ایران ایران درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان چهار شنبه 6 شهريور 1392برچسب:, :: 3:36 بعد از ظهر :: نويسنده : رامین
نماد گریفین در یکی از معروفترین آثار برحای مانده سکایی (یافته شده در کشور اکراین، شهر Ordzhonikidze): ![]() پس از مارلیک یکی دیگر از محوطههای باستانی گیلان که شهرت جهانی دارد املش است، در این مورد تنها اشاره به چند سایت ایرانی میکنم:
پروفسور آندره گدار که اولین رئیس مؤسسه ی باستان شناسی ایران بود ، جنس اشیای به دست آمده از گورستان های نواحی املش ، پیرکوه ، دیلم و دیگر روستاها را بیشتر از سفال سرخ رنگ دانسته است. طبق نظر او در گورستان های دیلم ، اشیای سفالی منقوش اگر هم وجود داشته باشد کشف نشده است ، اما مقدار زیاد اشیای طلا و نقره کشف شده در این ناحیه نشان می دهد تزئینات آنها گاهی با هنر یونانی ها یا هنر آتروسک وابسته بوده است.
در فاصله یکصد کیلومتری کلاردشت درشمال ایران ، محلی که بر حسب تصاد ف جام زرین مارلیک در آن کشف گردید تعدادی تل های کوچک و بزرگ سر سبز قرار دارد و در آن حوالی وجود قبرستان های اطراف املش پیر کوه و دیلم مشاهده می شود. این محل تعدادی از کاوشگران غیر رسمی و غیر مجاز ر ا به سوی خود جلب نمود و در طی چند مرحله عملیات مخفی مورد کاوش قرار گرفت و ظروف و اشیائی چند درکاوش ها به دست آمد ؛ تعدادی از آنها به دست دلالان افتاد و تعدادی نیز در موزه ها محفوظ گردید. غالب اشیاء مزبور قطعاتی از سفالینه سرخ فام هستند که به اشکال خاصی از نقوش انسانی و حیوانی ساخته شده اند و غالبا جنبه کاربردی مانند پیه سوز و روغن دان و پیمانه دارند . روی تعدادی از این اشیاء هیچگونه تزئینی انجام نشده ( خصوصا سفال های ناحیه دیلم ) در مقابل تعداد زیادی ظروف و فرم های تزئینی زرین و سیمین در آنجا کشف شد که تزئینات انسانی آنها به خصوص از نظر فیگور و حرکت بدن نحوه قرار گرفتن پرسوناژ وحالت رزمی یا جنگی که بخود گرفته سبب شد کارشناسان آنها را با هنر یونانی و هنر اتروسک ( ناحیه ای در ایتالیای مرکزی ) خویشاوند بدانند . این آثارمربوط به اواخر هزاره دوم و اوایل هزاره اول قبل از میلاد می باشند. ظروف سفالین ناحیه املش قرمز روشن تا نخودی بوده و با نمونه های کشف شده د ر نواحی مجاور شمالی یعنی د ر مناطق گرگان و تورنگ تپه و همچنین تپه خوروین ، پاشا تپه در قسمت های داخلی فلات ایران ودرکنار کوهپایه های البرز متفاوت هستند . ا ذکر ورزشهای سنتی گیلان همچون ورزش گیلهمردی که با جزئیات بسیار شبیه ورزش رسمی یونان باستان پانکریشن (Pankration) که ترکیبی از کشتی و بوکس بوده است، میباشد، شاید جالب باشد.......... در زمینه زبان گیلکی و رابطه آن با زبان یونانی نیز باید به مواردی اشاره کنم، نکته اول اینکه وجه تسمیه بسیاری از شهرهای استان گیلان و همچنین مازندران را میتوان از طریق زبان یونانی توضیح داد، به طور مثال در غربیترین نقطه یعنی شهر آستارا میتواند برگرفته از یکی از الهههای یونانی به همین نام (Astra) باشد که معادل فارسی آن واژه «ستاره» است، نام مرداب انزلی که بزرگترین مرداب کشور است نیز میتواند از واژه یونانی آنزولیا یا آزولیا (Azollya) که به معنای مرداب یا به صورت دقیقتر مرده در خشکی (Azo=خشکی و ollyo=مرده) است، گرفته شده باشد، واژه انگلیسی آزولا (Azolla) که نام نوعی جلبک است که در مرداب انزلی نیز به وفور یافت میشود از همین واژه یونانی گرفته شده است:
اما در زبان گیلکی نیز واژگان بسیاری وجود دارند که ریشه یونانی دارند، به طور مثال واژه «خوس» در زبان گیلکی به معنای سرفه میباشد، البته این واژه ریشهای هندواروپایی دارد و دیگر زبانهای هندواروپایی نیز واژگان مشابه وجود دارند، مانند خنسی (Khansi) در زبان هندی ولی واژه یونانی وِخوس (Vikhos) بیشترین شباهت را به این واژه گیلکی دارد، معادل واژه انگلیسی Cough به معنای سرفه در دیگر زبانها:
واژه گیلکی «چیچیلاس» به معنای سنجاقک نیز به احتمال زیاد ریشه یونانی دارد، دلیل این نام گذاری مانند واژه یونانی «چریسالیس» به معنای شفیره پروانه میتواند طلایی رنگ بودن این حشره باشد:
واژه گیلکی دیگری را که میتوانم به آن اشاره کنم واژه «کونوس» به معنای ازگیل است، این واژه (Konos) در زبان یونانی به معنای میوه کاج میباشد که واژه انگلیسی Cone نیز از آن گرفته شده است، این احتمال وجود دارد که این واژه در طول زمان تغییر معنایی پیدا کرده باشد.
واژههای مشابه بسیاری از این دست وجود دارند و چندین و چند واژه دیگر که میتوان آنها را دارای ریشه یونانی دانست نیز با یک تغییر آوایی هنوز در زبان گیلکی مورد استفاده قرار میگیرند، البته اینها هیچدام نمیتوانند منکر این امر باشند که گیلکی مانند مازندرانی، لری، پارسی، کردی و غیره یک زبان ایرانی است.
ذکر این نکته اهمیت دارد که دامنه فرهنگ یونانی تنها محدود به گیلان نمیشود و در بخش غربی مازندران نیز این فرهنگ نفوذ بسیاری پیدا کرده است، نام روستای کندلوس به احتمال زیاد برگرفته از نام یکی از خدایان یونان باستان است، نکته جالب اینجاست که روستایی دقیقا به همین نام کندلوس با الگوی معماری بسیار مشابه با روستای کندلوس مازندران در یونان نیز وجود دارد
روستای کندلوس، تگی، یونان:
![]() روستای کندلوس، مازندران، ایران:
![]() نام رود چالوس که از طولانیترین رودهای استان مازندران است نیز به احتمال زیاد از نام اچالوس (Achelous) نام خدای رود یونان باستان گرفته شده است که طولانیترین رود کشور یونان نیز به همین نام است:
نام شهر نکا احتمالا از واژه نکاتور به معنای پیروز و همچنین الهه نیکا (نایک Nike در زبان انگلیسی) که پیروزیبخش است گرفته شده است.
مجسمه نیکا/نایک در یونان:
![]() مجسمهای مشابه در فومن گیلان:
![]() دره زیبای زانوس نیز به احتمال زیاد نامی یونانی دارد، زانوس یا همانطورکه مازندرانیها خود آن را تلفظ میکنند یعنی زانِس (Zanes) نام زئوس، خدای خدایان یونانیان، در لهجه کرتی (Cretan) زبان یونانی است، نکته جالب اینجاست که درهای باستانی به همین نام نیز در سرزمین کرت وجود دارد و ساکنین یونانی این منطقه هنوز در این دره به نیایش پرداخته و از خدای خدایان یونانی میخواهند که به خواسته آنان گوش فرا دهد.
واژه زانس (Zanes) که به صورت زان (Zan) و زون (Zone) نیز تلفظ میشده است که آن را زئوس کرت (Zeus of Crete) نیز می خوانند با زئوس، خدای خدایان یونانی، میتواند متفاوت باشد و این واژه هرچند نام خدای اصلی این سرزمین است ولی ممکن است در اصل معنای خورشید معادل سان (Sun) در زبان انگلیسی، بدهد و خدای خورشید باشد.
به هر حال میتوان خود واژه مازندران را نیز با این واژه مرتبط دانست و معنای آن را در زبان یونانی به صورت «هدیه خدای بزرگ» (Ma-Zan-Doron) دانست، پسوند -doron به معنای هدیه یا نعمت در بسیاری از واژگان ترکیبی یونانی مانند تئودور (Theodore) که نیز به معنی «هدیه خدا» است وجود دارد: ......
همانطورکه در اینجا در مورد تپه باستانی مارلیک میخوانید:
عدهای معتقدند که نام مارلیک به دلیل وفور مار در این تپه بر آنجا اطلاق شدهاست و افسانه مار و گنج در این تپه مصداق واقعی پیدا کردهاست. اما برخی نیز مارلیک را یک واژهٔ تاریخی میدانند که از دو جز «مارد» و «لیک» ترکیب شده و معنای قوم «مارد» را میدهد.اینان استدلال میکنند که این کلمه در اصل «ماردلیک» بوده و با حذف «دال» مارلیک شدهاست. مارد اشاره به آمارد هاست و «لیک» هم همان «لک» است به پسوند مکان است که در واژههایی نظیر اسکو+ لک (یکی از روستاهای رستم آباد رودبار) و گیل+ لک دیده میشود. اگر نظریه اخیر را قبول کنیم بی گمان باید گنجینهٔ مارلیک را متعلق به قوم آمارد بدانیم.
قبلا اشاره کردم که استرابو به جزء گیلانیها (گلائه) به چند قوم دیگر ساکن در جنوب دریای خزر همچون آماردها و کادوسیها اشاره دارد، به نظر میرسد نظریه مربوط به مار و ارتباط اشیاء یافته شده در مارلیک با کادوسیها به جای آماردها با توجه به نوع اشیاء منطقیتر باشد، هرچندکه در مورد نام کادوسی بحث زیادی مطرح است، واژه کادوسی در لغتنامه دهخدا:
کادوسی . (اِخ ) نامی که یونانیان به مردم سرزمین گیلان یعنی گیل ها میداده اند.
در شکل زیر یکی دیگر از اشیای بسیار با ارزش یافت شده در تپه مارلیک گیلان را مشاهده میکنید:
![]() شکل دو اژدها (مار) به هم پیچیده که دارای دو بال بوده و حیوانی را در چنگ دارند بر روی این جام زرین مارلیک دیده میشود، واضح است این تصویر ذهن را معطوف به نشان پزشکی که برگرفته از کادوسئوس یونانی است میاندازد:
![]() مرتبط دانستن دیلمیها و ایلامیها و مهاجرت ایلامیها از سواحل دریای خزر به سواحل خلیجفارس) جالبی در آن یکی از این نکات اتحاد بین دو قوم یونانیتبار گلائه (گیلانیها) و دیلوس (دیلمیها) به شکل دو مار در همپیچیده و پدید آمدن کادوسئوس یا همان قوم کادوسی است که در اصل نشانی از این اتحاد میباشد. البته به نظر میرسد این اتحاد در اصل بین دو قوم باستانی ساکن در این منطقه یعنی گیلها و آماردها بوده است که واژه گیلهمردی (گیل-آماردی) از آن پدید آمده این نام یک ورزش باستانی در سرزمین گیلانش است.........
نظرات شما عزیزان: پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |