتاژ را بنا نهادند.

 

      فنیقیان چون از فلسطین آمده بودند،  دین آنان ارتباط مستقیم با همسایه جنوبى یعنى فلسطین داشت. این ملت تاجر پیشه،  که با استفاده و کامرانى و لذت فراوان از زندگى سرگرم بودند،  از خود مذهب و آئینى نداشتند،  و خدایانشان بخدایان کلده شباهت داشت.  مراسم دین مردم فنیقیه بیشتر از کلده با خون خواهى همراه بود.  زیرا در اینجا انسان را قربانى مى کردند،  و بعضى اوقات پادشاهان نیز فرزندان خود را قربانى مى نمودند.  قربانیان را با شیپور و کرنا زنده در برابر خدا مى سوزاندند،  و مادر کودک باید خود را به بهترین آرایش ها درآورد،  تا قتل فرزند خود را در میان شعله هاى آتش مشاهده نماید،  در موقع سوختن کودکان،  بانگ کوفتن طبل و آواز هاى وسائل موسیقى به اندازه اى بود،  تا کار قربانى كردن کودک پایان يابد،  و فریاد کودکان در حال سوختن در دامان خدا به گوش نرسد.

 

      در میان تیره هاى سامى که در جنوب سوریه زندگى مى کردند،  عادات و آدابى شبیه به آنچه در بالا گفتیم وجود داشت.  خلاصه اینکه خدایان فنیقیه بدو بخش نر بعل و ماده بعله تقسیم مى شدند،  بعل و بعله یک جفت را تشکیل مى داند،  که آمیزش آنان فراوانى را در بر داشت.  هر شهرى بعل مخصوص بخود داشت،  و آن را بنام هاى گوناگون مى خواندند،  مثلا به بعل شهر صور ملکات گفته مى شد.  اینان خدایان مرد بودند،  و در مقابل این خدایان خدایان زن نیز وجود داشتند،  که آنها را بعله یا ملکه یا آشتره مى نامیدند،  و به آنان سنبل عشق و شهوت مى گفتند.  ایشتاریامیلتا در بابل بکارت دختران پرستنده خود را بعنوان هدیه و قربانى قبول مى کرد،  و گاهى زنان گیسوان خود را به وى تقدیم مى داشتند،  یا خود را به نخستین مرد بیگانه اى که در معبد از آنان تقاضاى همخوابگى مى کرد،  تسلیم مى کردند.

 

      یکى دیگر از خدایان فنیقیان،  مولوخ یعنى شاه بود،  مولوخ خداى خطرناکى بود،  مردم فنیقى فرزندان خود را زنده زنده در برابر ضریح او،  بعنوان قربانى در آتش انداخته و مى سوزاندند.  یک بار که شهر کارتاژ در محاصره دشمن بود 307 ق؛م،  براى این خداى خشمناک 200 پسر،  از بهترین خانواده هاى شهر را به آتش انداختند.  در شهر کارتاژ خداى آنان از بعل و تانیت تشکیل مى شد،  و شاید این اعتقاد از افریقاى شمالى به شهر کارتاژ راه پیدا کرده باشد.  در کارتاژ اشمون خداى روئیدنیها و مرگ و تجدید زندگى بسیار مورد احترام و پرستش بود،  در کارتاژ فحشاء مقدس وجود داشت،  که عمل جادوئى آنان باعث فراوانى محصولات زمین و چهار پایان و مردم مى شد.

 

دين و آئين كلدانيان

 

  کلدانیان نیز بعضى از روزها را خوب و برخى را بد و شوم مى گفتند،  و اولین روز هفته روز تابو بود، که انجام کار در آن پلید و زشت بود،  از این انديشه یوم السبت بوجود آمد.  روز هاى هفته داراى اسامى ستارگان مقدس بود،  و مردم یونان و روم نیز این روش را بکار گرفتند.  دوشنبه روز ماه،  سه شنبه روز مارس، چهارشنبه روز عطارد، پنجشنبه روز ژوپیتر، جمعه روز اورانوس،  بودند.  به تصور آنها،  حالات خداوند در روى کودکانى،  که در آن روز متولّد مى شدند مؤ ثر بود،  کودکانى که در روز شنبه متولد مى شدند،  تحت تأثیر ماه قرار داشتند،  و بوالهوس مى شدند،  و کودکانى که در روز سه شنبه بدنیا مى آمدند، مردانى جنگجو و سلحشور مى شدند.

 

اين مقاله ادامه دارد و بازنويسي مي شود.

 

كليك كنيد:  سخنراني انوش راويد

 

كليك كنيد:  دروغ هاي خنده دار تاريخ

 

كليك كنيد:  تاريخ رود نام هاي عربي به ايران

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:52 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 پیش گفتار

      از ابتدای قرن 21 تلویزیون های ماهواره ای و گسترش اینترنت،  دست اول ابزار های تهاجم فرهنگی و جنگ نرم در جهان را در دست گرفتند،  و تعدادی کشور بیشترین استفاده از این را امکانات می کنند.  بالا ترین صدمه و آسیب های مختلف اجتماعی و سیاسی را کشور هایی می بینند،  که اینترنت و تلویزیون ماهواره ای را محدود کرده اند.  از ابتدای این قرن جهان وارد جنگ بزرگی شده،  نبردی که حرف اول آن را تکنولوژی می زند،  نه مانند تاریخ های گذشته نفرات و یا محدود کردن ذهنها.  خود بخود به کشور هایی که از این دو تکنولوژی بهترین و بیشترین استفاده را می کنند،  پیشرفته،  و کشور هایی که کمترین استفاده را می کنند،  عقب مانده می گویند.  کاری ندارند که شاخص اصلی عقب ماندگی و پیشرفت،  می تواند در فرهنگ و تمدن و ادب ملتها باشد،  فعلاً آنها بیشترین ارتباطات و اطلاعات را در دست دارند،  و حرف آنها گسترش یافته و جهانی شده است.

 

   تهاجم فرهنگی و جنگ نرم

 

      از گذشته های دور تهاجم فرهنگی و جنگ نرم به موازات هم وجود داشتند،  اما امروزه عده ای با سادگی آنها را جدا از هم می دانند.  این دو پدیده نه ابزار مخصوصی هستند،  نه تاکتیک مخصوص دارند،  بلکه بر اثر تفاوت تمدنی و فرهنگی ایجاد می شود.  همیشه ملتها دوست دارند،  برتری خود را به دیگران ثابت کنند،  در گذشته ها این برتری ها را در دین و عقیده می دانستند،  اما از زمان استعمار و امپریالیسمبرتری تکنیکی و مادی حرف اول را می زند.  این ساده اندیشی بیشتر است،  که تهاجم فرهنگی را در نوع لباس پوشیدن و رفتار غریب یا گوش دادن به نوعی خاص موزیک و امثال دانست،  یا جنگ نرم را با نوشته ها و گفته های چند سایت و تلویزیون خارجی یا دو سه هک و این قبیل دانست.

 

      همان گونه که گفتم،  تهاجم فرهنگی و جنگ نرم از زمان پیدایش بشر وجود داشته است،  اقوام و ملتها با دروغ گفتن و رجز خوانی در تاریخ و دین ها جنگ نرم راه می انداختند،  و سلیقه خود را با تهاجم فرهنگی اجبار می کردند.  تا قبل از ورود استعمار ما ایرانیها بیش از هر ملتی در تهاجم فرهنگی و جنگ نرم در طول تاریخ پیروز بودیم،  دلایل این مهم در تمدن ایرانی نهفته است،  که در ایران و ایرانیها گفته ام.  موفقیت ایران تا زمانی بود،  که ملت های قاره کهن و سرزمین های پیرامونی قاره،  در تمدنی که درساختار های تاریخی اجتماع نوشته ام،  هم ردیف یا پائین تر از ایران بودند.  اما با ورود استعمار که رده تمدنی بالا تر نسبت به ایران داشت،  توانایی رقابت در جنگ نرم و تهاجم فرهنگی از دست رفت،  یاد آوری نمایم تمدن برتر در تاریخ اجتماعی دلیل بر فرهنگ برتر نمی باشد،  در این باره قبلاً در وبلاگ توضیح نوشته ام.  این نداشتن توانایی در رقابت و مبارزه و نبرد تا امروز همچنان باقی است،  اما در قرن 21 جهان دارد متحول می شود،  و از تمدن قرن 20 عبور می کند،  و وارد تمدن کنترل انرژی می گردد،  که کاملاً با گذشته متفاوت است،  می بایست در این باره بخوبی دانست،  تا توانست دست بالا را داشت.

 

      برای شناسایی و مقابله با هر کدام از این دو خط موازی،  اشخاص متخصص در علوم مربوطه نیاز است،  وارد شدن تمام مردم یا مردمانی که خود را همه فن حریف می دانند کار اشتباهی می باشد،  و در نهایت سرانجام ندارد.  در دانایی نوین قرن 21 ابتدا باید دانست،  تهاجم فرهنگی و جنگ نرم چیست،  و زیر مجموعه کدام علوم است،  تحلیل علمی آنها چگونه می شود.  آیا افرادی که،  امور فنی و حرفه ای،  پزشکی و داروئی،  نظامی و داوری،  غیره و غیره دارند،  صلاحیت برای بررسی و تحلیل داده های و مبارزه با این دو فرم را دارند.  اگر در این دانش کوتاهی شود،  مانند غلام خطا کار قاجار بتوپ نبرد نو بسته شده،  و به هبیون و نیستی فرستاده شده.  بعد از شناخت نیرو ها و دست اندر کاران این علم،  آنها باید با تشخیص زوایا و نقاطی از تاریخ تا به امروز و آینده با کمک تحلیل گران روان جامعه،  پی سازی بینش نو در پدافند ملی میهنی نموده،  همچنین مقدار و اندازه لازم برای دانستن اطلاعات مربوطه را در اختیار عموم بگذارند.  بعد از شناخت صحنه ها و سنگر های متوجه شده چگونه تاکتیک هایی لازم است،  و چه استراتژی باید پیشه کرد،  آیا این یک نبرد نو پدید است.

 

      از نظر انوش راوید این یک نبرد نو پدید است،  زیرا تا کنون علمی شناخته شده نبود و پنهانی کار خودش را می کرد.  چند سال است پیگیر بزرگترین جنگ نرم،  یعنی دروغ های تاریخ هستم،  متوجه شده ام کسی به این جنگ مهم نرم تاریخی اهمیت نداده بود.  جنگ نرمی که از دو هزار سال پیش آغاز شده و در وبلاگ کاملاً توضیح داده ام،  حتی دشمنان در گذشته ها با دادن کلیک سفید را سیاه کردند.  در این کارزار تاریخی ایران با داشتن فرهنگ برتر تا قبل از استعمار پرت و پلاها و رجز خوانی های دشمنان را دفع و بی توجهی می کرد،  و با نوروز و شاهنامه فردوسی و مولوی و حافظ و خیام و انبوهی از شاعران و نویسندگان ایران جنگ نرم را برده بود.  تا اینکه سر و کله استعمار از قرن 16 پیدا شد،  و با ورود تمدن جدید اما ایران هنوز مرحله ای عقب تر از اروپا بود،  بنابر این نتوانست در مقابل نوع جنگ نرم که دروغها و رجز خوانی های تاریخی بود پیروز شود.  ایران خیلی سریع به توپ سرنوشت بسته شد،  و کلی دروغ های تاریخی وارد کتاب های درسی شد،  دشمنان خوشحال که فهمیدند می توانند براحتی ایران را در جنگ نرم شکست دهند.  تا اینکه وبلاگ و اینترنت وارد کارزار جهانی شد،  و انوش راوید جان دوباره گرفت،  دست به افشا گری های گسترده درباره دروغ های تاریخی زد،  که مورد توجه کارشناسان واقعی تاریخ و تاریخ اجتماعی قرار گرفته است،  و در نظرات و پیوند ها بخوبی مشخص است.  با یک جمع بندی براحتی متوجه می شویم این یک نبرد نو پدید است.

 

      جنگ نرم،  جنگی که در آن نه تیری شلیک میشود و نه خونی میریزد،  نه خمپاره ای پرتاب میشود و نه بنایی ویران میگردد.  بنا بر تعریف جنگی است که قابل رویت نیست،  در آن سرها بجای آنکه با شمشیر بر زمین افکنده شوند،  با پنبه از تن جدا میشوند،  نه دردی، نه خونی.  بعبارت دیگر،  جنگ نرم یک جنگ بسیار جدی و واقعی ست،  نه وهم است نه توهم،  دارای سازمانی است و سامانی،  سرداری دارد و افسر و لشگری.  اما این لشگر وسیع و عظیم نه در بیرون که در درون است،  که به میدان نبرد میرود.  جنگ نرم یعنی جنگ با تنوع و تکثر،  اختلافات و تضاد های طبقاتی، غنی و فقیر،  کار فرما و کارگر،  فرامانروا و فرامانبر.  جنگ نرم یعنی انکار آنچه واقعیت دارد و حقیقت است،  جنگ نرم پوششی است بر جنگ سختی که دشمنان تاريخ و ملت ايران و قاره كهن بويژه استعمار و مپرياليسم،  علیه مردم از زماني دور آغاز نموده اند.
   جنگ نرم اشكال و ترفند هاي گوناگوني دارد،  در انواع علوم با ديدي روشن و قابل رد يابي است،  در اين جنگ با انتشار علوم و دانش هاي دروغي و كذب حريف را گمراه مي كنند.  حتي دانشگاه هايي كه از يك دلار نمي گذرند،  با دادن بورس هاي تحصيلي بويژه در تاريخ،  سعي مي كنندعده اي جوان را وادار كنند تا دروغ هاي تاريخي را بياموزند و گسترش دهند.

 

      جنگ نرم واژه ای است،  که طی ده سال گذشته شنیده ایم،  و درباره آن طی این مدت بدلیل اینترنت و ماهواره زیاد گفته شده،  حتی در باره آن آموزش هایی به جوانان نظامی و دولتی می دهند.  از نظر انوش راوید محتوای تمام این آموزش ها و گفته ها درباره، جنگ نرم، جنگ روانی، تهاجم فرهنگی، انقلاب مخملی، انقلاب رنگی، نافرمانی مدنی، براندازی نرم، تهدید نرم،  سطحی هستند.  البته ممکن است،  گاهی هم گمراه کننده و یا در جهت تاکتیک های دشمنان در نبرد نو پدید باشند،  باید توجه داشت، جنگ سایبری، هم چاشنی جنگ نرم شده است،  در صورت تقاضا هر کدام از این موضوع ها را بررسی می کنم.    

 

   برخى از اهداف جنگ روانى:  

 

 * 1 ــ  تأثیر گذارى بر افکار ملت های مورد هدف بر پایه دروغ های تاریخی.

 

 * 2 ــ  ترساندن از فقر یا قدرت خارجى سرکوبگر و دعوت به تسلیم و سازش.  

 

 * 3 ــ  اختلاف افکنى در صفوف مردم و مقام هاى نظامى و سیاسى.  

 

 * 4 ــ  اشاعه بذر یأس و نومیدى در میان مردم و بویژه نسل جوان.

 

 * 5 ــ  کاهش روحیه و کارآیى رزمى جهت زمان جنگ نظامى.

 

 * 6 ــ  ایجاد اختلال در سامانه هاى کنترلى و ارتباطى کشور هدف.

 

 * 7 ــ  تبلیغات سیاه بوسیله شایعه پراکنى، جوسازى، نمونه سازی.

 

 * 8 ــ  ایجاد حرکت هایی به دلیل مسائل مذهبى، قومى، سیاسى و اجتماعى.

 

 * 9 ــ  تلاش براى بحرانى و حاد نشان دادن اوضاع از راه ارائه اخبار و تحلیل های نادرست.  

 

 * 10 ــ  پخش شایعات و دامن زدن به آن براى ایجاد جو بى اعتمادى و ناامنى روانى.

 

      همچنین یکی از مهمترین تاکتیک های نبرد نو پدید،  در داستان دروغ اسکندر مقدونی و حمله دروغی مغول نهفته است،  یعنی با انواع ترفند ها خود و کشور های امپریالیسم قرن 20 را بیش از اندازه قدرتمند،  و دارای توانایی نشان می دهند.  شناختن تاکتیک های تاریخی جنگ نرم،  با مطالعه و پیگیری وبلاگجنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران امکان پذیر است.

 

   اهداف کلی از نبرد نو پدید علیه ایران و قاره کهن:

 

  * 1 ــ   تسلط بر مناطق ژئوپلتیکی و ژئواستراستژیک در قاره کهن.

 

  * 2 ــ  کنترل شریان انتقال نفت و گاز،  و جلوگیری از قدرت گرفتن نظامی قاره.

 

  * 3 ــ  حذف و یا کنترل نظام های چالش گرا در برابر هژمونی قدرت های جهانی.

 

  * 4 ــ  ممانعت از ایجاد اتحادیه های نظامی و امنیتی در قاره کهن.

 

  * 5 ــ  همسو نمودن کشور های هدف با سیاست های قدرت های جهانی.

 

  * 6 ــ  فرصت سازی اقتصادی برای کشور های امپریالیستی قرن 20 .

 

  آیا بمنظور پاتک می بایست خط قرمز یا دایره بسته کشید؟

 

   جنگ فرهنگی

 

      از ابتدای تاریخ بشر و پیدا شدن تمدنها جنگ فرهنگی هم پیدا شد،  جنگ فرهنگی با تبادل فرهنگی تفاوت دارد،  جنگ از نبرد می گوید،  فرهنگی آن بدون اسلحه و خون ریزی مستقیم است.  همانگونه که در تعریف فرهنگ قبلاً در وبلاگ نوشته ام،  در تبادل فرهنگي ملتها برای تأمين نياز هاي فرهنگی خود با هم ارتباط دارند،  و مانند نقل و انتقال اجناس،  نياز هاي فرهنگی خود را با يكديگر تبادل می کنند،  و يا به خريد و فروش موارد فرهنگی دست می زنند.  ولي در جنگ فرهنگي ملت های پائین دست در ساختار های تاریخی اجتماع،  مورد تهاجم بالاتر ها قرار مي ‌گيرند.  ملت های پائین دست در تاریخ اجتماعی ممکن است فرهنگ بسیار بالایی داشته باشند،  اما تمدن جلوتر آنها را علنی یا غیر علنی تهدید می کند.  در بسیاری مواقع فرهنگ ملت پائین دست در ساختار تاریخ اجتماع در مقابل این تهدید ها که تهاجم فرهنگی می باشد مقاومت می کند،  برخورد این پدآفند، با تک فرهنگی،  جنگ فرهنگی حاصل می شود.  اما تمدن بالاتر با در دست داشتن ابزار های جدید،  اجتماعی، نظامی، دولتی، فرهنگی،  براحتی می تواند ملت پائین دست را شکست دهد.  مانند قبل از قرن 20 تمام ایرانی ها از البسه سنتی استفاده می کردند،  اما با ابزار تولید پارچه و دوزندگی،  براحتی لباس های سنتی گران قیمت و سخت دوز از تن ایرانی ها بیرون آمد.

 

      تبادل فرهنگی بین دو ملت در یک تاریخ تمدن حاصل می شود،  و طرفين با خريد و فروش سعي مي‌ كنند،  بهترين و با كيفيت‌ ترين جنس يا دارايي خود را عرضه كنند،  كه قدرت رقابت را داشته باشد.  در تهاجم‌ فرهنگي‌ سرزمین جلوتر در تاریخ اجتماعی فرهنگ خود را به جامعه مورد تهاجم وارد مي كنند.  باید توجه داشت تهاجم فرهنگی بی دلیل حاصل نمی شود،  فرمول ها و فاکتور هایی دارد،  که در تاریخ اجتماعی نهفته است.  اولین تهاجم فرهنگی مهم در تاریخ توسط رومی ها که مردم غرب قاره کهن و با تمدن شاه خدایی بودند،  و از مقابل سربازان خشایارشا هخامنشی فرار کرده،  و به روم نزد اتروسک های اقوام خود رفته بودند،  به قبایل بدوی اروپایی تحمیل شد.  در دوران استعمار کشور های استعماری تمدن و فرهنگ بورژوازی خود را،  به ملت های دیگر دادند یا اجبار کردند.  در قرن 20 کشور هایی که در دوران امپریالیسم بودند همان راه را ادامه دادند.  اما در قرن 21 وضع فرق کرده است،  تقریباً تمام جهان در یک تمدن می باشند،  فقط در گوشه هایی از فرهنگ با یکدیگر اختلاف دارند.  و جهان می رود که در ادامه قرن وارد تمدن کنترل انرژی گردد،  بنابر این فرهنگ جدید هم شکل می گیرد.   نبرد نو پدید باز نویسی می شود،  و ادامه دارد.

 

     دروغگویی بی بی سی در تاریخ

 

      در 18 آبان 1389 تلویزیون فارسی BBC در ادامه گاه گاه دروغ پردازی های تاریخی خود،  یک فیلم 45 دقیقه ای درباره حرکت و حمله و جنگ الکساندر مقدونی در ایران بزرگ نشان داد،  که سراسر دروغ پردازی های ساده لوحانه بدون مدرک و سند بود.  بریتانیائی ها فکر می کنند مردم جهان مانند خودشان ساده هستند،  که هر پرت و پلا را قبول کنند.  قرن های استعماری گذشته است،  و اینک جهان در سطح دیگری از تمدن قرار دارد،  در ساختار های تاریخی اجتماع و مقالات دیگر نوشته و توضیح داده ام.  در این فیلم با حقه بازی مسیر الکساندر مقدونی را طی کردند،  و همانند تاریخ استعماری با گفتن پرت و پلا های بی نشان و مدرک،  قصد اغفال داشتند.  حتی در این دروغ ها از حمله چنگیز مغول گفتند،  ولی یکبار از موفقیت های تاریخی و اجتماعی ایران و ایرانی نگفتند.  انگلیسی ها می خواهند با این دروغها برای خودشان و اروپا اسم و رسمی در تاریخ دست و پا جور کنند،  نمی فهمند که دروغ آخر عاقبت ندارد.

 

      ابتدا در این فیلم کذایی با نشان دادن مقداری پاپیروس مصر باستان،  و لوح بابلی می خواستند وانمود کنند،  که دارند سند تاریخی در باره حمله اسکندر مقدونی رو می کنند.  با همان پندار ساده لوحانه انگشت روی یک پاپیروس گذاشتند و گفتند،  اینجا نوشته الکساندر،  و سعی کردند وانمود نمایند،  که این پاپیروس ها درباره اسکندر مقدونی می باشند.  مجری و گروه فیلم برداری در قرن 21،  به همراه یک گردان زره پوش و تعدادی هلی کوپتر نیرو های ائتلاف،  با ترس و لرز آشکار،  در شمال عراق بدنبال رد دروغ نامه های اسکندر مقدونی می گشتند.  مجری گوینده فیلم سعی می کرد،  با تعریف های هیجان دار و شور انگیز به دروغ های تاریخی جنبه واقعیت بدهد،  و کلی چاخان سرهم می کرد،  مثلا جوی کوچک آبی پیدا کردند، و گفتند اینجا رود گمل است و هنوز کمی آب دارد،  کنار آن دشت گوگمل است،  و اینجا اسکندر داریوش هخامنشی را شکست داد.

 

      این فیلم نشان داد که تاریخ دان های بریتانیا در دروغ الکساندر مقدونی گیج و منگ شده اند،  با تمام ترفند هایی که بکار بردند،  با سادگی و ندانسته چند بار به دروغ بودن داستان اسکندر اعتراف کردند.  آنها با نشان دادن تکه فیلم های سینمایی از مثلاً جنگ داریوش با اسکندر،  می خواستند فیلم کذایی مستند خود را شاید کمی واقعی جلو دهند.  در جای دیگر می گوید،  هر چه بشرق مدیترانه تا افغانستان و تاجیکستان می رویم،  اسکندر در فرهنگ شفاهی مردم جایگاه ویژه ای دارد،  آن ساده نمی داند که اسکندر اشکانیاست نه الکساندر مقدونی.  از رشوه گرفتن و ترسیدن و غیره و غیره در سپاه ایرانی گفتند،  حتی با نشان دادن موزائیک تصویری بدون هیچ مدرک و سند آنرا به اسکندر مقدونی نسبت دادند.

 

 

   عکس تکه موزائیک تصویری باستانی،  که بدون هیچ مدرک و سند آنرا به اسکندر مقدونی نسبت می دهند،  عکس های شماره 1400 A , B.

 

 پرسش:  چرا بریتانیای استعماری این همه در تاریخ دروغ گفته و تاریخ بافی کرده بود؟

 

 

   افراد موزه بریتانیا با زرنگی انگشت روی یک پاپیروس مصر باستان و یک لوح بابلی گذاشتند،  و خواندند الکساندر و با دروغ و دونگ گفتند،  منظور حمله و جنگ بزرگ اسکندر مقدونی است،  آنها با سادگی فکر می کنند دیگران چون خودشان هستند،  عکس های 1403 A , B.

 

   کلیک کنید:  تشریح و تحلیل لوح های بابلی

 

      در این فیلم که می خواهند وانمود کنند تحقیقاتی است،  دروغ های زیادی گفته می شود،  در واقع این جفنگ های جنگ روانی و جنگ نرم،  علیه ملت های قاره کهن،  بویژه ایران است.  در تمام فیلم بی سوادی عمیق،  خراب و بی اهمیت نگه داشتن پاپیروس ها و لوح های بابلی،  ندانستن جغرافیا و بسیاری چیز های دیگر کاملاً پیدا بود.  در تمام دوران استعماری،  انگلستان و کلیه عوامل آنها در منطقه،  و همچنین چهره ها و کارگزاران استعماری،  جملگی با دستور از لندن،  کوته بینانه ترسان با هر زبانی گفته اند،  ایران و ایرانی وجود نداشته و تمدن ایرانی نبوده است.  البته اینها بی اهمیت تر از آن است،  که بیش از چند سطر پاسخ داده شود،  ما بزرگتر و قوی تر از تصور آنها هستیم،  باید به آینده بیاندیشیم.  عزیزان، جوانان عزیز متخصص ایرانی،  کمی بیشتر بجنبید و در تمام زمینه ها تلاش نمایید،  دشمنان استعماری و امپریالیسم سابق را در تاریخ و تاریخ اجتماعی گرفتیم،  ایران می تواند سریعتر وارد تمدن جدید کنترل انرژی شود.

 

    توجه:  هم میهنان عزیز،  جوانان باهوش ایران،  این آخرین بار نخواهد بود،  که آنها در تاریخ و تاریخ اجتماعی دروغ می بافند و می گویند.  آنها باز هم با ترفند های جدید و شیوه های نو دروغ خواهند گفت،  هوشیار باشید و مچ این دروغگو ها را بگیرید،  و به همه مردم ایران و قاره کهن آگاهی لازم را برسانید.  از شرافت تاریخی خود و ایران دفاع نمایید،  نگذارید با دروغها ترفند های جدید سیاسی و اجتماعی بسازند.  البته در اینجا یاد آوری نمایم اینگونه دروغ گویی ممکن است چند دلیل داشته باشد، ابتدا در گمراهی بودن از جمع آوری و داده های تاریخی قرون استعماری،  و یا به تعریف دیگر ندانستن تاریخ،  و سپس اجرای ترفند های سیاسی متعاقب آن برنامه.  اینها دلیل بر این نیست،  که بخش های مختلف برنامه های آنها،  یا امثالشان در کشور های دیگر را بطور کامل دروغ یا واقعیت دانست،  بلکه باید تحقیق و تحلیل های تخصصی خود را داشت.  مثلا حتی در بسیاری برنامه ها،  از تاریخ ایران و شاهان و بزرگان تاریخی ایران تعریف و تمجید می کنند،  که جای سپاس دارد،  ولی باید در همه موارد کار آنها را به نقد و تحلیل کشید،  تا بدانند جوانان باهوش ایران هوشیار تر از دیدگاه آنها می باشند.  آنها را جا بگذارید و عقب اندازید،  بسیاری از چهره ها و کارگزاران امروزی آنها ایرانی هستند،  و ته دل آنها ناسیونالیسم برتر ایران است،  و به انگلیسی بودنشان می چربد،  رویشان کار کنید.

 

کلیک کنید:  علم و آینده

 

کلیک کنید:  هلنیسم دروغی دیگر

 

کلیک کنید:  ماجراهای پند آموز تاریخی

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:51 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 انسان ها در سراسر جهان با عقاید و منش های گوناگون زندگی می كنند. گاهی اختلاف نظر بر سر كوچكترین مسائل باعث درگیری و حتی جنگ های بزرگ شده است. این مسئله در تك تك برگ های كتاب تاریخ مشهود می باشد. در این میان اقوام و مللی پیروز بوده اند و توانسته اند حركت نسل های بعدی خود را پیشاپیش پیرو خود سازند كه همواره ریشه و اصالت خود را به عنوان یكی از سلاح های معنوی قرار می دهند. و با تكیه بر آن بر اجانب خود ضربه زنند. این مسئله موجب می شود مردم یك كشور با ذهنیت روشنی كه از اجداد خود دارند با انرژی بیشتر و سپر قرار دادن گذشته باشكوه خود شتابی بیش از پیش برای رسیدن به آن شكوه و یا حفظ آن بگیرند.

یكی از آن ملت هایی كه گذشته ای سراسر شكوه و عظمت آن را همراهی می كند ما مردم ایران زمین هستیم. تاریخ باشكوه ما چه پیش و چه پس از اسلام دارای ژرف ترین نكات فرهنگی می باشد كه متاسفانه امروز تنها نامی از آن ها باقی مانده است. به طور مثال دروغ و ریا از منفور ترین اعمال نزد ایرانیان باستان بوده است كه امروز می بینیم از رایج ترین اعمال میان ماست.

هدف این وبلاگ آشنایی شما با گذشته خویش برای ایجاد انگیزه و حركت بسوی بازسازی سرزمین اهوراییمان است. ما اعتقاد داریم پیشینه با شكوه به تنهایی سعادت به ارمغان نمی آورد اما اگر ما بدانیم كه روزگاری قله های افتخار از آن ما بوده است دورخیز ما بسوی اوج افتخار بلند تر خواهد بود.

در پایان باید عرض كنم امروزه كه جهان به عرصه ای برای كسب قدرت بیشتر و چپاول ملت های ضعیف شده است ما نباید گوی مغلوب باشیم و ملعبه دست بزرگان قدرت باشیم. و این تنها بوسیله مبارزه تا پای جان امكان پذیر است. و اینجاست كه هویت نقش اساسی خود را نشان می دهد. كه خوشبختانه كمتر كشوری است كه از این نظر بتواند از ما سبقت بگیرد. پس ای فرزند آب و خاك ایران زمین گذشته خویش را بیاد بیاور و آن را اولین و آخرین گلوله خلاص برای اهریمنان قرار ده. اما فراموش نكن كه آن بدون تلاش و همت تنها نسیمی است خوشایند برای بد خواهان. 

 
شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:51 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 بخش اول،  بخش دوم در اینجا

   پیش گفتار

 

      در واقع و با دید درست براحتی می توان سرزمین هایی را که با کشور ایران کنونی هم تاریخ هستند، به شش بخش اصلی وابسته تقسیم کرد،   سرزمین غربی شامل کشور عراق کنونی،  سرزمین شمال غربی شامل کشور های آذربایجان و ارمنستان،  سرزمین مرکزی شامل کشور ایران کنونی،  سرزمین شرقی شامل کشور افغانستان و ایلات سرحدات و بلوچستان،  سرزمین شمال شرقی شامل کشور های آسیای میانه اصطلاحی،  سرزمین جنوبی شامل کشور های جنوب خلیج فارس.  از ابتدای سال آریایی میترایی، تمام این مناطق تحت پوشش یک فرهنگ تاریخی بوده،  و مرز های قبیله ای آنها در هم تنیده شده بود.  این پست ادامه دارد و باز نویسی می شود.

 

میان رودان تاریخی

 

      میان رودان تاریخی که بین النهرین هم گفته می شود،  یکی از مهمترین سرزمین هایی است که در طول تاریخ تمدن ایرانی پیوسته به تاریخ ایران بوده است.  پس از جنگ جهانی اول،  و متلاشی ‌شدن امپراتوری عثمانی،  در سرزمین تاریخی میان رودان،  که میان دو رودخانه بزرگ غرب آسیا  یعنی دجله و فرات قرار دارد،  کشور عراق تأسیس شد.  در واقع این کشور و چندین کشور کوچک دیگر در قاره کهن، بر پایه برنامه ریزی و سیاست های استعماری کشور سازی انگلستان ایجاد شده اند.

 

دریای فراخ کرد

 

      در بسیاری از نوشته های قدیمی ایران، مربوط به هزاره های دوم تا چهارم آریایی میترایی،  نام دریای فراخکرد آمده است،  و بسیاری آن را به اشتباه یک دریا یا رودخانه می دانند،  و باعث تعجب شده است،  که چرا در همه طرف وجود دارد.  فراخکرد در جنوب ایران خلیج فارس است،  در شمال ایران دریای خزر است،  و در مدیترانه و دریای سیاه است.  در اینجا بگویم،  که تا هزاره چهارم آریایی میترایی،  می پنداشتند دریاچه خزر یک دریای آزاد است،  و از آب های فرخکرد می باشد.

 

      دریای فراخ کرد به معنی اقیانوس امروزی است،  و این نام براحتی به ما می گوید،  که در هزاره های اول تا نیمه هفتم آریایی میترایی،  ایرانی ها می دانستند زمین گرد است زیرا:

 

   فراخ = فراخ، بزرگ، گشاد، + کرد = گرد،  درباره کرد که گرد می شود،  می توانید از پیرمردان و پیرزنان روستایی دور دست مدرسه نرفته بپرسید،  آنها گرد را کرد می گویند.  امروزه کرد به معنی انجام دادن کاری آمده است،  و اصطلاح "گردش کن"  هم به همین معنی می آید.

 

 

   نقشه دریای فراخکرد و دجله و فرات و اروند رود،  عکس شماره 5869.  جهت مطالعه پرسش و پاسخ های مربوط به دریای فراخکرد،  به وبلاگ گفتمان تاریخ بروید.

 

   قابل توجه:  در هزاره های اول تا شش آریایی میترایی،  اقوام مختلف برای هر کدام از دریاها نامی گذاشته بودند،  که بنا به موقعیت جغرافیایی و انسانی آنها تعیین شده بود.  به مرور این نامها را بررسی می کنم،  و در همین پست می نویسم.

 

رود دجله

 

      رودخانه دِجله با ۱۹۰۰ کیلومتر طول،  سی و هشتمین رود جهان است،  که از دامنه‌ های جنوبی رشته ‌کوه توروس در شرق ترکیه سرچشمه می‌ گیرد،  پس از ورود به کشور عراق از میان شهر های بزرگی چون بغداد و موصل عبور کرده به اروند رود می ریزد.  دجله رود پر آب و بزرگی است،  به گونه ای که میان بغداد و موصل کشتی‌ هایی در آن حرکت می‌ کنند،  که از نظر بازرگانی اهمیت بسیار دارد.

 

      نام این رود در زمان سلسله هخامنشیان تیگره بوده است،  به معنی تیز = تند و سریع + رو = رونده، که با آوای اربی (عربی) دجله شده‌ است.

 

   ــ  شهر های مهم مسیر رود دجله:   دیاربکر، بسمل، حصن کیفا، جزیره ابن عمر، موصل، تکریت، سامرا، کاظمین، بغداد، عماره، کوت.

 

   ــ  سر شاخه‌ها رود دجله:  عنبر، کورو، پاموک، هازرو، باتمان، گَرزان، گوک‌سو، ساوور، بوتان، خابور کوچک، زاب بزرگ، زاب کوچک، العظیم، سیروان (دیاله).

 

رود فرآت

 

      فرات یکی از دو رود بزرگ منطقهٔ میان ‌رودان (بین‌النهرین) است،  که در غرب دجله قرار دارد،  و از کوهستان ارمنستان سرچشمه گرفته،  و به سوی آشور، سوریه، بابل روان است،  و به اروند رود می ریزد.  فرات و دجله دو رودی هستند،  که منطقه میان‌ رودان را مشخص و محدود می ‌کنند.  فرآت به معنی فر = رونده با شکوه + آت = آتش است،  زیرا این رود از میان زیارتگاه های مهم کهن،  مانند شهر های باستانی بابل و دورا اورپوس و... عبور می کند،  قبلاً درباره آنها نوشته ام.

 

 

   عکس بمباران دجله و بغداد در جنگ دوم خلیج فارس،  عکس شماره 6293 ،  در این جنگ امپریالیسم سرمایه داری،  دشمنی خودش را با ملت های قاره کهن و بخش شرقی ایران تاریخی بخوبی نشان داد.

 

اروند رود

 

      اروند رود تاریخی از محل تلاقی دو رود دجله و فرات در شمال شهر بصره کنونی تشکیل می شد، اروند رود به معنی رود ایر ها می باشد،  ار = ایر = قوم یا ملت ایر + وند = وابسته + رود.  این رود از همریزش رود های دجله، فرات و سپس کارون تشکیل شده است.  دجله و فرات پیش از پیوستن به کارون در شهر قرنه کشور عراق در ۳۷۵ کیلومتری جنوب شهر بغداد به هم می ‌پیوندند.  درازای اروند رود از قرنه تا ریزشگاه آن در خلیج فارس ۱۹۰ کیلومتر است.  ریزشگاه اروند رود در میان شهر ایرانی اروند کنار و شهر عراقی فاو است.

 

   اروندرود کنونی،  رودخانه پهناوری در جنوب غربی ایران و در مرز ایران و عراق است،  که از رود های دجله و فرات و کارون تشکیل شده،  و به خلیج فارس می ریزد.

 

 

   عکس منظره تاریخی حدود 1310 خورشیدی از اروند رود ایران،  عکس شماره 1248.

 

   خروش فریدون از شاهنامه فردوسی

 

       فریدون بخون خواهی پدر خویش روی به پیکار نهاد،  در خرداد روز (ششم) با سپاه و پیلان و گردانها  و بار و بنه راه اروند رود پیش گرفت.  چون بدانجا رسید از نگهبان رود خواست که کشتیها بر آب افکند و سپاهش را بدان سوی رساند.  نگهبان رود،  فرمان نبرد و گفت بفرمان ضحاک تازی نباید بگذارم که پشه ای هم بی دستور و مهر شاه از این آب بگذرد.  فریدون از این پاسخ خشمناک شد،  باسب بر نشست،  خود و سپاهش بی باک از آن رود ژرف گذشت و تازین اسب بآب فرو رفتند و بخشکی رسیدند و از آنجا بسوی بیت المقدس شتافتند.  بیت المقدس را در پهلوی گنگ دژ هوخت خوانند.

 

   ــ  لازم به یاد آوریست،  تازی همان تاجی است،  به معنی نام شهرها و روستاهای ایران مراجعه شود.

 

 

   نقشه مسیر فریدون و عبور از اروند رود،  عکس شماره 5872 .  محل عبور از اروند رود به شماره یک مشخص است.

 

  توجه:  کما بیش 50 درصد از آب رودخانه دجله از کوه های زاگروس (ایران) سرچشمه می گیرد،  با توجه به آبدهی دجله و فرات،  حدود 60 درصد آب رودخانه اروند رود،  از پیوستن این دو رودخانه تشکیل می شود.  میزان زیادی از آب رودخانه های فرات و دجله، در اثر سد سازی‌ های زیاد کشور های ترکیه و سوریه و عراق،  بر روی آنها کاهش یافته است.  بر اثر این سد سازی های نیمه دوم قرن 20 میلادی، ارزش کشتی رانی رودها از بین رفته است.  فقط اروندرود ایران ارزش واقعی کشتی رانی دارد،  زیرا رودخانه کارون بزرگ ترین رودخانه‌ ایران بدان می پیوندد.

 

   مهم:  قرن 21 قرن کنترل انرژی و آب است،  جوانان باهوش ایران باید به مهم سد بندی های بی حساب و کتاب کشور های دیگر به روی رودخانه هایی،  که آب آنها به ایران می آید توجه کنند.  زیرا در آینده کشور ایران با مشکل کم آبی و بی آبی مواجه خواهد شد،  هر چند که هم اکنون نیز چنین است.  در وبها بگویید و بنویسید،  و درباره سد سازی های بی رویه و بدون اجازه و هماهنگی با ایرانیها،  بروی رودخانه هایی که از نظر تاریخی ایران حق آبه دارد اعتراض کنید.  باید بشدت تمام از حقوق تاریخی ایراندفاع کرد،  زیرا دشمنان تاریخی ایران،  با گفتن و نوشتن دروغ در تاریخ،  هر آن هر چه بیشتر از ایران و ایرانی می ربایند.

 

 

   عکس معدن طلای روشا در کشور رومانی،  عکس شماره 4095 ،  این معدن طلا در راستای جغرافیای تاریخی ایران بوده است،  قبلاً در اینجا از آن نوشته ام.

 

   طلای ایران و بلخ تاریخی

 

      از گذشته های دور طلا ارزش خاص خودش را داشت،  در تمام دوران های تاریخ از طلا برای تزئین و قدرت استفاده می شد،  در خاک کنونی ایران دو معدن طلای تاریخی وجود دارد،  که از زمان ایلامیها مورد بهره برداری قرار می گرفتند.  در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ شوش نوشته شده که طلا های کاخ را از بلخ و سارد می آوردند،  ترجمه و تلفظ بلخ از آن کتیبه بدرستی معلوم نیست،  ولی آنچه که مسلم است در حوالی ولایت بلخ افغانستان کنونی معدن طلا وجود ندارد،  در زیر مکان های طلا دار افغانستان را نوشته ام.  در واقع،  بلخ یا باختریش با هر تلفظ دیگری به این منظور،  حدود یکی از شهرستان های تکاب یا صائین دژ یا میاندوآب می باشد،  که در کناره های سیمینه رود و زرینه رود قرار دارند،  که گاهی در تاریخ بنام سیحون و جیحون نامیده شده اند،  بنظر من و با جمع بندی های کلی میاندوآب انتخاب اصلی است،  در آینده نزدیک با یک سفر ده روزه به آن نواحی،  دقیق تر خواهم گفت بلخ تاریخی باخترکجا بوده است.

 

      در طول تاریخ مهاجرت های متعددی انجام پذیرفته،  که دلایل زندگی و دینی و غیره داشته است، مردمانی که بجای جدید می رفتند دوست داشتند نام محل قبلی خود را در جای جدید بگذارند،  نمونه آن در تمام  قاره آمریکا از شمال به جنوب فراوان دیده می شود،  اروپائیان و آفریقائیان مهاجر،  نام های شهرهای قبلی خود را در مکان های جدید گذاشته اند،  در گذشته های تاریخی قاره کهن نیز چنین بوده است.  اشتباه در نگارش تاریخ ها و پرت و پلا هایی که بجای تاریخ در دو قرن گذشته نوشته اند،  بلخ باختر را با بلخ خاور اشتباه گرفته اند،  این غلط باعث شده تاریخ کلی بهم ریخته شود.  وظیفه پژوهشگران جوان باهوش ایرانی است،  که با دید نو و بدور از دروغها و غلط ها،  تاریخ را بازنویسی نمایند.

 

   معدن طلای زره‌شوران ــ  به عنوان بزرگترین معدن طلای ایران،  در ۳۵ کیلومتری شهرستان تکاب و ۱۵ کیلومتری مجموعه میراث فرهنگی و گردشگری تخت سلیمان واقع شده است.  واحد فرآوری و استحصال طلا با ظرفیت سالانه سه تن شمش طلا در منطقه زره‌شوران تکاب آغاز خواهد شد.  بر اساس مطالعات نهایی ذخیره قطعی معدن طلای زره‌شوران تکاب چهار میلیون تن کانسنگ طلا با عیار 5.8 PPMگرم در تن برآورد شده است.  ذخیره احتمالی این معدن هفت میلیون تن با عیار متوسط ۴ PPM است.

 

   معدن طلای آق‌دره ــ  به عنوان دومین معدن طلای کشور،  در ۳۰ کیلومتری شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی واقع شده است.  خوراک این کارخانه از معدن طلای آق دره در 12 کیلومتری آن تامین می شود.  کارخانه فرآوری و استحصال طلای آق‌دره با ظرفیت تولید سالیانه ۲/۲ تن به بهره‌ برداری رسیده،  و هم اکنون فعال است. ظرفیت خوراک ورودی این کارخانه 2000 تن در روز کانسنگ طلا،  با عیار 3 گرم بر تن است.

 

   معادن طلا در افغانستان کنونی ــ  از گذشته های دور به طریقه کامل و ابتدایی زر شویی از رودخانه کوکچه طلا به دست می آید،  از این روش در مناطق مختلف از جمله در مناطق دروازه در بدخشان،  تا قلعه زال در قندوز و دره های راق و دادنگ چهل کان استفاده می شود.  تحقیقات وجود معادن طلا در بدخشان، قندهار، زابل ( زرکشان، انگوری، کریستو) را تثبیت می کند.

 

   معادن نقره در افغانستان کنونی ــ  مهمترین معادن نقره افغانستان در ارتفاعات بدخشان، منطقه پنجشیر، در سیم کوه هرات،  خاکریز قندهار، غوربند و علاقه هزارجات و در رگه های معدن سرب بی بی گوهر ( قندهار) مشخص گردیده است.

 

   معادن تاریخی طلا در ایران
      قدیمی ترین معدن طلایی که اسم آن در تواریخ و گزارش ها آمده است، معدن سیستان است،  پس از آن بیشتر نویسندگان از معدن کوه زر دامغان یاد کرده اند.  ابودلف سیاح عرب که در زمان سامانیان در ایران سیاحت کرده،  از معدن طلای شیز (تخت سلیمان نزدیک تکاب) یاد کرده و می نویسد:  طلای آنجا سه قسم است،  یک قسم به نام قومسی (شاید طلای معدن کوه زردامغان باشد)،  و آن عبارت از خاک طلا است،  که بر آن آب می ریزند،  و پس از شستشوی خاک،  طلای آن مانند گرد باقی می ماند.  این طلا با جیوه ترکیب می شود،  و رنگ آن سرخ روشن و سنگین و نرم و چکش خور می باشد،  و رنگ آن در آتش استقامت دارد. قسم دیگر شهربی نام دارد،  و تکه های آن از یک گندم تا ده مثقال یافت می شود،  رنگ آن تند و ثابت است ولی جنس آن کمی خشک می باشد.  قسم دیگر سجابذی است،  که رنگ آن سفید و هنگام محک سرخ می شود، (مخلوط با مس بوده است).  در جای دیگر از طلای همدان گفتگو کرده و می نویسد، به علت اینکه زغال در آنجا کمیاب است،  هزینه به دست آوردن طلا زیاد و بهره برداری صرف نمی کنند، بعدا از معدن طلای مازندران،  به نام کوه خشم یاد می کند.

 

   توجه نمایید:  در این متن های تاریخی معدن طلای سیستان،  سیستان حتماً باید در بخش هایی از استان کردستان و بخش هایی از استان آذربایجان غربی را شامل بوده باشد.

 

 

عکس کتیبه داریوش بزرگ در شوش،  عکس شماره 2855.

 

   کتیبه داریوش در شوش

 

      متن کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانا،  شوش ــ  داریوش پس از استعانت از سرور دانا اهورامزدا می گوید:  این کاخی است که من در شوش بنا کردم،  تزئینات آنرا از راه دور آوردم،  قالبگیری آجر کار بابلیان بود،  چوی صدر از کوه های لبنان توسط آشوریان تا بابل آورده شد،  و از بابل تا شوش کاریان و یونیان آنرا حمل کردند.  طلایی که اینجا بکار رفته از سارد و بلخ آورده شده است.  سنگ لاجورد و عقیق را از خوارزم آورده اند،  و نقره و مس را از مصر. عاجی که بکار رفته از حبشه و هندورخج حمل گشته است.  ستون های سنگی که اینجا کار گذاشته شده را از ایلام آورده اند.  هنرمندانی که سنگ را تراشیده اند یونیان و ساردیان بودند.  زرگرانی که طلا را کار کرده اند مادی و مصری بودند،  و آجر های مینایی کار بابلیان بوده است.  اینجا در شوش دستور ساختن ساختمان باشکوه داده شد،  و آن بطرزی عالی تحقق یافت.

 

   انوش راوید:  این قبیل کتیبه ها خیلی موضوعات تاریک تاریخی را برای ما روشن می کند،  مثلاً می گوید نقره و مس را از مصر آورده اند،  و می دانیم که کشور مصر از نظر مس و نقره فقیر می باشد،  و در زمان قدیم مصریان باستان،  خود از جایگاه عقاب می آوردند.  ولی استان کرمان ایران بسیار غنی،  و با سابقه طولانی تاریخی استخراج مس و نقره است،  مخارج آوردن از اوگاندا بسیار گرانتر و سخت تر بود، تا آوردن از کرمان فعلی.  حال باید دید این مصری که در کتیبه نوشته نقره و مس دارد،  درست ترجمه شده یا یک میخ را جابجا ترجمه کرده اند،  در هر صورت بنظر من منظور از نقره و مس را از مصر آورده اند، استان کرمان می باشد نه کشور مصر فعلی.  همانگونه که بارها گفته ام پژوهشگران نوین تاریخ ایران، باید تمام دروغها و پرت و پلا های تاریخ را دور بریزند،  و تاریخ را از نو با در نظر گرفتن و تخصص و زمان لازم بپیچند.  در تاریخ نویسی نوین،  باید تمام قوانین، فاکتورها و فرمول های تاریخی و تاریخ اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در نظر داشت و پیاده کرد،  ضمن حفظ تاریخ و فرهنگ یادگیری که با جغرافیا به تمام معنی آن همخوانی داشته باشد.  کلاً نباید تصور شود که چیزی به یکباره نازل شده و اتفاقی است،  هر پدیده ای حتماً دارای ریشه ای تاریخی نسبت به دوره و زمان در ساختار های تاریخی اجتماعاست.

 

   حکایت از گلستان سعدی

 

      بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت،  و چهل بنده و خدمتکار،  شبی در جزیره کیش مرا بحجره خویش درآورد.  همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن،  که فلان انبارم بترکستانست و فلان بضاعت بهندوستان،  و این قباله فلان زمین است،  و فلان چیز را فلان  ضمین.  گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوشست،  باز گفتی نه که دریای مغرب مشوش است،  سعدیا سفر دیگر در پیش است،  اگر آن کرده شود بقیت عمر خویش بگوشه ای بنشینم.  گفتم:  آن کدام سفرست؟  گفت:  گوگرد پارسی خواهم برد به چین، که شنیدم قیمتی عظیم دارد،  و از آنجا کاسه چینی بروم آرم،  و دیبای رومی بهند،  و فولاد هندی بحلب،  و آبگینه حلبی به یمن،  و برد یمانی بپارس،  وزان پس ترک تجارت کنم،  و بدکانی بنشینم. انصاف از این ماخولیا،  چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند،  گفت:  ای سعدی توهم سخنی بگوی از آنها که دیده و شنیدی،  گفتم:

 

* آن شنیدستی که در اقصای غور  <><>  بارسالاری  بیفتاد  از  ستور *

 

* گفت  چشم تنگ  دنیا دوست  را  <><>  یا قناعت پر کند یا خاک گور *

 

   انوش راوید:  بوضوح در اینجا معلوم می شود،  چین بخشی از استان های همدان و مرکزی فعلی ایران است،  که در آن زمان معروفترین کاسه ها را داشته اند،  از لالجین تا میبد و قم کنونی،  و بهیچ وجه مقرون بصرفه نبوده،  که گوگرد به کشور چین ببرند،  و کاسه کشور چینی به کشور روم.  روم در اینجا استان زنجان ایران است،  که در مسیر راه ری و ابریشم و ادویه،  بازار توزیع دیبا های معروف ایران را داشته است،  هند نیز خوزستان است،  که فولاد داشته است،  اگر منظور کشور هندوستان بوده، به هیچ وجه مقرون بصرفه تجاری نبوده،  و به هیچ عنوان سعدی چنین اشتباه را نمی کرده است.  اینجا یمن قبل از ولایت پارس است،  اگر بعد از ولایت پارس و منظور کشور فعلی یمن بوده،  نمی توانسته این بخش ماجرا کابرد تجاری داشته باشد.  در واقع یمن بصره تا کویت کنونی بوده،  در شاهنامه فردوسی سه عروس فریدون دختران پادشاه کشور یمن هستند،  بروشنی مشخص است که یمن،  کویت و بصره می باشد،  که محل تولید و تجارت برد یمانی بوده است،  عکس تاریخی از بصره دارم،  که از یک سایت تاریخی آنجاست،  و مردم برد پوشند.

 

   سر انجام جمشید

 

      ....از خودستایی جمشید،  فره ایزدی از او روی بر تافت،  از ایران خروش بر خاست و از هر سوی ستیزه و جنگ پدید آمد.  خواستاران شهریاری از هر گوشه سربلند کردند و با همدیگر بنبرد پرداختند، همگان دل از جمشید بر کندند.  چون سپاهیان ایران شنیده بودند در سرزمین تازیان شاه اژدها پیکری پیدا شده،  در جستجوی خود بضحاک روی آوردند و او را بشاهی ایران زمین برداشتند.  ضحاک به ایران آمد و تاج بر سر نهاد،  لشگر گرد آورده پایگاه جمشید را بگرفت.  جمشید بناچار جا تهی کرد،  تاج و تخت برای ضحاک ماند.  جمشید هنگام صد سال ناپدید بود،  کسی او را نمی دید،  در سال صدم او را در کنار دریای چین یافتند.  روز بانان ضحاک او را با اره بدونیم کردند....  این دریای چین شاهنامه فردوسی،  دریاچه قم است،  و محل ناپدید شدن و آرامگاه جمشید در قم و جم کران فعلی است،  گویا هزاران سال زیارتگاه بوده.

 

GetBC(3);

شنبه 8 تير 1392برچسب:, :: 8:45 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین

 کوروش کبیر بزرگ مرد تاریخ ایران زمین و از جمله نوادری که تاریخ جهان به خود دیده است . انسانی والا و ابرمردی بی همتا که می توان گفت نام ایران با وجود او ایران شد و از بنیانی که او بنا نهاد برای هزاران سال ملتی واحد از اقوام آریایی واقع در فلات ایران شکل گرفت که طی قرنها تمام تمدن ها و قدرتهای کوچک و بزرگ را تحت شعاع خود قرار داد و هویت ایرانی متشکل از مادهای آذربایجان و کردستان و پارسهای جنوب و پارتهای شرق ایران زمین که ملت واحد ایران را تشکیل دادند و تاریخ چندین هزار ساله خود را دوشادوش یکدیگر و در کنار یکدیگر رقم زدند به همراه هم از این خاک و هویت دفاع کردند و با افتخار ایرانی بودن خود را به جهانیان اعلام نمودند . پارسی ها که وی آنها را از گمنامی به افتخار رسانید وی را پدر خواندند. یونانیها که وی آنها را در سواحل آسیای صغیر مقهور قدرت خویش ساخت با وجود نفرتی که غالبا به ایرانیها نشان می دادند در وی به چشم یک فرمانروای آرمانی نگریستند و یهود که وی آنها را جهت اجرای آیین و بنای معبد آزاد گذاشت ؛ وی را همچون مسیح  تلقی کردند آنچه که در مورد او جای تردید نمی گذارد اینستکه لیاقت نظامی و سیاسی فوق العاده در وجود وی  با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیده ای بکلی تازه بشمار می آمد. احوال اوبدون شک از بعضی جهات یاد آور فاتحانی چون اسکندر و ناپلئون نیز هست اما قیاس وی با آنها درست نیست. چون هر چند وی نیز مانند انها سالها از گردونه جنگی خویش پایین نیامد اما جنگ و بوی خون او را بر خلاف دیگر فاتحان مست و مغرور نکرد بر خلاف آنها هر بار که حریفی از پای در می افکند مثل یک شهسوار جوانمرد دستش را دراز می کرد و حریف افتاده را از خاک بر می گرفت . احترام او به عقاید دینی عاقلانه ترین و زیرکانه ترین سیاستی بود که در چنان دنیایی به او اجازه داد تا اقوام مختلف متمدن و نیمه وحشی را بدون مشکلی در کنار هم اداره کند و آنها کنار هم بیاسایند و در سرزمین او ضعیفان در سایه اقتدارش در آرامش زندگی كنند. اینگونه بود که کوروش ؛کوروش بزرگ شد .در تاریخ جهان سرداران و شاهان فاتح بسیاری ظهور کردند که جز نفرت و نام بد از خود بجا نگذاشتند اما چرا بعد از گذشت  ۲۵۰۰سال باید از طرف جامعه جهانی ۲۹ اکتبر به نام روز جهانی کوروش بزرگ نامگذاری شود؟ چرا روز جهانی اسکندر وچنگیز یا هیتلر را نداریم!  آری دوستان گرامی نیاکان ما اینچنین بودند و برگهای زرین تاریخ ایران زمین را رقم زدند ما نیز از همان خون و تباریم ودر همان خاکی زندگی می کنیم  که آنها زندگی می کردند.

صفحه قبل 1 ... 13 14 15 16 17 ... 18 صفحه بعد
پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 12
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 848
بازدید کل : 59599
تعداد مطالب : 178
تعداد نظرات : 7
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


weblogbartar.ir
weblogbartar.ir
پرشین چت بهترين چت روم فارسي با محيط زيبا و جذاب
کاربر:
رمز: